اشعار شهادت حضرت مسلم

مرتب سازی براساس

متن شعر حضرت مسلم (ع) و سبک سنتی زنجیر زنی محرم 98 -(کوفه بر مسلم عید قربان شد – میهمان اینجا تشنه قربان شد) *حاج محمد نعیمی

59

متن شعر حضرت مسلم (ع)  و سبک سنتی زنجیر زنی محرم 98 -(کوفه بر مسلم عید قربان شد – میهمان اینجا تشنه قربان شد) کوفه بر مسلم عید قربان شد – میهمان اینجا تشنه قربان شد
با نوای کربلایی – نایبت گردد فدایی
سیدی مولا حسین جان
****
چون علی بشکست حرمت مسلم – طوعه گرید بر غربت مسلم
با نوای کربلایی – نایبت گردد فدایی
سیدی مولا حسین جان
****
از در و دیوار هر طرف اینجا – می رسد بوی بی وفایی¬ها
با نوای کربلایی – نایبت گردد فدایی
سیدی مولا حسین جان
****
جای دلجویی جای دلداری – خون ز لبهایی می شود جاری
با نوای کربلایی – نایبت گردد فدایی
سیدی مولا حسین جان
****
از مِی عشقت گر چه سرمستم – یاد لبهای تشنه ات هستم
با نوای کربلایی – نایبت گردد فدایی
سیدی مولا حسین جان
****
گرچه زیر تیغ می شوم قربان – بر تو می باشد دیده ام

  • شنبه
  • 2
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:22
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 رضا آهی

متن شعر شب اول محرم 98 -(السلامِ ای یگانه ماه غریب،) * رضا آهی

939

متن شعر شب اول محرم 98 -(السلامِ ای یگانه ماه غریب،) السلامِ ای یگانه ماه غریب،
ای غریبِ بدون یار و حبیب،

ای ز نیرنگ لطمه ها خورده،
از رفیقان!! شدی تو آزرده،

ای که ماندی تو در دل اعدا،
مضطر و دل شکسته و تنها،

لشکری ملحدانه بی پروا،
قصد جان تو کرده اند آقا،

پُر ز کفتار گشته و دور و برت،
گوئیا کرده‌اند هوای سرت،

ای فدای سرشتِ بی بدل ات،
چون علی شد نبردِ بی مثل ات،

زیر لب ذکر مرتضی بُردی،
دشمنان را زپا در آوردی،

تا که لب تشنگی امانت برد،
سنگی از دور بر دهانت خورد،

گیر چنگالِ تیغِ خنجرها،
شد تنت ای سفیر خون خدا،

غرق خون پیکرت شد ای آقا،
زخمی از کین سرت شد ای آقا،

جان فدای رهِ امیر شدی،
عاقبت مثل شیر اسیر شدی،

روی دارالاماره ات بردند،
با ل

  • سه شنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:41
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شهادت حضرت مسلم(ع) -(سر به دیوارِ غصه، بغضم را) * وحید قاسمی

653

شهادت حضرت مسلم(ع) -(سر به دیوارِ غصه، بغضم را) سر به دیوارِ غصه، بغضم را
مستحقِ نگاه می بینم
جگر گُر گرفته ی خود را
زخمی تیغِ آه می بینم
زودتر از شما سفیرت را
راهیِ قتلگاه می بینم

گریه گاهی به مرد می چسبد
به درِ بسته خورده ام آقا
غم تو آمد و غم خود را
دیگر از یاد بُرده ام آقا
غمم این بود بچه هایم را
دستِ دشمن سپرده ام آقا...

