با غم عشق تو تا یار،دل زار من است بهتر از خلد برین،گوشهی بیت الحزن است
نه غم حور و نه اندیشهی جنت دارم از زمانی که مرا بر سر کویَت وطن است
قصهی عشق من و حُسن تو ای مایهی ناز نُقل هر مجلس و زینت ده هر انجمن است
بعد از این یاد،کس از لیلی و مجنون نکند حُسن اگر حُسن تو و عشق اگر عشق من است
تویی آن یوسف ثانی،که ز یک جلوهی حُسن محو دیدار تو،صد یوسفِ گل پیرهن است
از پی دیدن رخسار تو موسای کلیم سال ها بر سر کویَت به عصا تکیه زن است
آدم و نوح وسلیمان و مسیحا و خلیل همه را مِهر ولای تو،به گردن رَسَن است
خَلق گویند:بگو دلبر و معشوق تو کیست که تو را در غم او این همه رنج و مِحَن است
چه بگویم که نَم از
- یکشنبه
- 9
- تیر
- 1392
- ساعت
- 14:41
- نوشته شده توسط
- یحیی