ردخور ندارد در مقامي كه دعاي تو
لب وا كُني قطعي شود بانو شفاي تو
عجّل وفاتي گفتنت را خوب حس كردم
با ديدن احوال زارِ بچّه هاي تو
ميلرزد از فكرِ جُدايي دست و پاي من
آرامشم ، وقتي كه ميلرزد صداي تو
هر بار قبر مُحسنت را ديده ام گفتم
من پُشتِ در اي كاش ميرفتم به جاي تو
هر طور ميشد ايستادي تو به پاي من
مي ايستم هر طور باشد من به پاي تو
تو افتخارت بود باشي جان فداي من
من آرزويم بود باشم جان فداي تو
تو رو به قبله بودنت گشته بلاي من
من غُربت بي انتهايـم شد بلاي تو
ديروز يك رُكنم شكست از داغ پيغمبر
امروز رُكن ديگر من در عزاي تو ...
در پاي اين بستر كه امشب جمع خواهد شد
من عافيت مي خواستم هرشب برا
- شنبه
- 29
- دی
- 1397
- ساعت
- 18:04
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور