شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس
 مهدی رحیمی زمستان

حضرت زهرا(س)-مناجات فاطمیه -( گل که شد مقصود حتی خار حاجت می دهد ) * مهدی رحیمی زمستان

5606
9

حضرت زهرا(س)-مناجات فاطمیه -( گل که شد مقصود حتی خار حاجت می دهد ) گل که شد مقصود حتی خار حاجت می دهد

خار با تو می شود گلزار حاجت می دهد

زینب و زهرا بماند فضه هم جای خودش

توی این خانه در و دیوار حاجت می دهد

گرچه ایام عزای فاطمه این روزهاست

ذکر یا حیدر ولی بسیار حاجت می دهد

حب مولا را میان قلب خود تشدید کن

چون که زهرا طبق این معیار حاجت می دهد

فاطمه باذکر مولا می دهد کرببلا

کعبه گر با ذکر استغفار حاجت می دهد

فاطمیه شد اذان را نیز با حاجت بگو

یاعلی وقتی شود تکرار حاجت می دهد

از طبیبان جهان باید بپرسی که چطور

درمیان بستر این بیمار حاجت می دهد

شعله میداند که از نزدیک شاهد بوده است

فاطمه بین در و دیوار حاجت می دهد

شاعر : مهدی رحیمی

  • دوشنبه
  • 17
  • اسفند
  • 1394
  • ساعت
  • 14:48
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت-زبانحال امیرالمومنین(ع) -( نشستم کنارت ) * صادق اویسی

6864
22

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت-زبانحال امیرالمومنین(ع) -( نشستم کنارت ) نشستم کنارت

که من رو ببینی

میخوام تا که از جات

بلند شی بشینی

نشستم کنارت

عزیزم نگام کن

شبیه گذشته

بخند و صدام کن

تو اصلا نباید

تو بستر بمونی

مگه قول ندادی

با حیدر بمونی

عجب روزگار

خوشی پیش رو بود

تو ذهن منو تو

چقد آرزو بود

ببین بچه هامون

دارن اشک میریزن

تو رو جون اینها

که خیلی عزیزن؛

عزیزم بلند شو

تو باید بمونی

تو باید غمای

علی رو بدونی

من آروم میگیرم

تو بشکن سکوتو

کی گفته که از من

بپوشونی روتو؟

من افتادم از پا

تو رنگت پریده

چرا زندگیمون

به اینجا کشیده!

چرا با اشاره

جوابم رو میدی

دوباره با اشکات

نگو دل بریدی

نگات میگه دیگه

نمیخوای بمونی

عزیزم بلند شو

تو خ

  • دوشنبه
  • 17
  • اسفند
  • 1394
  • ساعت
  • 14:49
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( بین بستر نیمه شب با درد صحبت میكنم ) * محسن مهدوی

4314
5

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( بین بستر نیمه شب با درد صحبت میكنم ) بین بستر نیمه شب با درد صحبت میكنم

من به این هم صحبتی ها دارم عادت میكنم

دردهایم بسكه بسیارند ، در هم صحبتی

كم می آید وقت هر اندازه قسمت میكنم

بعد بابایم نیامد خواب در چشمم ولی

با قدوم مرگ دیگر خواب راحت میكنم

چهره ازحیدر اگر پوشیده ام، سلمان بدان

جان زینب، حال و روزش را رعایت میكنم

ضربه بر سر عمدتاً سرگیجه آور میشود

زین سبب با حركت پِلكم عبادت میكنم

بعد مرگم خواستم از او كه شب غسلم كند

از شما شرمنده ام اتمام حجت میكنم

زحمتم بر گردنت افتاد ، زهرا را ببخش

من به زودی ازحضورت رفع زحمت میكنم

شاعر : محسن مهدوی

  • دوشنبه
  • 17
  • اسفند
  • 1394
  • ساعت
  • 14:51
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س(-شهادت -( گل، گرفتارِ خار می بینم ) * احمد بابایی

5079
9

حضرت زهرا(س(-شهادت -( گل، گرفتارِ خار می بینم ) گل، گرفتارِ خار می بینم

چادرش پرغبار می بینم

ردّ پای کدام داغ اینجاست!؟

کوچه را لاله زار می بینم

آهوی خسته را بدون رمق

گرگ را بی مهار می بینم

راه برگشت آهوان گم شد

گرگ فکر شکار می بینم

زوزه ی گرگ و آهِ آهوها...!

اشک، بی اختیار می بینم

باز در دست کوه های صبور

دامن آبشار می بینم

همه، باغ انار می شنوند!

من، نه! داغ انار می بینم

قطعه قطعه... به زیر پا... در صحن...

کلمات قصار می بینم

این چه کابوس ترسناکی بود

در دل ذوالفقار می بینم

گوشواره نمی شود پیدا

کوچه را بسکه تار می بینم

گوشه ی آسمانِ صورتِ ماه

ردّ ابرِ بهار می بینم

باعث خجلت است در یثرب

هرچه گوشه کنار می بینم

بین هر کو

  • دوشنبه
  • 17
  • اسفند
  • 1394
  • ساعت
  • 14:54
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

پهلو شکسته -( پهلو شکسته همسر من از برم مرو ) * اسماعیل تقوایی

4224
7

پهلو شکسته -( پهلو شکسته همسر من از برم مرو ) پهلو شکسته همسر من ازبرم مرو
دل خون شود زهجر تو بال وپرم مرو
ای در ره علی شده جانباز،فاطمه
هجر ونبود تو نشود باورم مرو
بی تو،علی تو ،چه کند بین دشمنان
بی تو بدان که مضطر وبی یاورم مرو

آیند کودکان توبرگرد بسترت
هریک به ناله اند،بمان،مادرم مرو
بی مادری چه زود براین کودکان رسد
نخل جوان پر ثمرم کوثرم مرو
هرگز زیاد من نرود پشت در چه شد
شرمنده ام زتو به ابد گوهرم مرو
لعنت به آنکه زد به رخت سیلی ازجغا
نیلوفر شکسته ی غم پرورم مرو
ماندم چگونه پاسخ مولای خود دهم
ای دختر وامانت پیغمبرم مرو
گفتی که غسل ودفن ترا شب به پا کنم
این گفته ات زد ه به جگر آذرم مرو

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • چهارشنبه
  • 19
  • اسفند
  • 1394
  • ساعت
  • 14:14
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 وحید محمدی

نشست سایه دستی سیاه بر رویت -( علی بهانه شد و ضربه خورد بازویت ) * وحید محمدی

5145
5

نشست سایه دستی سیاه بر رویت -( علی بهانه شد و ضربه خورد بازویت ) علی بهانه شد و ضربه خورد بازویت

دری شکست در آن دم، فتاد بر رویت

شرار آتش ظلم زمان زبانه کشید

رسید آتش نمرودیان به گیسویت

جراحتی است به روی پرت از آن ایام

نشانه ای ز ملاقات میخ و پهلویت

"هوا ز جور مخاف چو قیرگون گردید"

نشست سایه ی دستی سیاه بر رویت

سه ماه روی گرفتی درون خانه ی خود

ندید دیده ی مولا جمال دلجویت ...

شاعر : وحید محمدی

  • چهارشنبه
  • 19
  • اسفند
  • 1394
  • ساعت
  • 14:15
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

در مدح و مرثیه حضرت فاطمه زهرا (س) -( ماپیروان امت زهرای اطهریم ) *

3641
7

در مدح و مرثیه حضرت فاطمه زهرا (س) -( ماپیروان امت زهرای اطهریم ) ما پیروان امت زهرای اطهریم
ما ساکنان ملت زهرای اطهریم

اینجا محل زندگی آل فاطمه است
ما میزبان غربت زهرای اطهریم

کوهیم و پیش پای کسی خم نمی شویم
کوهیم و خم ز هیبت زهرای اطهریم

گریه زبان نوکری ماست در جهان
گریه کنان هییت زهرای اطهریم

در بین روضه ها سپری گشته عمر ما
ممنون این محبت زهرای اطهریم

از جان خود گذشته به پای امام خویش
ما رهرو بصیرت زهرای اطهریم

عید آمده ولی دلمان مرکز عزاست
ما حافظان حرمت زهرای اطهریم

شاعز: محمود یوسفی

  • چهارشنبه
  • 19
  • اسفند
  • 1394
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

شبی دردآلود -( شب است ودرسکوتی درد آلود ) * اسماعیل تقوایی

3136
1

شبی دردآلود -( شب است ودرسکوتی درد آلود ) شب است ودر سکوتی دردآلود
شود تشییع جسم پاک زهرا
یتیمانش به چشمانی گهر بار
گرفته دست بر دامان بابا
شده کم نور مهتاب وستاره
عزای فاطمه کردند بر پا
علی باقلب خون از هجر یارش
سپارد پیکرش بر خاک صحرا
گرفته در بغل زانوی غم را
سر خاک عزیزش غرق نجوا
عزیزجان حیدر گو چه سازم
به بی زهرایی ام در صبح فردا
الا ای حامی حیدر به پاخیز
علی مانده غریب وزار وتنها
بپاخیز ودوباره خطبه ای خوان
به گوش مردم در بند دنیا
شدم افسرده ودیگر ندارد
برایم زندگی بعداز تو معنا
شب تاراست و نخلستان وحیدر
که سردر چاه مینالد در آنجا
زمین وآسمان وهمسرایی
به ناله ،با علی در سوگ زهرا

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • پنج شنبه
  • 27
  • اسفند
  • 1394
  • ساعت
  • 17:58
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 علی اکبر نازک کار

غزل روضه حضرت زهرا س_ علی اکبر نازک کار -( بخند، گریه ات آخر مرا ز پا انداخت ) * علی اکبر نازک کار

3989
3

غزل روضه حضرت زهرا س_ علی اکبر نازک کار -( بخند، گریه ات آخر مرا ز پا انداخت ) بخند، گریه ات آخر مرا ز پا انداخت
مرا ز پا و تورا دیگر از نوا انداخت

به جان من بخورد درد تو، نخور غصه
غم تو لرزه به اندام مرتضی انداخت

غریبگی نکن ای آشنای مرد غریب
بگو چگونه تورا کوچه از صدا انداخت

بگو چه کار کنم تا مرا حلال کنی؟
تورا حمایتِ از من در این بلا انداخت

دو تا نشان زده با تیر خود، زمین خوردم
همان کسی که تورا بین کوچه ها انداخت

ببینمت! چقدر بد زده تو را نامرد
که ضرب پنجه او روی گونه جا انداخت

ببین نتیجه سیلی بی هوا این است
ز هر کلام تو یک در میان هجا انداخت

نفس کشیدی و من بند آمده نفسم
لباس خونی تو از نفس مرا انداخت

ز لب گزیدن تو درد سینه ات پیداست
جدال دنده و سینه تو را ز پا

  • پنج شنبه
  • 27
  • اسفند
  • 1394
  • ساعت
  • 18:00
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مفرد -( سیلی و ضرب لگد جای خودش اما شکر ) *

3428
3

مفرد -( سیلی و ضرب لگد جای خودش اما شکر ) سیلی و ضرب لگد جای خودش اما شکر
وسط کوچه دگر سنگ نخوردی بانو
شاعر: محمود یوسفی

  • یکشنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1395
  • ساعت
  • 22:22
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

مثنوی فاطمه(س) -( فاطمه ام دختر پیغمبرم ) * اسماعیل تقوایی

3312
1

مثنوی فاطمه(س) -( فاطمه ام دختر پیغمبرم ) فاطمه ام دختر پیغمبرم
ام ابیهایم وهم کوثرم
بعدپدر سخت به من شد جفا
گشت فراموش ره مصطفی
.حکم غدیر علی از یاد رفت
ملک فدک در کف بیداد رفت
خشم درونم هم فریاد شد
کوچه به کوچه پی امداد شد
مردم یثرب همه خنثی شدند
در صف دنیا زدگان جا شدند
اهل سقیفه همه غرق سرور
حاکم مردم شده اصحاب زور
آمده بودند علی را برند
برخودشان بیعت او را خرند
باز نکردم در خانه ام
تا نرود حیدر جانانه ام
آتش کین پشت در افروختند
درب سرای نبوی سوختند
بعد،لگد بر در ومن پشت در
ضربه ی در کرد مرا بی پسر
گفت علی وای من و وای من
میخ در وناله ی زهرای من
داد زدم فضه به دادم برس
طاقتم از دست بدادم،برس
واابتا ورد لبم آنزمان
ناله زدم سخت زجور

  • یکشنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1395
  • ساعت
  • 22:23
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

سبک واحد شلاقی حضرت زهرا سلام الله علیها -( همسر حضرت مولا حیدر ، بضعه ی پیغمبر،هم زکیه عالمه هم کوثر هستی ) *

10166
6

سبک واحد شلاقی حضرت زهرا سلام الله علیها -( همسر حضرت مولا حیدر ، بضعه ی پیغمبر،هم زکیه عالمه هم کوثر هستی ) سبک واحد شلاقی حضرت زهرا سلام الله علیها

بند اول

همسر حضرت مولا حیدر ، بضعه ی پیغمبر،هم زکیه عالمه هم کوثر هستی

مادرم اسم تو رو یادم داد ، بشه خونه ش آباد،از همون روزا تو قلب من نشستی

حالا بعد این همه سال بازم ، به تو من می نازم،علاقم شده به شدت به تو بیشتر

تا که عمر دارم و توفیقی هست،در خونت پا بست،می مونم تا که بشم هی پیر و پیرتر

مادر من ، تویی معنی عشق و احساس

مادر من ، توی کربلا میگه عباس

مادر من ، کی گفته که حسینت تنهاس

مادرم زهرا ، خیلی دوست دارم

بند دوم

میگن حتی توی جنگ ایرون،شب حمله هاشون، بوده دعوا سر سربند تو مادر

هر کی روضه ای می خوند زیر لب ، که تو روز یا تو شب ، یه جور

  • یکشنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1395
  • ساعت
  • 22:27
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

زبانحال امام حسن با حضرت ابالفضل( علیها سلام) __ کوچه - -( عباس! زهرا جلوه اش پیغمبری بود ) * امیر عظیمی

4474
1

زبانحال امام حسن با حضرت ابالفضل( علیها سلام) __ کوچه - -(  عباس! زهرا جلوه اش پیغمبری بود ) عباس! زهرا جلوه اش پیغمبری بود
نقشش برای حفظ آیین، حیدری بود

عباس، اسلام نبی، اسلام زهراست
معیار کفر و دین همانا مادر ماست

بعد از نبی، دست علی شد بسته عباس
از کینه های عده ای اسلام نشناس

عباس من، جانِ علی و جانِ مادر
این کوچه را در ذهن خود حک کن برادر

عباس می دانی چه خاکی بر سرم شد؟
این کوچه روزی قتلگاه مادرم شد

تا در سقیفه غاصبان را نصب کردند
با حیله ای از ما فدک را غصب کردند

با مادرم رفیتم حق را پس بگیریم
باغ فدک را از کف ناکس بگیریم

ناگاه، آن دیو سیاه و مشرک و پست
از ره رسید اینجا و راه مادرم بست

عباس، اینجا مادرم زهرا زمین خورد
طوری زمین افتاد گفتم مادرم مرد

عباس، این کوچه حسن را

  • یکشنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1395
  • ساعت
  • 22:29
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

شعر وصیت حضرت زهرا (س) -( پسرعموبه کنارم بیا دم آخر ) * اسماعیل تقوایی

10509
5

شعر وصیت  حضرت زهرا (س) -( پسرعموبه کنارم بیا دم آخر ) پسر عمو به کنارم بیا دم آخر
بیا ببین گل یاس تو می شود پرپر
دعا نمودم و وقت اجابت آمده است
قلیل گشته زبیداد مردمان کوثر
جدایی من وبابا رسیده پایانش
به دیدنش روم اینک،به حالتی مضطر
ندانم اینکه برایت چه همسری بودم
اگر که بوده قصوری ببخش یا حیدر
شبانه غسل بده مخفیانه خاکم کن
نهان نما تو مزارم زمردم کافر
مکن تو گریه علی جان ندارم این طاقت
که بینم اشک یل بدر وخندق وخیبر
مگیر زانوی غم در بغل علی جانم
توبر زمین خدا وزمانه ای لنگر
علی،جان تو وجان جمله طفلانم
چه زود بود که آنها شوند بی مادر
علی همیشه بزن سر به قبر بی زایر
امانتی به تو بودم زسوی پیغمبر

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1395
  • ساعت
  • 22:30
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

حضرت زهرا س * محمود یوسفی

2839
0

حضرت زهرا س روزی سال شیعه ز انفال فاطمه ست احوال خلق بسته به احوال فاطمه ست

در روز حشر شرط عبور از پل صراط حب محمد و علی و آل فاطمه ست

و عاقبت به خیری امر تمام خلق بسته به تار چادر پامال فاطمه ست

جان داد تاکه دین خدا زنده تر شود ایمان ما نتیجه ی اعمال فاطمه ست

او بحر رفع حاجت مسکین انار خواست ورنه فلک مطابق امیال فاطمه ست

از این زمین برای خودش قبرهم نخواست گرچه تمام ارض و سما مال فاطمه ست

عیدآمده ولی دلمان مرکز عزاست سال هزار وسیصدو...نه، سال فاطمه ست

شاعر : محمود یوسفی

  • یکشنبه
  • 29
  • فروردین
  • 1395
  • ساعت
  • 08:15
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا س -زمینه -( پرستوی مهاجرم شکسته بالم ) *

3105
6

شهادت حضرت زهرا س -زمینه -( پرستوی مهاجرم شکسته بالم ) پرستوی مهاجرم شکسته بالم

قامت من خمیده و فِسُرده حالم

این شب آخری علی بکن حلالم

آتیش کین به پا شده محسن من فدا شده

بعد بابام نصیب من درد و رنج وبلا شده

(آقای مظلومم علی) 4

*******

بی مادری سخته برای زینبینم

جون تو وجون حسن نور دوعینم

یه ظرف آب بذار بالا سر حسینم

وعده ما تو کربلا بین گودال قتله گاه

زیر شمشیرونیزه ها حسینم میشه سرجدا

(آقای مظلومم علی) 4

دانلود سبک

  • یکشنبه
  • 29
  • فروردین
  • 1395
  • ساعت
  • 08:18
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

قبر پنهان -( سالها حسرت دیدار مزارت داریم ) * اسماعیل تقوایی

4264
3

قبر پنهان -( سالها حسرت دیدار مزارت داریم ) سالها حسرت دیدار مزارت داریم
سالها بهر تو چون ابر بهاری باریم
سالهافاطمیه سوگ وعزا می گیریم
بر سر وسینه زنان دل به غمت بسپاریم
سالها قصه کوچه، درآتش زده را
نسل درنسل به لوح دلمان بنگاریم
سالها لعن کنیم عامل آن سیلی را
سالها غربت حیدر به نظر می آریم
سالها ناله جانسور تو آید بر گوش
خون دل خورده زآن ضربه وآن مسماریم
سالها شهر مدینه خجالت زده است
عمل مردم این شهر به خاطر داریم
سالها گوشه ای از تربت آنجا از توست
ولی از مدفن پاک تو خبر ناداریم
عاقبت قبر تو مهدی به همه بنماید
زین جهت منتظر مقدم آن دلداریم

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 29
  • فروردین
  • 1395
  • ساعت
  • 09:13
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا (س) -( التماست می کنم چشمان خود را باز کن ) * نوید طاهری

6683
18

شعر شهادت حضرت زهرا (س) -( التماست می کنم چشمان خود را باز کن ) التماست می کنم چشمان خود را باز کن
ای همه پشت و پناهم بهر خود اعجاز کن

از نفس افتاده ام جان علی حرفی بزن
من به پایان آمدم خیز و مرا آغاز کن

از حسن هربار پرسیدم جوابش اشک بود
تو بگو از کوچه و این راز را ابراز کن

می کشد با گریه صورت بر کف پایت حسین
لااقل برخیز و این تشنه لبت را ناز کن

چند روزی می شود پیش تو من نا محرمم
پس بیا حالا که داری می روی رو باز کن

سینه ات مجروح مسمار و پــــر تو سوخته
با چنین بال و پری آرامتر پــرواز کن

شاعر : نوید طاهری

  • یکشنبه
  • 29
  • فروردین
  • 1395
  • ساعت
  • 12:11
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مصحف پیغمبر -( سنگدل ها بی امان برگ و برم را می زدند ) * نوید طاهری

4478
10

مصحف پیغمبر -( سنگدل ها بی امان برگ و برم را می زدند ) سنگدل ها بی امان برگ و برم را می زدند
پشت در ناباورانه باورم را می زدند

لرزه بر جان همه اهل حرم افتاده بود
لحظه ای که با لگد درب حرم را می زدند

پیش چشمم شعله بر باغ و بهار من زدند
غنچه ام پرپر شد و نیلوفرم را می زدند

مصحف پیغمبرم در شعله ها افتاده بود
جزء جزء و آیه آیه کوثرم را می زدند

ماجرای کوچه و بازار از یادم نرفت
دستهایم بسته بود و همسرم را می زدند

یک نفر با تازیانه دیگری هم با غلاف
با تمام زور و بازو دلبرم را می زدند

از خجالت این سرم را بر زمین انداختم
با که گویم دختر پیغمبرم را می زدند

می پرد هر شب حسن از خواب می گوید پدر
خواب میدیدم دوباره مادرم را می زدند

آتش این خانه تا کرب و

  • چهارشنبه
  • 15
  • اردیبهشت
  • 1395
  • ساعت
  • 09:48
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

حضرت زهرا سلام ٱلله علیها -( حرف از علی(ع) بود و تمام تکیه گاهت ) * مرضیه عاطفی

1727
1

حضرت زهرا سلام ٱلله علیها -( حرف از علی(ع) بود و تمام تکیه گاهت ) حرف از علی(ع) بود و تمام ِ تکیه گاهت
رفتی سپر باشی! خدا پشت و پناهت

دلشوره دارم! بیقرارم! کاش تقدیر...
فوراً رقم میخورد طبقِ دلبخواهت

اما ورق برگشت و‌ آوردند هیزم
کم کم به غارت رفت حالِ روبراهت

با کینه های کهنه از صفین و خیبر
محکم به در...محکم لگد زد! با وقاحت!

نامرد مردی آمد و دستِ بزن داشت
یک آن سیاهی رفت چشمان سیاهت

بین در و دیوار چشمت روزِ بد دید
خوردی زمین! جان داد طفلِ بی گناهت

از دردهای اصلی ات فضه خبر داشت
از بغض های مادرانه در نگاهت

ای وای ازین پهلو به آن پهلو شدن ها
بالا نمی آمد نفس همراهِ آهت

از سرخیِ جای غلاف و جایِ سیلی
با اشکِ پنهانی سحر شد شامگاهت

شمشیر نه! گودال نه! ای

  • پنج شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 15:29
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 رضا باقریان

اشعار شهادتی -( در چشم هایم تا که می شد جلوه گر طفلم ) * رضا باقریان

2743
1

 اشعار شهادتی -( در چشم هایم تا که می شد جلوه گر طفلم ) در چشم هایم تا که می شد جلوه گر طفلم
با من سخن می گفت هرشب تا سحر طفلم

بسکه برایش از کمالات علی گفتم
خوشحال بودم می شود مثل پدر طفلم

خیلی دلم می خواست قنداقش کنم، اما
از من جدا افتاد با خونِ جگر طفلم

زیر فشار در صدای محسنم آمد
با من همان جا بود که زد بال و پر طفلم

در باز شد با یک لگد، روی پرم افتاد
من باخبر بودم ولیکن بی خبر... طفلم

من تازه دستم را سپر کردم زمین خوردم
دیگر چه آمد بر سرِ این بی سپر طفلم

از چارچوبِ در نشد که فاصله گیرم
می سوختم پشت در اما بیشتر طفلم

اذن شهادت را خدا اول به محسن داد
میخ در از سینه که رد شد خورد بر طفلم

شاعر : رضا باقریان

  • سه شنبه
  • 18
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 20:23
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س)شهادت -( نشد اونروز توو اون کوچه ) * مجید تال

4050
6

حضرت زهرا(س)شهادت -( نشد اونروز توو اون کوچه ) نشد اونروز توو اون کوچه
برای تو سپر باشم
گرفتن محسنو از من
نشد بازم پدر باشم

یه حرفی توو دلم هست که
در و دیوار میفهمه
چقد آتیش نامرده
چقد مسمار بی رحمه

چی میشد بچه مون محسن
یه لبخندی به ما می زد
گلم ای کاش می موندو
منو بابا صدا می زد

آخه چی شد توو اون کوچه
که اینجوری زمینگیری
آخه چی شد که انقد زود
داری از دست من میری

شاعر : مجید تال

  • شنبه
  • 27
  • آذر
  • 1395
  • ساعت
  • 08:26
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت زهرا(س)بستر شهادت -( روزگاریست که جان بر لبِ خونبار رسید ) * حسن لطفی

2709
3

حضرت زهرا(س)بستر شهادت -( روزگاریست که جان بر لبِ خونبار رسید ) روزگاریست که جان بر لبِ خونبار رسید
آه ای مرگ بیا نوبتِ دیدار رسید

زحمت خانه شدم بسکه زمین گیر شدم
وقتِ شرمندگی از دخترکی زار رسید

باز هم پیرهن تازه ی من خونین شد
باز با پیرهن تازه پرستار رسید

ولی از بسکه نخوابید زِ بی خوابیِ من
جانب بستر من دست به دیوار رسید

گرچه دلتنگِ تماشای حسینم اما
چشمِ زخمیِ مرا نیمه شبی تار رسید

لابه لای نفسم لخته ی خون می بینم
از همان روز که بر سینه ام آزار رسید

از همان روز که آتش به سراغم آمد
از همان روز که در بود و ستمکار رسید

شعله ای حلقه زد و چادر من را سوزاند
ناله ای تا که زدم خنده ی انظار رسید

خویش را در پس در جمع نمودم شاید
نرسد زخم به محسن ولی انگار رس

  • شنبه
  • 27
  • آذر
  • 1395
  • ساعت
  • 08:43
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) بستر شهادت -( گرچه وقت ایستادن دردهایش بیشتر بود ) *

2083

حضرت زهرا(س) بستر شهادت -( گرچه وقت ایستادن دردهایش بیشتر بود ) گرچه وقت ایستادن دردهایش بیشتر بود

درد اندوه علی از درد پایش بیشتر بود

عشق یعنی تا علی از راز او سر در نیارد

هرچه دردش بیشتر، لبخندهایش بیشتر بود

عشق یعنی گرچه می دانست روز آخرین است

بر امور خانه اما اعتنایش بیشتر بود

کوچه های شهر خاکی هست اما این اواخر

رد پای خاک کوچه بر ردایش بیشتر بود

وقت پیری نه، عصای دست مادر در جوانی است

این اواخر بر حسینش اتکایش بیشتر بود

کار با آن کس که اسمش را نمی گویم ندارم

کاش اما شعله ی آتش حیایش بیشتر بود

من که از این رازها سر در نمی آرم ولی باز

سوره ی کوثر الهی نقطه هایش بیشتر بود

از کرم باشد نه از مکنت، اگر در کل کوفه

بر در این خانه از هر جا گدایش

  • دوشنبه
  • 2
  • اسفند
  • 1395
  • ساعت
  • 18:58
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) مدح شب شهادت -( شأنش ز حدِّ فکر و گمان ها فراتر است ) *

2324

حضرت زهرا(س) مدح شب شهادت -( شأنش ز حدِّ فکر و گمان ها فراتر است ) شأنش ز حدِّ فکر و گمان ها فراتر است

وز هرچه گفته اند و شنیدیم، برتر است

عالَم اگر همه ز سبوی علیست، مست

امّا ز یک تجلّی او، ماتْ حیدر است

وقتی بیان معنی او کار لفظ نیست

باید خلاصه مثل خدا گفت، کوثر است

گر او نبود، خلقت هستی یقین نبود

از نور اوست مِهر فروزان منوّر است

مرضیّه و محدٌثه و طاهره..؛ بتول؛

صدّیقه و زکیّه و زهرای اطهر است

تا بر علی عیان نشود آن رُخ کبود

صدّیقه گفت:دفنِ شب از روز،بهتر است

دیوار و در که جای خودش قاتل علیست

تیرِ خلاص جان علی، میخِ آن در است

دارد وصی‍ّت این دم آخر به زینبش

روضه ز دشت کربُبَلا، حرف مادر است

روزی ز تَل تو راهی گودال میشوی

وقتی که میرسی، بدن

  • دوشنبه
  • 2
  • اسفند
  • 1395
  • ساعت
  • 18:59
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) بستر شهادت -( بچه ها را دور هم عشق به مادر جمع کرد ) *

3181
4

حضرت زهرا(س) بستر شهادت -( بچه ها را دور هم عشق به مادر جمع کرد ) بچه ها را دور هم عشق به مادر جمع کرد

تک تک ما را خود زهرای اطهر جمع کرد

فاطمه به شیعیان درس ولایت داده است

شیعه را عشق به حیدر پای منبر جمع کرد

افتخارات زیادی با دعای فاطمه

شیر حق در نهروان و بدر و خیبر جمع کرد

هیچ جا شأن و مقامی این چنین پیدا نشد

آبرو و اعتباری را که قنبر جمع کرد

هرکه عمرش را به پای اهل این خانه گذاشت

در مسیر زندگی اش دُرُّ و گوهر جمع کرد

بی گمان از برکت این سفره غافل بوده است

هرکه رزق خویش را از راه دیگر جمع کرد

هرکسی که درهمی را خرج آل الله کرد

شک ندارم بعد از ان چندین برابر جمع کرد

رزق و روزی همه را بین روضه ریخته

خوش به حال هرکسی آمد و بهتر جمع کرد

فاطمه ی

  • دوشنبه
  • 2
  • اسفند
  • 1395
  • ساعت
  • 19:00
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شب شهادت حضرت زهرا(س) -( ای زمین خوردۀ آسمانی ) *

3504
1

شب شهادت حضرت زهرا(س) -( ای زمین خوردۀ آسمانی ) ای زمین خوردۀ آسمانی

ای بهارِ اسیرِ خزانی

مادر از حال و روز تو پیداست

چشم پوشیدی از زندگانی

پشت این خانواده به کوه است

تا تو هستی و آرام جانی

دوست دارم کنارم بمانی

حیدرت آشنایی ندارد

زخم روحش شفایی ندارد

بعد از آن اتفاقی که افتاد

چشم تو روشنایی ندارد

از زمانی که در بستری تو

سفرۀ ما صفایی ندارد

بی تو اصلاَ چه آبی چه نانی

مثل پروانه افروختی تو

صبر را از که آموختی تو

در ز تو شرم دارد ز بس که

دیده بر میخ در دوختی تو

فضه می داند این را که مادر

تا چه حد پشت در سوختی تو

کاین چنین خسته و ناتوانی

مادرم بود و ستر و عفافش

کعبه مشتاق و گرم طوافش

مادرم بود و غم بود و کوچه

قنفذ آمد ب

  • دوشنبه
  • 2
  • اسفند
  • 1395
  • ساعت
  • 19:01
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) شب شهادت -( دنیاست که بیت الحزن فاطمه است ) *

2474
1

حضرت زهرا(س) شب شهادت -( دنیاست که بیت الحزن فاطمه است ) دنیاست که بیت الحزن فاطمه است

چون آینه غرق محن فاطمه است

گر شیعه به سختی نفس از سینه کشد

امشب شب پرپر شدن فاطمه است

  • دوشنبه
  • 2
  • اسفند
  • 1395
  • ساعت
  • 19:02
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مدح حضرت زهرا (س) -( قلم در دست من در پیچو تاب است ) *

2686

مدح حضرت زهرا (س) -( قلم در دست من در پیچو تاب است ) قلم در دست من در پیچو تاب است

مرکب درمیان جام ناب است

قلم نی از نیستان جنون است
نه این مدحم فقط کار کنون است

که قبل از من هزاران شعر زیبا
شده توصیف در اوصاف زهرا

الا ای دل هواست هست اینجا
تو قطره میکنی مدحت زدریا

زدریایی که دست حق کشیده
به قطره قطره اش صدها قصیده

تمام آ فرینش از وجودش
ملایک غرق حیرت از سجودش

دلیل خلقت کونو مکان است
اگر چه قبر زهرا بی نشان است

پیمبر ملتزم بر احترامش
به عمق جان نشیند هر کلامش

دخیل نام او گردیده آ دم
فقیر خانه اش هوا و مریم

گل از خوشبویی اوعطر دارد
به اذن فاطمه باران ببارد

تمام عرشیان مبهوت جاهش
جهنم شد پدید از سوز آ هش

پسرهایش جوانان بهشتند
گل ما را

  • دوشنبه
  • 2
  • اسفند
  • 1395
  • ساعت
  • 19:07
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 مجتبی صمدی شهاب

حضرت زهرا(س) -( ای مسیحا نفسم از چه بریده نفست ) * مجتبی صمدی شهاب

4278

حضرت زهرا(س) -( ای مسیحا نفسم از چه بریده نفست ) ای مسیحا نفسم از چه بریده نفست
رفتی و زود برآرورده شد آخر هوست

با پرزخم چگونه تو شکستی قفست
زتو شرمنده نشد تاکه شوم دادرست

بی وداع از برمن رفتی وحسرت خوردم
کاش ای فاطمه جان قبل تو من می مردم

خبرت را که شنیدم بدنم لرزان شد
دیده ام سیل شد و رود شد و باران شد

شعله شد آه من و ناله من طوفان شد
گریه کردم بخدا قاتل تو خندان شد

وقت پیروزی دشمن شد و حیدر افتاد
پیش مردم به خدا شیر تو با سر افتاد

ای جوانی که خوشی زعمر ندیده برخیز
هیجده ساله از غصه خمیده برخیز

ای گلی که به تنت چکه دویده برخیز
چه کسی پارچه بر روت کشیده برخیز

شاه این عالمم و بی تو بدون تاجم
قبله حاجت من ،سخت به تو محتاجم

چه کنم کار

  • دوشنبه
  • 2
  • اسفند
  • 1395
  • ساعت
  • 19:20
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد