هر لحظه دارم اسم تو را جار می زنم
وقتی دم از مصیبت بسیار می زنم
باضربه های حیدری ام ... بین کوچه ها
طعنه به خشم دشمن خونخوار می زنم
از بس که بین کوفه کسی یار من نشد
تنها و خسته تکیه به دیوار می زنم
دارم به یاد زینب تو گریه می کنم
وقتی که سر به پهنه ی بازار می زنم
اینجا حضور حرمله ها موج می زند
وقتی به یاد کودک تو زار می زنم
بادیدن سه شعبه ی آب دیده ... بی امان
ضجه به یاد چشم علمدار می زنم
شاعر : اسماعیل شبرنگ
- شنبه
- 26
- مهر
- 1393
- ساعت
- 14:40
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار