آن شب كه عشق بود و خدا بود و هيچ كس
قافيه تنگ چشم شما بود و هيچ كس
مي خواست عارفانه ترين شعر گل كند
تنها لب تو مرد دعا بود و هيچ كس
وقتي خدا زمين كرم را بساط كرد
آنجا فقط براي تو جا بود و هيچ كس
ما بُرده ايم بازي مستانه تورا
زيرا كه عشق در كف ما بود و هيچ كس
دارد بهشت مي وزد امشب ز هرطرف
شد حول آتش غمت از قلب بر طرف
دستي كه بوم چشم تورا رنگ مي زند
دارد به قلب آينه ها چنگ مي زند
با تار هاي گيسوي چون آبشار تو
يوسف نشسته است و آهنگ مي زند
كي گفته صلح كردي و سازش ؟ خرافه است
چشم خمار تو دهل جنگ مي زند
يك لحظه بي عيار نگاهت اگر شوم
زرهاي كيسه دل من زنگ مي زند
كم كم خدا به نيمه ماه
- شنبه
- 9
- دی
- 1391
- ساعت
- 11:05
- نوشته شده توسط
- عفاف


