?بند اول:
دلخور از زمونه ام
دنیا بد کرده باهام
خسته از تبعیدمو
من غریب سامرام
مدینه شده واسم
زنده توی سامرا
میریزن تو خونمو
میکنن بهم جفا
لحظه به لحظه، روضه می بینم
یاده غمای، زهرا غمینم
دلگیره از اون، میخ تو سینم
میبینم میزنن یه زنو، چهل نفر
جلو چشمای بچه ها و، جای شوهر
وسط آتیش و میونِ، دیوار و در
آه و واویلا
?بند دوم:
جگرم میسوزه و
جونم اومده به لب
نه نفس مونده واسم
نه توون و تاب و تب
افتادم به یاد شام
خیلی شد حالم خراب
مثه عمه زینبم
بردنم بزم شراب
لحظه به لحظه، روضه میخونم
یاده لب و چووبِ خیزرونم
داغ رقیه، بُرده امونم
چه قده تو خرابه ی شام، آزردنش
سره خونیِ باباشو تا، آوردنش
سه ساله گلی رو یه شبه، پژمردنش
آه و واویلا
?بند سوم:
خدا رو شکر که منم
آخرش شد تقدیرم
تشنه لب مثه حسین
دیگه دارم میمیرم
این دمای آخری
میباره خون از چشام
روضه های کربلا
تداعی شده برام
با جسم خونی، تشنه و بی حال
گیر افتاده بود، تنها تو گودال
روی سرش بود، لشکری خوشحال
جلوی چشای خواهرش، تو کربلا
سرشو بریدن و زدن، رو نیزه ها
مونده بود تن بی کفنش، به زیره پا
آه و واویلا
- چهارشنبه
- 29
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 19:27
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری