ساقی از جام می دوست چو ساغر می زد
نزد مستان جهان نغمه ز داور می زد
مستی باده و می کرده چنان مدهوشش
که فقط لب به خم و باده کوثر می زد
فاطمه کوثر و ساقی ره دوست علی است
او که پیوسته دم از حضرت حیدر می زد
کیستی فاطمه ای ام ابیهای پدر
بوسه بر سینه و دست تو پیمبر می زد
آنکه از فاطمه اش نسل امامت باقیست
از چه رو خصم بر او وصله ابتر می زد
سینه اش خرد شد و بازویش از کار افتاد
آن دو عضوی که بر آن بوسه مکرر می زد
دوره کردند تو را تا که علی را بکشند
قتل صبر است بر این خاطر و باور می زد
کوچه باریک شد و دومی از راه رسید
پیش چشمان پسر بر رخ مادر می زد
گاه در خواب و گهی وقت نمازش زینب
بوسه بر بازوی بشکسته ما
- سه شنبه
- 23
- آبان
- 1396
- ساعت
- 19:58
- نوشته شده توسط
- ح.فیض