اشعار مدایح حضرت فاطمه زهرا

مرتب سازی براساس
سید ناصر ولائی زنجانی

در مدح حضرت زهرا(س) -(روح زلال آینه سرشار از عشق توست) *سید ناصر ولائی زنجانی

217

در مدح حضرت زهرا(س) -(روح زلال آینه سرشار از عشق توست) روح زلال آینه سرشار از عشق توست
جسم لطیف غنچه و گل ظرف جان توست

تو برتری زهرچه که زیباست فاطمه
ای بهترین که حور وملک پاسبان توست

ای مرغ حق که آتش کین سوخت درگهت
ای جاودانه در دل ما آشیان توست

جسمت به خاک گرچه نهان کرد مرتضی
تاریخ را تو روح وزمان درعنان توست

چون هستی تمامی هستی ز هست توست
تنها فدک نه عالم امکان از آن توست

تو کوثری ورحمت تو بیکرانه است
چشمان ما به مرحمت بیکران توست

  • چهارشنبه
  • 26
  • خرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 13:24
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
سید ناصر ولائی زنجانی

نور پنج تن -(پنج تن چون نورشان نور خداست) *سید ناصر ولائی زنجانی

373

نور پنج تن -(پنج تن چون نورشان نور خداست) پنج تن چون نورشان نورخداست
خلق آنها اصل منظور خداست

پنج تن مخلوق قبل از آدمند
علت خلقت برای عالمند

استوار از نور احمد عرش شد
زان سبب در زیر پایش فرش شد

شد علی مخلوق از نور خدا
شد ز نور او ملائک را بقا

بر خلایق مجتبی شد پادشاه
خلق شد از نور او خورشید و ماه

حور و جنت هست از نور حسین
گوش بر فرمان و مامور حسین

سیده برجمع نسوان فاطمه ست
بندة محبوب سبحان فاطمه ست

آسمانها و زمین از نور اوست
کل هستی جمله صید تور اوست

این سخن فرمودة پیغمبر است
بر پدر زهرا نه دختر مادر است

نور زهرا نور حق نور خداست
او دلیل خلقت ارض و سماست

فاطمه مشکل گشای حیدر است
بر پدر هم برخلایق مادر است

هستی عالم همه در دست اوست
هستی ما جملگی از هست اوست

دین احمد زندة ایثار اوست
زاتش دوزخ رهاندن کار اوست

مادر خلقت تویی یا فاطمه
مظهر عصمت تویی یا فاطمه

گر نباشد در دلی مهر بتول
نیست اعمالش بحق هرگز قبول

در قیامت شافع روز الست
پنج تن در رأس آنها فاطمه ست

نور آنها جملگی نور خداست
روشن از انوارشان ارض وسما ست

شا فعه در روز محشر فاطمه ست
نور چشمان پیمبر فاطمه ست

فاطمه همسنگر ویار علیست
پارهء تن میوة قلب نبیست

دست زهرا نیست گر دست خدا
از چه می بوسید آنرا مصطفی

یا بُنَیَّ اَلجار ثُمَّ الدّار او
جلوه ای از رحمت و ایثار او

راضی از تو حق تعالی فاطمه
سُوفَ یُعطیکَ فَتَرضی فاطمه

کل هستی بسته شد برهست تو
جان فدای پینه های دست تو

غصب شد حقّت به دست ناکسان
خوش بود گریه تور ا از سوزجان

برخلایق رهنمایی فاطمه
هر زمان مشکلگشایی فاطمه

رجس وناپاکی ازو شد دور دور
هست زهرا معنی آیات نور

باغ عمرت شد گرفتار خزان
شد گلت پرپر بدست ناکسان

مانده بودی بین آن دیوار و در
آن طرف صد دیو درسر شور وشر

اهل آتش آتشی افروختند
زین مصیبت قدسیان هم سوختند

ناگهان زد بر درت ثانی لگد
آن لعین دیوسیرت زشت وبد

پشت در افتادی از پا فاطمه
دست ما بر دامنت یا فاطمه

دست وپا زد غنچه ات در زیرپا
وای ازین غم آه از ین غم ای خدا

  • چهارشنبه
  • 2
  • تیر
  • 1400
  • ساعت
  • 11:15
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
حاج نادر بابایی

در مدح حضرت زهرا (س) -(در خاطره ماندگار بودن) *حاج نادر بابایی

354
1

در مدح حضرت زهرا (س) -(در خاطره ماندگار بودن) در خاطره ماندگار بودن
همشیرۀ ذوالفقار بودن
حوریه و خانه دار بودن
این قدر بزرگوار بودن

کار چه کسی است غیر زهرا
ماییم و دعای خیر زهرا

شأن تو کجا و بال ادراک
افتاده به زیر پات افلاک
منظور خدا حدیث لولاک
ای خواستگارت پدر خاک

مهریۀ هر که آب باشد
همدوش ابوتراب باشد

ای روح برابر پیمبر
ای سورۀ کوثر پیمبر
ای حیدر دیگر پیمبر
ای آمنه مادر پیمبر

ای سیب بهشت را نتیجه
سرمایۀ حضرت خدیجه

  • جمعه
  • 11
  • تیر
  • 1400
  • ساعت
  • 14:38
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
حاج نادر بابایی

در مدح حضرت زهرا(س) -(فاطمه گوهر یکتای وجود) *حاج نادر بابایی

354

در مدح حضرت زهرا(س) -(فاطمه گوهر یکتای وجود) فاطمه گوهر یکتای وجود
فاطمه کَنز حیا مَخزن جود

فاطمه رحمت حَیّ اَزلی
فاطمه همسر و هم کُفوِ علی

فاطمه دُخت نَبی اُمّ اَب است
افتخار عَجم و هم عرب است

فاطمه مادر اهل کَرم است
نوکر دَرگه او محترم است

ای شرافت زِ وجود تو عَیان
آبروی مَلکوت و دو جهان

تو فقط مادر سادات نِه ای
من چه دانم که بگویم تو کِه ای

اوّلین کُشته ی حیدر شده ای
پس بِه هر شیعه تو مادر شده ای

حال مادر تو بگو حال خودت
پشت دیوار و در آیا چه شدت

(نادر)آمد که بگیرد صِله ای
نگذارید روَد با گِله ای

  • دوشنبه
  • 14
  • تیر
  • 1400
  • ساعت
  • 17:10
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 موسی جوانی تبریزی

در مدح حضرت زهرا (س) -(فـاطمه روح و روان مصطفاست) * موسی جوانی تبریزی

681

در مدح حضرت زهرا (س) -(فـاطمه روح و روان مصطفاست) فـاطمه روح و روان مصطفـاست
فـاطمه آرام جـان انبــیاست

فـاطمه شالوده ی علم خـُداست
فـاطمه سرشار ازلطف وصفاست

فـاطمه سرمطلع عشق و وفاست
فـاطمه ریحـانیـه بـاغ وِلاست

فـاطمه کفـّو علی المرتضـاست
فـاطمه نـور سپهــر اولیـاست

فـاطمه دریای احسان و حیاست
کان عصمت منبع فضل وعطاست

فـاطمه گنجیـنه ی عـلم و ادب
دخت طاهاحضرت خیرالنساست

نیک خـُو زیبـاسـرشت و باقـار
فـاطمه آییـنه ی خیرالـوارست

  • یکشنبه
  • 10
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 22:30
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
حاج رسول امینیان امینی خویی

در مدح حضرت زهرا (س) -(فاطمه گل ز گلستان نبی) *حاج رسول امینیان امینی خویی

303
1

در مدح حضرت زهرا (س) -(فاطمه گل ز گلستان نبی) فاطمه گل ز گلستان نبی
فاطمه میوهٔ بستان نبی
احمد از نور خانم فاطمه بود
فاطمه نور دو چشمان نبی

فاطمه شهرهٔ شهر ادب است
فاطمه امت اب ام اب است
خواهد از کس که ز هرکس علت
فاطمه هر سببی را سبب است

فاطمه رمز کلید حرکات
فاطمه خیر ز خیر و برکات
نوح در کشتی طوفان زده است
فاطمه منجی و کشتی نجات

فاطمه دخت رسول زمن است
فاطمه ام حسین و حسن است
بوالحسن بر همه انفاس نفس
فاطمه هم نفس بوالحسن است

فاطمه مظهر ذات ازلیست
فاطمه کلمهٔ لبیک و بلیست
گر علی محور هر هستی هاست
فاطمه محور هستی علیست

  • جمعه
  • 22
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 14:06
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت زهرا (س) -(آن زهره ای که ماه به مهرش منورست) * سید محمد علی ریاضی یزدی

785
1

حضرت زهرا (س) -(آن زهره ای که ماه به مهرش منورست) آن زهره یی که ماه به مهرش منورست
دردانه پیمبر و زهرای اطهرست

بر تارک زنان جهان ، تاج افتخار
بر گردن عروس فلک عقد گوهرست

بانوی بانوان جهان ، سرور زنان
درج عفاف و عصمت کبرای داورست

او را پدر ، رسول خدا ، صدر کاینات
او را علی ، ولی خداوند همسرست

بحری ست پر در و گهرهای شاهوار
یزدان ورا ، ستوده به قرآن که کوثرست

کیهان تابش دو فروزنده آفتاب
گردون گردش دو رخشنده اخترست

خونی که داد سرور آزادگان حسین
مرهون حسن تربیت و شیر مادرست

خواندش پدر به ام ابیها که نور او
فیض نخست و صادر اول ز مصدرست

زین رو ز جمع اهل کسا ، نام فاطمه
در گفته ی خدای تعالی مکررست

تا روزگار بوده و تا هست پایدار
عرش خدا ، ز زهره ی زهرا منورست

نور مقدسی که به گرداب حادثات
کشتی نوح را وسط موج ، لنگرست

نوری که زیب بخش مکان است و لامکان
از باختر ، فروغ رخش تا به خاورست

حوراء انسی است و ز مشکین شمیم او
گیسوی حور و روضه ی رضوان معطرست

شه بانوی حجاز ، ولی کار خانه را
با فضه ی کنیز ، شریک و برابرست

در خانه یی که رد قدم های جبرییل
گاه نزول وحی خدا ، زیب و زیورست

از رنج کار ، آبله می زد به دست او
دستی که بوسه گاه لبان پیمبرست

پیراهن عروسی خود را به مستمند
بخشد شب زفاف که مهمان شوهرست

در منتهای اوج بلاغت ، خطابه اش
آهنگ ، چون پیمبر و منطق ، چو حیدرست

با آن جلال و رتبه ی والا شنیده ام
پهلوی او شکسته به یک ضربت درست

آن هم دری که روح الامین اذن می گرفت
والله جای گفتن الله اکبرست

گویند تهمتی ست که ما شیعه می زنیم
پس آتش خیام حسین از چه اخگرست؟

خواهد چو خون بهای جگر گوشه های خویش
فردای حشر ، محشرای کبرای دیگرست

خون خداست خون حسین عزیز او
هر قطره خونش از دو جهان پر بهاترست

این افتخار بس که (ریاضی) به درگهش
عبد و غلام و بنده و مولا و چاکرست

  • یکشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 12:48
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

در جلالت حضرت زهرا (س) -(خدای را نتوان دید جز بچشم رسول) * ناشناس ؟؟؟

952
1

در جلالت حضرت زهرا (س) -(خدای را نتوان دید جز بچشم رسول) خدای را نتوان دید جز بچشم رسول
رسول را نبود نور چشم غیر بتول

اگر بتول بچشم رسول نور نبود
ندیده بود خدارا کسی بچشم رسول

ولی بدیده بود نور علت دیدن
محال باشد تفکیک علت از معلول

اگر معاینه خواهی جمال حق دیدن
به مهر فاطمه مرأت دل نما مصقول

اگر شفیعه محشر نباشد او بر خلق
شفاعت همگی را نمیکنند قبول

غرض وجود تو بوده است علت خلقت
وگر نه کشته أدم نداشتی محصول

مکونات وجودیه زوج و ترکیبند
وجود تو به بساطت نمود جفت قبول

اگر وجود توکفوی قبول می ننمود
نمود بود در اشیا نداشت راه عقول

ترا گرفت و جهان را طلاق گفت علی
از أن شده است جهان در شهادت توعجول

جزای أنکه ترا غصب حق شد از فدکی
خدای هر دو جهان را ز مهر داده بتول

در أن دوروزه عمر أنقدر کشیدی رنج
که بوده ای بجهان از حبات خویش ملول

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1400
  • ساعت
  • 13:18
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

خلقت نور -(خدا بود و خدا بود و خدا بود) * رسول چهارمحالی

62

خلقت نور -(خدا بود و خدا  بود و خدا بود) خدا بود و خدا بود و خدا بود
تمام ملک هستی ماسوا بود

نه جنی و مَلَک در ملک هستی
نه جامی وشراب،باده و مستی

خدا در دفتر خلقت رقم زد
هزاران نقش بر شادی و غم زد

قلم برداشت طرحی نو بپا کرد
خطوط عاشقی از هم جدا کرد

ز نور خود نوری کرد ترسیم
درآغوشش گرفت بنمود تکریم

و از آن نور سیزده نور دیگر
پدید آورد یاس وشمس وکوثر

یکی را چون نگین خلقت آورد
وصی المرسلین با رحمت آورد

و از انگشتر خاتم رسید نور
امیرالمومنین آن عشق مستور

و از جان پیمبر شد هویدا
وجود نازنین و پاک زهرا

تلاقی دو نور در دفتر عشق
خداجان راعطا کردپیکر عشق

و یازده نور دیگر شد پدیدار
تبارک گفت آن خَلّاقِ قهار

میان آنچه خوبی داشت خالق
مثال یک طبیب خوب وحاذق

مداوا کرد درد اهل امت
سرشت در قلب ما نور ولایت

خدا بود و نبی بود و علی بود
وانواری که باعشق منجلی بود

نبوت با امامت هم صدا شد
کلید قفل مشکل ها خدا شد

کرامت با شهادت هم نوا شد
به خلقی این سعادت آشنا شد

  • یکشنبه
  • 18
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 13:37
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد