شهر را در نقاب می بینم
بسکه اینجا سراب می بینم
روی دیوارهای آن حتی
غربت بی حساب می بینم
بهر یاری تو میان سران
دعوی و اجتناب می بینم
آنقدر تشنه میشوم که فقط
دائماً خواب آب می بینم
بهر مهمان کشی اراذل را
چقدر در شتاب می بینم
تیرهای سه شعبه، هم قدّ
شیرخوار رباب می بینم
زیر پای سه ساله ات را هم
زخم، خون، التهاب می بینم
حکم قاضی شریح این شده است
کشتنش را ثواب می بینم
آه آقا محاسنت را در -
- خاک و در خون خضاب می بینم
مطمئنم که داغ می بینی
شهر را در نفاق می بینی
روی دیوار دین مردم شهر
سستی و انشقاق می بینی
میوه هاشان رسیده اما تو
نیزه را شکل باغ می بینی
بعد عباس و اکبر و قاسم
دو سه زخم فراق می بینی
- شنبه
- 27
- شهریور
- 1395
- ساعت
- 20:20
- نوشته شده توسط
- feiz