دلخون و مضطرم ، دارم از دنیا میرم
بی صدا می سوزم و ، بین غربت می میرم
سنگینه بغض غم،بسته راه هرنفس
مثل مرغی میزنم، بال و پر کنج قفس
خسته ام ای خدا - از شهر سامرا
می شوم راحت از این غصه ها
در موجی ازبلا- می زنم دست وپا
شعله زد بر جانم زهر جفا
واویلا واویلا ....
با داغ روضه ی ، کوچه ناله میزنم
مثل جدم مرتضی، دست بسته بردنم
افتادم بین راه ، مثل زهرا مادرم
روی خاک کوچه ریخت، اشک چشمان ترم
شبانه آمدن - بین خانه ی من
مرا از سر سجاده بردن
گرچه صبرم ربود- اما هرچه که بود
صورت همسرم نشد کبود
واویلا واویلا ....
منکه دور از وطن ، مبتلا بر غربتم
دشمن بی رحم من ، کرده هتک حرمتم
بیست سال بی کسی ،
- پنج شنبه
- 16
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 10:04
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور