تو با عمل یاریِ دین نمودی
یارِ امیرِ مؤمنین تو بودی
زِ ضعفِ تن رسید جان بر لبت
وای به احوالِ دلِ زینبت
چو لاله پرپر اوفتاده بودی
میان بستر اوفتاده بودی
آه کِشی ، تو با دلِ شکسته
نافله های تو شده نشسته
دلِ علی به دَرْدْ پیوستْ شد
قنوت تو از چه به یک دست شد؟
بسکه رُخَت گشته از این ضعف ، زرد
بسکه تمام بدنت داشت درد
تمام هستت اوفتاد ، ای وای
شانه ز دستت اوفتاد، ای وای
دو ماه و أَندی ای فروغ مکتب
شانه نکرده ای تو موی زینب
گفت چرا زار و پریشان شدی
چرا چُنین لاغر و بی جان شدی
من دلبر و غمپرور تو هستم
حرفی بزن من دختر تو هستم
بگو که در کوچهٔ غم چه ها شد
بگو چرا قامت تو دو تا شد
بگو چرا صورت
- شنبه
- 6
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 21:14
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی