ندای دلبر از قتلگه آید
صدای خنجر از قتلگه آید
میان این هیاهوی نفس گیر
غریب مادر از قتلگه آید
- دوشنبه
- 15
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 11:51
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ندای دلبر از قتلگه آید
صدای خنجر از قتلگه آید
میان این هیاهوی نفس گیر
غریب مادر از قتلگه آید
خونِ دل میچکدم دیده ی مژگانی چند
ز غم فاجعۀ قتل شهیدانی چند
.
نه چنان فاجعه ی قتل توان گفت که چون
نه دگر سر زند از عالم امکانی چند
.
نه ز مسلم رسد این فاجعه بر کافر گبر
نه دل گبر پسندد به مسلمانی چند
.
کاش آن روز از این فاجعه، میگشت پدید
به سر خطّۀ هستی، خط بطلانی چند
.
حسرت لعل لب، ای کاش بَرَد آب! که کرد
حسرت آب روان را لب عطشانی چند
.
«اللَّه اللَّه»؛ عطش آن روز چه آتش افروخت؟
که شرر زد به لب چشمۀ حیوانی چند
.
دل آتش زده را آتش دیگر می زد
اشک سوزنده تر از آتش سوزانی چند
.
وارث نوح، چه دریای شکیبایی داشت!
که در آن عرصه نیانگیخته طوفانی چند
.
کاش سوزد به سَقَر آتش بیداد! که سوخت
خیمۀ سوخته
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
از ماذنه ها بوی خدا می آید
گلبانگ نسیم ربنا می آید
این دهمین افطار عجب بوی خوشی
از صحن و سرای کربلا می آید!
#هستی_محرابی
#السلام_علیک_یامظلوم_یااباعبدالله
دهمین سفره افطار و دلم پر ز غم است
چه کنم مرغ دلم تشنه ی باغ حرم است
نه مرا حال دعا و نه مرا شوق سحر
مرهم درد من آن روضه ی شاه کرم است!
#هستی_محرابی
زعشق حق شه دین خویش را چنان گم کرد
که قطع رابطه از جان و مال و مردم کرد
.
زانبیای اولوالعزم – گر مؤخر بود
براه عشق و وفا – از همه تقدم کرد
.
زعرش خانه زین تا بفرش تکیه نمود
زشوق، بحر وفا – در دلش تلاطم کرد
.
بفکر سجده در افتاد باتن مجروح
اگرچه قوم جفا ۔ عزم بر تهاجم کرد
.
دو دست زد بزمین و بخاک رخ مالید
زوحط آب بدل از وضو – تیمم کرد
.
اگرچه درج دهانش زخاک و خون پر بود
ولیک زیر لبی – با خدا تکلم کرد
.
زجور آل امیه به پیشگاه الاه
بیک اشاره دو صد شکوه و تظلم کرد
.
چنان دو نرکس پر خون بغمزه مینگریست
که دشمنان بخون تشنه اش – ترحم کرد
.
((لبی که خنده و شادی ندید در همه عمر
بزیر خنجر شمر لعین تبسم کر
به ساغر غمت ای شاه تا حواله شدم
خراب باده ی عشقت به یک پیاله شدم
گناه ، از من اگر ساخت یک بت سنگی
به هیأت آمدم و در دم استحاله شدم
در این زمانه که هر کس خوش است با صنمی
شبی بدون تو ماندم ، هزارساله شدم
همیشه آه کشیدم غم فراقت را
از این که وصل ندیدم همیشه ناله شدم
به دوش بردم از این داغ سوزنی ، امّا
شکسته شد کمرم ، از غمت مچاله شدم
حسین گفتنِ من ناگهان و آنی نیست
من از قدیم گرفتار این سلاله شدم
غلام حلقه به گوشم مرا مران از خود
بس است هرچه در این راه بی قباله شدم
دیوان من اگر تو نبودی غزل نداشت
گل واژه های عشق و شهادت مثل نداشت
در کربلا اگر تو نبودی صفا نبود
رفتن به کام حادثه طعم عسل نداشت
ای شاه عشق تشنگی ات شور آب هاست
دریا شبیه داغ تو را از ازل نداشت
کوفی دلان همیشه کمی دیر می رسند
انگار نامه های تو ضرب الاجل نداشت
این مسئله که عزت اسلام یا سکوت
آیا به جز بریدن سر راه حل نداشت ؟
ای یادگار غربت شب های فاطمه
دیوان من اگر تو نبودی غزل نداشت
دلمان تنگ روضه ها شده است
چشم حسرت کشیده تر بشود
در حسینییه سینه ای بزنیم
خستگی مان کمی به در بشود
سینه هامان فدای سینه تو
سینه باید تو را سپر بشود
مثل شمعیم و پات میسوزیم
تا که این شعله شعله ور بشود
اشکمان عزت است فروشی نیست
عالمی هم اگر که زر بشود
نذر کردیم در عزای خودت
همه ی عمرمان به سر بشود
بلکه ماهم خودی نشان بدهیم
و ز سوی تو هم نظر بشود
نگذاری بدون روضه شویم
عمرمان بی غمت هَدَر بشود
روضه الحق که فوق نعمت بود
گنج عشقی بدون قیمت بود...
تا عشق تو در وجودم آمد به وجود
شد کار دلم گرفتنِ زود به زود
دلتنگی وآه و اشک و شب بیداری
اینها تبعات دل سپردن به تو بود
بزم روضت زیبا زیبا
لطفت آقا دریا دریا
مجنونم من مجنون مجنون
تا توهستی لیلا لیلا
به سرزلف تو، اسیر دل گدا
کاسه به دستم و، فقیر درت آقا
قبله من شده ،حرم کرببلا
نگاهی کن، به حال زارم
نگاهی کن ،که بی قرارم
نگاهی کن ،ای کس و کارم
سیدنا سالارزینب
..............
پرچم تو بالا بالا
نوکر تو آقا آقا
بی مثال و بی مانندی
نداری تو همتا همتا
پسرفاطمه، همه وجود من
پسرفاطمه ،ای بود و نبود من
پسرفاطمه، ای ذکر سجود من
غلامتم ،ای شاه و سرور
غلامتم ،سایته بر سر
غلامتم ،شافع محشر
............
قامت تو رعنا رعنا
چشمان تو شهلا شهلا
نوکر تو گشته آقا
بین مردم رسوا رسوا
قبله عالمه، طاق دو ابروی تو
ملائکه همه ،محو ماه روی تو
رشته قلبمه، طره گیسوی تو
فدای تو، ماسوا یکسر
فدای تو، هستی نوکر
فدای تو ،شافع محشر
.......
یا حسین(ع)
حسین مظهر عشقست واسوه ایمان
حسین مظهر دلدادگیست بر یزدان
حسین جلوه ی ایثار بنده ی مخلص
حسین عارف بالله عالم عرفان
حسین آنکه گذشته زخود براه خدا
حسین سرور آزادگان کل جهان
حسین شاهد ومعنای بی بدیل شهید
حسین مهر درخشان حضرت سبحان
حسین ساقی میخانه ی ربوبیت
حسین پیر و مراد تمامی مستان
حسین نام قشنگ تمام دورانها
حسین برهمه میزان وبر همه فرقان
حسین سوره والفجر در کتاب خدا
حسین خون خداوند وعامل قرآن
حسین زاده زهرا، حسین عشق علی
حسین جان جهان، بهر مصطفی جانان
حسین هستی زینب به روز عاشورا
حسین بی کفن وبیسر و تنش عریان
حسین راضی و تسلیم در برابر حق
همان زمان که نبودش دگر تاب وتوان
حسین کعبه آمال عاشقان خدا
حسین، کرببلا، جان ما بر او قربان
شعر:اسماعیل تقوایی
مي پرستم مي پرستم يا حسين
از خم عشق تو مستم يا حسين
تا شدم مست از شراب جام عشق
از كمند عقل رستم يا حسين
نام تو بر لوح دل بنگاشتند
در حجابات الستم ياحسين
از همه با آرزوي وصل تو
رشته الفت گسستم ياحسين
نور مهرت تا به دل راهي گشود
از تعلق ديده بستم ياحسين
از سرجان و جهان برخاستم
در سر كويت نشستم ياحسين
خضر اگر از آب حيو ان زنده گشت
من زعشقت زنده هستم يا حسين
اي ز پا افتادگان را دستگير
رحمتي،دستي به دستم ياحسين
جز ولاي خاندان مصطفي
دل به كس هرگز نبستم يا حسين
سر فرازم كن من (شب خيز) را
با نگاهي گرچه پستم يا حسين
مرغی که جلد، بر سرِ بامِ حسین شد
صیدی شد و فتاده به دامِ حسین شد
مجنون شَود هر که به درک تو می رسد
مثل زهیر که مست سلامِ حسین شد
حاتم که شهره بود به احسان و جود و لطف
محتاج جود و لطف و مرامِ حسین شد
عیسی، مسیح دم است ، زِ الطاف یک دَمت
موسی کلیمِ رب ، به کلام حسین شد
بالای تاج و تخت سلیمان نوشته اند
ارباب ماست هر که غلامِ حسین شد
سینه به سینه عشق تو را ارث برده ایم
شش دانگ قلبمان به نامِ حسین شد
مارا به دوری از حرمت امتحان نکن
دل ، تنگِ کربلا و مقامِ حسین شد
دارالشِّفای خلق همین روضه ی شماست
یک قطره اشک داروی عامِ حسین شد
.
.
فتوای شیخ های خدا ناشناس بود
آبِ روانِ رود ، حرامِ حسین شد
طفلش به روی دستش و مشغول رو زدن
تیرِ سه شعبه حُسنِ خِتامِ حسین شد
.
#ایمان_دهقانیا
ای انتهای عاشقی، آغاز راهت!
ای نورِ عرش و فرش، از نورِ نگاهت!
ای جذبهی جذّابِ عالمتابِ هستی!
عالم به قربانِ تو با آن جایگاهت
خورشیدِ تابانِ جهان: روی سپیدت
سررشتهی فیضِ بشر: موی سیاهت
ارکانِ هستی، لشکرِ آمادهی توست
جن و ملک، از جمله اعضای سپاهت
دلدادگی یعنی: سپردن دل به نامت
آسودگی یعنی: نشستن در پناهت
ما تشنگانِ وادیِ آزادگی را
با خود ببر تا انتهای قتلگاهت
نور حسین زهرا بر قلب ما دمیده
نوری که از طلوعش جنت شد آفریده
از لحظه ی تولد شیر محبتش را
مادر به یا حسینی در کام من چکیده
هرگز رها نسازد مستی و جام و مِی را
هر کس برای یک بار از تربتش چشیده
شکر خدا که عمری در کوی او گداییم
روزی ما گدایان از کربلا رسیده
این عمرِ نوکری را ارزان نمیفروشم
زیرا که بیت بودم اکنون شدم قصیده
همواره روضه هایش بیچاره کرده ما را
غمهای خواهری که یک روز خوش ندیده
زینب به روی تلّ و زهرا میان گودال
راس عزیزشان را شمر از قفا بریده
او مصحف خدا را دلبند مصطفی را
فرزند مرتضی را بر خاک و خون کشیده
در کربلا وحوشان بی وقفه گریه کردند
زیرا به دید آنها جسمش شده دریده
شاعر:دانیال تقوی
مناجات با خدا
وصال، حسرت دیروز و همچنان من است
بلای دوری از یار امتحان من است
به فصل هجر بجز گریه چیست خاصیتش؟
به صورت همه چشم است و اشکدان من است
سلام تا به کی از دور، فکر فطرس باش
ملک مدام پی کار کاروان من است
حوالهی حرمش را به این و آن دادی
غمش حواله به من کن، غمش از آن من است
چنان دهان به دهان شعر تازهام چرخید
که هرکه رفت به قربانش از دهان من است
سپرده ام به کفن دستمال اشکم را
به روز حشر همان برگهی امان من است
فقیر و عاشق و مملوک و بندهی اویم
مجیر و مالک و معشوق و مستعان من است
مرا به مرحمت عشق با تو پیوندیست
خلاصه اینکه حسین تو مهربان من است
عاشق شدم بستم دخیلم را به شش گوشه
حرف دلم را گفته ام تنها به شش گوشه
در روضه و کنج حرم، در جاده و خانه
دست توسل میزنم هر جا به شش گوشه
غرقِ طوافم! در مرام ما حسینی ها
کعبه نمی گوید کسی إلّا به شش گوشه
جز من تمام أنبیا گفتند هر لحظه
از معجزات روز عاشورا به شش گوشه
روحِ خودش مرده ست و جانِ تازه میخواهد
با اشک تکیه میزند عیسی به شش گوشه
چشمانِ اشک آلودِ خود را میکشم بر آن
تا عاقبت جاری شود دریا به شش گوشه
اربابِ من تشنه ست دریا! لااقل گاهی...
موجی بزن از آن سرِ دنیا به شش گوشه
شش ماهه اش را قدر چندین جرعه کن سیراب
از داغِ او راهی شده دل ها به شش گوشه
دارد رباب(س) از داغ طفل شیرخوارِ خود
با گریه می بیند دوباره خوابِ شش گوشه
دریا! علی اکبرم(ع) را با عطش کشتند
می گوید این را حضرتِ لیلا(س) به شش گوشه!
#صلی_ٱلله_علیک_یاقتیل_ٱلعطشان
#یاأباعبدالله_الحسین_علیه_السلام
#أللهم_ارزقنا_کربلا
ای که بر روی خدا روی تو دیدار آمده ست
وجهِ لایبصر ز دیدارت پدیدار آمده ست
اولیا را از خدا در هر سری سِرّی جداست
وآنچه را در سر تو داری سرّ اسرار آمده ست
خلق را سودای عشقت خوانده در بازارِ عشق
عالَم از سودای عشقت عشق بازار آمده ست
در ازل چون بحرِ جودت موج زد بر ممکنات
هفت دریا قطره ای زان بحرِ زخّار آمده ست
انبیا را دستِ عشقت داد چون مشقِ بلا
از پی فرمان ، مسیحا بر سرِ دار آمده ست
ز اشتیاقِ عارضت در سینهء سینای دل
موسی عمران تَرانی گو به گفتار آمده ست
معصیت این بود آدم را که در باغِ بهشت
بی صلاحیّت مقامت را طلبکار آمده ست
پیشِ حُسنت خواست تا یوسف زند لافِ جمال
زینِ خطورِ کبر در زندان ، گرفتار آمده ست
داشت چون ایّوبِ پیغمبر به چشمانت نظر
سالها از عشقِ چشمانِ تو بیمار آمده ست
جمله ذرّاتِ جهان آیینه بر حُسنِ تواند
غیرِ مشرک را که بر آئینه زنگار آمده ست
کفر و ایمان را چو گیسویت به مویی حلقه کرد
بت پرستان را به گردن عِقدِ زنّار آمده ست
کردگار از راهِ دستِ توست فاعل در وجود
لاجرم در فعلِ حق ، دستِ تو در کار آمده ست
چون تویی حُسن آفرین را مظهرِ حُسن و جمال
ظِلّ حُسنت صورتِ جنّات و انهار آمده ست
چهرِ عالَم روشن است از مِهر و مِهر از چهرِ تو
کآفتابِ چرخِ حسنت نورِ انوار آمده ست
نقطهء بینش تو را در آفرینش دید و بس
ای که در حُکمت عوالِم حُکمِ پرگار آمده ست
ذاتِ حق را مظهری ، ای ممکنِ واجب نما
وآنچه صُنعِ توست این افلاکِ دَوّار آمده ست
چشمِ حق بین را در کسی باشد که حق را در تو دید
هر که این بینش ندارد عبدِ پندار آمده ست
اهلِ دانش را که بینش در بهشتِ قربِ توست
صورتِ جنّت بر ایشان نقشِ دیوار آمده ست
شمسِ ربّانی توئی ، هر دور در ایّامِ حق
کز مبارک مشرقی طالع دگر بار آمده ست
کردگار از رِجسِ خلقیّت شما را کرد پاک
آیهء تطهیر از آن بر آلِ اطهار آمده ست
نورِ یزدان را که می گفتیم در ارض و سماست
بی زجاج اینک تو را مصباحِ رخسار آمده ست
نارِ غیبی جمله اشیاراست در باطن ، ولی
گرمی افسردگان از شعلهء نار آمده ست
چون تو را ذاتِ مشیّت در مرادِ حق فناست
ذاتِ عفوت در مشیّت عفوِ دادار آمده ست
ایزد از خونِ تو جبران کرد عصیانِ عِباد
هر که آزادِ تو شد ، آزادِ جبّار آمده ست
قهرِ یزدان را پناهی نیست غیر از لطفِ تو
خُلقِ نیکت مظهری بر لطفِ قهّار آمده ست
رتبه ات را بر شفاعت جای هیچ انکار نیست
در ازل ابداعِ نورت بهرِ این کار آمده است
وین گلی کز آبِ خونِ توست بر گلزارِ دین
هر گلی در باغِ بینش خوار چون خار آمده ست
تا زمینِ کربلا از خونِ پاکت شد عَجین
بوی آن تربت قرین با مشکِ تاتار آمده ست
بر روانِ دردمندان تربتِ پاکت شفاست
وز خدا این موهبت مخصوصِ ابرار آمده ست
زانکه هر درمان نگردد شاملِ هر دردمند
نعمتِ ابرارِ نِقمَت بهرِ فُجّار آمده ست
چون کلامِ حق که بر مؤمن شفا و رحمت است
لیک آن رحمت ، خَسار از بهرِ کفّار آمده ست
خونِ پاکت بر زمین تا ریخت ای عرشِ خدا
آسمان را زین مصیبت چشمِ خونبار آمده ست
کشته را هرگز ندیدم زنده ماند تا ابد
جز تو ای جانی که جسمت کشتهء یار آمده ست
کس نداند کان جراحتها بر اندامت چه کرد
این کسی داند که بر وی زخمِ بسیار آمده ست
گر به ظاهر کشته ای ، در باطنِ ما زنده ای
چشمِِ اهلِ دل تو را روشن به دیدار آمده ست
چشمِ دل در خواب و دل غافل که در آغوش توست
ای خوش آن صاحبدلی کز خواب بیدار آمده ست
از وجودِ خویشتن بارِ گنه دارد (فؤاد)
پیشِ عفوت از گناهِ خود به زنهار آمده ست
در هر دو جهان قبله ی من روی حسین است
یعنی همه جا روی دلم سوی حسین است
با عشقِ حسین از دو جهان چون نَکَنم دل
مُلکِ دو جهان قیمتِ یک موی حسین است
فردوسِ برین با همه ی حور و قصورش
مشتاقِ حریمِ حرمِ کوی حسین است
در سجده دلم حاجت محراب ندارد
محرابِ نمازم خمِ ابروی حسین است
گشتم همه بازارِ جهان را و نجستم
مُشکی که نه در حسرت مُشکوی حسین است
خضر آنچه به صد سِیر و سفر در طلبش بود
آبی است که سرچشمه ی او جوی حسین است
اَجرامِ فَلک جلوه ای از خویش ندارند
روشنگری مِهر و مه از روی حسین است
خُلق که کنم وصف و خصال که ستایم؟
از خوی که گویم که بِه از خوی حسین است؟
سرهای سلاطین که به چوگان قضاگوست
شأن و شرف از اوست که او گوی حسین است
حورانِ بهشتی همه در گلشنِ فردوس
بویند گلی را که در او بوی حسین است
طوبی' به چنان جلوه گری ، روز قیامت
نظّاره گِر قامتِ دلجوی حسین است
در معرکه چون دید فَلک صولت او گفت :
نیروی علی در ید و بازوی حسین است
بوم و بَرَت ای کرب و بلا دشت خُتن گشت؟
یا این همه مشکین نفس از بوی حسین است؟!
آخر همه را خوابگهی هست در این خاک
از اوست سعادت که به پهلوی حسین است
اینجا اگرش اهل جفا قدر نسنجید
آنجا همه سنجش به ترازوی حسین است
(نظمی) گُنهش گر چه بود بیشتر ، امّا
توفیقِ وی این بس که ثناگوی حسین است
نامه سر می کنم به نامِ حسین
باز می گویم از مقامِ حسین
صد ره اول دهان خود شستیم
ورنه ، این لب کجا و نامِ حسین؟
گفت و گویی که بر زبان دارم
یا درود است ، یا سلام حسین
می پرد گر فرشته ، جهد کند
تا نشیند دمی به بامِ حسین
بر درش خان و خواجه بوسه زند
تا به جا آرد احترام حسین
گشته طوبی و سدره در جنّت
هر دو شرمنده از خرامِ حسین
در صفِ حشر ، همچنان مست است
هر که شد جرعه نوشِ جامِ حسین
پادشاهی به هر کسی ندهند
مگر آن کس که شد غلامِ حسین
دین و آئینِ احمدِ مختار
شد همه قائم از قیامِ حسین
کام نادیده جمله جان دادند
گویی این بوده است کامِ حسین
یار و همکارِ ظالمان نشوید
این بُوَد تا ابد پیامِ حسین
هیچ کس با یزید سُفله نگفت
کز تو گیرند انتقامِ حسین
آتشِ آخرت حلالت باد
کآب را کرده ای حرامِ حسین
هر که عاصی بُوَد ، شفاعت خویش
خواهد از لطفِ مستدامِ حسین
گر چه طاعت نکرده ام ، یارب
بگذر از من به احترامِ حسین
(نظمی) الحق که این چکامهء من
نیست شایستهء مقامِ حسین
بو که دیوان و دفترِ خود را
زیب و زینت دهم با نامِ حسین
بی روی تو کس مهرولارا نشناسد
نشناخت تورا هرکه خدارا نشناسد
ازثابت و سیاره و خورشید یکی نیست
کان آیینه قبله نمارا مشناسد
هرذره ی چرخنده دراین گنبد وارون
درپیش تو خورشید سهارا نشناسد
ای آیینه ی کعبه و ترسیم خدایی
دل جزتو دگرراهنمارا نشناسد
کزروی خرد پیش تو نارد به تمنا
پرگارزمان نقطه ی بارا نشناسد
ناکام زدنیا برود آنکه به عمری
یکباره ره کرب و بلارا نشناسد
حیثیت عالم همه ازنام حسین است
آن کیست که آن کان وفارا نشناسد
با یاد حسین ارنبود زایرکعبه
حاجی ست ولی سعی و صفارا نشناسد
ازکوثرو تسنیم کجا بهره بگیرد
هرتشنه که آن آب بقارا نشناسد
درسینه ما عشق حسین است زند موج
دریای ولا چون و چرا را نشناسد
ما عاشق دربارحسینیم (صدیقا)
آیینه ما نقش خطارا نشناسد
شاعر:مرحوم صدیق تبریزی
رهبر آزادگانی یا حسین
سرور دلدادگانی یا حسین
در حریم کبریا نام تو بود
نامدار هر زمانی یا حسین
پهلوانان در کنارت کوچکند
شیر مرد و پهلوانی یا حسین
گشته از خونت مسلمانی بلند
خود نگین کشتگانی یا حسین
خون پاکت آفرینش ها نمود
باعث محو غمانی یا حسین
هر چه گویند و بگویم من کنون
تو نه اینی و نه آنی یا حسین
هرکجا صاحب دلی پیدا شود
در درون او نهانی یا حسین
من چه گویم وصف پاکت ای حبیب
خود حقیقت را عیانی یا حسین
دارم از لطفت شفاعت یا حسین
تو شفیع شیعیانی یا حسین
کاشکی شمس از تو نوری می گرفت
نیر ارض و سماعی یا حسین
تقدیر نموده حکم و ما محکومیم
از دیده شش گوشه ی او محرومیم
یا رب سببی ساز زیارت برویم
ما شیفتگان آن شه مظلومیم
اسماعیل تقوایی
خسته و دلگیرم از عالم به تو رو میزنم
تا دلم پُر میشود از غم به تو رو میزنم
دردمندم! بغض هایم در گلو سنگین شده
باز میخواهم کمی مرهم! به تو رو میزنم
من گدایی وقت نشناسم! حلالم کن حسین(ع)
هر زمان، هر ثانیه هردم به تو رو میزنم
زحمتت دادم به جایش عزّتم دادی مدام
هم بدهکارم به لطفت، هم به تو رو میزنم
توبه آوردم، قبولش کن که بین روضه ها
پا به پای حضرت آدم به تو رو میزنم
هست احسانِ تو از عهد قدیم و در حرم-
دست بر کهنه ترین پرچم به تو رو میزنم
اشک هایم را ببین! شب های جمعه بیشتر
آرزوی کربلا دارم به تو رو میزنم!
#صلی_ألله_علیک_یا_أباعبدالله_الحسین
#أللهم_ارزقنا_کربلا
گُل کرده باز طبعِ خوشِ شاعرانه ام
در وصفِ توست هر غزلِ عاشقانه ام
عشقِ حسین حال مرا خوب می کند
در این مسیر تا به ابد جاودانه ام
با یک سلام پَر زده قلبم به کربلا!
از راه دور شد حرمت آشیانه ام
شکر خدا که با کرم خویش می دهی
شب های جمعه سهم دل پُر بهانه ام
دوری کـــــــربلا به خـــــدا می کــــشد مرا
با لطفِ خود به سوی حرم کن روانهام
چند وقتیست که از کرببلا محرومیم
پشت در مانده وهجران زده ومغمومیم
دلخوش هستیم به تقدیم سلامی از دور
این قضا و قدر ماست، به آن محکومیم
راه عشق است ره بسته بروی عشاق
همگی عاشق آن یکه شه مظلومیم
یارب این راه بروی همه عشاق گشا
ما غلامان همه سرگشته ی آن مخدومیم
شیعه هستیم وحسین قبله گه ما باشد
همه دنبال شفاعت زسوی معصومیم
شعر:اسماعیل تقوایی
شب جمعه ست، حسین ای ارباب
حال دل سوختگان هست خراب
دل ما خوش به سلام از دور است
با علیکی دل ما را دریاب
فراق کربلا
نوکرم عبدم غلامم مستحق این نیَم؟
تا بیایم کربلایت ای عزیز فاطمه
هر شب جمعه دلم بهر تو آقا پَر کشَد
کن نظر بر این گدایت ای عزیز فاطمه
بس که دلتنگ تو باشم هر شب جمعه رسَد
روضه میخوانم برایت ای عزیز فاطمه
آرزو دارم بمیرم خود که می دانی کجا
در میان روضه هایت ای عزیز فاطمه
لایقم کن تا کُنم روزی میان روضه ها
جان ناقابل فدایت ای عزیز فاطمه
#اللهم ارزقنا کربلا
چه میشود نگهی هم بما کنی اقا
مرا برای غلامی سوا کنی اقا
چه میشود که شبی هم میان خلوت خود
فقط بخاطر زهرا دعا کنی اقا
فراق تو همه درد است ای طبیب دلم
چه میشود که تو دردم دوا کنی اقا
گرفته ای ز همان روز ابتدا دستم
گرفته ای و محال است رها کنی اقا
بدان امید دهم جان که روز رستاخیز
میان آن همه من را صدا کنی اقا
چقدر گریه کنم من میان روضه ی تان
که زائر حرم کربلا کنی اقا...
#ابوالفضل_شایسته
روضه دارالشفای نوکرهاست
ما شفا از حسین می خواهیم
سر حالیم زیر پرچم او
ما دوا از حسین میخواهیم
او وفا را نشانمان داده
ما وفا از حسین میخواهیم
حاجت دل ز بعد بسم الله
ابتدا از حسین میخواهیم
آتش عشق را به خیمه ی دل
همه جا از حسین میخواهیم
وسط روضه با دلی پر خون
گریه را از حسین میخواهیم
شب جمعه که سخت بی تابیم
کربلا از حسین میخواهیم
روی لبهای ماست آهنگت
ما حرم لازمیم و دلتنگت...