باغ پُر میوه ای ندیدم من!
دیدنی نیست این خزان برگرد
کوفه با تو پدرکُشی دارد!
جانِ مولا به شهرمان برگرد
شمر تا چکمه را نپوشیده
به مدینه حسین جان برگرد

سرِ ارباب من سلامت باد
به فدای سرت شکست سرم
نذر کردم مدینه برگردد
نذر آن خواهرت شکست سرم
کوچه ای تنگ هم مقصر بود
از غمِ مادرت شکست سرم

کوفه با کوچه های باریکش
زخم دیر

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 15:13
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(نوحه)یابن ثاره ببین سفیرت از روی بام * محمود اسدی

796

(نوحه)یابن ثاره ببین سفیرت از روی بام یابن ثاره ببین سفیرت از روی بام
می دهد دست بسته بر تو امشب سلام
ای طبیبم حسین من غریبم حسین
کوفه میا آقا کوفه میا مولا

سینه ام شد ز ظلم کوفیان پر ز دود
صحبت از نیزه و گلوی خشک تو بود
ای گل فاطمه دارم این زمزمه
کوفه میا آقا کوفه میا مولا

بین کوفی سخن از ته گودال توست
صحبت از سیلی و صورت اطفال توست
لاله ی مرتضی با سه ساله میا
کوفه میا آقا کوفه میا مولا
*******
شائق

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 16:22
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

متن شعر حضرت مسلم (ع) -(در این شهر پر ز نیرنگ) * بهمن عظیمی

42

متن شعر حضرت مسلم (ع) -(در این شهر پر ز نیرنگ) در این شهر پر ز نیرنگ
بذر کینه از علی زده شکوفه
رحمی کن به حال زینب
جان زهرا مادرت میا به کوفه
وای، خسته¬ام از جدایی ـ درد بی همنوایی
وای، قَسمت می¬دهم من ـ تا که کوفه میایی
مولا حسین جان
یا حسین، میا به کوفه
کوفیان رحم و مروتی ندارن
می¬ترسم، که نانجیبان
داغ تکبر را به قلب تو گذارند
وای، ای گل گلزار زهرا ـ تو میا سوی اینجا
وای، ترسم از خون پاکت ـ شوداین دشت چو دریا
مولا حسین جان
گر آیی، به سوی این شهر
می¬شود ز کینه گل¬های تو پرپر
با تیر، سه شعبه اینجا
حرمله نشسته در کمین اصغر
وای، از کفم رفته چاره ـ روز من شام تاره
وای، ترسم حلقوم اصغر ـ بشود پاره پاره
مولا حسین جان
حنجرها، در پی خنجر
نیزه¬ها

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:03
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 روح اله گائینی

متن شعر و سبک نوحه سنتی محرم 98 حضرت مسلم (ع) -(کوفه گشته عجین با بی وفایی – خواهشی دارمت کوفه میایی) * روح اله گائینی

8

متن شعر و سبک نوحه سنتی محرم 98 حضرت مسلم (ع)   -(کوفه گشته عجین با بی وفایی – خواهشی دارمت کوفه میایی) کوفه گشته عجین با بی وفایی – خواهشی دارمت کوفه میایی
عشق تو و علی گشته گناهم – سوی راه تو شد نیمه نگاهم
یا حسین یا حسین مولا حسین جان
********
گشته دارالاماره قتلگاهم – بین کوفه ببین که بی پناهم
همرهت میاور طفل شیر خواره – از گوش رقیه وا کن گوشواره
یا حسین یا حسین مولا حسین جان
********
مهر تو یا حسین حبل المتینم – عشق تو یا حسین حصن حصینم
خال لب تو چون حجر الاسود – روی تو قبله¬ی اهل یقینه
یا حسین یا حسین مولا حسین جان
********

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:23
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

متن شعر محرم 98نوحه های سنتی حضرت مسلم (ع) -(گرید به حالم ماه و ستاره) * سید محسن حسینی

47

متن شعر محرم 98نوحه های سنتی حضرت مسلم (ع)  -(گرید به حالم ماه و ستاره) گرید به حالم ماه و ستاره
رفتم به سوی دار الاماره
مظلوم حسین جان (2)
****
گیرد بهانه این دل تنگم
امشب به زیر باران سنگم
مظلوم حسین جان (2)
****
مهمان کوفه دارد تماشا
ماندم به کوفه تنهای تنها
مظلوم حسین جان (2)
****
عزیز زهرا هستم غلامت
با دست بسته کردم سلامت
مظلوم حسین جان (2)
****
ز ماه لیلا با تو می گویم
از ارباً اربا با تو می گویم
مظلوم حسین جان (2)
****
جان من امشب رسیده بر لب
در کوچه هستم به یاد زینب
مظلوم حسین جان (2)
****
اینجا سخن از شیرین زبان است
به دست کوفی تیر و کمان است
مظلوم حسین جان (2)
****

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:33
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

متن شعر محرم 98نوحه های سنتی حضرت مسلم (ع) -(حسین جان می رسد ز مکه بوی تو) * سید محسن حسینی

17

متن شعر محرم 98نوحه های سنتی حضرت مسلم (ع)  -(حسین جان می رسد ز مکه بوی تو) حسین جان می رسد ز مکه بوی تو
شب قدرم بُود خم گیسوی تو
برایت یابن ثاره – بگویم به اشاره – من از دارالاماره
حسین کوفه میا (۲)
*******
اگر سرگشته و اگر جان بر لبم
میان کوچه ها به یاد زینبم
دلم خون شد چو لاله – من و این اشک و ناله – تو را جان سه ساله
حسین کوفه میا (۲)
*******
غم عشق تو را به جانم می خرم
تماشایی بُود نماز آخرم
اگر شد بسته دستم – ز عشقت مست مستم – دعا گوی تو هستم
حسین کوفه میا (۲)
*******
در اینجا دیده ام به چشم خون فشان
به دست کوفیان بُود تیر و کمان
میا با ماه چاره – میا با گاهواره – میا با شیرخواره
حسین کوفه میا (۲)
*******

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:34
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 روح اله گائینی

نوحه سنتی دهه اول محرم98 حضرت مسلم (ع) -(میا به کوفه وفا ندارد – که داغ تو بر دلم گذارد) * روح اله گائینی

15

نوحه سنتی دهه اول محرم98 حضرت مسلم (ع)  -(میا به کوفه وفا ندارد – که داغ تو بر دلم گذارد) حضرت مسلم (ع)
میا به کوفه وفا ندارد – که داغ تو بر دلم گذارد
لشکر کوفه همه آماده¬ی جنگ است
در دست کوفی همه جا شمشیر و سنگ است
حسین حسین جان (۲)
**********
سرم به بام دارالاماره – رسیدنت را کنم نظاره
لشکر کوفه همه آماده¬ی جنگ است
در دست کوفی همه جا شمشیر و سنگ است
حسین حسین جان (۲)
**********
اینجا کمینِ ابن زیاد است – شمشیر و نیزه خیلی زیاد است
لشکر کوفه همه آماده¬ی جنگ است
در دست کوفی همه جا شمشیر و سنگ است
حسین حسین جان (۲)
**********
می بینم اینجا سر تو بر نِی – از کوفه تا شام ره می کند طی
لشکر کوفه همه آماده¬ی جنگ است
در دست کوفی همه جا شمشیر و سنگ است
حسین حسین جان (۲)

  • جمعه
  • 15
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 19:00
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 اسماعیل شبرنگ

شعر مرثیه مسلم بن عقیل -(ماه محرم است مرا زیر و رو کنید) * اسماعیل شبرنگ

589

شعر مرثیه مسلم بن عقیل -(ماه محرم است مرا زیر و رو کنید) ماه محرم است مرا زیر و رو کنید
در آستان محترم سیدالکریم
شب های مسلمیه قدم رنجه می کنند
دل های خسته در حرم سید الکریم

  • یکشنبه
  • 14
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 17:44
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر حضرت مسلم -(از مسلمت با سنگ شد مهمان نوازی) * محمد حبیب زاده

702

شعر حضرت مسلم -(از مسلمت با سنگ شد مهمان نوازی) از مسلمت با سنگ شد مهمان نوازی
محکوم شد بر کسی و بی نمازی

آتش فرستادند تا آتش بگیرم
ما بین صدها شعله سوزان بمیرم

من روزه بودم روزه من را شکستند
با ریسمان کینه دستهایم را که بستند

با نیزه می آیند استقبال مهمان
با خار کردن میبرندش سوی زندان

سر بر سر دیوار غربت میگذارم
من انتظار مردی از کوفی ندارم

اینجا مرا با ناسزاها زجر دادند
جای تشکر با اسارت اجر دادند

کوفه نیا والله کوفه جای زن نیست
دست بزن هست و کجا دست بزن نیست

با آتش کینه مرا تقدیر کردند
لبهای من را همدم شمشیر کردند

از بسکه بهر کشتنت بی تاب هستند
از پیشواز تو سر من را شکستند

آهنگری ها بیش از هرجا شلوغ است
هر چه به من گفتند والله د

  • یکشنبه
  • 21
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 18:29
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 امیررضا فرجوند

مسلم ابن عقیل (ع) -(طوعه از بهر خدا ، ده تو امشب جا مرا) * امیررضا فرجوند

945

مسلم ابن عقیل (ع) -(طوعه از بهر خدا ، ده تو امشب جا مرا) بسم الله الرحمن الرحیم

طوعه از بهر خدا ، ده تو امشب جا مرا
نائب سلطان دینم مسلم بی اقربا

من غریب و بی کسم آن نائب سلطان دین
صبح فردا پیکرم می افتد از کین بر زمین
از جفای فرقه ی نامرد و خونخوار و لعین
نور چشمان عقیلم ، مسلم بی آشنا

اینقدر پشت درت ماندم روانم خسته شد
وز شرار تشنه کامی کام و حلقم بسته شد
اینقدر نالیده ام قلبت چرا نشکسته شد ؟
بر منِ درمانده ای زن محض لله در گشا

درگشا ای زن تو امشب میهمانداری نما
در برم بنشین ز رافت در برم زاری نما
جای مادر بهر من فردا عزاداری نما
یاوری بر سر نباشد گاهِ جان دادن مرا

ده پناهم طوعه امشب گوشه ای ماوا بده
بر غریب شهر کوفه یک شبی را جا بده
گر علی را میشناسی خانه بر زهرا بده
کُفر باشد میهمانداری در آئین شما ؟؟

بی کسم من لامکانم بر درت کردم مکان
ای زن از بهر خدا امشب مرا از در مران
واله و سر گشته اندر شهر کوفه بی امان
امشبی را من فقط خواهم مکان و التجا

در گشا از دادنِ جایم تو منما واهمه
ده پناهم کن رضا از خود علی و فاطمه
وارهان ، طوعه خودت را از عذاب قائمه
زین الم چشم(فرج)راخون چکد صبح و مسا

شاعر : امیررضا فرجوند

  • یکشنبه
  • 5
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 00:31
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

مناجات حضرت مسلم(ع) -( گفته‌ام با کوفیان من از تبـار حیدرم) * سید محسن حسینی

152

مناجات حضرت مسلم(ع) -( گفته‌ام با کوفیان من از تبـار حیدرم) گفته‌ام با کوفیان من از تبـار حیدرم
گفته‌ام با کوفیان من بی‌قـرار حیدرم
گفته‌ام با کوفیان من جان‌نثار حیدرم
من غلامم مـن غـلام یادگـار حیدرم
دائماً ذکر لبم این است در بالای دار
لافتـی الا علـی لاسیـف الاذوالفقـار

گرچه مهمانم ولیکن سر به دیوارم حسین
اهل کوفه خواب و من تا صبح بیدارم حسین
کرده‌ای از عشق خود رسوای بازارم حسین
تارتار گیسـویت شـد حلقــه دارم حسین
کعبه من می‌رسد از کعبه امشب بوی تو
در نمـاز آخـرم ای قبلـه مـن روی تو

راز خـود را در دل خود میهمان بگذاشته
بی‌نشان از خود در این وادی نشان بگذاشته
آتشـم در سینـه طفـل بی‌زبـان بگذاشته
حرملـه تیـر‌ سه‌شعبـه در کمان بگذاشته
پیش او فرقی ندارد ای نگار مه‌جبین
بین طفـل شیرخواره بـا یل ام‌البنین

با تـو مـن سربستـه گویـم ای امام نازنین
قد و بالای علی را هر چه می‌خواهی ببین
بـا اذان گـویت بگــو گویــد اذان آخرین
بیـم آن دارم بریــزد اکبـر تـو بــر زمین
عضوعضو او چسان در خاک پیدا می شود
صد علی‌اکبر چسان در یک عبا جا می‌شود

مانـده‌ام تنهـای تنهـا و نـدارم من کسی
در میان کوچه‌هـا من مانـدم و دلواپسی
نیست دیگر عمر من از عمر این مهمان بسی
اهل کوفـه منتظـر تا کی تو از ره می‌رسی
سنگها در دستشان حرف از جنازه می‌زدند
من خودم دیدم به مرکب نعل تازه می‌زدند

میهمان در پیچ و تاب است ای عزیز فاطمه
حرفهایـم صـد کتـاب است ای عزیز فاطمه
صحبت از شام خـراب است ای عزیز فاطمه
صحبت از بـزم شـراب است ای عزیز فاطمه
می‌شنیدم حرفی از طفل عزیزی می‌زدند
من فدای دخترت حرف از کنیزی می‌زدند

بیم آن دارم که در گـودال آیـد مـادرت
بیم آن دارم که از مـرکب بریزد پیکرت
ساربان خواهـد بـرد انگشت با انگشترت
شمر می‌گیرد سـرت را روبروی خواهرت
من به قربان تو و گیسوی مثل سنبلت
کاش پیش خواهرت قاتل نگیرد کاکلت

  • چهارشنبه
  • 8
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 23:45
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

شهادت حضرت مسلم(ع) -( سرم را می‌گـذارم بـر در و دیوار کوفه) * سید محسن حسینی

113

شهادت حضرت مسلم(ع) -( سرم را می‌گـذارم بـر در و دیوار کوفه) سرم را می‌گـذارم بـر در و دیوار کوفه
تماشایـی بـود مهمان سـر
بـازار کوفه
به قربان سرت امشب به تو سربسته گویم
بود چشـم انتظار مـن طناب دار کوفه
تمام رنـج و دردم غریب کوچه‌گردم
چو دیدم نیزه‌ها را فقط یاد تو کردم
امیـر همـهگل فاطمه میا کوفه حسین جان
همه حاصلمعزیز دلم میا کوفه حسین جان

حسین جان می‌کنم با دست‌بسته من سلامت
تمام هستـی‌ام مـن تا ابـد هستـم غلامت
ببارد همچو باران بـر سـرم سنـگ ملامت
به خود گفتم گذشت از من سر زینب سلامت
سخن از شبه طاهاستسخن از ماه لیلاست
عبـا بـا خـود بیـاورسخن از ارباً ارباست
امیـر همـهگل فاطمه میا کوفه حسین جان
همه حاصلمعزیز دلم میا کوفه حسین جان
چو گیسویت دلم در پیچ و تاب یابن‌الزهرا
در اینجا صحبت از شام خراب یابن‌الزهرا
خدا داند که من در فکر ناموس تو هستم
سخـن از زینب و بـزم شـراب یابن‌الزهرا
در اینجا غم عیان استپر از نامحرمان است
مخوانقرآنحسین‌جانکهحرفازخیزراناست
امیـر همـهگل فاطمه میا کوفه حسین جان
همه حاصلمعزیز دلم میا کوفه حسین جان

قسم بـر روی چـون گل تـو یابن‌الزهرا
قسم بر موی مثل سنبل تـو یابن‌الزهرا
ببارد نیـزه از هـر سـو میـان قتلگاهت
از آن ترسم بگیرن کاکل تو یابن‌الزهرا
فدای روی ماهت فدای اشک و آهت
از آن ترسم که زینبببینه قتلگاهت
امیـر همـهگل فاطمه میا کوفه حسین جان
همه حاصلمعزیز دلم میا کوفه حسین جان

  • پنج شنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 00:21
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

شهادت ضرت مسلم(ع) -( آسمان چشمم شد پرستاره امشب) * سید محسن حسینی

114

شهادت ضرت مسلم(ع) -(  آسمان چشمم شد پرستاره امشب) آسمان چشمم شد پرستاره امشب
می‌روم بـه سـوی دارالاماره امشب
ماه عالم آرا میا عزیز زهرا

سایـه ســر من باشـد سـرم بدیـوار
با دو دست بسته رفتم به سوی بازار
ماه عالم آرا میا عزیز زهرا

کس خبـر ندارد ز حـال مهمـان کوفه جز خدا
کس خبر ندارد چه کردم شب تا سحر در کوچه‌ها
من تمـام دردم تو هستـی یـار مسیحایی نفس
بالب پرازخون به کوچه حسین حسین گفتم وبس
یابن الزهرا میا ای دل‌آرا میا وای از این غم جدایی

مردمان کوفـه به میهمـان بخندند
دست میهمان را با ریسمان ببندند
ماه عالم‌آرا میا عزیز زهرا
جان من کجایی که بی‌تو تنهایم و جان بر لبم
آب از سـر مـن گذشتـه امـا بـه یـاد زینبم
تارتار مویت حسین جان باشد طناب دار من
به خـدا که محشـر نباشد به گرمی بازار من
یابن الزهرا میا ای دل‌آرا میا وای از این غم جدایی

من ز خون نوشتم بر لوح سینه نامت
با دو دست بسته من می‌کنم سلامت
ماه عالم آرا میا عزیز زهرا

می‌شنیدم اینجاکه صحبت ازطفل درگهواره بود
از کمـان و تیـر و حنجـر پـاره پـاره بــود
کوفیان تمامی به فکر چیدن یاس و لاله‌اند
تازیانه در دست تمامـی منتظر سه‌ ساله‌اند
یابن الزهرا میا ای دل‌آرا میا وای از این غم جدایی

همچو گیسوی تو دلم به پیچ و تاب است
می‌شنیدم اینجا صحبت ز قحط آب است
ماه عالم آرا میا عزیز زهرا

  • پنج شنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 00:28
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

زبانحال حضرت مسلم(ع) -(یابـن الثـاره میهمان ماند و ماه و ستاره) * سید محسن حسینی

109

زبانحال حضرت مسلم(ع) -(یابـن الثـاره	میهمان ماند و ماه و ستاره) یابـن الثـاره میهمان ماند و ماه و ستاره
(میهمان مانده و دارلاماره) (2)
می‌رسدبویتو بسته‌امد لبه گیسویتو
(قبلـه مـن بـود روی تـو) (2)

غــرق دردمکردی از عشق خود کوچه‌گردم
به کجایی که دروت بگردم
من چه گویم چه که چه دیدم در این کوچه‌ها
همـره زینـب خــود میـا

کوفه غوغاست ماه من صحبت از ماه لیلاست
به خدا صحبت از ارباً ارباست
رفته از دل قرا یا که با خود علی را میار
یا عبـا هــر چـی داری بیـار

حرف او بــوداز علی‌اصغرت گفتگو بود
به خـدا حرف زیر گلو بود
وای از مادرشگر زنی بوسه بر حنجرش
جدا می‌شه ز پیکر سرش

غـرق آهـم خون دل می‌چکد از نگاهم
من بیـاد تــو و قتلگاهم
حرفیازشب زدند کوفیانخنده برلب زدند
نعل تازه به مرکب زدند

  • پنج شنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 00:33
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

نوحه حضرت مسلم(ع) -( بر غربتم می‌گرید ماه و ستاره) * سید محسن حسینی

33

نوحه حضرت مسلم(ع) -( بر غربتم می‌گرید ماه و ستاره) بر غربتم می‌گرید ماه و ستاره
من می‌روم بـر سـر دارالعماره
واویلا واویلا واویلا واویلا

بروی بامـم من ای ماه تمامم
با دست بسته ترا گرم سلامم
واویلا واویلا واویلا واویلا

من می‌روم بـر سـر بازار کوفه
چشم انتظار من بود دار کوفه
واویلا واویلا واویلا واویلا

ای ماه من اینجا حرف از ماه لیلاست
به جـان اکبر سخـن از ارباً ارباست
واویلا واویلا واویلا واویلا

اگر بیایی دست زینب ببندند
اگر بیایی بـر اشک او بخندند
واویلا واویلا واویلا واویلا

  • چهارشنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 12:46
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

نوحه حضرت مسلم(ع) -(ای قبلـه مـن روی تو کوفه میا حسین) * سید محسن حسینی

30

نوحه حضرت مسلم(ع) -(ای قبلـه مـن روی تو	کوفه میا حسین) ای قبلـه مـن روی تو کوفه میا حسین
ای شام قدرم موی تو کوفه میا حسین
از مکـه آیـد بـوی تو کوفه میا حسین

هر سنگ خاره می‌کند گریه به حال من
مـاه و ستــاره می‌کند گریه به حال من
دارالعمـــاره مــی‌کند گریه به حال من

چشم پرآب و زینبت کوفه میا حسین
شام خـراب و زینب کوفه میا حسین
بزم شـراب و زینبت کوفه میا حسین

جان سه‌ساله دخترت کوفه میا حسین
جان علــی‌اکبــرت کوفه میا حسین
جان علــی‌اصغـرت کوفه میا حسین
منم که حالم در همه کوفه میا حسین
اکبر بـود فکـر همه کوفه میا حسین
صد تا عبا براش کمه کوفه میا حسین

چه دیدنی دروازه شد کوفه میا حسین
نیزه‌ها بی‌انـدازه شد کوفه میا حسین
مرکبا نعل تـازه شد کوفه میا حسین

  • چهارشنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 12:51
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

نوحه حضرت مسلم(ع) -(ین من و ماه و ستاره واویلا) * سید محسن حسینی

24

نوحه حضرت مسلم(ع) -(ین من و ماه و ستاره واویلا) ین من و ماه و ستاره واویلا
این مـن دارالعمــاره واویلا
من که تنها تو را دارم تا سحـر سر به دیوارم
می‌کشانـی بـه بـازارم
حسین جانم جانم جانم (۲)

من که پابوس تو هستم حسین‌جان
فکـر ناموس تو هستم حسین‌جان
آمـد جان من بــر لب همه کوفه به تاب و تب
تـا بیایــد ز ره زینـب
حسین جانم جانم جانم (۲)

یا میـا با علـی‌اکبر حسین جان
یا عبا با خود بیاور حسین جان

می‌شود ای دل و دلبر اکبـرت صـد علی‌اکبر
لاله‌ات می‌شــود پرپر
حسین جانم جانم جانم (۲)

  • چهارشنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 12:56
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) * حسن لطفی

404

حضرت مسلم  -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من

باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم

کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد

مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم

پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم

شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد

آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد

یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند

اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت

یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم

آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم

آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال

آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند

کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند
چون دنده‌های سینه دندانم شکستند

این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی

ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد
دندان شیریِ علی هم در می‌آمد

ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد

ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد

ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد

ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد

کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای
از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 00:16
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) * حسن لطفی

712

حضرت مسلم  -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من

باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم

کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد

مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم

پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم

شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد

آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد

یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند

اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت

یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم

آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم

آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال

آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند

کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند
چون دنده‌های سینه دندانم شکستند

این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی

ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد
دندان شیریِ علی هم در می‌آمد

ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد

ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد

ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد

ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد

کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای
از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 00:18
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) * حسن لطفی

445

حضرت مسلم  -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من

باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم

کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد

مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم

پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم

شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد

آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد

یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند

اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت

یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم

آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم

آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال

آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند

کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند
چون دنده‌های سینه دندانم شکستند

این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی

ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد
دندان شیریِ علی هم در می‌آمد

ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد

ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد

ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد

ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد

کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای
از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 00:22
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) * حسن لطفی

452
1

حضرت مسلم  -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من

باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم

کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد

مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم

پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم

شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد

آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد

یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند

اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت

یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم

آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم

آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال

آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند

کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند
چون دنده‌های سینه دندانم شکستند

این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی

ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد
دندان شیریِ علی هم در می‌آمد

ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد

ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد

ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد

ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد

کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای
از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 00:24
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) * حسن لطفی

375

حضرت مسلم  -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من

باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم

کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد

مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم

پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم

شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد

آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد

یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند

اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت

یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم

آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم

آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال

آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند

کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند
چون دنده‌های سینه دندانم شکستند

این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی

ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد
دندان شیریِ علی هم در می‌آمد

ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد

ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد

ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد

ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد

کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای
از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:50
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

457

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:53
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

392

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:54
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

422

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:54
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

481

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:54
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

401

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:54
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

680

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:54
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد