- شنبه
- 5
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 09:49
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ای که بامِهرِ تو حق آورده هستی راوجود
کینه ها شدآتش و بر خانه ات آمد فرود
مادرِ سادات،، باشد این دعای شیعیان
بشکنددستی که بازوی تو راکرده کبود
ای روزگار چند صباحی به کام باش
بر زخم ما به جای نمک التیام باش
جمعیتی رسید ز دارالنّفاق شهر
روح الامین مراقب دارالسّلام باش
فریاد بی طهارت نامحترم خموش
پشت در است طاهره با احترام باش
این هیزم از کدام جهنم رسیده است
ای در مسوز مثل دلم، با دوام باش
اینجا "خلیله" در وسط شعله مانده است
یا نار بهر فاطمه "برداً سلام" باش
ای آهنی که کوره ی هیزم چشیده ای
دور از محل بوسه ی خیرالانام باش
حالا که داستان فدک ناتمام ماند
ای شعر پس تو هم غزلی ناتمام باش
عزیزه تاج سرم فاطمه تو گریه نکن
گُلِ شکسته پرم فاطمه تو گریه نکن
تمام غصه ی عالم برای قلب علی
صفای دورو برم فاطمه تو گریه نکن
زگریه ات نه دلم بلکه غرق خون شده است
ببین دو چشم ترم فاطمه تو گریه نکن
فدای تو تن حیدر شود یگانه ی من
ستاره و قمرم فاطمه تو گریه نکن
نگو تو با نگهت حیف! علی پدر نشدی
ز رفتن پسرم فاطمه تو گریه نکن
عزیز شیر خدا از تنت نمانده دگر
دو نیم شد جگرم فاطمه تو گریه نکن
به یاری تو نگارا دل علی گرم است
پناه من سپرم فاطمه تو گریه کن
قسم به تو که مرا ناله ات به هم ریزد
ترنم سحرم فاطمه تو گریه نکن
غم عظیم زمین خوردنت بس است بانو
دگر نزن شررم فاطمه تو گریه نکن
برای دلخوشی زینب
انّا نُباهی بِفاطمه
سیدةٌ انسیةٌ حوراءُ
نوریةٌ حانیةٌ عذراءُ
کریمةٌ رحیمةٌ شهیدة
عفیفةٌ قانعةٌ رشیدة
شیعه با ذکر تو مناجات میکند
با تو در روز حشر ملاقات میکند
شیعه به فاطمه مباهات میکند
روح خدا زهرا، مادر ما زهرا
وَ اِن یَکادِ مصطفی و مرتضی زهرا
.....................................
عابدةٌ زاهدةٌ قوّامة
باکیةٌ صابرةٌ صوّامة
حبیبةُ اللهِ و بنتُ الصفوة
رکنُ الهدی و آیةُ النبوّة
شیعه خصم علی را شکار میکند
بهر زهرا سرش را به دار میکند
شیعه به فاطمه افتخار میکند
امّ ابیهایی، تکیهگهِ مایی
قوّت قلب و قدرت بازوی مولایی
.....................................
ولیَّةُ اللهِ و سرُّ اللهِ
ٵمینةُ
انّا نُباهی بِفاطمه
سیدةٌ انسیةٌ حوراءُ
نوریةٌ حانیةٌ عذراءُ
کریمةٌ رحیمةٌ شهیدة
عفیفةٌ قانعةٌ رشیدة
شیعه با ذکر تو مناجات میکند
با تو در روز حشر ملاقات میکند
شیعه به فاطمه مباهات میکند
روح خدا زهرا، مادر ما زهرا
وَ اِن یَکادِ مصطفی و مرتضی زهرا
.....................................
عابدةٌ زاهدةٌ قوّامة
باکیةٌ صابرةٌ صوّامة
حبیبةُ اللهِ و بنتُ الصفوة
رکنُ الهدی و آیةُ النبوّة
شیعه خصم علی را شکار میکند
بهر زهرا سرش را به دار میکند
شیعه به فاطمه افتخار میکند
امّ ابیهایی، تکیهگهِ مایی
قوّت قلب و قدرت بازوی مولایی
.....................................
ولیَّةُ اللهِ و سرُّ اللهِ
ٵمینةُ
فاطمه تنها نه آنکه یاس علی بود
فاطمه مجموعه ی صفات علی بود
گرچه علی شد سبب به خَلق پیمبر
فاطمه علّت برای خَلق علی بود
در دو جهان بی مثل چو حضرت داور
فاطمه آئینه ی خدای علی بود
حق به مدیحش نوشت سوره کوثر
ساقی کوثر مگر به غیر علی بود؟
بوسه به دستش بزد همیشه پیمبر
فاطمه زیرا که قبله گاه علی بود
حبل متین شد نخی ز چادر زهرا
فاطمه راهی به کنه ذات علی بود
حجت داور بُود به کل حُجَج ها
فاطمه خود حجتی برای علی بود
گرچه علی خود پناه عالمیان است
فاطمه الحق که تکیه گاه علی بود
حفظ ولایت اصول مکتب زهراست
سینه و بازوی او گواه علی بود
روی لباسش ز خون بنفشه دمیده
فاطمه باغ گلی برای علی بود
از چشم تو میخوانم آهنگ سفر را
معنای این لبخند از غم تلخ تر را
هنگام رفتن شوق دیدار پدر را
میدانم اما باز میگویی خبر را:
امشب تورا ناچار تنها میگذرام
اما برایت خاطره جا میگذرام
این خاطره تلخ است اما عاشقانه ست
آثار عشقش بر در و دیوار خانه ست
گاهی وظیفه صبر در ظلم زمانه ست
آری همیشه عشق با غم توأمان ست
مانند آن یاسی که در شب بیقراراست
در قبر آغوش پدر چشم انتظار است
تابوت را امشب مهیای سفر کن
در غربت شب از دل کوچه گذر کن
تشییع را غمگین ترین راز سحر کن
تنها مریدان ولایت را خبر کن
حالا که دیگر سوی بابا رهسپارم
راز کفن ها را به زینب میسپارم
میداند اینک شیوه ی غم پروری را
ام أبیها
درشهرخودغریب ترازهر غریب بود
ازآشنای عرش وملک،این عجیب بود
زخم دلش به دکترودارو نیاز داشت
آنکه خودش طبیب ترازهر طبیب بود
امانه!اوکه داروی دردزمانه بود
درسرعت عمل به شفا بی رقیب بود
امن یجیب ذکرلبش بودروز وشب
اصلاگمان کنم,خودش امن یجیب بود
توفان چه دردناک,رخش را کبودکرد
چشم خزان چه زودبه این باغ سیب بود
دریاپس ازشنیدن آه عمیق ماه
کوبید سربه صخره ی غم, بی شکیب بود
لرزید ذوالفقاربه دیوار ناگهان
وقتی نجیب روبروی نانجیب بود
ائتمسیدی خلق اگر ذات خدا زهرانی
نه نبی نی یاراداردی نه علی مولانی
.
رتبه ده برتر نسوانِ ایکی عالمدی
وار کنیزی او خانم کی گتیروب عیسانی
.
سبب خلقت اولاد بشردی بو خانم
او بونون نوریدی سینایه چکیب موسانی
.
خلق ائدندن سورا خلّاق ، بشر مثلینده
آتا، شأنینده ائدیب خلق شه بطحانی
.
گوردی یوخ خادمه لایق بونا جنتده اولا
گتیروب آسیه نی بیرده خانم سارانی
.
شأنه باخ جاهینه باخ مرتبه و عزّته باخ
اولدی جبریل امین درگهینون دربانی
.
بو حسن اوغلودی صلح ایلدی دین رشد ائتسون
سربلند ایلدی تا حشره کیمی قرآنی
.
گوردی دین زنده قالار قاندی اونون لازمه سی
ایلیوب کرب و بلاده بالاسین قربانی
.
عقل حیراندی ائده درک خانم فاط
قفل های بسته را وا می کند نام شما
میرسد دل تا فراز عرش از بام شما
ذکر یازهراست درمان دل پر اضطراب
رام میگردد دل از نام دلارام شما
کام تان شیرین نشد از دهر تا روز فرج
علت خلقت شما و تلخ شد کام شما
جرمتان بوده وفا و عدل و عشق و بندگی
جز صداقت جز محبت نیست پیغام شما
لطفتان جاری و ساری هست از روز ازل
از برای أنکه حتی داده دشنام شما
خوب تر از خوب بودید و در این دنیای بد
درد غفلت هم نشد مانع ز اکرام شما
آب ، افطار سه روز و بذل نان کردید و شد
سوره ای نازل پی اخلاص اطعام شما
نی مفسر ، اصل قرآنید بر قرآن قسم
التزام محض بر آیات ، الزام شما
عبد حق هستید و حق کرده جهان را عبدتان
در عبادت بگذرد هر
خمارباده عشقم،خمارجامی که
بُوَد زِ میکده ی حق،همان خدایی که
نموده خلقت احمد،رسول و شاهی که
بُوَد برادر حیدر،همان امامی که
کندشفاعت خلقت،به ذکر نامی که
بُوَد تمامی هستش و ذکر او زهراست
*
قسم بر آیه ی قرآن که خالق یکتا
نکرده خلقت عالم و کل ما فیها
مگر برای محمد،پیمبر والا
و گشته خلفت احمد، به خاطر مولا
وآنکه شد سبب این دو نور بی همتا
قسم به ذات خداوند که حضرت زهراست
*
نگر به قدر ومقام و جلال این دختر
که شدزشان و ز رتبت به باب خود مادر
وبوده قدرتِ بازوی شیرحق حیدر
و حق بگفته مدیحش به سوره کوثر
کسی که دشمن او شد؛یقین بُوَد ابتر
یقین که لیله ی قدر رسول حق زهراست
*
حسن کریم دوعا
پابوس درگاه شریف او نسیم است
عمریست در ملک دل عاشق مقیم است
حبش میان جنت و دوزخ قسیم است
پس کم نگاری نیست او ، ام الکریم است
دل های ما با عشق این بانو محک خورد
یک عمر دنیا از سر خانش نمک خورد
پای علی یک قلب صاف و ساده دارد
از خمره ی حسن الهی باده دارد
هر رهبری در پیش خود آزاده دارد
هر دلبری در پیش خود دلداده دارد
زهرا همان آزاده ی امر ولی بود
زهرا همان دلداده ی مدح علی بود
گوش فلک مدهوش صوت ربنایش
هوش ملک را برده دستان دعایش
وقتی مقام مادری باشد ثنایش
جنت تماما میشود پس خاک پایش
خورشید نورش معنی توحید بوده
حیدر فقط هم کفو این خورشید بوده
بی ابتدا ، بی انتها ، والاست زهرا
حوریه و انسیه
تو نغمه های خوش والضحی و الشمسی
تو نوبرانه ترین نسل پاک انگوری
اگرچه طاق فلک جایگاه اصلی توست
ولی به روی زمین تو به صبر ماموری
وجود تو شرف الشمس خلقت هستی ست
صدای پای تو نبض قلوب هشیار است
کسی به غیر تو دلسوز عاشقانت نیست
پناه هر پسری مادری وفادار است
تمام مظهر حجب و حیا تویی بانو
همیشه عفت زن با عیار چادر توست
حدیث آمده "لولا خَلَقتُ..." یعنی که
خمیر مایه ی خلقت غبار چادر توست
کنار سجده ی طولانی نماز شبت
دل است و دلبری دانه های تسبیحت
تو مثل حضرت حق پاک و بی همانندی
کسی شبیه ندیدم برای تلمیحت
فلات همت و ایثار در حوالی توست
بلند قله ترین کوه این فلاتی تو
خدا بخاطر تو زشتی مرا پوشاند
دلیل ب
حوريه بود و آمدن او دليل داشت
بر دامنش هزار فرشته دخيل داشت
از جلوه هاي ذات خدا بود نور او
در نور خويش جاذبه اي بي بديل داشت
تنها پل رسالت و شان امامت است
كوثر كه بود جلوه اي از سلسبيل داشت
بر يازده امام نوشته اند حجت است
با اين وجود نسل شريف و اصيل داشت
كعبه به دور فاطمه بوده است در طواف
پس آرزوي خدمت او را خليل داشت
حتي كنيز خانه ي او هم مقدس است
بسيار زير سايه اش از اين قبيل داشت
وقتي يهودي است مسلمان چادرش
بايد نوشت فاطمه قدري جليل داشت
خلقت تمام محض وجود شريف اوست
حوريه بود و آمدن او دليل داشت...
گدایی تو به ما افتخار می باشد
طنینِ ذکر تو ما را شعار می باشد
به ما که از کفِمان رفته اعتبار ولا
ولایت تو بسی اعتبار می باشد
چگونه مدح کنم از تو ای مَلیکه ی عشق
چرا که مادح تو کردگار می باشد
وجودِ قدس ات ای مظهر جلالِ خدا
دلیل خلقت لیل و نهار می باشد
بدون نور وجود تو ای حبیبه ی رب
نصیب سروِ فلک اِنکِسار می باشد
حیات را سببی و بدون روی تو خلق
طعامشان رُطبِ اِحتضار می باشد
قرار و راحت جان دلم تویی زهرا
عنایتی که دلم بی قرار می باشد
غم عظیم تو ای حامی ولایت و دین
شراره ای به دل روزگار می باشد
مثال خطبه ی کوبنده ی تو در مسجد
به جنگ بدر ، چنان ذوالفقار می باشد
زِ محنتت چه بگویم که بعدِ پیغ
ذکر تمام عالم یا فاطمه یا زهرا
ورد زبان جانم یا فاطمه یا زهرا
فخر تمام هستی معنای ناب توحید
مِرآت اسم اعظم یا فاطمه یا زهرا
در وقت عفو و توبه در محضر الهی
ذکر نجات آدم یا فاطمه یا زهرا
با اذن حَیّ سبحان در هر نفس بگوید
عیسی مثالِ مریم یا فاطمه یا زهرا
هنگام خلقت نور طبق حدیث لولاک
شد ذکرِ عرش اعظم یا فاطمه یا زهرا
گر گوش دل کنی باز تو بشنوی زِ هر جا
این نغمه را دمادم یا فاطمه یا زهرا
ای آنکه قبل خلقِ ارض و سما تو بودی
حق را انیس و مَحرم یا فاطمه یازهرا
بودی به نور عصمت هم مادر نبی هم
دخت رسول اکرم یافاطمه یازهرا
هرکس که بوده سائل بر درب خانه ی تو
شد از کرم مُکرّم یا فاطمه یا زهرا
با ذ
ای آستان عرش خدا خاک کوی تو
ای آبروی عالمی از آبروی تو
ای شاه بیت گلشن دیوانِ شعر دوست
من زنده میشوم زِ محبت به بوی تو
از پا فتاده ام تو بیا دست من بگیر
ای دست خلق بهر عنایت به سوی تو
من در نماز نور بخوانم قنوت شکر
یک ذره گر به دیده رسد خاک کوی تو
بهر شفا ز فیض مسیحایی دمت
هر دم کنم به بستر غم آرزوی تو
صدها هزار بادیه ، سیراب میشود
از چشمه سار دیده و اشک چو جوی تو
ای کاش اجل بیاید و عمرم به سر برسد
تا که نبینم اشک به وجه نکوی تو
احساس درد هیچ نکردم به پشت در
چون مست بودم از می عشق و سبوی تو
مُردم هزار باز چو دیدم میان خصم
گردیده سرخ از شرر شرم روی تو
جان چیست تا نثار کنم در رهت علی
صد
فاطمیه سپری گشت و دلم غمخوار است
روز شب ناله و آوا و فغانم کار است
دل ما در گِرُوِ عشق حسین بن علی است
گَردِ اندوهِ یتیمی به رخ دلدار است
مرتضی بعد سفر کردن زهرای بتول
در فراق گل بشکسته ی خود بیمار است
شب رَوَد تا به سحر در بر قبر زهرا
در دلِ غَمزده اش آرزوی دیدار است
گوید اِی فاطمه اِی یاور غمدیده ی من
بعد تو دردِ منِ خون به جگر بسیار است
گشته ورد لب من سوره ی حمد و صافات
کار من بی تو در این وادیِ غربت زار است
به همان چادر خاکی تو زهرا سوگند
که پس از رفتن تو ماندن من دشوار است
در میان همه ی خاطره های غم تو
قاتلم خاطره ی بین در و دیوار است
به لب دارم ز لطف دوست آوایی مکرم را
زِ فیض اشک می گویم شما خوبان عالم را
خوشا آنانکه در دولتسرای ساقی رِندان
کنند از اشکهاشان شرمگین چشمان زمزم را
خوشا آنانکه بگرفتند با رَه توشهٔ تَقویٰ
ز دست رحمت شاهِ ازل اشکی دمادم را
قسم بر ذات اَقدَس ، قطره ای زین اشک نفروشم
اگر بخشند بر من پادشاهی دو عالم را
بهای ذره ای از آن به بازار عمل کافی است
که سوداگر شوم مُلک دو صد هارون و حاتم را
به دستم گر شود انگشتری از دُرّ ناب اشک
سلیمان را بگو دیگر چه ارزش هست خاتم را
هر آنکس که دمش با ذکر یا زهرا تبرّک شد
طبابت میکند از فیضِ دم ، عیسی بن مریم را
به ذِیل آیه ی اِنّی نَفَختُ آن مُفسّر گفت
تجلّی جمال فا
موسم گلبانگ عصمت ، فاطمیه آمده
فصل احیای ولایت فاطمیه آمده
با زبان اشک و عشق و شور گویم بر شما
گریه کن ها اَلبِشارت فاطمیه آمده
خِرمن جان سوزد از سوز و نوای فاطمیه
می رسد بر گوش دل بانگ رَسای فاطمیه
ای که می پرسی که باشد صاحب این داغ عُظمیٰ
مهدیِ زهرا بود صاحب عزای فاطمیه
در عزای او هوای غم به سر افتاده است
خِرمن جان را از این ماتم شرر افتاده است
وای بر من از جفای نانجیبان ناگهان
بچه ها دیدند مادر پشت در افتاده است
یافاطمه دل پر اضطراب است
چشمان من از غمت پر آب است
بعد از تو قسم به اشک زینب
عالم به سر علی خراب است
فاطمیه باز دلها را مُصفّا می کند
باز دلها را چنان مجنونِ صحرا می کند
با نسیم فاطمیه دل شکفته می شود
با زبان عشق سرّ دوست گفته می شود
فاطمیه اشک را جاری کند از دیده ها
در نظر آید درین ایامِ غم بِشنیده ها
فاطمیه آهِ مولا را تداعی میکند
فاطمیه اشک زهرا را تداعی میکند
فاطمیه می برد از شیعه آرام و قرار
غربت شیر خدا را می نماید آشکار
فاطمیه حرف ها دارد ز رنج و چشم تر
فاطمیه حرف ها دارد از آن دیوار و در
فاطمیه هست دیوان غزل های شرف
اشک بانوی مدینه غربت شاه نجف
فاطمیه در دلش پنهان هزاران ماتم است
اشک چشمش جاری همچون چشمه سارِ زمزم است
فاطمیه دیده ظلم اُمّتِ شیطان پرست
بر کسی که بوسه می زد مصطف
ای تو را مدح گفته داور تو
ای دو عالم غلام قنبر تو
برترین بندهٔ خدا پدرت
صاحب ذوالفقار شوهر تو
چرخ گردون زِ عجز تا به ابد
سر نهاده به خاک محضر تو
به دل و جان دهد طراوت و شور
گفتن ذکر پاک و اطهر تو
ای همه حوریان به خُلدِ برین
خاکسارِ قدوم دختر تو
نور در عمق دهر تابیده
زآن جمال خدای منظر تو
تو به خلقت مَلیکه اي تا حشر
عشق مولا علیست افسر تو
کِی شود قسمتم که چون شهدا
سوختن در شرارِ آذر تو
دوست دارم که عاقبت برسم
من به آن لاله های پرپر تو
کاش من ثبت نام گردم در
مکتب سرخ لاله پرور تو
ای فدای وقار و ایثار و
قدر از عقل ما فراتر تو
من کجا و مدیح تو خواندن
ای بزرگی فتاده در بَرِ تو
من کجا سخ
به فاطمیه دوباره دو دیده ام شد تر
به یاد غربت یار علی شدم مضطر
درون خیمه ی دارُالبُکا ناله زنم
ز ِسوگ عصمت کبرای حضرت داور
به یاد آنکه ملیکه بُوَد به ارض وسما
همان که هست شفیعه به عرصه ی محشر
همان که عقل بُوَد از شناختش عاجز
همان گشته خدا بهر او ثنا گستر
همان که بوده پیامش همیشه حفظ حجاب
همان که بود همیشه به نَشر دین یاور
همان که مادر خورشید سرخِ کرببلاست
همان که زینب کبری بُوَد وِرا دختر
همان که امّ ابیها و هستی باباست
همان که روح دو پهلو بُوَد پیغمبر
همان که بهرِ ولایت زِ جان خود بگذشت
همان که لاله ی عمرش به کوچه شد پرپر
شرارِ خاطره ی روضه های دخت رسول
دوباره زد به دل غصه دار من آذر
آتش کینه رو به بالا بود
شهر یثرب خدا چه غوغا بود
گِرد یک شیر چند روبَهِ پَست
شاهد این جدال زهرا بود
کودکی چهار ساله و گریان
که نگاهش پر از تمنا بود
تازیانه ، غلاف ، آتشِ در
همه خِیراتِ قبر طاها بود
وای بر من چهل نفر نامرد
پیِ قتل علی اعلا بود
دَستخَطِّ جفا و ظلم و ریا
از کتاب سقیفه پیدا بود
در مدینه زِ ناله ی زهرا
شور و غوغای واعَلیّا بود
گرچه در دست های بی رمقش
رشته بندِ ردای مولا بود
دشمنِ بی حیا زِ کینه و بغض
با مغیره به حال نجوا بود
که مغیره بزن تو زهرا را
بغض از آن کلام پیدا بود
ناگهان بِین آن همه دشمن
که همه کفرشان هویدا بود
جان حیدر به روی خاک افتاد
سر زنان در فَلَک مسیحا بود
سلام ای کعبه ی حجّ ولایت
سلام ای آخرین نور امامت
به شهر عشق تو من دوره گردم
کجایی تا که من دورت بگردم
الا ای آشنا و مونس ما
بزن امشب سری بر مجلس ما
بیا ای یوسف زهرای اطهر
بخوان روضه ز حال و روز مادر
اگر چه از غم مادر حزینی
تو گریان امیر المومنینی
علی این روز ها حالش خراب است
سلامش بین مردم بی جواب است
بُوَد مأنوس با چشم تر خود
پرستاری کند از همسر خود
چه همسر او که بانوی جهان است
قدش در زیر بار غم کمان است
چه همسر او که گشته بر علی یار
مصیبت دیده بین درب و دیوار
گل و غنچه بشد پرپر زِ کینه
سراپا شرم شد شهر مدینه
خداوندا در این ایامْ ، حیدر
ببیند همسرش را بین بستر
ندارد جانی آن خورشید
ای جان نثار راه ولا مادر حسین
آئینه دار عشق و وفا مادر حسین
ای در یگانگی چو خداوندِ حیّ فرد
یکتای کلّ ارض و سما مادر حسین
ای روح تو تجلی انوار ایزدی
زیباییِ بهشت خدا مادر حسین
ای بهر حفظ دین و ولایت به پشت در
هستیِ خویش کرده فدا مادر حسین
از چه زدی پناه همه خلق! فضه را
در پشت دربِ خانه صدا مادر حسین
آن لحظه ای که پیش پسر خورده ای زمین
شد کوچه نینوای بلا مادر حسین
بعد از پدر به ناله ی واغربتا ی خویش
کردی قیامتی تو به پا مادر حسین
زد بوسه ها به پیکر تو تازیانه ها
دشمن نکرد شرم و حیا مادر حسین
والله داغِ آتش و دود و غلاف شد
بُنیانگذارِ کرببلا مادر حسین
اولادِ نانجیب همان پست فطرتان
کردند
بعد حمد آنکه باشد ذات رب
گویم این بیت از سرِ عرض ادب
ای درود بی کران بر مجلسی
ای سلام شیعیان بر مجلسی
ای خود بوده غلام اهل بیت
ناشر علم و کلام اهل بیت
ای محبین ، شیعیان دلفکار
آمده این نقل محکم در بحار
دید روزی عایشه ، ختم رسل
می نماید دخترش را بو ، چو گل
با سُرور و شور و شوق و زَمزَمه
میزند بوسه به روی فاطمه
عایشه با بغضِ پنهان در گلو
گفت آیا دوستش داری ؟ بگو
گفت پیغمبر ، قسم بر ذات حق
خالق ارض و سما ، ربُّ الفَلَق
حبّ او دارم نهان در آب و گل
گر تو هم اِی عایشه در جان و دل
بر مقام و قدر او واقف بُدی
دوستدار و بی قرارش می شدی
فاطمه سرّ بقای عالم است
فاطمه خیرُالنّسای عالم است
فاطمه
دست من و دامانِ تو ای مادر سادات
جرم من و غفران تو ای مادر سادات
یزدان تَعالی بُوَد از بارگهِ قُدْس
مدّاح و ثناخوان تو ای مادر سادات
آباد شد آن دل که شد از موهبت عشق
بِیغوله و ویرانِ تو ای مادر سادات
باشد به مِنای شرف و عزّت و ایثار
جانِ همه قربانِ تو ای مادر سادات
فخرم همه این است که مسکین حسینم
آن یوسف عطشانِ تو ای مادر سادات
ای صد چو ذبیح الَّهْ و ایّوبِ پیمبر
خاکِ در سلمانِ تو ای مادر سادات
اَبْرِ کرمی و زِ اَزَل بوده و هستم
در حَسْرتِ باران تو ای مادر سادات
در روز قیامت عَمَلِ خَلْقْ بگردد
سنجیده به میزانِ تو ای مادر سادات
از بس که مقامِ تو رَفیع است و بلند است
عالَم شده حیرانِ تو
چهر آنچه هست در عالم زِ برکت زهراست
بقای دین ثمرِ نخل همت زهراست
دل گرفته و تارِ زمانه روشن از
فروغ پرتوِ انوار هیبت زهراست
بهشت و جنت و رضوان و روضهٔ فردوس
قسم به رحمت حق ، مُلکِ رحمت زهراست
هزار شکر که اشکم زِ دیده ام جاری است
که این خود از کرم بی نهایت زهراست
صحیفه ی شرف و فضل و عزّت و ایثار
به عزمِ دست خدا و کتابت زهراست
به مدح امّ ابیها چه گویم ای یاران
که کائنات به تحت ولایت زهراست
فقط نه شهر مدینه که تا به روز جزا
زمین و هفت سما تحت رایتِ زهراست
اگر که دین خدا ، تا ابد سرافراز است
زِ عِزّ و فَرّ و تعالي و شوکت زهراست
حدیث قدس و حکایات جنت و فردوس
همه خلاصه ای از یک روایت زهراست