باید از خویش رها کرد گرانجانی را
جز سر خاک نزد عقدهی پیشانی را
باید افکند به خون این تن حیوانی را
روبرو کرد به یک آینه حیرانی را
تا ببینیم عیان جلوهی ربّانی را
****
ربّ الارباب کجا، دیدهی در خواب کجا؟
رخ مهتاب کجا، سینهی مرداب کجا؟
تیغ پر آب کجا، گردن گرداب کجا؟
تاب احباب کجا و دل بیتاب کجا؟
نام حیدر برهاند دل زندانی را
****
گفتم از چشم غزالی دو غزل بردارم
از سر هند نظر، تاج محل بردارم
بیعمل آمدم از خیر عمل بردارم
رفتم از کندوی یعسوب عسل بردارم
نیش و نوشش به هم آمیخت غزلخوانی را
****
آب گشتیم و گلابی نخریدی از ما
دلمان سوخت کبابی نخریدی از ما
لا اقل کهنه کتابی نخریدی ازما
صبر کردیم
- شنبه
- 26
- اردیبهشت
- 1394
- ساعت
- 10:54
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار