شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس
 اسماعیل تقوایی

زينب و مادر -( زینبت تنهای تنها می شود با رفتنت ) * اسماعیل تقوایی

2733
1

زينب و مادر  -( زینبت تنهای تنها می شود با رفتنت  ) زینب ومادر
زینبت تنهای تنها می شود با رفتنت
جانم از تن می رود با رفتن جان از تنت

کودکم، از بهر من بی مادری زود است زود
دوست دارم سر گذارم باز روی دامنت

من نمی دانم چه می سازد پدر با هجر تو
ترسم او نابود گردد از پس نابودنت

درکنار بستر تو اشک می ریزد پدر
چشم پوشانده نبیند لحظه جان کندنت

خیز مادر بار دیگر شانه بر مویم بزن
کن نصیب دختر خود لذت بوسیدنت

تو دعا کردی بمیری، من دعا بهر شفا
مستجاب الدعوه،کردی قسمت ما مردنت

ابرهای غم فضای خانه را پر کرده است
چشم خود بگشا ببر غم با کمی خندیدنت

حال من خوش نیست اما می دهم دلداریش
مرتضی را که نباشد باورش نادیدنت

زینبت ام المصائب می شود از بعد تو
بنگر

  • دوشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1396
  • ساعت
  • 15:21
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

بانو سلام روضه ی مادر شروع شد -( قافیه از سر شروع شد ) * نعیمه امامی

2905
4

 بانو سلام روضه ی مادر شروع شد -( قافیه  از سر شروع شد ) بانو سلام روضه ی مادر شروع شد

شبهای بی قراری حیدر شروع شد

آتش زبانه می زد و می سوخت بال و پر

بی حرمتی به زهره ی اطهر شروع شد

گفتند روز واقعه زهرا شفیع ماست

آن سوی در شکستی و محشر شروع شد

تابوت را شبانه ببر ... در سکوت شهر

اینها وصیت است به شوهر... شروع شد

بغض علی شکست ، حسن بی قرار شد

اشک حسین و زینب مضطر شروع شد

فضه ... بریز آب ، بر این آیه های زخم

غسل شکسته پهلوی کوثر شروع شد

شرمنده ام امانتی ات پرشکسته است

درد دل علی به پیمبر شروع شد

در دست شانه دارد و گیسوی بی قرار

هر دم بهانه گیری دختر شروع شد

سیلی نشست بر رخ مادرکه خیمه ها

آتش گرفت و غارت معجر شروع شد

جان دادن حسین تو د

  • دوشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1396
  • ساعت
  • 16:55
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

خون می بارد از چشم شعله *

2308
1

خون می بارد از چشم شعله خون می بارد از چشم شعله پشت در

میخ شیون دارد از سقیفه پشت در

شرم دارد سیلی روی گونه پشت در

یاس می سوزد می گردد خمیده پشت در

شاعر: مریم موسوی

  • دوشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1396
  • ساعت
  • 16:57
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

دود وآتش -( میان دود وآتش زند ناله زنی زار ) * اسماعیل تقوایی

2782
1

دود وآتش -( میان دود وآتش زند ناله زنی زار  ) میان دود وآتش زند ناله زنی زار
بیا فضه مدد کن شده زهرا گرفتار

در بیت پیمبر به ضرب کین شکستند
شدم آزرده پهلو میان درب ودیوار

خدایا کودک من در این غوغا فدا شد
گل نشکفته من شده پرپر به گلزار

علی را دست بسته به مسجد می کشانند
نگاه شرمگینش بمانده بر من زار

مگر رفته پیمبر زیاد اهل یثرب
که تنها یادگارش دهند اینگونه آزار

چه رسمی باشد اینجا، که بعد مرگ بابا
اسیر ظلم دونان شود دخت عزادار

بود مرگم دعایم خدایا کن اجابت
که هستم بعد بابا زدنیا سیر وبیزار

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • سه شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1396
  • ساعت
  • 06:27
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 حبیب الله چایچیان

حضرت زهرا(س)مدح -( سینه اش بویید پیغمبر که مینوی من است ) * حبیب الله چایچیان

1667

حضرت زهرا(س)مدح -( سینه اش بویید پیغمبر که مینوی من است ) سینه اش بویید پیغمبر که مینوی من است

فاطمه هم فکر و هم سیما و هم خوی من است

یاد از بشکستن پهلوی او چون کرد گفت

بضعه من، روح ما بین دو پهلوی من است

شاعر : حبیب الله چایچیان

  • جمعه
  • 22
  • اردیبهشت
  • 1396
  • ساعت
  • 13:44
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شرمنده روی یاس -( شرمنده ی روی یاس زهرا حیدر ) * مریم موسوی

3027
1

شرمنده روی یاس -( شرمنده ی روی یاس زهرا حیدر ) شرمنده ی روی یاس زهرا حیدر

غم خوار شکسته بال بادا حیدر

آخر چه کند علی ز غم با یک چاه

فریاد کند خدا خدا را حیدر

شاعر : مریم موسوی

  • پنج شنبه
  • 4
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:58
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

بیمارداری -( مولا علی اینروزها بیمارداری می کند ) * اسماعیل تقوایی

1607

بیمارداری -( مولا علی اینروزها بیمارداری می کند  ) بیمارداری
مولا علی اینروزها بیمارداری می کند
بیمار بیت وحی را در خانه یاری می کند
حال علی اینروزها حال غریبی مضطرست
ازبهر حفط دین حق او برد باری می کند
هرناله ای زهرا زند قلب علی خون می شود
شبها کنار بسترش شب زنده داری می کند
بعد از پیمبر ظلمها بردخترش گشته روا
دوران به زهرا(س) وعلی(ع)ناسازگای می کند
اهل سقیفه منتخب بنموده فرد غاصبی
با خوردن حق علی بدعت گذاری می کند
باغ فدک بگرفت او از یادگار مصطفا
اینگونه ظلمی ناروا بر یادگاری می کند
زهرا چنان رنجید از اعمال این نامردمان
ازبهر دیدار پدر او بیقراری می کند
باهر دعای مرگ او،زینب پریشان می شود
همراه دیگرکودکان افغان وزاری می کند

شاعر : اسماعیل ت

  • چهارشنبه
  • 4
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:23
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س)مدح و شهادت -( باید در عاشقی به شما اقتدا کنیم ) * محمد جواد الهی پور

1729

حضرت زهرا(س)مدح و شهادت -( باید در عاشقی به شما اقتدا کنیم ) عالم اسیر جزر و مد بی قراری ات
طوفان چه کرده با دل دریا کناری ات
رخ در محاق برده ای ای ماه نیمه جان
نیلی شده ست روی تو از زخم کاری ات
دریای صبر…کوه نجابت…شکوه عشق
حیرت زده ست عاشقی از بردباری ات
در راه عشق صرف نظر کردی از وجود
جان جهان فدای ولایتمداری ات
تشبیه تو به هرچه به جزتو قشنگ نیست
پیش رخ تو نیلی دریا که رنگ نیست

درخانه سادگی و صفا موج می زند
در هر طرف حضور خدا موج می زند
لب بسته ایم و ناله ی دلهایمان بلند
در این سکوت محض، صدا موج می زند
مادر کنار پنجره پهلو گرفته است
بابا میان اشک و دعا موج می زند
سجاده ات دریچه ی بازی ست رو به عرش
درآن عبادت دوسرا موج می زند
گرچه دلش از آنهمه غم در ت

  • سه شنبه
  • 10
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 19:05
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زهرا (س)مدح و شهادت -( نشسته اند غریبانه دور بستر تو ) * یاسر حوتی

1930
3

حضرت زهرا (س)مدح و شهادت -( نشسته اند غریبانه دور بستر تو ) هزار مرحله سائل نشسته بر در تو
مگر که نور بگیرد ز فیض محضر تو

گدا چو من که نه بی بی! شبیه جبرائیل
که مشق شب بنویسد ز روی دفتر تو

ندیده ایم به عالم کسی شبیه علی
که غرق مانده به ژرفای درک باور تو

مسیح و آدم و نوح و کلیم و ابراهیم
نشسته اند دو زانو به پای منبر تو

حیای مریم و سارا و هاجر و حوا
نمی رسد به نخی از حجاب دختر تو

خدا سرشته تو را تا کنیز او باشی
خدا کند که بمانم همیشه قنبر تو
***
خبر رسیده که از کوچه ای گذر کردی
نشست خاک کف کوچه روی معجر تو

خبر رسیده که دستت ز کار افتاده
و سخت تر که کسی بسته دست حیدر تو

خبر رسیده که چشمان تو ورم کرده
و سخت تر که مقابل به چشم همسر تو

خبر رسیده نفس

  • سه شنبه
  • 10
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 19:07
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

یا زهرا -(پاشو تموم دلخوشی من) * عالیه رجبی

1825
2

یا زهرا -(پاشو تموم دلخوشی من) پاشو
تموم دلخوشی من
پاشو
جلوچشام قدم بزن
پاشو
زهرا تورو جون حسن
پاشو

بنداول

توی تب میسوزی و میسوزه باتو هستی من هردقیقه
زخمای جامونده روی پیکر تو هم زیاده هم عمیقه
آه ازاین دنیا که باحیدر همیشه بی وفا و نارفیقه

درده
حال وخیمه تو برام
درده
اینکه نمیکنی نگام
درده
داره میلرزه زانوهام
پاشو

بند دوم

تامیشی پهلو به پهلو بندقلبم ذره ذره میشه پاره
نصفه جونم میکنه این سرفه های بی امون تو دوباره
غصه ناموس وسیلی حیدرت رو آخر ازپا در میاره

کشته
منو خیال رفتنت
کشته
عجل وفاتی گفتنت
کشته
دست علی به دامنت
پاشو

بندسوم

واسه ی مرگ منم هرشب دعا کن ای فدای اشک وآهت
جون به لب کردی منوزهرا سه ماهه باسکوتت بان

  • جمعه
  • 12
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 14:02
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 علیرضا خاکساری

اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س) -( همسری سر به راه را کشتند ) * علیرضا خاکساری

1436

اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س)  -( همسری سر به راه را کشتند ) همسری سر به راه را کشتند
بانویی بی پناه را کشتند

کینه جویان تیره دل آخر
روشنی پگاه را کشتند

"جبت" و "طاغوت" عصمت اللهِ
بری از اشتباه را کشتند

دست شان که به مسندش نرسید
صاحب جایگاه را کشتند

در نبود مدافعان حرم
والی بارگاه را کشتند

غیرِ خوبی از او ندید کسی
خانمی خیرخواه را کشتند

کوچه های مدینه آرام است
بانی اشک و آه را کشتند

یک تنه لشگر علی شده بود
یک به یک آن سپاه را کشتند

همه پشت و پناه مولا بود
حضرت تکیه گاه را کشتند

جلوی شوهرش چهل نامرد
مادری پا به ماه را کشتند

شاعر : علیرضا خاکساری

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:39
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 رضا قاسمی

اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س) -( ناله های حسنت از همه جانسوزتر است ) * رضا قاسمی

1860
1

اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س)  -(  ناله های حسنت از همه جانسوزتر است ) بسترت جمع شد اما اثرت هست هنوز
بالشی خیس ، ز چشمان ترت هست هنوز

رنگ این پارچه ی بستر تو گلگون ماند
اثری از بدن مختصرت هست هنوز

ای پرستوی مهاجر سفرت کشت مرا
کوچ کردی و در این لانه پرت هست هنوز

رسمش این بود که تنها بروی بی حیدر ؟
شوق رفتن به دل همسفرت هست هنوز

راستی حال تو خوب است ، خوشی بانویم ؟!
اثر زخمِ همان میخ درت هست هنور ؟

خوب شد پهلوی تو ، درد نداری دیگر ؟
با تو آن دردِ شدید کمرت هست هنوز ؟

ناله های حسنت از همه جانسوزتر است
نیمه های دل شب نوحه گرت هست هنوز

زینبت زنده کند یاد تو را در خانه
اصلا انگار ، که چادر به سرت هست هنوز

جای من هم به روی محسن مان بوسه بزن
پشت این در ، اثری از

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:41
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س) -( تو چه گفتی که فقط گرم حسین جان شده است ) * محمد کیخسروی

4865
0

اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س) -( تو چه گفتی که فقط گرم حسین جان شده است ) رفتی و روز و شبم یکسره غمبار شده
نیستی خانه به روی سرم آوار شده
سهم دستان منم مثل تو دیوار شده
پسرت فاطمه تب کرده و بیمار شده

نفسم!همنفست بی کس و بی یار شده

موقع غسل تنت بود ،سرم درد گرفت
تا نگاهم به پرت خورد پرم درد گرفت
بیشتر دیدمت و بیشترم درد گرفت
زیر تابوت تو زهرا کمرم درد گرفت

دم در خیره به من تیزی مسمار شده

آب غسلت همه از چشم تر حیدر بود
ورم بازویت از صورت تو بدترد
تازه بو بردم اگر پوشیه ات بر سر بود...
..روی پیشانی تو جای کلون در بود

شصتم از وضع وخیم تو خبردار شده

با چنین وقت کمم کار تنت را چه کنم؟
خون جار شده روی کفنت را چه کنم؟
رد سیلی کنار دهنت را چه کنم؟
نیمه شب گریه ی سخت حس

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:42
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س) -( من هرچه می‌کشم همه از دستِ قنفذ است ) * حسن لطفی

2001

اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س) -( من هرچه می‌کشم همه از دستِ قنفذ است ) دارم عذاب می کشم و آب می‌کشم
با چاه آه از دلِ بی‌تاب می‌کشم

اُفتاده عکسِ ماه در این چاه و عکسِ من
دارم خجالت از رُخِ مهتاب می‌کشم

کِی در کنارِ خاکِ تو من خاک می‌شوم
کِی رَختِ خویش از دلِ سیلاب می‌کشم

سلمانِ پیر زیرِ بغلهایِ من گرفت
خود را به رویِ شانه‌یِ اصحاب می‌کشم

عکس تو مانده است به دیوارِ خانه‌ام
دستی که بسته شد رویِ این قاب می‌کشم

من هرچه می‌کشم همه از دستِ قنفذ است
داد از مغیره از غم خوناب می‌کشم

من هرچه از تو مانده در این بقچه‌ی غریب
دارم به چشم خسته‌ی بی خواب می‌کشم

دارم لباسِ سوخته را جمع می‌کنم
این میخ این در همه را آب می‌کشم

شاعر : حسن لطفی

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:44
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س) -( بیاره با خودش جز گوشواره ) * علی شکاری

1891

اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س)  -( بیاره با خودش جز گوشواره ) بهاره باز داره بارون می باره
چشام خیلی هوای گریه داره
بارون وقتی میاد غصه میاره
واسه اینه که دردم بی شماره
**
همش چند روزه از این خونه رفتی
می بینی جای خالیت پر نمی شه
فقط درد من و می فهمه اونکه
دلش تنگه ولی مادر نداره
**
تو تقویم نگاه خیس بابا
خودم خوندم که میلادت رسیده
درست امسال نوزده ساله میشی
چقد خوب بود اگه بودی دوباره
**
قراره وقتی که خورشید خوابید
بیایم ازخونه بیرون با بابامون
شبونه روز مادر رو بگیریم
برای مادری که بی مزاره
**
قراره خواهرم قرآن بخونه
داداشم گل بریزه روی قبرت
بابا هم قول داده هر چی آورد
بیاره با خودش جز گوشواره
**
بهشتم زیر پات روزت مبارک
حسینت اومده دورت بگرده
میشه زیر

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:45
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

فاطمیه اشعار روز شهادت -( چشمم از شوق ديدنت تر گشت.. ) *

1327

فاطمیه اشعار روز شهادت  -( چشمم از شوق ديدنت تر گشت.. ) بوى نانت مدينه را پر كرد
با تن خسته كار كردى باز؟
من كه گفتم غذا نيازى نيست
از چه رو پس تو بار كردى باز؟

ظاهراً بهترى خداراشكر
نفست جا به جا نشد ديگر؟
تبت افتاده ظاهراً امروز
زخم سينه كه وا نشد ديگر؟

بچه هارا ببين چه خوش حال اند
رنگ شادى به خانه ام برگشت
خوب كردى كه پا شدى خانم
چشمم از شوق ديدنت تر گشت..

راستى!براى اين در هم
فكر هايى ميان سر دارم
قصد دارم خدا اگر خواهد
در سالم به خانه بگذارم

فكرِ چيزى نباش زهرا جان
تو فقط استراحتت را كن
خانه دارىِ خانه ات با من
فكر زخم و جراحتت را كن

آرمان صائمی

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:50
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محمد جواد پرچمی

فاطمیه اشعار روز شهادت -( نزدم شانه ای به گیسوی او ) * محمد جواد پرچمی

1916

فاطمیه اشعار روز شهادت  -( نزدم شانه ای به گیسوی او ) کفنم ‌را ببر ولی طفلِ
بی کفن را بیاور‌ ای فضه
از میان امانتی هایم
پیرهن را بیاور ای فضه

روز آخر کنار بستر خود
میزنم بوسه نور عینم را
با همین بازوی ورم کرده
بغلش میکنم حسینم را

گفتم امروز نان درست کنم
آمدم خسته باز پای تنور
ناگهان تا تنور روشن شد
یادم افتاد روضه های تنور

یادم افتاد خانه خولی
حق بده سینه ام‌کباب شود
خانه او‌کجا حسین کجا
کاشکی خانه اش خراب شود

به علی گفته ام برای حسین
سایه در آفتاب بگذارد
نیمه شبها کنار بالینِ
پسرم ظرف آب بگذارد

پسرم تشنه آمده دنیا
پسرم تشنگی ش آبم کرد
شیر من خشک شد دلم‌خون شد
اناالعطشان او‌ کبابم‌کرد

داده ام دست دخترم زینب
نذر اصغر ، لباس محسن را
برسانید ب

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:51
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

فاطمیه اشعار روز شهادت -( گفتی وصیتت دو سه بوسه به حنجر است ) * حسن لطفی

3806

فاطمیه اشعار روز شهادت  -( گفتی وصیتت دو سه بوسه به حنجر است ) امشب که ناله از لبت اُفتاده رو مَگیر
بعد از سه ماه که تبت اُفتاده رو مَگیر

دیدار تو اگرچه غم انگیز می‌شود
بعد از سه ماه قسمتِ من نیز می‌شود

دردِ عیال دارم و پیرم نموده‌اند
سی و سه سال دارم و پیرم نموده‌اند

این آشیانه داغِ پرستو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود

امروز فضه گفت که خانم وضو گرفت
بعد از سه ماه خانه‌ی ما رنگ و بو گرفت

گفتم که کار کم بکن اینجا عزیزِ من
ممنونِ نان تازه ام اما عزیزِ من

نان را بدونِ قوَت بازو نمی‌پزند
نان را که با جراحت پهلو نمی‌پزند

این خانه مدتیست که جارو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود

اصرار می‌کنیم که نانی -کمی- بخور
ای پلکِ نیمه باز تک

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:52
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 علیرضا خاکساری

فاطمیه اشعار روز شهادت -( حرفی بزن شاید دلم آرام گیرد ) * علیرضا خاکساری

1356

فاطمیه اشعار روز شهادت  -( حرفی بزن شاید دلم آرام گیرد   ) ای زُهْرَهُ الزَّهرای عالم ! کَلِّمِینِی
بنت رسول الله خاتم ! کَلِّمِینِی

یک بار دیگر باز کن چشمان خود را
من حیدرم -مظلوم عالم – کَلِّمِینِی

`هذا فِراقٌ بِینیُ و بِینکْ ” نخوانی
دق میکنم ازفرط ماتم ، کَلِّمِینِی

چشمان پر اشک تو اشکم را در اورد
همراه این باران نم نم کَلِّمِینِی

خانه خرابم میکنی با رفتن خود
من هستم و دنیایی از غم کَلِّمِینِی

غیر از شفایت حاجتی دیگر ندارم
ای مظهر فیض دمادم ! کَلِّمِینِی

غیر از توزهرا جان کسی فکرعلی نیست
درد مرا همواره مرهم ! کَلِّمِینِی

ای چاره سازم!خواهشت بیچاره ام کرد
تابوت هم که شد فراهم ، کَلِّمِینِی

من چه دهم آخر جواب دخترت را؟
محض رضای زینبت هم... ک

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:53
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار روز شهادت حضرت زهرا(س) -( وقتي كه ديد دستاي زهرا سرده ... ) *

1311

اشعار روز شهادت حضرت زهرا(س) -( وقتي كه ديد دستاي زهرا سرده ... ) گريه نكن اول قصه ي من
تموم حرفامو به تو نميگم
اشكاتو پاك كن تو چشام زل بزن
گريه كني بقيه شو نمي گم

سلام كه ميكنم جواب سكوته
تو جمعشون علي رو را نمي دن
شونه ها رو مي چسبونن به هم آه
نماز جماعت منو جا نمي دن

مني كه خيبر رو يه دستي كندم
ببين چي آورده غمت به روزم
بعد نماز ديدم مي لرزه دستام
نعلينمم نمي تونم بدوزم

قراره قصه اينجوري پيش بره
نمي تونم هميشه دوري كنم
دسمال زردم توي گنجه س ولي
حيف بابات گفته صبوري كنم

وقت زياده واسه كار خونه
اين روزا بايد استراحت كني
موهاي زينبت رو گل ببندي
با پسرات بخندي صحبت كني

تموم فكر و ذكرم اينه خانوم
بدجوري زير دين تو اسيرم
من يه زره فقط دادم برات و
تو داري

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:55
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار روز شهادت حضرت زهرا(س) -( روضه خواندی..‌‌ دلم شده مضطر، نکند اتفاقی افتاده؟! ) * محمد جواد شیرازی

1299

اشعار روز شهادت حضرت زهرا(س)  -( روضه خواندی..‌‌ دلم شده مضطر، نکند اتفاقی افتاده؟! ) پا شدی از میان این بستر، نکند اتفاقی افتاده؟!
بسته ای چادرت به دور کمر، نکند اتفاقی افتاده؟!

پاشدی تا کمی قدم بزنی، آب و جارو به این حرم بزنی
بازویت خوب شد مگر مادر؟! نکند اتفاقی افتاده؟!

دست خود را نگیر بر دیوار، کار این خانه را به من بسپار
زینبت که نمرده است آخر، نکند اتفاقی افتاده؟!

نان نپز جان من خطر دارد، سرفه هایت فقط ضرر دارد...
... نان نپز بین دود و خاکستر، نکند اتفاقی افتاده؟!

رحم کن بر دل حسن بس کن، شانه بر موی من نزن بس کن
دست خود را تکان نده دیگر، نکند اتفاقی افتاده؟!

لیلة القدر... باطنِ قرآن، به لبت آمده است الرحمن
چه شده شأن سوره ی کوثر؟ نکند اتفاقی افتاده؟!

دست زخمی خود به

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:56
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار روز شهادت حضرت زهرا(س) -( مانده زهرا جان کمی از کار پیراهن نرو ) *

1273

اشعار روز شهادت حضرت زهرا(س)  -( مانده زهرا جان کمی از کار پیراهن نرو ) شاخه ی تا خورده ی یاسم از این گلشن نرو
یا اگر که میروی باشد بدون من نرو

قاتلانت پیش من دارند جولان می دهند
جوشن خوبم علی مانده است بی جوشن نرو

صورت پوشیده ات هم روشنای خانه است
از شب تاریک ما ای مشعل روشن نرو

هی جوابم میکنی هی التماست میکنم
دست من بر دامنت ای سوخته دامن نرو

نذرها کرده است زینب تا بمانی پیش ما
فاطمه محض رضای دخترت فعلاً نرو

خاک بر دنیا که از صدیقه شاهد خواستند
کوری کذاب ها ای حجت مطلق نرو

خیر باشد باز نان پختی و جارو میکنی
قصد رفتن که نداری جان من تنها نرو

بودنت لطف است در خانه چه لاغر چه مریض
بین بستر گر چه مانده حاله ای از تن نرو

داده ای هر چند به زینب کفن ها را ولی
م

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:57
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 رضا قاسمی

اشعار شام غریبان حضرت زهرا(س) -( ساحلم بودی و رفتی و نگفتی با خود ... ) * رضا قاسمی

10670
24

اشعار شام غریبان حضرت زهرا(س)  -( ساحلم بودی و رفتی و نگفتی با خود ... ) آخرش شرح غمم روی زبانها افتاد
همه گفتند که خیبر شکن از پا افتاد

آه ، رفتی و تمام بدنم می لرزد
پهلوان تو زمین خورد ، وَ از نا افتاد

غسل جسم تو بود سخت تر از هر کاری
کوه ، پاشیده شد و بر روی دریا افتاد

دو سه ماه است که رخسار تو با پوشیه است
چشم من بر رخ نیلی تو حالا افتاد

مَحرمت بودم و نامَحرم زخم بدنت
این چه زخمی ست که بر بازوی تو جا افتاد ؟

بشکند دست کسی که ... اثرش معلوم است
جای دستی به روی صورت حورا افتاد

با یتیمان تو همناله شده جبرائیل
ولوله در وسط عرش معلّی افتاد

ساحلم بودی و رفتی و نگفتی با خود ...
که علی در وسط موج بلایا افتاد

با چه رویی بدنت را بدهم بر پدرت
لبم از شرم ، ز هر صحب

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 07:58
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار شام غریبان حضرت زهرا(س) -( خیلی آخر به تو بدهکارم، رحم کن بر دل علی زهرا ) * محمد جواد شیرازی

1991

اشعار شام غریبان حضرت زهرا(س)  -( خیلی آخر به تو بدهکارم، رحم کن بر دل علی زهرا ) مثل ابر بهار می بارم، رحم کن بر دل علی زهرا
چاره ی لحظه های دشوارم، رحم کن بر دل علی زهرا

اندکی تا دم سحر مانده، تازه آغاز دردسر مانده
لحظه ها را چگونه بشمارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا

وقت تنگ است و کار بسیار است، غسلت ای باغ لاله دشوار است
گره افتاده است در کارم، رحم کن بر دل علی زهرا

وقت غسلت چقدر لرزیدم، خون تازه به پهلویت دیدم
ای زمین گیرِ زخمِ مسمارم، رحم کن بر دل علی زهرا

فاطمه جان مُحوّل الاحوال، بازویت... بازویت!!! زبانم لال
چه شد آخر شریک اسرارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا

بین محراب زینب من را... فضه دریاب زینب من را...
جان این دختر عزادارم، رحم کن بر دل علی زهرا

غسل دادم تو را حسین ا

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 08:02
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن کردی

اشعار شام غریبان حضرت زهرا(س) -( سخت است برایش که علی باشد و آنگاه ) * حسن کردی

2139

اشعار شام غریبان حضرت زهرا(س)  -( سخت است برایش که علی باشد و آنگاه ) سخت است کسی فاتح خیبر شده باشد
شمشیر خداوند مقدر شده باشد

در خیبر و در بدر و احد یک تنه چون کوه
تنها سپر جان پیمبر شده باشد

در خانه ولی با همه ی هیبتش آن مرد
ماتم زده ی فاجعه در شده باشد

سخت است برایش که علی باشد و آنگاه
شرمنده پژمردن همسر شده باشد

تأکید پیمبر به همه ...بضعة منیّ
بر سوختن فاطمه منجر شده باشد

حالا شب رجعت شده و حرف امانت
خاک سیه از خجلت او تر شده باشد

سخت است برای پسری که تک و تنها
شاهد به زمین خوردن مادر شده باشد

شاعر : حسن کردی

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 08:03
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

فاطمیه زبانحال امام حسن(ع) -( کاشکی تشنه‌ی ما آب نخواهد از شمر ) * حسن لطفی

1946
1

فاطمیه زبانحال امام حسن(ع)  -( کاشکی  تشنه‌ی ما آب نخواهد از شمر  ) کاش لبخند تو یکروز به ما برگردد
باز از نانِ تو این سفره معطر گردد

می‌شود پیشِ خودت گریه کنم آهسته؟
می‌کنم دِق اگر این درد مکرر گردد

قول دادم به تو حرفی نزنم اما کاش
دو سه شب داد کِشَم سینه سبکتر گردد

می‌شود روضه بخوانم؟همه خوابند ببین
می‌شود گریه کنم ؟ چشم کمی تر گردد

کاش می‌شد بنویسند سَرِ کوچه‌ی ما
آینه زود به یک آه مکدر گردد

کاش می‌شد بنویسند خدایا نکند
پسری شاهدِ اُفتادنِ مادر گردد

شیر شد تا که علی را وسط کوچه ندید
خواست تا بغضِ علی مُزدِ پیمبر گردد

کوچه‌ای تنگ ، پُر از سنگ حریفت بیمار
اثرِ ضربه چنین چند برابر گردد

یادم اُفتاد که بالای سرت می‌گفتم
چه کنم تا نَفَست تا نَفَست برگردد

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 08:05
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 رضا قاسمی

اشعار فاطمیه -( ای کاش ، که بودیم ، در آن روزِ دوشنبه ) * رضا قاسمی

1392

اشعار فاطمیه  -( ای کاش ، که بودیم ، در آن روزِ دوشنبه  ) ما نوکر و تحت نظر حضرت زهرا
مشمول دعای سحر حضرت زهرا

ما را بنویسید گدا ... یا که نه اصلا ...
دیوانه ... وَ یا دربدر حضرت زهرا

او مادر ماهاست ، همین است بولله
پس ما همه "دختر پسر" حضرت زهرا

فخرم همه این است ، که در مجلس روضه ...
خوانند ، مرا کارگر حضرت زهرا

بر چارقدش حضرت جبریل ، دخیل است
این چادر مشکی ست ، پَر حضرت زهرا

فرزند به بار آوَرَد همچون حسنینش
این است کمی از هنر حضرت زهرا

زهراست فقط تاج سر حضرت حیدر
حیدر بشود تاج سر حضرت زهرا

خاموش شود آتش جانسوز جهنم
با قطره ای از چشم تر حضرت زهرا

ای کاش ، که بودیم ، در آن روزِ دوشنبه
در پشت همان در ، سپر حضرت زهرا

این مصرع آخر شده حرف دل نو

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 08:09
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

اشعار فاطمیه -( گنجى اندازه ى محبت نیست ) * علی اکبر لطیفیان

2064

اشعار فاطمیه -( گنجى اندازه ى محبت نیست  ) سلک عشاق ، غیر خلوت نیست
خلوت ماست روضه ، جلوت نیست

ما همینجا توجه محضیم
احتیاجى به کنج عزلت نیست

همه هستند ، انبیا حتى
مجلس آفتاب خلوت نیست

لحظه اى اشک ، لحظه اى شکریم
نعمتى قد شکر نعمت نیست

ما همه قنبریم ، یک نفریم
جمع ما وحدت است ، کثرت نیست

گریه اى جمع کن که باید رفت
وقت خیلى کم است ، فرصت نیست

دل به صحرا زدن تلاش من است
این جهان جاى استراحت نیست

آه و افسوس میخورد هر شب
آنکه سفره نشین هیئت نیست

علت رحمت خدا گریه ست
هر کجا گریه نیست ، رحمت نیست

هر که ناراحت از فراق نشد
در لیالى قبر راحت نیست

خون دل جاى خون تن دادیم
شان گریه کم از شهادت نیست

گنج نابرده رنجمان بخشید
لطف زهرا به شرط

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 08:10
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار فاطمیه -( سوگند می خورم که فقط شاعر توام ) * داود رحیمی

1820
-1

اشعار فاطمیه  -( سوگند می خورم که فقط شاعر توام ) توحید بی ولای تو معنا نمی شود
راه خدا بدون تو پیدا نمی شود

فردا که حکم "عدل" خدا خوانده می شود
چیزی بدون اذن تو اجرا نمی شود

تنها زنی که فخر "نبوّت" شده تویی
هر دختری که امّ ابیها نمی شود

اصلا به یمن بودن تو این "معاد" هست
بی تو حساب و حشر که بر پا نمی شود

دست نیاز کل "امامت" به سوی توست
فرموده‌ی امام که حاشا نمی شود*

روح اصول دین خداوند فاطمه است
اسلامِ بی محبت زهرا نمی شود

بیخود نبی مقام به زهرا نمی دهد
بیخود به پای دختر خود پا نمی شود

اخلاص فاطمه است که او را بزرگ کرد
بیخود که رتبه این همه بالا نمی شود

آدم بدون فاطمه خوشبخت می شود؟!
احساس می کند شده اما نمی شود!

این زندگی که بی تو

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 08:13
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محمد حسین رحیمیان

اشعار فاطمیه -( تا زنده ام برده است خواب از چشم گریانم ) * محمد حسین رحیمیان

1278
1

اشعار فاطمیه -( تا زنده ام برده است خواب از چشم گریانم ) یک دست بر دیوار و دستی بر کمر داری
یک زخم کاری بر تنت از میخ در داری

در کوچه آن ظالم چه آورده سرت ای وای
حتی میان خانه هم چادر به سر داری

کمتر بگو عجل وفاتی مهربان من
تو خوب از تنهایی حیدر خبر داری

دیگر نمی گیرم بغل زانوی غم زهرا
از انتظار مرگ اگر تو دست برداری

خون گریه کن شاید کمی آرام تر گردی
بر سینه داغ محسن و داغ پدر داری

من مطمئنم کوه را از پا می اندازد
این درد پهلویی که تو شب تا سحر داری

در سجده هایت مرگ حیدر را تمنا کن
حالا که ای بانوی من عزم سفر داری

تا زنده ام برده است خواب از چشم گریانم
این زخم هایی که به روی بال و پر داری

می بینمت روز دهم در قتلگاهی که
تو وعده ای با زینب خون

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 08:19
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد