آن که صد مرتبه از روی تو تصویر کشید
عاقبت گشت خجل، دست ز تحریر کشید
.
دست نقّاش مریزاد که این قدر تو را
گوییا چون الف از قدرت تقدیر کشید
.
ساخت ظاهر به جهان معنی «ماهذا» را
مگر این نقش تو آن مانی بی پیر کشید
.
گر من دل شده از وصف تو لالم، چه عجب؟
هرکه دید این رخ زیبای تو، تکبیر کشید
.
زهره اش آب نشد، در عجبم زین نقّاش
اللّه! اللّه! به چه دل صورت این شیر کشید؟
.
ملک است او، به یقین نیست از افراد بشر
آن که با نوک قلم، صورت این میر کشید
.
سحر کرده است، بلی، بلکه مگر اعجاز است
یا رب این موی میان را به چه تدبیر کشید
.
گل رخسار تو را داد مصوّر چون رنگ
آتش فتنه از او شعلۀ تشویر کشید
.
خواست تا چشم تو
- پنج شنبه
- 3
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 13:07
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب