شهادت امام حسن مجتبی(ع)

مرتب سازی براساس

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( فغان زِ داغِ بی شمارِ زهرا ) *

1326

اشعار شهادت امام حسن (ع) (    فغان زِ داغِ بی شمارِ زهرا ) فغان زِ داغِ بی شمارِ زهرا
دلِ شکستة غمینِ تنها
رسیده جان به لب ز جور اعدا
******
شکسته قلب زهرا به زیر کوه غم ها
زِ دست ظلم اَعدا رسیده جان به لب ها
******
به سینه سوزد از جفای ایام
به لب نشانده بانگ غصّه مادام
همآره روی سینه دارد آلام
ز دستِ حاکمانِ پست و بدنام
گهی نشسته در عزای خاتم
بپا نموده بزم حُزن و ماتم
بگرید از فراق او دمادم
سروده نالة پدر فداتم
فغان زِ داغِ بی شمارِ زهرا
******
گهی کنار مرتضی نشسته
وزیده باد غصّه دسته دسته
شده انیس آن یل خجسته
بلورِ دل به سنگ غم شکسته
گهی بنالد او زِ آلِ عباس
گهی امیه و یزیدخنّاس
بریزد اشک غم به شورو احساس
زِ داغِ مجتبا و زهر الماس
فغان زِ داغِ بی شم

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 10:08
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( امان از دل ، دلِ شیعه ) *

1561
1

اشعار شهادت امام حسن (ع) (  امان از دل ، دلِ شیعه ) امان از دل ، دلِ شیعه
فغان از دل ، دلِ شیعه
******
دلِ شيعه دلِ از غصه سرشاريست
فضاي سينه جاي داغ بسياريست
به هركنجي ازاين دل بنگري ، بيني
نشان داغ ياران گُهرباريست
بنال اي دل ، رسيده موسم ناله
صفر همچون محرّم ،ماه غمباريست
نشسته گرد غم بر چهره عالم
هوايِ دل ، هواي گريه و زاريست
به گوش آيد صداي پاي غم هردم
به هر محفل بپا بزم عزاداريست
وراي آسمان ديدگان ابريست
هنوزم سيل خون ازآسمان جاريست
به هجران محمد ، مفخر آدم
سيه پوشيده در فقدان دلداريست
هم آواز نواي زينب وزهرا
فغان ازدل برآيد، وقت غمخواريست
عجب حزني دراين ماتم بُوَد پيدا
عزاي مصطفي آن ماه بيداريست
مقارن با وفات حضرت خاتم
شهادت،منصب سردار ب

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 10:56
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( واویلا واویلا که کشته شد حسن ) *

1633
1

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( واویلا واویلا که کشته شد حسن   ) واویلا واویلا که کشته شد حسن
واویلا واویلا شکسته یاسمن
واویلا واویلا خزان گشته چمن
واویلا واویلا خون شد دلِ من
واویلا واویلا از این داغ و مُحَن
******
دومین نخل امامت مجتبا
گشته مسموم سموم اشقیا
عاقبت مقتول زهر کینه شد
از دورنگی هایِ چرخِ بی وفا
شاخة سبزِ بهارِ یاء وسین
اولین دُردانة خیرالنسا
مجتبا آیینة ایزد نما
مجتبا اسطورة صلح و صفا
مجتبا نور دو چشمِ مصطفا مجتبا تندیسِ عشقِ مرتضا
واویلا واویلا که کشته شد حسن
******
همسری دل داده بر دنیای زر
آتشِ کین در نهادش شعله ور
دل سپرده بر سیاهی های دون
در اطاعت از پلیدی حیله گر
زهرِ کین را در سبویِ آب ریخت
تابنوشد وارثِ خیرالبشر
مجتبا آیینة ایزد نما م

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 11:07
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( واویلا ، واویلا از غصه و بلا ) *

1362
1

اشعار شهادت امام حسن (ع) (    واویلا ، واویلا     از غصه و بلا ) واویلا ، واویلا از غصه و بلا
از جور اشقیا از غصه و بلا
******
آید به گوشِ جان ، بازم صدایِ غم
دل کرده آشِیان ، اَندر سرایِ غم
غوغا شده از این ، پیغامِ جبرئیل
وقت وداع شد و ، هنگامة رحیل
ختمِِ رُسُل شده ، راهی به کویِ حق
پیغمبرِ عظیم ، رَه بُرده سویِ حق
زهرایِ مَرضیه ، با خیلِ انبیا
بزمِ عزا بپا ، بنموده در سه جا
داغِ پدر نهد ، بر گوشة جگر
سیلابِ اشک و خون ، می ریزد از بصر
یا اَبَتا رسد ، تا اوجِ آسِمان
آخر بمیرَد از ، این سوگِ بی اَمان
زَهرِ جفا زده ، آتش دلِ حسن
بادِ خزان وَزَد ، در محفلِ حسن
مسمومِ کین شده ، فرزندِ فاطمه
اَسما زده شرر ، بر پیکرِ همه
دلبندِ مصطفا ، پاره جگر شده
خونابِ غصّه بر

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 11:33
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) (فاطمه صاحب عزا شد واویلا ) *

1895
1

اشعار شهادت امام حسن (ع) (فاطمه صاحب عزا شد واویلا   ) فاطمه صاحب عزا شد واویلا
وقت هجر مصطفا شد واویلا
خون به جام مجتبا شد واویلا
مضطر از داغ رضا شد واویلا
******
فاطمه باز ، سیه جامه شده
زهر ، آتش کن هنگامه شده
موسم خواندن غمنامه شده
غم نوازشگر هر شامه شده
باز اندوه شده بر او تن پوش
شهدهجران سه گل سازد نوش
چشمه ي غم زده در جانش جوش
می کشد کوه عزایی بر دوش
فاطمه صاحب عزا شد واویلا
فاطمه صاحب عزا شد واویلا
******
رفته پیغمبر خاتم ز جهان
ناله ي وا ابتایش به زبان
آتش افکنده دل پیر و جوان
آسمان خم شده زین سوگ گران
فاطمه گشته به غم وایه مقیم
خون حسرت چکد ازچشم نسیم
دیده بارانی از این داغ عظیم
شده با اشک علی یار و سهیم
وقت هجر مصطفا شد واویلا
فاطمه صاح

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 12:39
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( قاسمم را من به دستت مي سپارم يا حسين ) *

1516

اشعار شهادت امام حسن (ع) (   قاسمم را  من به دستت مي سپارم يا حسين ) قاسمم را من به دستت مي سپارم يا حسين
بـا اميـدت ديـده بـر هـم مي گذارم يا حسين
******
قاسمم دستت امانت از گلم بنما حضانت
چون علی اکبر جوانت جان او بسته به جانت
يا حسين زهر جفا بر پيكرم كاري شده
وقت هجران من و هنگام غم خواري شده
بعـد من نو باوه ام بنما نـوازش يا أخا
قاسم نو رسته ام محتاج دلـداري شده
چشـم اميـدي بـه احسـان تـو دارم يا حسين
قاسمم را من به دستت مي سپارم يا حسين
******
قاسمم دستت امانت از گلم بنما حضانت
چون علی اکبر جوانت جان او بسته به جانت
همسر زرخواه گُسسته رشته ي عمر مرا
خصم بد كاره نهاده آتش كين در سـرا
اين زمان واپسين بنشين برادر در برم
آرزو دارم ببـينـم ايـن دم آخـر تـو را
د

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 12:50
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( فاطمه داغ ، دارد بي شمار فاطمه داغ ، دارد بي شمار ) *

1368
1

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( فاطمه داغ ، دارد بي شمار فاطمه داغ ، دارد بي شمار  ) فاطمه داغ ، دارد بي شمار فاطمه داغ ، دارد بي شمار
داغ بـابـايـي والـا تـبــار فاطمه داغ ، دارد بي شمـار
سـوگ فرزنـدي بـا اعتبـار فاطمه داغ ، دارد بي شمـار
******
غرق انـدوه گرديده جهـان
نقـش غـم بر فرق آسمـان
لرزد عالم زين سوگ گـران
رنگ ماتـم بنشستـه عيـان
بـر در و ديـوار بـي كـران
فاطمـه مي سوزد در نهـان
ريـزد از ديده اشـك بهـار فاطمه داغ ، دارد بي شمار
فاطمه داغ ، دارد بي شمار فاطمه داغ ، دارد بي شمار
******
در صفـر اين مـاه غـم فـزا
كـرده بـر پـا بزمي از عـزا
گـاهي از هجـران مصطفـا
گـاهي هم در سوگ مجتبـا
گـه ز داغ جـانسـوز رضـا
گـريـه ها دارد خيـرالنسـا
با دو چشم خون و اشكبـار فاطمه داغ ، د

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 13:03
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( ماه صفر دوباره بزم عزا به پا شد ) *

1785
1

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( ماه صفر دوباره بزم عزا به پا شد  ) ماه صفر دوباره بزم عزا به پا شد
فاطمه در سه نوبت صاحب این عزا شد
******
حضرت فاطمه در ماه صفر شکسته
گه به عزای بابا گهی پسر نشسته
شال عزا سه نوبت بر سر و سینه بسته
داغِدار ؛ سوگِوار ؛ حضرت زهرا شده
بی قرار ؛ اشکِبار ؛ غرقه ی غم ها شده
ماه شب مدینه خسرو بی قرینه
رفت و نشانده زهرا داغ پدر به سینه
به خدا ، به عزا ، بِنِشسته در سه نوبت
به پدر ، به حسن ، به رضا شهید غربت
فاطمه در سه نوبت صاحب این عزا شد
ماه صفر دوباره بزم عزا به پا شد
******
دیده ببست و پَر زد سوی جنان پیمبر
آه که از این جدایی فاطمه ی مطهر
خون شده قلب پاکش چون دلِ زارِحیدر
داغِدار ؛ سوگِوار ؛ حضرت زهرا شده
بی قرار ؛ اشکِبار ؛ غرقه

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 13:14
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( زهر کاری گشت و درمان بی اثر ) ) *

1328
1

   اشعار شهادت امام حسن (ع) (  زهر کاری گشت و درمان بی اثر   )  ) زهر کاری گشت و درمان بی اثر
مجتبا بسته دگر بارِ سفر
می چکد خون حسینم از بصر
زینبم شال عزا افکنده سر
******
آبِ زهرآلودِ نوشین عاقبت قلبِ پاکِ مجتبارا سوخت سوخت
همچو تیرِ غصه ، تن پوشِ عزا برسُلالِ پاکِ زهرا دوخت دوخت
نیست درمانی بر این دردِ گران
مرهمی بر حالِ زارِ عاشقان
شد مؤثِر زهرِ اسماء بر تنِ
سبزپوشِ با وقاری از جنان
ای داد از این مُحَن بیداد از این مُحَن
خونابه ی حسن پر کرده این لگن
مجتبا بسته دگر بارِ سفر
زهر کاری گشت و درمان بی اثر
******
بی وفائی ، نانجیبی ، بی کسی شعله برپا کرده در قاموسِ تن
در درونِ خانه بی یار و غریب الامان از این دلِ خونِ حسن
غم گرفته چهره ی کاشانه را
زور و زر دل

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 13:17
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

اشعار مدح امام حسن (ع)- ( کریم های دو عالم به نام زاده شدند ) * علی اکبر لطیفیان

2492
1

اشعار مدح امام حسن (ع)- (  کریم های دو عالم به نام زاده شدند ) کریم های دو عالم به نام زاده شدند
زبانزد همه ی خاص و عام زاده شدند
اگر که ظرف نباشد توقع مِی نیست
شراب ها همه از فیض جام زاده شدند
چقدر خام شدم تا مرا کمی بپزند
پیاله ها همه از خشت خام زاده شدند
تو امر کردی و تکوینا استجابت شد
و عاشقان تو با یک کلام زاده شدند
جواب دادن تو اشتیاق می آرد
سلام ها ز علیک السلام زاده شدند
چه خوب شد که محبان حلال زاده ی عشق
و دشمنان حسن هم حرام زاده شدند
حسن حسین و یقینا حسین هم حسن است
نشسته ام که ببینم کدام زاده شدند
همین دو تا پسر فاطمه همان اول
امامزاده شدند و امام زاده شدند
چقدر دور و بر تو فرشته ریخته است
بزرگ ها همه با احترام زاده شدند
بساط نوکری ما کنار تو پ

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 13:29
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( جـان حسین و زینب و عبـاس مـن درود ) *

1541

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( جـان حسین و زینب و عبـاس مـن درود             ) جـان حسین و زینب و عبـاس مـن درود
رازی خبـر دهم که دل همواره خون نمود
یک ماجرا بگویم از آن کوچه هـای تنگ
آن کوچه که به جـز منـو مادر کسی نبود
دستم به دست مادر و خندان به کوچه ها
گام ها بلند ، تـا که به مقصـد رسیم زود
مـا در مسیـر خانه قبالـه بـه دستمـان
انگـار راه خـانـه ی ما دور گشتـه بود
نـاگـه غریبه ای به مسیـر سـد راه شـد
مردی کـه جنـس او بُده از مـردم یهود
دیـدم که مـادرم بـه عقب می رود ولی
این فاصله گرفتن از آن مرد دون چه سود؟
دستی به کوچه هـا ز سـر من عبور کرد
دستی کـه بشکنـد چقَدَر هم بزرگ بود
بانگی رسید بگوشم و دیدم که مه گرفت
یک ضربه زد دو گونه ی مادر شده کبود
مادر میـان کوچه زمیـن خ

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 13:38
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( تو که آرامبخش این قلوبی ) *

1278

اشعار شهادت امام حسن (ع) (  تو که آرامبخش این قلوبی   ) و که آرامبخش این قلوبی
خبر از حال من داری به خوبی
جواب اشک های زینب تو
شده در شام رقص و پایکوبی
شده زخم دل من سخت کاری
که از دستم نیامد هیچ کاری
به پیش چشم من در بارش سنگ
چه تکریمی شد از لب های قاری
چرا از ظلم بی اندازه ي شهر
نمی پاشد ز هم شیرازه ي شهر
دل هفت آسمان را غرق خون کرد
سر خورشید بر دروازه ي شهر
شاعر:؟؟؟؟؟

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 13:54
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( مصیبت، طاقتش را سر می آورد ) *

1311

اشعار شهادت امام حسن (ع) (  مصیبت، طاقتش را سر می آورد ) مصیبت، طاقتش را سر می آورد
که با خود یک دل پرپر می آورد
از آن تن های غرق خون! بمیرم
هزاران تیر باید در می آورد
تنت خورشیدِ دشت کربلا بود
نه غسل و نه کفن در خون رها بود
بگو ای زینت دوش پیمبر
کجا شایسته ي تو بوریا بود؟
چه باید کرد با این خون جاری
تن خورشید و صدها زخم کاری
به روی خاک گفتم صورتت را ...
الهی من بمیرم سر نداری

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 14:13
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( ندارد وسعت داغم مساحت ) *

1378
1

اشعار شهادت امام حسن (ع) (   ندارد وسعت داغم مساحت  ) ندارد وسعت داغم مساحت
ندیدم بعدِ تو یک روز راحت
مرا از کربلا بردند اما
دلم جا ماند بین قتلگاهت
ندارد شام غم هایم سپیده
من و یک کاروان قد خمیده
رسیده وقت آغاز جدایی
خداحافظ تن در خون تپیده
خزان شد پیش چشمم باغی از یاس
منم تنها در این هنگام حساس
مهیای سفر هستم ولی آه
ندارم محرمی برخیز عباس

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 14:16
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( دلِ عالم گرفت از هُرم آهت ) *

1329

اشعار شهادت امام حسن (ع) (  دلِ عالم گرفت از هُرم آهت ) دلِ عالم گرفت از هُرم آهت
فدای کودکان بی پناهت
الهی قلب من آتش بگیرد
شب آخر شبیه خیمه گاهت
تمام خیمه ها می سوخت یا رب
امان از بی پناهی در دل شب
تمام دشت پر بود از سیاهی
چه آمد تا سحر بر روز زینب
تو که رفتی کشید آتش زبانه
حرامی حمله ور شد وحشیانه
امان از بی حیائی های دشمن
امان از طعنه های تازیانه

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 14:21
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( نه تنها زخم ها بی التیام است ) *

1318

اشعار شهادت امام حسن (ع) (  نه تنها زخم ها بی التیام است ) نه تنها زخم ها بی التیام است
حدیث غربت او نا تمام است
میان قتلگاه افتاده اما
نگاه آخرش سوی خیام است
دل من داغدار رفتن تو
به روی خاک این صحرا تن تو
تمام گرگ ها در قتلگاه و ...
چه دعوایی سر پیراهن تو ...
اسير غربتي جانكاه، زینب
دلش بی تاب شد ناگاه، زینب
صدایی می رسد از بین گودال
إلَیَّ ، یا اُخَیَّ ، آه زینب

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 14:25
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( نمی شد آن همه اندوه تسکین ) *

1285

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( نمی شد آن همه اندوه تسکین  ) نمی شد آن همه اندوه تسکین
مگر با «یا غیاث المستغیثین»
ربوده صبر او را اشتیاقِ
ملاقات خدا با روی خونین
به موج خون رها در قتلگاهی
به سوی آسمان داری نگاهی
نمی افتد ز لب هایت نوایِ
«الهی یا الهی یا الهی»
قنوتت: روی دستت اصغرت را ...
رکوعت: خم شدی تا اکبرت را ...
نهادی صورتت را بر روی خاک
بمیرم سجده های آخرت را ...

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:15
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( رها از ما و من بودیم یک عمر ) *

1388
1

اشعار شهادت امام حسن (ع) (   رها از ما و من بودیم یک عمر  ) رها از ما و من بودیم یک عمر
غریب یک وطن بودیم یک عمر
نزن حرف جدایی با من آخر
که یک جان و دو تن بودیم یک عمر
بمیرم کوهی از دردی برادر
چه بر روز من آوردی برادر
مزن آتش به جانم بیش از این
نگو که بر نمی گردی برادر
فدای اشک هایت خواهر تو
مرا کشته نگاه آخر تو
کمی آهسته تر تا جای مادر
بگیرم بوسه ای از حنجر تو

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:17
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( شکوه رود و دریا: یا اباالفضل ) *

1473

اشعار شهادت امام حسن (ع) (    شکوه رود و دریا: یا اباالفضل ) شکوه رود و دریا: یا اباالفضل
پناه اهل دنیا: یا اباالفضل
به حق دست هایی که قلم شد
بگیر این دست ها را ! یا اباالفضل
دو دستت شد رها و پر گشودی
میان موج خون غرق سجودی
علی اصغر از دستم نمی رفت
اگر از علقمه برگشته بودی
سه شعبه، چشم پر خون، داغ اعظم
شکسته از غمت آقای عالم
کجا آخر به دنبالت بگردد
تو و دستی جدا افتاده از هم

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:20
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( كريم هستي و عالم اسير احسانت ) *

1452
4

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( كريم هستي و عالم اسير احسانت ) كريم هستي و عالم اسير احسانت
وَ دستِ شيعه دخيلِ ضريحِ دامانت
تو سفره گستري و سفره ي تو تا شد پهن
تمامِ اهلِ مدينه شدند مهمانت
كريمِ آلِ محمّد اميدِ من اين است :
مرا حساب كني جزوِ دوستدارانت
خمارِ باده شدم ، ساقيا بده جامي
كوير هستم و در انتظارِ بارانت
كبوترِ توأم و آب و دانه مي خواهم
كبوترِ توأم و چشمِ من به دستانت
به قدرِ گفتن يك آه ... روضه مي خوانم
تمامِ روضه ام اين است : آه ، يارانت ... !؟
تمامِ مرثيه ها را مرور كردم و باز
نشسته ام بنويسم : شدم پريشانت
حرم نداري و اين داغ مي كُشد من را
بگو كه گنبدتان كو ؟ كجاست ايوانت ؟
به روي دوشِ حسينت ، كنارِ قبرِ رسول
به پيشِ چشمِ تماميِ سوگوارانت ـ
ـ

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:54
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( آواره ایـن شــهــر و غــریــب وطـنــم من ) *

1506
1

   اشعار شهادت امام حسن (ع) (   آواره ایـن شــهــر و غــریــب وطـنــم من  ) آواره ایـن شــهــر و غــریــب وطـنــم من
ســرگـشـتـه و دیـوانه ایـن انـجـمـنم من
وقتی که غزل روی لبم ساری وجاریست
چـون بـلـبـل مـسـتـانه به باغ وچمنم من
مـقـتـول دو ابـروی کجش گشته ام و لیک
عــریــانــم و آمــاده بــرای کــفــنــم من
از دوری رویــش بــه خــدا مــرده تـریـنم
پــس خــاک بـریـزیـد که بی پیرهنـم من
از سـرخـی لـبـهـای تـو ای خـوان کرامت
بـا ارزشـم و هـمـچـو عـقـیـق یـمـنم من
ایـن بـاور و ایـمـان و شـعـارم شده مردم
مـن سـائـل هــر روز مــدام حـسـنـم من

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:01
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) (از کودکی شده دل من مبتالایتان ) *

1749
0

اشعار شهادت امام حسن (ع) (از کودکی شده دل من مبتالایتان    ) از کودکی شده دل من مبتالایتان
بابا گذاشت کنیه ی من را گدایتان
شوریده شد دلم چو نوشتم حسینیم
دیوانه شد دلم چو سرودم برایتان
طبع مرا مادرتان شاعرانه کرد
با ذره هایی از نمک روضه هایتان
ارباب من هلال عزایت دمیده است
لایق شدم که جان بدهم در عزایتان؟؟؟
تصویر کربلا شده حک روی قلب من
آقا ببین ربوده دلم را سرایتان
دیگر بس است خون دل و حسرت حرم
اذنی بده که تا بروم کربلایتان
این کار ماست : عاشق کرببلا شدن
سینه زنان روضه ی خون خدا شدن

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:16
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( دوباره زنده شدم با دعای مادرتان ) *

1458
1

اشعار شهادت امام حسن (ع) (  دوباره زنده شدم با دعای مادرتان  ) دوباره زنده شدم با دعای مادرتان
قلم زدم و سرودم برای مادرتان
دوباره دفتر شعرم ستاره باران است
و شمس فاطمه بر روی جلد تابان است
دوباره کاغذ دفتر چه قدر نورانی است
دوباره چشم مدادم چه قدر بارانی است
دوباره خط نوشتن چه منجلی گشته
خوشا به حال دلم قافیه علی گشته
دوباره طبع سرودن شبیه قرآن است
و قطره قطره ی کوثر ملاک اوزان است
دوباره بغض عجیبی میان تلمیح است
دوباره بارش باران ، زمان تلمیح است
صدای ناله ی سردی میان یک کوچه
دوباره قامت ماه کمان یک کوچه
دوباره غارت حقّ و صدای یک سیلی
دوباره یاس سپیدی رخش شده نیلی
دوباره کاسه ی برگی به روی خاک زمین
و آن طرف گل زخمی به روی خاک زمین
دوباره شبنم برگی چکید

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:20
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( از حُسنِ نبیِّ دو جهان،محشری آمد ) *

1436

اشعار شهادت امام حسن (ع) (  از حُسنِ نبیِّ دو جهان،محشری آمد   ) از حُسنِ نبیِّ دو جهان،محشری آمد
آغاز گرِ فوت و فنِ دلبری آمد
ماهِ رمضان،عطر امامِ حسن آورد
با آمدنش،رایحه ی قمصری آمد
همچون پدر و مادرِ خود،یکسره نور است
قرصِ قمرِ "فاطمی" و "حیدری" آمد
عالم،همه "ماتِ" "رخِ" زیبای حسن شد
در "عرصه" ی "آن"،یوسف زیباتری آمد
بخشید همه ملکِ سلیمانیِ خود را
در دستِ کریمش اگر انگشتری آمد
بخشنده ترین ست...بگویید به حاتم:
مردی که از او جود و کرم میخری،آمد!از حُسنِ نبیِّ دو جهان،محشری آمد
آغاز گرِ فوت و فنِ دلبری آمد
ماهِ رمضان،عطر امامِ حسن آورد
با آمدنش،رایحه ی قمصری آمد
همچون پدر و مادرِ خود،یکسره نور است
قرصِ قمرِ "فاطمی" و "حیدری" آمد
عالم،همه "ماتِ" "رخِ" زیبای ح

  • سه شنبه
  • 12
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:36
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( زینب بیاور آخرین رخت کفن را ) *

3168
3

اشعار شهادت امام حسن (ع) (   زینب بیاور آخرین رخت کفن را  ) زینب بیاور آخرین رخت کفن را
تا که کفن پوشم تن سبز حسن را
خالى است جاى مادرم تا که ببوسد
لبهاى سرخ یوسف گل پیرهن را
حیدر بیا فتنه دوباره پا گرفته
بیرون کن از شهر مدینه بیوه زن را
قبل از سفر تا کربلا غارت نمودند
با تیرهاى پر ز کینه هستِ من را
عباس را گویید تا بیرون بیارد
آن تیرها که دوخته تابوت و تن را
بیرون کشیدم تیر از پهلویش اى واى
کردم زیارت گوییا امّ الحسن را
پیراهن خود را ز خون او بشویید
حرفى از این تشییع با زینب نگویید

  • جمعه
  • 15
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 15:58
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( تنهایی و غربت همه جا یار دلت بود ) *

1489
2

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( تنهایی و غربت همه جا یار دلت بود ) تنهایی و غربت همه جا یار دلت بود
یک عمر فقط درد ، کس و کار دلت بود
سنگینی دستی که تو را اشک نشین کرد
چل سال غم و غصه سربار دلت بود
چون موی زمستانی ات از بین نمی رفت
آن لکه خونی که به دیوار دلت بود
پس خوب شد آن زهر به داد دلت آمد
ورنه که به جز زهر مددکار دلت بود ؟
با اینکه خودت هر نفست مقتل دردیست
لایوم . . . ولی روضه خونبار دلت بود
محمد بیابانی

  • جمعه
  • 15
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 16:04
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

اشعار شهادت امام حسن (ع) ( بارونه بارونه بارونه ، چشمامون برا تو گریونه ) *

1894
1

اشعار شهادت امام حسن (ع) (   بارونه بارونه بارونه ، چشمامون برا تو گریونه ) بارونه بارونه بارونه ، چشمامون برا تو گریونه
لب ها با غم تو می خونه
وای،وای، مادر ای مادر، وای، مادر ای مادر، وای، مادر ای مادر
دلهامون بی سرو سامونه،تو سینه ماتم هجرونه
دردامون همه بی درمونه
وای،وای، مادر ای مادر، وای، مادر ای مادر، وای، مادر ای مادر
بارونه بارونه بارونه ، چشمامون برا تو گریونه
لب ها با غم تو می خونه
وای،وای، مادر ای مادر، وای، مادر ای مادر، وای، مادر ای مادر
پاره پاره شد از زهر دل من، خاطره ی دل شد قاتل من
تاب و تب دارم،خون به لب دارم
به پیش چشم زینب روی خاك اُفتادم
شدم راحت كه رفتن شد مبارك بادم
به یاد سینه ی مادر سر قاسم ،سراكبر به روی سینه دارم
وای،وای، مادر ای مادر، وای،

  • جمعه
  • 15
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:00
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

روضه وسینه زنی امام حسن(ع) ( مروان به دستور معاویه – علیها اللعنه – در خطبه های نماز جمعه، نسبتبه امیرالمؤمنین (علیه السّ ) *

1881
1

روضه وسینه زنی امام حسن(ع) ( مروان به دستور معاویه – علیها اللعنه – در خطبه های نماز جمعه، نسبتبه امیرالمؤمنین (علیه السّ ) مروان به دستور معاویه – علیها اللعنه – در خطبه های نماز جمعه، نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و امام حسن (علیه السّلام) مجتبی سبّ و ناسزا می گفت: یک روز اسامه بن زید که یکی از اصحاب رسول خدا بود، در پای منبر مروان نشسته بود، این واقعه را دید و دشنام ها را شنید، طاقت نیاورده با چشم گریان به در خانه ی امام حسین (علیه السّلام) رفته و عرض کرد: الان مسجد بودم که مروان به منبر رفت در حضور برادرت امام حسن مجتبی (علیه السّلام) به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ناسزا گفت.
لمّا سمع الامام امتلات عیناه بالدم
(چشم های حضرت مانند دو کاسه ی خون شد.)
شمشیر را از غلاف کشیده با پای برهنه دوان دوان به سمت مسجد

  • جمعه
  • 15
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:11
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

روضه امام حسن(ع) ( زهرای اطهر نشسته بو د ، دید حسین دارد می آید ) *

3013
1

روضه امام حسن(ع) (  زهرای اطهر نشسته بو د ، دید حسین دارد می آید  ) زهرای اطهر نشسته بو د ، دید حسین دارد می آید ، بغض راه گلویش را گرفته (معمولاً اگر مادر ببیند بچه اش وارد خانه شود ناراحت بود می پرسد چرا گریانی ؟ که ترا اذیت کرده ؟)اشکهای چشمش را پاک کرد زهرای اطهر فرمود : میوة دلم حسینم چرا منقلبی ؟ چرا گریه می کنی ؟ عرضه داشت مادر : امروز من و برادرم حسن ، رفتیم برای زیارت جدمان پیغمبر ، پیغمبر تا ما را دید خوشحال شد ما را در آغوش گرفت ، ما را می بوسید و می بوئید . مرا روی یک زانو نشاند وبرادرم حسن را روی یک زانو ، گاهی دست به سر و روی من می کشید ، گاهی دست به سر و روی برادرم حسن ، گاهی منُ می بوسید گاهی حسن را می بوسید ، مادر فقط یک فرق بود، وقتی من می بو

  • جمعه
  • 15
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 17:58
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

روضه ی امام حسن ( ع)( پیغمبر وارد خانه شد ) *

1700
3

روضه ی امام حسن ( ع)( پیغمبر وارد خانه شد   ) پیغمبر وارد خانه شد دیدند زهرا و علی ایستادند ، امام حسن و امام حسین زور آزمایی (کشتی) می کنند، زهرا می گوید :جانم حسین ، علی می گوید : جانم حسین . تا چشم پیغمبر به این صحنه افتاد اشک از چشمان حضرت سرازیر شد فرمود : جانم حسن .
زهرای مرضیه آمد جلو ، بابا قرار به تشویق است حسینم کوچکتر است چرا حسین را تشویق نمی کنی ؟
دخترم به زمین نگاه کردم دیدم تو و علی می گوئید : جانم حسین ، به آسمان نگاه کردم دیدم فرشته ها می گویند : جانم حسین . دیدم حسنم غریب است کسی نیست بگوید حسن ،من گفتم جانم حسن 1 ای غریب نوازها ،
شما هم بگویید جانم حسن ، قربان غربتش بروم آقادر میان دوستانش مظلوم بود ، حتی همسرش قاتلش اس

  • جمعه
  • 15
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 18:02
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد