شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس
 محمد حسین رحیمیان

مرثیه حضرت زهرا (س) -( چون فضه و اسما همه شب گرم طواف است ) * محمد حسین رحیمیان

1154

مرثیه حضرت زهرا (س) -( چون فضه و اسما همه شب گرم طواف است ) صاحب نفسان خاک در حضرت زهرا
محتاج دعای سحر حضرت زهرا

چون فضه و اسما همه شب گرم طواف است
جبریل امین دور سر حضرت زهرا

من معتقدم شعبه ای از عرش الهی است
آنجا که بیفتد نظر حضرت زهرا

ای کاش که باشیم فقط یک شب جمعه
در کرببلا همسفر حضرت زهرا

دارد به دلش هول و ولا ضد ولایت
تا چادر خاکی است سر حضرت زهرا

در پیش دو چشمان علی و حسنینش
خون کرد مغیره جگر حضرت زهرا

هستند چهل بی سر و پا متهمانِ
آتش زدن بال و پر حضرت زهرا

غم بیشتر از این ؟ که علی خانه نشین شد
تا شد ، ز خجالت کمر حضرت زهرا

شاعر : محمد حسین رحیمیان

  • سه شنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 15:24
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

مرثیه حضرت زهرا (س) -( ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس ) * مهدی جهاندار

1193
3

مرثیه حضرت زهرا (س) -( ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس ) در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست
تا فاطمه زنده است علی خانه نشین نیست

ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس
افلاک در افلاک تو را جایگزین نیست

در کوچه ی مسجد تو زمین خوردی و در ما
جز پینه ی چون زانوی اشتر به جبین نیست

انصار هم از خطبه ی تو شرم نکردند
کردند بهانه که چنان است و چنین نیست

غصب فدک این بود که نام تو نباشد
پیداست که دعوا سر یک تکّه زمین نیست

کو چادر خاکی شده کو دامن مولا
تا کی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست

جایی که علی هست معاویه چکاره است
قرآن سر نیزه که قرآن مبین نیست

ای کاش که خود را برسانم به رکوعش
زیرا که بجز نام تواش نقش نگین نیست

مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست
المنّة للّ

  • سه شنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 15:26
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( حاجتی نیست به انکار خودم فهمیدم ) * سید علی احمدی

1251

مرثیه حضرت زهرا (س) -( حاجتی نیست به انکار خودم فهمیدم ) هر چه بود از در و دیوار خودم فهمیدم
حاجتی نیست به انکار خودم فهمیدم

راز حبس نَفَس و علت جوشیدن خون
از فرورفتن مسمار خودم فهمیدم

این که یک حادثه رخ داده در آن کوچۀ تنگ
از نهان کردن رخسار خودم فهمیدم

این که دیگر نزنی شانه به موی زینب
از قنوتت به شب تار خودم فهمیدم

از چه لبخند به تابوت زدی بعد سه ماه؟
حاجتی نیست به گفتار خودم فهمیدم

شاعر : سید علی احمدی

  • سه شنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 15:28
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( و بی شک مادری صدیقه ی اطهر نخواهد شد ) * سید محمد حسینی

3398
4

مرثیه حضرت زهرا (س) -( و بی شک مادری صدیقه ی اطهر نخواهد شد ) یقینا در محبت هیچ کس مادر نخواهد شد
و بی شک مادری صدیقه ی اطهر نخواهد شد

کسی را با تو یارای تقابل نیست مادر جان
تمام سوره ها یک آیه از کوثر نخواهد شد

غبار چادرت پیغمبری از جنس آیینه است
هر آنکس با تو ایمان آورد کافر نخواهد شد

قیامت چیست غیر جلوه ی زهرایی زهرا
بدون مادر ما تا ابد محشر نخواهد شد

دعا کن مادرم گاهی برای خود پس از مردم
مگو با من که احوالت از این بهتر نخواهد شد

هم از مسمار معلوم است هم از دوده ی دیوار
یقین دارم در این خانه دیگر در نخواهد شد

شاعر : سید محمد حسینی

  • سه شنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 15:33
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( ساکت و آرام دارد اشک می ریزد زنی ) *

881

مرثیه حضرت زهرا (س) -( ساکت و آرام دارد اشک می ریزد زنی ) ساکت و آرام دارد اشک می ریزد زنی
در توانش نیست حتی قدرتِ ابراز هم
مادری مانندِ هرشب بغض کرده کوچه را
مادری مانندِ هرشب درد دارد باز هم...

در دلش آتشفشان دارد ولی خاموش و سرد
شهراز سوز صدایِ فاطمه شاکی شده است
چادرش را چند روزی هست پنهان کرده ست
چادری که مثلِ رنگ صورتش خاکی شده است

دست هایش سخت بالا میرود این روزها
باز اَمّا شانه می گیرد به مویِ دخترش
صورتش را باز می پوشاند از چشمِ همه
بیشتر از بچه ها از چشم هایِ شوهرش

دست های آسِمان رفته است سویِ آسِمان
در قنوتش اشک می خواند ولی جایِ همه
اولین بار است فکرِ مردمِ این شهر نیست
یک دعا دارد فقط : " عجل وفاتی فاطمه "

روزهای آخر است و حالِ خانه

  • سه شنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 15:35
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( ویران شود آن کوچه که مادر زمین خورد ) *

1091

مرثیه حضرت زهرا (س) -( ویران شود آن کوچه که مادر زمین خورد ) ویران شود آن کوچه که مادر زمین خورد
بین گذر با دیده های تر زمین خورد

زهرا و حیدر آینه بودند ، هم را
زهرا زمین که خورد ، پس حیدر زمین خورد

در سر وقار مرتضی را با خودش داشت
بد شد ؛ میان جمعیت با سر زمین خورد

اهل زنا که صحبت از دینِ خدا کرد
هم حرمت محراب ، هم منبر زمین خورد

می گفت اگر صدیقه ای ، شاهد بیاور
چه طعنه ها از مردم این سرزمین خورد

حوریه ای که با تلنگر لطمه می دید
با پا لگد که خورد محکم تر زمین خورد

هر جا پیمبر بوسه اش می زد کبود است
یعنی سفارش های پیغمبر زمین خورد

طفلی حسن در کوچه خیلی دست و پا زد
تا پا شود مادر ، ولی آخر زمین خورد

این رفتن و این آمدن ، چه دردسر داشت !
یک گوش سن

  • سه شنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 15:36
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

مرثیه حضرت زهرا (س) -( درد بسیار می شود اِی وای ) * حسن لطفی

1071
1

مرثیه حضرت زهرا (س) -( درد بسیار می شود اِی وای ) غم که آوار می شود اِی وای
درد بسیار می شود اِی وای
خواب دُشوار می شود اِی وای
سُرفه خونبار می شود اِی وای

روضه تکرار می شود اِی وای

غربتِ بی حَدَش به یادش هست
هِق هقِ مُمتدَش به یادش هست
پسرِ ارشدش به یادش هست
قاتلی که زَدَش به یادش هست

تا که بیدار می شود اِی وای

کُن دعا که دِگَر زمین نَخورَد
هیچ زن در گُذَر زمین نَخورَد
لا اقل بی خبر زمین نَخورَد
پیشِ چشمِ پسر زمین نَخورَد

که چنین زار می شود اِی وای

شهر صد رنگ بود و مادر بود
نیَتِ چَنگ بود و مادر بود
کوچه‌ای تَنگ بود و مادر بود
هر طرف سنگ بود و مادر بود

فصل آزار می‌شود اِی وای

خواست پیشَش سپر شود که نشُد
سدِ چندین نفر شود که نشُد
مانع

  • سه شنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 15:37
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

مرثیه حضرت زهرا (س) -( وقت نماز فاطمه مانده ست عقلم ) * مهدی رحیمی زمستان

814

مرثیه حضرت زهرا (س) -( وقت نماز فاطمه مانده ست عقلم ) این شمع وقتی رفته سوسو رو به قبله
خورشید می تابد ازاین سو رو به قبله

وقت نماز فاطمه مانده ست عقلم
قبله به او رو کرده یا او رو به قبله؟

تاکعبه رو به قبله باشد درنمازش
می ایستد زهرا ازاین رو رو به قبله

چشمش همین که تار شد چرخید انگار
یک مرتبه یک دشت آهو رو به قبله

بالای چشمانش هم انگاری نشستند
از بعد آن ضربه دو ابرو رو به قبله

پهلو گرفته روبه مولا کشتی اما
هرشب شده پهلو به پهلو رو به قبله

در ظاهر خانه فقط زهراست بد حال
در بسترند اما سه بانو رو به قبله

روضه همین بیت است مادر می نشیند
جای دوزانو ، چارزانو رو به قبله

شاعر : مهدی رحیمی

  • سه شنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 15:38
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

مرثیه حضرت زهرا (س) -( فاطمه دلبستگیِ شیر مردان بود... حیف! ) * امیر عظیمی

715

مرثیه حضرت زهرا (س) -( فاطمه دلبستگیِ شیر مردان بود... حیف! ) خانه ی صدیقه ی اطهر پناه اولیاست
چشم امید تمام انبیاء بر این سراست
بر در این خانه رفتن کار ختم الانبیاست

فاطمه دلبستگیِ شیر مردان بود... حیف!
خانه ی زهرا پناه بی پناهان بود... حیف!

آتش دنیاپرستان شد از این در شعله ور
در میان قبر شد قلب پیمبر شعله ور
شد دل شیر خدا از داغ همسر شعله ور

هتک حرمت شد به قرآن، کوثری در شعله رفت
پیش چشم اهل خانه مادری در شعله رفت

خصم پای درب خانه پافشاری می کند
مادر ما داغ دیده بی قراری می کند
این وسط مسمار در هم کج مداری می کند

با لگد در جابجا شد، پهلوی زهرا شکست
بار شیشه داشت مادر، دشمنش آن را شکست

داغ روی داغ، پیوسته شده، فضه بیا
دست های مرتضی بسته شده، فضه ب

  • سه شنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 15:39
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( تا نفس در سینه ها جاری بود ) *

874

مرثیه حضرت زهرا (س) -( تا نفس در سینه ها جاری بود ) لاله ی نرگس عذار فاطمه
عطر گیسویت بهار فاطمه

یوسف گمگشته ی آل علی
ای مسیحای تبار فاطمه

بهجت قلب رسول خاتم است
یاد تو ای گلعذار فاطمه

ای براهت مانده تا صبح ظهور
دیدگان اشکبار فاطمه

جلوه کن ای مه ز چاه انتظار
تا برآید انتظار فاطمه

امشب آقا کربلایی یا نجف
یا مدینه در کنار فاطمه

چارده گلدسته میسازد ز نور
اشکهایت بر مزار فاطمه

انتقام حق مادر حق توست
ای یگانه یادگار فاطمه

تا نفس در سینه ها جاری بود
شیعه باشد داغدار فاطمه

کاش میشد جان بیمقدار من
در رکاب تو نثار فاطمه

اسماعیل پورجهانی

  • سه شنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 15:45
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

مرثیه حضرت زهرا (س) -( مانده‌ام با تنِ تو با چه کنم با چه کنم ) * حسن لطفی

1053

مرثیه حضرت زهرا (س) -( مانده‌ام با تنِ تو با چه کنم با چه کنم  ) زودتر کاش بمیرم زِ غم اما چه کنم
مانده‌ام با تنِ تو با چه کنم با چه کنم

خواستم تا که نَگِریَم به کنارِ بابا
خواستم تا که نَگِریَم به تو اما چه کنم

گریه سخت است به مَردِ تو ولی می‌گِرید
زیر لب زمزمه‌اش این شده زهرا چه کنم

از سرِ شب که زدی شانه به مویم به لبت...
خون به جایِ نَفَست آمده حالا چه کنم

بسکه خون می‌چکد از پیرهنِ تازه‌ی تو
بارها گفته‌ام ای وای که بابا چه کنم

دیدم آن روز چه آمد به سَرَت در آتش
مانده بودم که در آن همهمه تنها چه کنم

در و دیوار به هم خورد و تو را خُرد نمود
می شنیدم نَفَست را که خدایا چه کنم

من به دنبالِ تو و فکرِ همه کُشتنِ تو
کَس نمی‌گفت که در زیرِ قدمها چه کنم

پل

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 04:38
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( خواستم دست تو را باز نمایم که نشد ) * حسین میرزایی

3992
3

مرثیه حضرت زهرا (س) -( خواستم دست تو را باز نمایم که نشد ) خواستم دست تو را باز نمایم که نشد
پا به پای تو در آن کوچه بیایم که نشد

همه همدست شدند دست خدا را بستند
خواستم این گره کور گشایم که نشد

ریختند بر سر من، دست زتو بردارم
هر چه کردم نکنند از تو جدایم که نشد

سعی کردم که به پیش تو نیفتم به زمین
قنفذ آنقدر زد ، انداخت زپایم که نشد

دست خود را به در سوخته حائل کردم
جان شش ماهه خود حفظ نمایم که نشد

حیف شد بعد سه ماهی گل من وا می شد
می شد امروز بخوابد روی پایم که نشد

خواستم زودتر از این بروم نزد پدر
زینب اینقدر دعا کرد برایم که نشد

دست بشکسته اگر یاری زهرا می کرد
میشد این قطره اشک تو شفایم که نشد

به همین پهلوی بشکسته حلالم کن علی
خواستم دست تو را

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 04:40
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( زهرا به من بگو الف قامتت چه شد؟ ) * علی علی بیگی

1201

مرثیه حضرت زهرا (س) -( زهرا به من بگو الف قامتت چه شد؟ ) بانو شکسته بال و پرت میکشد مرا
زخم نشسته بر جگرت میکشد مرا

وقتی میان بستر خود آه می کشی
سوز صدای مختصرت میکشد مرا

زهرا به من بگو الف قامتت چه شد؟
دال خمیده ی کمرت میکشد مرا

از بسترت که شکر خدا پاشدی ولی
خونابه های دور و برت میکشد مر ا

قدری قدم بزن که ببیند حسن تو را
این اشک و ناله ی پسرت میکشد مرا

زهرا ببین که طاقت حیدر سر آمده
پهلوی مانده بین درت میکشد مرا

حرف از جدایی و غم دوری نزن بمان
رفتن بدون همسفرت میکشد مرا

شاعر : علی علی بیگی

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 04:42
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 آرمان صائمی

مرثیه حضرت زهرا (س) -( چيزى ز غصه هاى دلت كم نمى شود ) * آرمان صائمی

970

مرثیه حضرت زهرا (س) -( چيزى ز غصه هاى دلت كم نمى شود ) اين اشك ها براى تو مرهم نمى شود

چيزى ز غصه هاى دلت كم نمى شود

با من بگو عزيز دلم راز كوچه را

كس جز على به راز تو محرم نمى شود

جارو نزن به خانه..براى تو خوب نيست

پهلو شكسته اين همه كه خم نمى شود

زهرا بيا و غصه ى مارا تمام كن

زينب حريفِ اين همه ماتم نمى شود

ظهر دهم حسين تنش زير دست و پاست

لب تشنه مانده است كفن هم نمى شود

آرمان صائمی

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 04:45
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

مرثیه حضرت زهرا (س) -( پر کشیدن مال من، این دو سه تا پر مال تو ) * امیر عظیمی

5380
13

مرثیه حضرت زهرا (س) -( پر کشیدن مال من، این دو سه تا پر مال تو ) دخترم، ارثیه ی غربت مادر مال تو
پر کشیدن مال من، این دو سه تا پر مال تو

داغ من مال علی، داغ علی هم مال من
حسنین و غم این دو تا برادر مال تو

خطبه خونی، توی مسجد مدینه مال من
خطبه خوندن، توی کوفه مثل حیدر مال تو

خنده ی همسایه ها، تو راه کوچه مال من
صدای هلهله و خنده ی لشگر مال تو

این سه تا کفن، واسه من و علی و مجتبا
زینبم، پیرهن حسین بی سر مال تو

قصه ی میخ در و کشتن محسن مال من
غصه ی سه شعبه و حنجر اصغر مال تو

بوسه های بی رمق؛ این دم آخر مال من
بوسه های لب گودال برادر مال تو

زخم بستر مال من، اشکای حیدر مال من
یک هزار و چندتا زخمِ تنِ بی سر مال تو

قتل و غارت مال تو، رخت اسارت مال تو
دیدن

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 04:46
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( چشمی دگر بده صنما تا كه بنگرم ) * مجتبی روشن روان

919

مرثیه حضرت زهرا (س) -( چشمی دگر بده صنما تا كه بنگرم ) لطفي نما غلام به لب جان رسيده را
بشنو فغان اين دل در خون تپيده را

چشمی دگر بده صنما تا كه بنگرم
آن خال گوشۀ لب تو آرميده را

روح لطيف تو نفس پاك و حق تو
در بند خود كشيده صفاي سپيده را

صف بسته اند سرو و صنوبر به راه تو
تا خم كنند پيش تو قد كشيده را

امشب بيا كه سینه پراز شور عشق توست
تا فرش پاي تو بنمايم دو ديده را

جانا... دلم هواي تو كرده تفضّلي
وقف تو كرده ام دل از غم رميده را

پرده بكش ز چهره ببينم دمي تو را
بر من نشان بده وجنات نديده را

شد فاطميه و دل ما مست فاطمه است
بر ما عيان نما حرم آن شهيده را

اشك مرا بگير و ببر نزد فاطمه
مرهم گذار زخم تن قد خميده را

ما را ببر به علقمه يا اينكه خ

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 04:50
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( کمی به فکر خودت باش در قنوت شبت ) * محمد رسولی

1364
1

مرثیه حضرت زهرا (س) -( کمی به فکر خودت باش در قنوت شبت ) چه غصه ها که نخوردی برای همسایه
هنوز هم که تو داری هوای همسایه

کمی به فکر خودت باش در قنوت شبت
بزرگ هست عزیزم خدای همسایه

تو ناله کردی و همسایه را دعا کردی
ز گریه ی تو در آمد صدای همسایه

دعای توست که مرگت سریعتر برسد
همین شده است دقیقاً دعای همسایه

کمر به قتل تو بستند، باز هم بانو
به فکر نان شبی و غذای همسایه؟!

به زخم دست تو پاشید آن نمک را که
گرفته بود ز دستت گدای همسایه

به خانه ریخته اند و گمان نمی کردم
به خانه وا شود اینگونه پای همسایه

نخواستیم جواب سلام ها را، کاش
سلاممان ندهد با کنایه همسایه

چه غربتی است که همسایه بی خبر باشد
ز داغ مرگ عزیز و عزای همسایه

قسم به سرخی خونهای چادرت

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 04:51
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( به اشکایِ زهرا میخندن همه ) * ابراهیم زمانی

1561
2

مرثیه حضرت زهرا (س) -( به اشکایِ زهرا میخندن همه ) دوباره شب و حیدر و فاطمه

در خونه ها رو میبندن همه

جوابِ علی و نمیدن که هیچ

به اشکایِ زهرا میخندن همه

بغل کرده زانویِ غم رو... ولی

نگاهش سویِ ذوالفقاره علی

میگه فاطمه : یا علی چاره کن

آخه صبرم اندازه داره علی...

باید فاطمه مثل حیدر بشه

اونم فاتح بدر و خیبر بشه

توی کوچه ها در کنار حسن

باید یاسِ نیلی ِ پرپر بشه

یه گوشواره افتاده تو کوچه ها

یه مادر که گم میکنه راهشو

دیگه بعد اون روز توی خونه هم

میپوشونه اون صورتِ ماهشو

الهی بمیرم برات فاطمه

چرا تو چشات آیه های غمه

چرا روتو میگیری از شوهرت

مگه محرمت دیگه نامحرمه ؟

نرو پشتِ در ای پرستوی من

نمیخوام تو پاسوز حیدر بشی

نمیخوام تو ی

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 04:53
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 وحید محمدی

مرثیه حضرت زهرا (س) -( باز هم در جان ما حال و هوای فاطمه است ) * وحید محمدی

1907
1

مرثیه حضرت زهرا (س) -( باز هم در جان ما حال و هوای فاطمه است ) این صفای سینه هامان از صفای فاطمه است
هر چه داریم و نداریم از عطای فاطمه است

چادر خاکی او بر قلب ما هم نور داد
باز هم در جان ما حال و هوای فاطمه است

باز هم این سفره های هئیتی رونق گرفت
رونق این روضه ها از اعتنای فاطمه است

باز هم مهدی ما شال عزا انداخته
باز دلخون از غم و سوزِ عزای فاطمه است

بوی زهرا را گرفته باز شهر مصطفی
کوچه های شهر مست ربنای فاطمه است

آبرومان رفته اما بازهم ما را خرید
آنچه آورده است ما را هم، وفای فاطمه است

حاجت یک ساله می خواهیم این شب ها از او
دستِ رحمت، بازوی مشکل گشای فاطمه است

مریم و آسیه و حوا و آدم جای خود
خوب می دانیم ما، عالم گدای فاطمه است

من نمی دانم چه سر

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 04:55
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( همنشین همه ی غصه و غمها بس کن ) * حسین شهریاری

742
1

مرثیه حضرت زهرا (س) -( همنشین همه ی غصه و غمها بس کن ) ای غمت خوب ترین غصه ی دنیا بس کن

همنشین همه ی غصه و غمها بس کن

قطره قطره شو و بگذار که باران بزند

دلت آشوب شده، حضرت دریا بس کن...

گریه کن روی همین شانه که دلتنگ شده

بشکن این بغض گلوگیر صدارا، بس کن

غمت انگار معماست، بگوو...حل بشود

جانِ من زل نزن اینقدر به یک جا، بس کن

حرفِ رفتن نزن اِنقدر، علی میمیرد

خانه بی تو شده ماتم کده...زهرا بس کن

ای غمم رفتنِ تو، اشکِ مرا پاک نکن...

یا که راضی شو به غم خوردنِ من یا بس کن

من خودم جای همه عاشق غم های تو ام

گرچه غمهای تو زیباست...تو اما بس کن

حسین شهریاری

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 04:56
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( بی تو ماندن تصورش سخت است ) * بهنام فرشی

1192
5

مرثیه حضرت زهرا (س) -( بی تو ماندن تصورش سخت است ) خسته ای از جفای شهر ولی
بهر رفتن چنین شتاب نکن
بی تو ماندن تصورش سخت است
خانه را بر سرم خراب نکن

درد تو می کشد مرا زهرا
گرچه بر عالمی طبیبم من
حرف رفتن نزن امید علی
ناامیدم نکن غریبم من

میسپاری به من حسینت را
فکر تاراج تلخ پیرهنی
از نگاهت ولیک میفهمم
بیشتر ناگران این حسنی

نه تو گفتی چه آمده به سرت
نه حسن گفت علت محنش
بین کوچه ولی همین دیروز
لرزه افتاد ناگهان به تنش

گر دعا بهر رفتنت نکنی
با دعایم امید بهبود است
صبرکن دخترت بزرگ شود
خانه داری برای او زود است

گفت فضه،به زینبت هر روز
می دهی درس زخم بستن را
تا مداوا کند به عاشورا
زخمهای عمیق یک تن را

شاعر : بهنام فرشی

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 04:58
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 علیرضا خاکساری

مرثیه حضرت زهرا (س) -( شیرزن رشیده ی شیر خدا فاطمه ) * علیرضا خاکساری

894

مرثیه حضرت زهرا (س) -( شیرزن رشیده ی شیر خدا فاطمه  ) سلام بر قُرَّةُ العِينِ مصطفی ، فاطمه
صَلِّ علی محمد و صَلِّ علی فاطمه

میان خانه ذوالفقار مرتضی میشود
شیرزن رشیده ی شیر خدا فاطمه

سیده ، ساجده ، سلیمه ، صابره ، انسیه
حانیه ، حوریه ، حبیبه و هدی فاطمه

مائده و کوثر و کهف و قدر و یاسین و نور
شمس و نساء و حمد و توحید و ضحی فاطمه

أُمِّ وفا ، أُمِّ سخا ، أُمِّ عطا ، أُمِّ جود
أُمِّ شرف ، أُمِّ ادب ، أُمِّ حیا فاطمه

شکر خدا بر سر اولاد و نوامیس ماست
ارث گرانمایه ی أُمُّ النُّجَبا فاطمه

روح نشسته به دو پهلوی نبی و گُلِ
سرسبد پنج تن آل عبا فاطمه

آینه ی جلالی حضرت پروردگار
روح خدا ، نور خدا ، سرّ خدا فاطمه

هر قدم فاطمه تنها به علی ختم شد
قبله ع

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 04:59
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( جوان وقت نشستن از کسی یاری نمی خواهد ) *

3088
5

مرثیه حضرت زهرا (س) -( جوان وقت نشستن از کسی یاری نمی خواهد ) کسی در سن هجده سالگی پهلو نمی گیرد
کسی در خانه اش از محرم خود رو نمی گیرد

جوان وقت نشستن از کسی یاری نمی خواهد
و تا برخواست از جا دست بر زانو نمی گیرد

ولی زهرای من این روزها یک دست بر پهلو
و دست دیگرش را هم به روی گونه می گیرد

به دستی می کشد بر گیسوی طفلان خود شانه
به دست دیگر اما موج را از مو نمی گیرد

محمدحسین ملکیان

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 05:11
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( حساس خواهي كرد نوكر را به ديوار ) *

978

مرثیه حضرت زهرا (س) -( حساس خواهي كرد نوكر را به ديوار ) محكم نزن اين روزها در را به ديوار
حساس خواهي كرد نوكر را به ديوار

دلگيرم از هم دستي ديوار با در
ديگر نكش عكس كبوتر را به ديوار

در طول ايام عزاي فاطميه
در روضه هم نگذار منبر را به ديوار

جبريل اگر در روضه ديدي فاطمه هست
تكيه نده پهلوي مادر را به ديوار

ديوار هم در خانه هم در كوچه بد كرد
ديدم دو جا آيات كوثر را به ديوار

از يك طرف او دست بر پهلو گرفته
از يك طرف آن دست ديگر را به ديوار

هم روي ديوار است خون مادر ما
هم ديده راوي اشك حيدر را به ديوار

هم ميگذارد سر به گوش چاه حيدر
هم ميگذارد نيمه شب سر را به ديوار
محسن صرامی

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 05:57
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( این روزها مردم تو را بیمار می­بینند) * محمد حسین ملکیان

1268
1

مرثیه حضرت زهرا (س) -( این روزها مردم تو را بیمار می­بینند) این روزها مردم تو را بیمار می­بینند
حال و هوای خانه­ ام را تار می­بینند
آن ها که این مدت نپرسیدند حالت را
حالا تو را با خواهش و اصرار می­بینند
بدبین­ترین­ها هم خیالش را نمی­کردند
روزی تو را بین در و دیوار می­بینند
دیوارهای خانه بیش از پیش می­سوزند
وقتی تو را سرگرم استغفار می بینند
فرزندهایم خیره بر طرز نماز تو
در سجده رفتن­هات را دشوار می­بینند
هرچیز جز بیماری­ ات را تاب می­آرند
هی دست بر پهلوی خود نگذار... می­بینند
کمتر صدا کن فاطمه، آرام جان من
همسایه­ ها از ناله­ ات آزار می­بینند
محمدحسین ملکیان

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 06:01
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( نگـردد هیـــچ یاسی پـرپـر ای کاش ) * سید حسین میر عمادی

1165
-1

مرثیه حضرت زهرا (س) -( نگـردد هیـــچ یاسی پـرپـر ای کاش ) نَیُفتــَــد بـر قــــدِ گـــل آذر ای کاش

نگـردد هیـــچ یاسی پـرپـر ای کاش

به نفســــه عمر گـــل کوتاه باشــــد

نَشیند بر گلـــی خاکستــــر ای کاش

چه تشبیهی برایش بهتــــر از گــــل

بجای گــــل بگویند مــــادر ای کاش

صفــــا مادر ، وفــــا مادر ، شفـــا او

نگیــــرد مــــادری دردِســـَر ای کاش

پســر طاقــــت نــدارد دیدنــــش را

نبینــــد دردِ مادر ، دختــــر ای کاش

غمِ بی مادری سخت است وجانکاه

نباشــد خانه ای بی مـــادر ای کاش

مدینه مادری در شعلـــه ها سوخت

نگیرد آتشــــی بر معجــــر ای کاش

چـــه گویــم بار شیشه داشت مادر

به بیرون باز میشــد آن در ای کاش

علــی را دست بستــــه

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 06:03
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( میبرد علی جان خودش را سر شانه ) * مصطفی هاشمی نسب

1144

مرثیه حضرت زهرا (س) -( میبرد علی جان خودش را سر شانه ) میبرد امید همه را از دل خانه
میبرد علی جان خودش را سر شانه

تا زخم به بال و پر او خورد علی مرد
تا تیر غمش سمت علی کرد کمانه

یک روز عقیقی به گدا داد ٬ همانطور
یاقوت کبودی به علی داد زمانه

کردند حسادت به دو دلداده عاشق
اصلا همه معرکه ها بود بهانه

با موی پریشان وسط خانه نشسته ست
زینب که نگاهش شده معطوف به شانه

بانوی علی آینه عشق الهی ست
بی سنگ و نشانی که خدا راست نشانه

شاعر : مصطفی هاشمی نسب

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 06:06
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

مرثیه حضرت زهرا (س) -( دست بر دیوار میگیرد ولی بسیار سخت ) * علی اکبر لطیفیان

2681
6

مرثیه حضرت زهرا (س) -( دست بر دیوار میگیرد ولی بسیار سخت ) آدمی که ضربه خورده از در و دیوار سخت
دست بر دیوار میگیرد ولی بسیار سخت

وقت چیدن که نباشد شاخه ها خم میشوند
بر زمین بگذاشت بارش را ولی اینبار سخت

وای من حالا ببین با سینه زهرا چه کرد
میخ،وقتی میرود بر سینه دیوار، سخت

میخ را با چه مکافاتی علی بیرون کشید
داغ اگر شد درمی آید از بدن مسمار ، سخت

زودتر از دیگران اطرافیان جان میدهند
هر زمان که میشود وضعیت بیمار ، سخت

وای اگر خوابیده باشی درد بیدارت کند
چند ماهی هست زهرا میشود بیدار سخت

کودکی دست جوانی را گرفت و راه برد
میشود دیدن برای دیدگان تار سخت

این شب آخر برای تو خودم نان میپزم
هر چه هم باشد برای خانه دارت کار سخت

مثل اینکه باید امشب زحمت

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 06:08
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

مرثیه حضرت زهرا (س) -( شب شبی سنگین شبی دلگیر بود ) * حسن لطفی

1828

مرثیه حضرت زهرا (س) -( شب شبی سنگین شبی دلگیر بود ) شب شبی سنگین شبی دلگیر بود
شب شبی بی صبح شامی دیر بود

شمع آخر در سرشکش غرق شد
آب گشت و بینِ اشکش غرق شد

شمع تا سو سو زنان خاموش گشت
خانه در باد و خزان خاموش گشت

در سکوتی باد زاری می‌نمود
باد آن شب سوگواری می‌نمود

باد می‌کوبید درها را به هم
باد می‌پیچید پرها را به هم

خانه آنشب باز طوفان خورده بود
چار غنچه با گُلی پژمرده بود

گاه سوز گریه بود اما خموش
گَه صدایِ آب می‌آمد به گوش

چکه چکه می‌چکد دل روی دل
آب می‌ریزد دو چشمانی خجل

خیره خیره چشم طفلان مانده بود
آستین ها بینِ دندان مانده بود

سیل بسته راهِ نورِ نوح را
دست می شوید تنی مجروح را

چشم تا که فرصت دیدن گرفت
زانوانِ کوه لرزیدن گرفت

چ

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 06:33
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا (س) -( جارو نکن عزیز من این خانه را به زور ) * حسین زحمتکش

1696
1

مرثیه حضرت زهرا (س) -( جارو نکن عزیز من این خانه را به زور ) جارو نکن عزیز من این خانه را به زور
بر دامنت نگیر دو دردانه را به زور

بگذار موی دخترمان را چنان که هست
دستت نگیر فاطمه جان شانه را به زور

بنشین کنار بی کسی ام چون نمی شود
آباد کرد خانه ی ویرانه را به زور

پژمرده ای و از همه ی اسم های تو
یادآور است روی تو "ریحانه" را به زور

مردی که کنده بود در قلعه را ز جا
وا می کند پس از تو در خانه را به زور

ساقی پر است جام نفس بعد فاطمه
دیگر نزن تعارف پیمانه را به زور...

شاعر : حسین زحمتکش

  • چهارشنبه
  • 8
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 06:40
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد