دل آواره بود و وطن آفریدند
هزاران اویس و قرن آفریدند
پی خویش تا عاشقان را کشانند
دلیلی بر عاشق شدن آفریدند
کسای یمانی سه تن داشت و
تنی دیگر از پنج تن آفریدند
به گلزار زهرا شکفت حُسنُ یوسف
و بر قامتش پیرهن آفریدند
صِله می دهد فاطمه بر گداها
که او را گلی چون حسن آفریدند
دگر هیچ حرفی زِ ما و زِ من نیست
حسن هست و دیگر بجز او سخن نیست
حقیر، آنکه مجنونِ نامِ حسن نیست
چه بدبخت، آنکه غلامِ حسن نیست
کسی از درش دست خالی نرفته
که "نه" گفتن اصلاً مرام حسن نیست
سرِ سفره ما نان و آبی که داریم
یقیناً بجز فیض عام حسن نیست
به صُلحش بپا کرد جنگی جهانی
قیامی شبیه قیام حسن نیست
به ظاهر مزارش به خاک بقیع است
به با
- سه شنبه
- 20
- آذر
- 1397
- ساعت
- 22:00
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب