اشعار شهادت حضرت مسلم

مرتب سازی براساس

زمینه شهادت مسلم بن عقیل -( خسته و بی کس بر سر دارم ) * احسان جاودان

1205

زمینه شهادت مسلم بن عقیل -( خسته و بی کس بر سر دارم ) خسته و بی کس بر سر دارم دلزده از این شهر و دیارم
می سوزه قلب من از غصه ی تو بین آذر
بگم از اهل کوفه با تو مولا حرف آخر
دیگه از این بی صفاتر/ دیگه از این بی حیاتر/ دیگه از بی وفاتر
تو همه دنیا پیدا نمیشه
واویلا واویلا 4

مي چكه اشك از ديده ي تارم دلزده از اين شهر و ديارم
مي ترسم اي بهارم از خزونِ باغ ياست
ببین در حال رفتن می کنم من التماست
تو رو به اون ماه ليلا/ ديگه نيا كوفه مولا/ که قتلگاه مثل اینجا
تو همه دنيا پيدا نميشه
واویلا واویلا 4

غرق خجالت از تو نگارم دلزده از اين شهر و ديارم
نوشتم تا بيايي سمت كوفه واي از اين غم
امون از كربلا و قحط آب و از محرم
ميگم با اين قلب پردرد/ تو رو خدا مولا

  • جمعه
  • 2
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 09:10
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 قاسم نعمتی

زمینه شهادت مسلم بن عقیل -( چیکار کنم ، میون کوفه خیلى تنها شدم ) * قاسم نعمتی

1523
3

زمینه شهادت مسلم بن عقیل -( چیکار کنم ، میون کوفه خیلى تنها شدم ) چیکار کنم ، میون کوفه خیلى تنها شدم

چیکار کنم ، اسیر دست این نامردا شدم

چیکار کنم ، آخه شرمنده از تو آقا شدم

سوختم و ساختم ، با غم دلدار

سر میزارم بر ، گوشه ی دیوار

خسته و بى یار ، خسته و بى یار

به حق خاک چادر مادرت ، کوفه نیا

تو را قسم به غیرت علمدار ، کوفه نیا

خواهرت و نکش میون بازارا ، کوفه نیا

کوفه میا ، میگم من دلخون

کوفه میا ، میشى سر گردون

کوفه میا ، میگم بى سامون

واى حسین ، میا به کوفه

******

اگه میاى ، یه فکرى کن براى قحطى اب

اگه میاى ، یه فکرى کن براى طفل رباب

اگه میاى ، یه فکرى کن براى بزم شراب

بى کفن موندم ، تو کفن بر دار

تا نشى عریان ، پیروهن بر دار

پیروهن بردار

  • جمعه
  • 2
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 12:57
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

مسلم -( نوشته ام که بیایی ولی پشیمانم ) * اسماعیل تقوایی

1457
4

مسلم -( نوشته ام که بیایی ولی پشیمانم  ) نوشته ام که بیایی ولی پشیمانم
به کوچه های غریبی غمین وحیرانم
مرا به وقت ورودم امیدها دادند
به یک تشر همه رفتند ومن پریشانم
به هر دری که زدم پاسخی نبود مرا
ز یاد کوفه برفته غریب ومهمانم
مراخبر نبود از دوطفل مظلومم
به یاد غربتشان دل غمین ونالانم
میان کوفه ی نامردمان شدم تنها
هجوم کرده عدو، یکه تاز میدانم
به خدعه گشت اسیر عدوی تو مسلم
سر و دهان شده خونی ز سنگ بارانم
بپوش چشم زتقصیر مسلمت، مولا
فدا کنم به رهت جان وفکر جبرانم
حسین،جان تو وجان دختر مسلم
به زیر بال وپرت گیر،روح وریحانم
به بام قصراسیر و به اشک می نالم
میا به کوفه امامم،میا حسین جانم

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:11
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مسلم ابن عقیل -( کوچه گرد غریب این شهرم ) *

1604

مسلم ابن عقیل -( کوچه گرد غریب این شهرم ) کوچه گرد غریب این شهرم

بی کسی در غروب می دانم

سر بشکسته ام گواهی شد

بارش سنگ و چوب می دانم

درِ هر خانه ای که می رفتم

دیدم آنجا که جان پناهم نیست

تازه فهمیده ام که در این شهر

غیر عشق علی گناهم نیست

روی دارالاماره ی کوفه

مقتلم را به چشم خود دیدم

معنی میهمان نوازی از

لب و ابروی پاره فهمیدم

دست من بشکند، چرا گفتم

آنچه در کوفه هست بر کام است

خون پیشانی ام گواهی شد

کوفه شهری غریب و بد نام است

روی دارالاماره ام اما

من به نزد تو منزلت دارم

دعوتت کرده اند این مردم

من از این کوفه دست خط دارم

سر راهم چه چاله ها کندند

که سفیر تو را محک بزنند

خانه ی طوعه را زدند آتش

تا به زخم دلم نمک

  • شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:52
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

مسلم ابن عقیل -( مسلمت در کوفه بس دارد حکایات عجیب ) * محمود ژولیده

1132

مسلم ابن عقیل -( مسلمت در کوفه بس دارد حکایات عجیب  ) مسلمت در کوفه بس دارد حکایات عجیب

یا حبیبی یا حسین

اول شب شد عزیز و آخر شب شد غریب

یا حبیبی یا حسین

شاعر : محمود ژولیده

  • شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:56
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

مسلم ابن عقیل -( سلام شاه کربلا یا حسین ) * امیر عظیمی

1772
5

مسلم ابن عقیل -( سلام شاه کربلا یا حسین ) سلام شاه کربلا یا حسین

درود ای خون خدا یا حسین

سلام بر پرچم ماه غمت

به گریه کن های شما یا حسین

سرود دل های عزادار چیست؟

بیا نگار آشنا یا حسین

صدایی از کوفه ولی می رسد

جگرخراش و غم فزا یا حسین

مسلمت از بلندی مقتلش

فقط تو را کرده صدا یا حسین

نامه نوشتم که بیا، ای غریب

جان علی کوفه نیا یا حسین

کوفه نیا به اصغرت رحم کن

به قاسم و به اکبرت رحم کن

جماعتی قصد سرت کرده اند

سرور مسلم، به سرت رحم کن

خنجر تیز کوفیان آخته

پسر عمو به حنجرت رحم کن

به اسب خود نعل قوی می زنند

به استخوان پیکرت رحم کن

دختری از پدر طلا خواسته

به گوش های دخترت رحم کن

صحبت شان با اسرا سیلی است

حسین جان، به خو

  • شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:57
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

مسلم ابن عقیل -( سمت هر کوچه می روم امشب ) * مهدی مقیمی

2343
-1

مسلم ابن عقیل -(  سمت هر کوچه می روم امشب ) سمت هر کوچه می روم امشب

می رسد کوچه در ادامه به تو

به امیدی که دست تو برسد

می نویسم دوباره نامه به تو

پشت دیوار خانۀ طوعه

اولِ نامه ام به رسم ادب

السلام علیکَ یا مولا

السلام علیکِ یا زینب

گر زحال سفیر خود خواهی

تشنه و خسته ام خیالی نیست

خوب هستم اگر تو باشی خوب

غیر دوری ز تو ملالی نیست

من پشیمان شدم ولی صد حیف

بی کس و یاورم در این وادی

نامۀ اولم رسیده به تو

مطمئنم که راه افتادی

صبح ، هجده هزار بیعت شد

کوفیان آمدند دور وبرم

وقت مغرب نماز را خواندم

یک نفر هم نماند پشت سرم

سیدی از وفای این مردم

بوی خون بوی جنگ می آید

از روی بامها ز چار طرف

آتش و چوب و سنگ می آید

شک ندارم د

  • شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:01
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

مسلم ابن عقیل -( سیدی کن نظر این بی سرو سامانی من ) * قاسم نعمتی

1519
2

مسلم ابن عقیل -( سیدی کن نظر این بی سرو سامانی من ) سیدی کن نظر این بی سرو سامانی من

گریه دار است ز بس شام پریشانی من

آخر از عشق تو کارم به سر دار کشید

به تماشا بنشین لیله قربانی من

کوچه گردی کنم و ناله زنم کوفه میا

چه کنم؟ دیر شده وقت پشیمانی من

بسته شد راهم و پیغام سپردم به نسیم

تا رساند به تو این ناله ی طوفانی من

تا سر پای خود هستی به مدینه برگرد

بشنو این توصیه از غربت پنهانی من

پیکرم را سر بازار به خیرات برند

در همه شهر ببین سفره ی مهمانی من

با وجودی که شدم پیش نماز مسجد

نشد اثبات در این شهر مسلمانی من

دوره کردن مرا سنگ زدند هو کردند

تازه آغاز شده غربت پنهانی من

تا که کوبید عصایش به لب و دندانم

کرد تغییر دگر لهجه ی قرآنی من

  • شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:05
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 یوسف رحیمی

شهادت مسلم ابن عقیل -( شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌کس باور نداشت ) * یوسف رحیمی

918

شهادت مسلم ابن عقیل -( شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌کس باور نداشت ) شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌کس باور نداشت

بار غربت را کسی از روی دوشش بر نداشت

در نگاهش کوفه کوفه غربت و دلواپسی

عابر دلخسته جز تنهائیش یاور نداشت

بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروش

وقت استقبال از او جز سنگ و خاکستر نداشت

می‌چکید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگی

نخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت

سنگ‌ها کمتر به پیشانی او پا می‌زدند

نسبتی نزدیک اگر با حضرت حیدر نداشت

روی گلگون و لبی پر خون و چشمانی کبود

سرنوشتی بین نامردان از این بهتر نداشت

سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اش

جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت

***

دخترش با دیدن بازارهای کوفه گفت

خوب شد بابای من در دست انگشتر نداشت

شاعر : ی

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 16:33
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شعر شهادت حضرت مسلم ابن عقیل (ع) -( یادش بخیر عطر خوشِ باغ سیب ها ) * وحید قاسمی

1047

شعر شهادت حضرت مسلم ابن عقیل (ع) -( یادش بخیر عطر خوشِ باغ سیب ها ) یادش بخیر عطر خوشِ باغ سیب ها

یادش بخیر شهرِ رسولِ نجیب ها

دلتنگِ چشمهایِ قشنگِ توأم حسین

بستم دخیلِ اشک به أمن یُجیب ها

کمتر کسی دلش ز غمت شور می زند

در کوفه اندک اند شبیه حبیب ها

فتوا به قتل و غارتِ آل نبی دهند

بالای منبر پدر تو ، خطیب ها

مثل علی محاسنم از خون خضاب شد

در کوفه شُهره ایم به شیب الخضیب ها

قتلم بهانه ای شده تا متحد شوند

گودال می کَنَند برایم رقیب ها

کار از هجوم نیزه و شمشیر هم گذشت

با سنگ می زنند مرا نانجیب ها

با کشتنم به تجربه هاشان اضافه شد

برگرد سویِ مکه امام غریب ها

شاعر : وحید قاسمی

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 16:36
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

مسلم ابن عقیل -( زدرد غربت تو شهر،غرق آهم شد ) * محمود ژولیده

1247

مسلم ابن عقیل -( زدرد غربت تو شهر،غرق آهم شد ) زدرد غربت تو شهر،غرق آهم شد

نگاه گرمِ تو از دور در نگاهم شد

همین که نام تو بردم شکست دندانم

سلام دادم و تنها همین گناهم شد

چه زود مردم کوفه عمارتم دادند

بلند مرتبه قصری که قتلگاهم شد

وفای امت کوفی نماز مغرب بود

عشا نیامده این قوم سد راهم شد

فریب مردم پیمان شکن نباید خورد

میا که بیعت نامردمان سپاهم شد

تمام شهر مرا از امان خود راندند

به غیر خانه طوعه که سر پناهم شد

چه سخت غربت شب را به روز آوردم

زلال صورت ماهت،هلال ماهم شد

به این امید که گودال، قسمتت نشود

به کوچه ای ته گودال، حربگاهم شد

سرم قناره قصابخانه ها را دید

گمان کنم که همین با تو وعدگاهم شد

سخن ز کشتن وتمرین سر بریدن بو

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 16:39
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 موسی  علیمرادی

حضرت مسلم بن عقیل(ع -( شکسته پر شده آقا دگر کبوتر تو ) * موسی علیمرادی

902
1

حضرت مسلم بن عقیل(ع -( شکسته پر شده آقا دگر کبوتر تو ) شکسته پر شده آقا دگر کبوتر تو

به غیر سایه ی غم نیست یاور تو

شب است کوچه به کوچه غریب می گریم

که رفت آبروی من به پیش مادر تو

اگر که زنده بمانم ز شرم می میرم

بایستم به چه رویی بگو برابر تو

اگر خبر نرسد که نیا به کوفه حسین

خدا کند خبر من رسد به محضر تو

خدا کند که بیاید بلا فقط سرمن

مباد کم بشود تارمویی از سرتو

برای تک تکتان نقشه ها به سر دارند

تمام کوفه مهیاست در برابر تو

ذخیره آنقدر آقا شده است نیزه و تیر

برای قامت عباس امیر لشگر تو

چه قدر ماذنه از نیزه ساخته دشمن

که بشنوند اذان علی اکبر تو

سه شعبه دایه شده تا که شیر نوشاند

سه جرعه از سه پر خود برای اصغر تو

مرا غلام صدا میزند چ

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 16:43
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت مسلم بن عقیل(ع( -( کوفه لبریز بلا گشته میا کوفه حسین ) * حبیب باقرزاده

1454
1

حضرت مسلم بن عقیل(ع( -( کوفه لبریز بلا گشته میا کوفه حسین ) کوفه لبریز بلا گشته میا کوفه حسین

قسمتم سنگ جفا گشته میا کوفه حسین

کوفه ای که پدرت حاکم آن بود قدیم

عاری شرم و حیا گشته میا کوفه حسین

آنهمه وعده وعیدی که به ما میدادند

به روی آب بنا گشته میا کوفه حسین

بی کسی دربه دری با دو پسر نیمه ی شب

به خدا قسمت ما گشته میا کوفه حسین

نگران گلوی طفل توام چون اینجا

مملو از حرمله ها گشته میا کوفه حسین

گرگها منتظر یوسف زهرا هستند

فتنه ای سخت به پا گشته میا کوفه حسین

خواب دیدم دهم ماه محرم آقا

سرت از پشت جدا گشته میا کوفه حسین

شاعر : حبیب باقرزاده

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 16:45
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت مسلم بن عقیل(ع -( فدای نازنین مهمانِ کوفه ) *

872
1

حضرت مسلم بن عقیل(ع -( فدای نازنین مهمانِ کوفه ) فدای نازنین مهمانِ کوفه

که شد رنجور و سرگردانِ کوفه

بمیرم آن سفیری را که می سوخت

زِ بیعتهای بی بنیانِ کوفه

دعا می کرد مولایش نیاید

دراین اوضاعِ بی سامانِ کوفه

دعا می کرد و می گفتا: اماما!

به یادم آمد آن دورانِ کوفه

أمیرالمؤمنین آمد به یادم

که رفت و رفت با او جانِ کوفه

دگر مَردی پس ازمولا نمانده

أمان از دستِ نامردانِ کوفه

منم تنهاترین تنها، به غربت

اسیرِ حیله و حیرانِ کوفه

تو گوئی: تا قیامت جانِ عالم

به دام افتاده در زندانِ کوفه

حسین! اینجا نیا، مسلِم فدایت

به خون آغشته شد، پیمانِ کوفه

حمید رضا کسرایی

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 16:52
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( اینجا هزار حرمله در انتظار توست ) * حسن لطفی

2934
2

حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( اینجا هزار حرمله در انتظار توست ) اینجا هزار حرمله در انتظار توست

آقا برای آمدنت کم شتاب کن

رحمی به روز من نه به روز رقیه کن

فکری به حال من نه به حال رباب کن

رحمی نمی کنند عزیزم به هیچ کس

حتی به تشنه ای که فقط شیر خواره است

در کوفه ای که وعده ی سوغات مردمش

تنها برای دخترکان گوشواره است

اینجا نیا که آخر سر چشم می زنند

این چشم ها به قامت آب آورت حسین

این دستها که دیده ام از کینه می برند

انگشت را به خاطر انگشترت حسین

برگرد جان من که نبینی ز بام ها

آتش کشیده اند سر و دست و شانه را

یا از فراز نیزه نبینی که می زنند

بر پیکر سه ساله ی تو تازیانه را

می ترسم از دمی که بیایند دختران

با گونه های زخمی و نیلوفری،میا

این شه

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:02
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 موسی  علیمرادی

حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( غم تو ابر به چشمم شد و مشغول شدم ) * موسی علیمرادی

1034

حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( غم تو ابر به چشمم شد و مشغول شدم ) غم تو ابر به چشمم شد و مشغول شدم

قبل کشته شدن از فکر تو مقتول شدم

گرچه کار همۀ شهر دگر سکه شده

من به پیش تو ولی سکۀ یک پول شدم

لاله ها بر سرم و روی لبم کاشته اند

شاخۀ خشکم و از غم، پرِ محصول شدم

خوب شد با لب تشنه سر من گشت جدا

مطمئن تا بشوم پیش تو مقبول شدم

سر من بر در دروازه و جسمم بازار

تازه من پیش شما کشتۀ معقول شدم

شاعر : موسی علیمرادی

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:06
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( برگرد ای حبیب که کوفه است پر فریب ) * محمود ژولیده

1151

حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( برگرد ای حبیب که کوفه است پر فریب ) برگرد ای حبیب که کوفه است پر فریب

با یک تَشَر ز خصم گذارد تو را غریب

اینجا کسی به فکر تو و زینبِ تو نیست

گیسو شود سپید و محاسن شود خضیب

دیروز یکصدا همگی از تو دم زدند

امروز یک سراغ نگیرند از حبیب

راحت ز عهد و بیعت خود دست می کشند

گفتارشان عجیب و رفتارشان عجیب

تکذیب می کنند علی را به راحتی

با واژه های ناب وَ اَلفاظ دلفریب

بازار گرم نیزه فروشان دهد پیام

شش ماهه هم ، نمانَد از این وضع بی نصیب

زنهایشان سفارش سوغات می دهند

مردانشان به غارت خلخال بی رقیب

با دختران بگو که نبندند،زینتی

اینجا امان ، گمان نکند دختر نجیب

اینجا سخن ز حفظ حجاب و عفاف نیست

اطرافشان پر است ز چشمان نا نجیب

د

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 17:11
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت مسلم بن عقیل(ع)-خطاب به اهل کوفه -( دین فروشی است کسب و کار شما ) * حسین ایزدی

1235

حضرت مسلم بن عقیل(ع)-خطاب به اهل کوفه -( دین فروشی است کسب و کار شما ) دین فروشی است کسب و کار شما

بیرق فتنه ها سوار شما

از دم صبح تا به آخر شب

روح ابلیس در کنار شما

دین تان چیست؟ از چه آئینید؟

حب دنیاست کردگار شما

دل تان از حلال خالی است

مهر خورده به قلب تار شما

ریش هاتان تمام بی ریشه است

شود آخر طناب دار شما

دین شده لقلقه به لب هاتان

مصلحت ها شده شعار شما

رسم مهمان نوازی عربی

گوییا نیست در دیار شما

حضرت عشق را شما کشتید

تا ابد لعن ها نثار شما

شاعر : حسین ایزدی

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 20:28
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 سید محمد میرهاشمی

حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( من موذن غربت بر مناره ی عشقم ) * سید محمد میرهاشمی

1167

حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( من موذن غربت بر مناره ی عشقم ) من موذن غربت بر مناره ی عشقم

در سپهر تنهایی تک ستاره ی عشقم

سینه ای شرربارم حسرتی دل آزارم

چشم مانده در راهم در نظاره ی عشقم

کوفه ای به خون تشنه در به در به دنبالم

می کشد سوی دارم استخاره ی عشقم

سرخی لبم گوید مست باده ی نابم

لاله ام ولی پرپر از اشاره ی عشقم

آه اگر کشم ، کوفه بین شعله می سوزد

بارقه فرو ریزد از شراره ی عشقم

دار عاشقان باشد مهد وصل جانانه

یاد طفل عطشان گاهواره ی عشقم

ای حرم میا کوفه حرمتت نمی ماند

الحذر ز چاه غم ای تو چاره ی عشقم

شاعر : سید محمد میرهاشمی

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 20:30
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 ولی الله کلامی زنجانی

حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( منم مسلم که اربابم حسین است ) * ولی الله کلامی زنجانی

4100
4

حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( منم مسلم که اربابم حسین است ) منم مسلم که اربابم حسین است

قرار قلب بی تابم حسین است

خوشم در راه حق عطشان بمیرم

چه بیم از تشنگی آبم حسین است

گروهی سیف آل هاشمم خواند

گل اسماء و القابم حسین است

سرم در پیش ظالم خم نگردد

بلی استاد آدابم حسین است

صفای هر گلی چندین صباح است

گُل تا حشر شادابم حسین است

بیا بر چشمم ای خواب شهادت

بخوان ، لالائی خوابم حسین است

ندیدم بینتان گوهر شناسی

به او گویم ، دُر نابم حسین است

تو باش ای آفتاب کوفه شاهد

که خورشید جهان تابم حسین است

قسم بر کعبه و میقات و زمزم

نماز و مُهر محرابم حسین است

حسین را یافتم در کشور دل

در آن کشور خدا یابم حسین است

پیامم بر عبیدالله این است

رئیس کل احبا

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 20:32
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( نیمه ای می گذرد از شب و سرگردانم ) * حسن لطفی

2888
4

حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( نیمه ای می گذرد از شب و سرگردانم ) نیمه ای می گذرد از شب و سرگردانم

چشمم احیا دارد

خانه ای نیست پناهم دهد و حیرانم

کوفه غم ها دارد

شرمگینم که تو را خوانده ام این جا برسی

وای از آن روز که با دختر زهرا برسی

تک و تنها برسی

چه تماشا دارد

نخل این شهر همه نیزه خونریز شده

وقت پاییز شده

حرمله گفته که تیرش چقدر تیز شده

سر دعوا دارد

وای از آن روز که از بام سرت می سوزد

جگرت می سوزد

بر سر نیزه کنارت پسرت می سوزد

جگرت می سوزد

تا که خاکی نشده معجر زینب برگرد

تا نخورده است به قاسم سم مرکب برگرد

تا تن اکبرت از زخم ز هم وا نشده

نیزه ها جانشده

پشت خیمه بدن طفل تو پیدا نشده

تا که مشک و علم و خود و علمداری هست

آبروداری هست

ب

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 20:34
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( این ناله ها به درد ولایت نمی خورد ) * محمود ژولیده

1174

حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( این ناله ها به درد ولایت نمی خورد ) این ناله ها به درد ولایت نمی خورد

این چهره ها به نور هدایت نمی خورد

بیعت نمی کنند مگر با فریبشان

این دست ها به دست حمایت نمی خورد

این راز سَر به مُهر بماند برای بعد

بازار کوفه جز به جنایت نمی خورد

این چشم های هرزه در این شهر پر گناه

بر بانوان به چشم عنایت نمی خورد

یک ذره با اسیر مدارا نمی کنند

کردارشان به هیچ حکایت نمی خورد

انگار با صغیر و کبیرند بی حیا

رفتارشان به هیچ روایت نمی خورد

پس کوچه های شهر پر از نیزه دارهاست

نیزه به هیچکس به رعایت نمی خورد

این حفره دست و پای مرا جمع کرده است

گودالشان به قدّ رسایت نمی خورد

هر امر و نهی را به درِ بسته می زنند

این گوش ها به درد صدایت نم

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 20:40
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمد سهرابی

حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( بالا گرفت بر من دل خون چو کارها ) * محمد سهرابی

1537
2

حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( بالا گرفت بر من دل خون چو کارها ) بالا گرفت بر من دل خون چو کارها

صیّاد من شدند تمام شکارها

بی مایگان به دایه انیسند تا به تیغ

زنگار بسته آینه ی کارزارها

بی مُهر و موم نامه به هم قرض می دهند

نان قرض می دهند به هم خانه دارها

مهمان، متاع رایج بازار کوفه است

کسب حلال نیست در این رشوه خوارها

مسلم برای زینب تو گریه می کند

پیشانی ام شکسته در این کوچه، بارها

از بام کوفه بر لب تو می کنم سلام

چون آفتاب بام، میان غبارها

از دور از گلوی تو می بوسم ای عزیز!

گر وا کنند ره به لبم نیزه دارها

شاعر : محمد سهرابی

  • دوشنبه
  • 5
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 04:02
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمد حسن بیات لو

مرثیه مسلم بن عقیل -( تا که نشده نصیب تو غم برگرد ) * محمد حسن بیات لو

1005

مرثیه مسلم بن عقیل  -( تا که نشده  نصیب تو  غم  برگرد ) تا که نشده نصیب تو غم برگرد
تا قسمت تو نگشته ماتم برگرد
تیغ و سر مرتضی که در یادت هست
در کوفه پر است "ابن ملجم" برگرد

**
در سینه مسیر آه را می بندند
از هر طرف تو راه را می بندند
تاریکی محض اند که حتی در روز
بر نیزه گلوی ماه را می بندند

میان سینه ی هر عاشقت وطن داری
هزار عاشق بی مایه مثل من داری
اگر چه روز دهم لشکرت ز هم پاشید
ببین چقدر تو سرباز "سینه زن" داری

شاعر : محمدحسن بیات لو

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:22
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه_مسلم_بن_عقیل -( در رهگذرهای غریبی بیقرارم ) *

1044
1

مرثیه_مسلم_بن_عقیل  -( در رهگذرهای غریبی بیقرارم  ) در رهگذرهای غریبی بیقرارم
تنهایم ودر فکرتنهاییِ یارم

تنها میان بی وفاییها و خُدعه
بعد ازخدا تنها امیدم هست طوعه

در هر وجب از خاک هرکوچه گذشتم
یک یاحبیبی با سرشک غم نوشتم

در مسلخ عشق عاقبت رسوا شدم من
رسوایِ تو ای زادۀ زهرا شدم من

ای شعرِ عشقم را توتنها استعاره
دارم شده از عشق تو دارالاماره

اسم تو تنها ذکرجاری در سجودم
بی تو گسسته جان زهرا تار و پودم

قدقامتم را درنماز عشقت ای یار
بستم به یاد قدّ رعنای علمدار

من ماندم و نجوای آرامی بر این لب
وای الامان از آه و زاریهای زینب

بازارِ تیغ و تیر در این شهر گرم است
با اینکه زیر حنجر ششماهه نرم است

بالا نمی آید نفس این سینه تنگ است
آقا میا کوفه

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:28
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه مسلم بن عقیل -( شبی که دیده‌ی خود، پُرستاره می‌کردم ) * علی ناظمی

1005
1

مرثیه مسلم بن عقیل  -( شبی که دیده‌ی خود، پُرستاره می‌کردم ) شبی که دیده‌ی خود، پُرستاره می‌کردم
برای غربت دل، فکر چاره می‌کردم

به دانه‌های چو تسبیحِ اشک در دستم
برای آمدنت، استخاره می‌کردم

نماز عاشقی من، شکسته شد امّا
سلام بر تو ز «دارالاماره» می‌کردم

من از محلّه‌ی آهن‌گران بی‌احساس
گذر نمودم و دل، پُر شراره می‌کردم

من از محلّه‌ی آهن‌گران بی‌احساس
گذر نمودم و دل، پُرشرار می‌کردم

یکی سفارش تیر سه شعبه‌ای می‌داد
دعا برای سرِ شیرخواره می‌کردم

غریب‌تر ز دلم، روزگار چون می‌خواست
به کودکان غریبم، اشاره می‌کردم

شاعر : علی ناظمی

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:31
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه_مسلم_بن_عقیل -( سلام ایزد منّان، سلام جبرائیل ) *

1180
5

مرثیه_مسلم_بن_عقیل  -( سلام ایزد منّان، سلام جبرائیل ) سلام ایزد منّان، سلام جبرائیل
سلام شاه شهیدان، به مسلم بن عقیل!

به آن نیابت عظمای سیدالشّهدا !
به آن جلالِ خدایی، به آن جمالِ جمیل!

شهید عشق که سر در منای دوست گذاشت
به پیش پای خلیل خدا، چو اسماعیل

زهی مقام! که فرش حریم حُرمت تو
شکنج طرّه‌ی حور است و بال میکائیل

شعاع پرتو مهرت، نسیم پاک بهشت
شرار آتش قهرت، حجاره‌ی سجّیل

چنان شعاع که گفتی کنار تیغ کجت
ستاده گوش به فرمان، جناب عزرائیل

بر آستان درش، آفتاب، سایه‌نشین
به طاق قبّه‌ی او، ماه آسمان، قندیل

تو بر حقّی و مرام تو حق، امام تو حق
به آیه‌آیه‌ی تورات و مصحف و انجیل!

زهی دنائت دنیا! که از تو بیعت خواست
کسی که پیش مقام تو بنده‌ای است، ذ

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:34
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه مسلم بن عقیل -( فریاد من ز گوشه ی دارالاماره است ) *

1246

مرثیه مسلم بن عقیل  -( فریاد من ز گوشه ی دارالاماره است  ) فریاد من ز گوشه ی دارالاماره است
جسمم به روی خاک زمین پاره پاره است

آقا نیا که کوفه پر از چشم بی حیاست
اینجا نگاه هرزه سوی گوشواره است

پُر می شود ورودی این شهر از جفا
پیش اسیرِ خسته که بی یار و چاره است

قومی که نیست عهد و وفا در مرامشان
حرفی اگر زدند ز طعن و شراره است

باید خبر دهم به صبا تا که بشنوی:
کوفی به فکر غارت یک گاهواره است

ترسم که زینبت به اسارت رود... نیا
ترسم ز نیزه ای که به دست سواره است

عریان چو می شود بدنی، زیر مرکب است
بر روی نیزه همره تو شیرخواره است

مسلم فدای معجر و موی مخدرات
ذکرم "نیا حسین" به میخ قناره است

کار فروش تیر زیاد است بین شان
حرف کنیز و برده به اینجا هماره

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:37
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه مسلم بن عقیل -( در نامه‌های مردم کوفه وفا مجوی ) * مجتبی روشن روان

828

مرثیه مسلم بن عقیل  -( در نامه‌های مردم کوفه وفا مجوی ) در نامه‌های مردم کوفه وفا مجوی
در سینه‌ی خرابه‌ی اینها صفا مجوی

آقای بیکسان بنگر بیکسی من
در کوچه‌های کوفه یکی آشنا مجوی

اینجا تنور خانه فقط گرم آتش است
در سفره‌هایشان نمکی جز جفا مجوی

رفته ز یاد قصه ی باران کوفه آه...
در دست پر ز سنگ یتیمان، دعا مجوی

بهر رسیدنت همه گویند: العجل
اما میان سینه‌ی یک تن بیا مجوی

ای ارشد قبیله‌ی هاشم فدای تو
جز خون برای موی سفیدت حنا مجوی

فکر اسیری حرمت جان من گرفت
در دیده‌ی حرامی اینان حیا مجوی

با خواهران بگو که در این کوچه‌ها دگر
غیر از سر بریده سر نیزه‌ها مجوی

مسلم فدایی تو شده اینطرف میا
ای زاده‌ی گرامی شاه نجف میا

شاعر : مجتبی روشن روان

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:39
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه مسلم بن عقیل -( بویی به مشام غیر حاشا نرسد ) * ابراهیم کریمی

1331

مرثیه مسلم بن عقیل  -( بویی به مشام غیر حاشا نرسد  ) بویی به مشام غیر حاشا نرسد
خیری ز کسی بر من تنها نرسد
ای وای عجب حادثه ای در راه است
ای کاش که نامه ام به مولا نرسد

گیرم که شده تمام ره طی ، برگرد
خونت شده شرط دادن ری ، برگرد
گر وعده تو را میوه نوبر دادند
نوبر سر اصغر است بر نی ، برگرد

با خویش نه لشکر نه سپاه آورده
دو طفل عزیز و بی گناه آورده
در کوفه ز بس مرد ندیده مسلم
ناچار به پیر زن پناه آورده

شاعر : ابراهیم کریمی

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:42
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد