اشعار شهادت حضرت مسلم

مرتب سازی براساس
 سید محسن حسینی

مناجات حضرت مسلم(ع) -( گفته‌ام با کوفیان من از تبـار حیدرم) * سید محسن حسینی

140

مناجات حضرت مسلم(ع) -( گفته‌ام با کوفیان من از تبـار حیدرم) گفته‌ام با کوفیان من از تبـار حیدرم
گفته‌ام با کوفیان من بی‌قـرار حیدرم
گفته‌ام با کوفیان من جان‌نثار حیدرم
من غلامم مـن غـلام یادگـار حیدرم
دائماً ذکر لبم این است در بالای دار
لافتـی الا علـی لاسیـف الاذوالفقـار

گرچه مهمانم ولیکن سر به دیوارم حسین
اهل کوفه خواب و من تا صبح بیدارم حسین
کرده‌ای از عشق خود رسوای بازارم حسین
تارتار گیسـویت شـد حلقــه دارم حسین
کعبه من می‌رسد از کعبه امشب بوی تو
در نمـاز آخـرم ای قبلـه مـن روی تو

راز خـود را در دل خود میهمان بگذاشته
بی‌نشان از خود در این وادی نشان بگذاشته
آتشـم در سینـه طفـل بی‌زبـان بگذاشته
حرملـه تیـر‌ سه‌شعبـه در کمان بگذاشته
پیش او فرقی ندارد ای نگار مه‌جبین
بین طفـل شیرخواره بـا یل ام‌البنین

با تـو مـن سربستـه گویـم ای امام نازنین
قد و بالای علی را هر چه می‌خواهی ببین
بـا اذان گـویت بگــو گویــد اذان آخرین
بیـم آن دارم بریــزد اکبـر تـو بــر زمین
عضوعضو او چسان در خاک پیدا می شود
صد علی‌اکبر چسان در یک عبا جا می‌شود

مانـده‌ام تنهـای تنهـا و نـدارم من کسی
در میان کوچه‌هـا من مانـدم و دلواپسی
نیست دیگر عمر من از عمر این مهمان بسی
اهل کوفـه منتظـر تا کی تو از ره می‌رسی
سنگها در دستشان حرف از جنازه می‌زدند
من خودم دیدم به مرکب نعل تازه می‌زدند

میهمان در پیچ و تاب است ای عزیز فاطمه
حرفهایـم صـد کتـاب است ای عزیز فاطمه
صحبت از شام خـراب است ای عزیز فاطمه
صحبت از بـزم شـراب است ای عزیز فاطمه
می‌شنیدم حرفی از طفل عزیزی می‌زدند
من فدای دخترت حرف از کنیزی می‌زدند

بیم آن دارم که در گـودال آیـد مـادرت
بیم آن دارم که از مـرکب بریزد پیکرت
ساربان خواهـد بـرد انگشت با انگشترت
شمر می‌گیرد سـرت را روبروی خواهرت
من به قربان تو و گیسوی مثل سنبلت
کاش پیش خواهرت قاتل نگیرد کاکلت

  • چهارشنبه
  • 8
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 23:45
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 سید محسن حسینی

شهادت حضرت مسلم(ع) -( سرم را می‌گـذارم بـر در و دیوار کوفه) * سید محسن حسینی

106

شهادت حضرت مسلم(ع) -( سرم را می‌گـذارم بـر در و دیوار کوفه) سرم را می‌گـذارم بـر در و دیوار کوفه
تماشایـی بـود مهمان سـر
بـازار کوفه
به قربان سرت امشب به تو سربسته گویم
بود چشـم انتظار مـن طناب دار کوفه
تمام رنـج و دردم غریب کوچه‌گردم
چو دیدم نیزه‌ها را فقط یاد تو کردم
امیـر همـهگل فاطمه میا کوفه حسین جان
همه حاصلمعزیز دلم میا کوفه حسین جان

حسین جان می‌کنم با دست‌بسته من سلامت
تمام هستـی‌ام مـن تا ابـد هستـم غلامت
ببارد همچو باران بـر سـرم سنـگ ملامت
به خود گفتم گذشت از من سر زینب سلامت
سخن از شبه طاهاستسخن از ماه لیلاست
عبـا بـا خـود بیـاورسخن از ارباً ارباست
امیـر همـهگل فاطمه میا کوفه حسین جان
همه حاصلمعزیز دلم میا کوفه حسین جان
چو گیسویت دلم در پیچ و تاب یابن‌الزهرا
در اینجا صحبت از شام خراب یابن‌الزهرا
خدا داند که من در فکر ناموس تو هستم
سخـن از زینب و بـزم شـراب یابن‌الزهرا
در اینجا غم عیان استپر از نامحرمان است
مخوانقرآنحسین‌جانکهحرفازخیزراناست
امیـر همـهگل فاطمه میا کوفه حسین جان
همه حاصلمعزیز دلم میا کوفه حسین جان

قسم بـر روی چـون گل تـو یابن‌الزهرا
قسم بر موی مثل سنبل تـو یابن‌الزهرا
ببارد نیـزه از هـر سـو میـان قتلگاهت
از آن ترسم بگیرن کاکل تو یابن‌الزهرا
فدای روی ماهت فدای اشک و آهت
از آن ترسم که زینبببینه قتلگاهت
امیـر همـهگل فاطمه میا کوفه حسین جان
همه حاصلمعزیز دلم میا کوفه حسین جان

  • پنج شنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 00:21
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

شهادت ضرت مسلم(ع) -( آسمان چشمم شد پرستاره امشب) * سید محسن حسینی

110

شهادت ضرت مسلم(ع) -(  آسمان چشمم شد پرستاره امشب) آسمان چشمم شد پرستاره امشب
می‌روم بـه سـوی دارالاماره امشب
ماه عالم آرا میا عزیز زهرا

سایـه ســر من باشـد سـرم بدیـوار
با دو دست بسته رفتم به سوی بازار
ماه عالم آرا میا عزیز زهرا

کس خبـر ندارد ز حـال مهمـان کوفه جز خدا
کس خبر ندارد چه کردم شب تا سحر در کوچه‌ها
من تمـام دردم تو هستـی یـار مسیحایی نفس
بالب پرازخون به کوچه حسین حسین گفتم وبس
یابن الزهرا میا ای دل‌آرا میا وای از این غم جدایی

مردمان کوفـه به میهمـان بخندند
دست میهمان را با ریسمان ببندند
ماه عالم‌آرا میا عزیز زهرا
جان من کجایی که بی‌تو تنهایم و جان بر لبم
آب از سـر مـن گذشتـه امـا بـه یـاد زینبم
تارتار مویت حسین جان باشد طناب دار من
به خـدا که محشـر نباشد به گرمی بازار من
یابن الزهرا میا ای دل‌آرا میا وای از این غم جدایی

من ز خون نوشتم بر لوح سینه نامت
با دو دست بسته من می‌کنم سلامت
ماه عالم آرا میا عزیز زهرا

می‌شنیدم اینجاکه صحبت ازطفل درگهواره بود
از کمـان و تیـر و حنجـر پـاره پـاره بــود
کوفیان تمامی به فکر چیدن یاس و لاله‌اند
تازیانه در دست تمامـی منتظر سه‌ ساله‌اند
یابن الزهرا میا ای دل‌آرا میا وای از این غم جدایی

همچو گیسوی تو دلم به پیچ و تاب است
می‌شنیدم اینجا صحبت ز قحط آب است
ماه عالم آرا میا عزیز زهرا

  • پنج شنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 00:28
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

زبانحال حضرت مسلم(ع) -(یابـن الثـاره میهمان ماند و ماه و ستاره) * سید محسن حسینی

99

زبانحال حضرت مسلم(ع) -(یابـن الثـاره	میهمان ماند و ماه و ستاره) یابـن الثـاره میهمان ماند و ماه و ستاره
(میهمان مانده و دارلاماره) (2)
می‌رسدبویتو بسته‌امد لبه گیسویتو
(قبلـه مـن بـود روی تـو) (2)

غــرق دردمکردی از عشق خود کوچه‌گردم
به کجایی که دروت بگردم
من چه گویم چه که چه دیدم در این کوچه‌ها
همـره زینـب خــود میـا

کوفه غوغاست ماه من صحبت از ماه لیلاست
به خدا صحبت از ارباً ارباست
رفته از دل قرا یا که با خود علی را میار
یا عبـا هــر چـی داری بیـار

حرف او بــوداز علی‌اصغرت گفتگو بود
به خـدا حرف زیر گلو بود
وای از مادرشگر زنی بوسه بر حنجرش
جدا می‌شه ز پیکر سرش

غـرق آهـم خون دل می‌چکد از نگاهم
من بیـاد تــو و قتلگاهم
حرفیازشب زدند کوفیانخنده برلب زدند
نعل تازه به مرکب زدند

  • پنج شنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 00:33
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

نوحه حضرت مسلم(ع) -( بر غربتم می‌گرید ماه و ستاره) * سید محسن حسینی

31

نوحه حضرت مسلم(ع) -( بر غربتم می‌گرید ماه و ستاره) بر غربتم می‌گرید ماه و ستاره
من می‌روم بـر سـر دارالعماره
واویلا واویلا واویلا واویلا

بروی بامـم من ای ماه تمامم
با دست بسته ترا گرم سلامم
واویلا واویلا واویلا واویلا

من می‌روم بـر سـر بازار کوفه
چشم انتظار من بود دار کوفه
واویلا واویلا واویلا واویلا

ای ماه من اینجا حرف از ماه لیلاست
به جـان اکبر سخـن از ارباً ارباست
واویلا واویلا واویلا واویلا

اگر بیایی دست زینب ببندند
اگر بیایی بـر اشک او بخندند
واویلا واویلا واویلا واویلا

  • چهارشنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 12:46
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

نوحه حضرت مسلم(ع) -(ای قبلـه مـن روی تو کوفه میا حسین) * سید محسن حسینی

26

نوحه حضرت مسلم(ع) -(ای قبلـه مـن روی تو	کوفه میا حسین) ای قبلـه مـن روی تو کوفه میا حسین
ای شام قدرم موی تو کوفه میا حسین
از مکـه آیـد بـوی تو کوفه میا حسین

هر سنگ خاره می‌کند گریه به حال من
مـاه و ستــاره می‌کند گریه به حال من
دارالعمـــاره مــی‌کند گریه به حال من

چشم پرآب و زینبت کوفه میا حسین
شام خـراب و زینب کوفه میا حسین
بزم شـراب و زینبت کوفه میا حسین

جان سه‌ساله دخترت کوفه میا حسین
جان علــی‌اکبــرت کوفه میا حسین
جان علــی‌اصغـرت کوفه میا حسین
منم که حالم در همه کوفه میا حسین
اکبر بـود فکـر همه کوفه میا حسین
صد تا عبا براش کمه کوفه میا حسین

چه دیدنی دروازه شد کوفه میا حسین
نیزه‌ها بی‌انـدازه شد کوفه میا حسین
مرکبا نعل تـازه شد کوفه میا حسین

  • چهارشنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 12:51
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

نوحه حضرت مسلم(ع) -(ین من و ماه و ستاره واویلا) * سید محسن حسینی

20

نوحه حضرت مسلم(ع) -(ین من و ماه و ستاره واویلا) ین من و ماه و ستاره واویلا
این مـن دارالعمــاره واویلا
من که تنها تو را دارم تا سحـر سر به دیوارم
می‌کشانـی بـه بـازارم
حسین جانم جانم جانم (۲)

من که پابوس تو هستم حسین‌جان
فکـر ناموس تو هستم حسین‌جان
آمـد جان من بــر لب همه کوفه به تاب و تب
تـا بیایــد ز ره زینـب
حسین جانم جانم جانم (۲)

یا میـا با علـی‌اکبر حسین جان
یا عبا با خود بیاور حسین جان

می‌شود ای دل و دلبر اکبـرت صـد علی‌اکبر
لاله‌ات می‌شــود پرپر
حسین جانم جانم جانم (۲)

  • چهارشنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 12:56
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) * حسن لطفی

353

حضرت مسلم  -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من

باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم

کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد

مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم

پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم

شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد

آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد

یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند

اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت

یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم

آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم

آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال

آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند

کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند
چون دنده‌های سینه دندانم شکستند

این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی

ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد
دندان شیریِ علی هم در می‌آمد

ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد

ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد

ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد

ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد

کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای
از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 00:16
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) * حسن لطفی

658

حضرت مسلم  -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من

باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم

کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد

مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم

پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم

شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد

آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد

یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند

اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت

یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم

آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم

آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال

آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند

کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند
چون دنده‌های سینه دندانم شکستند

این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی

ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد
دندان شیریِ علی هم در می‌آمد

ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد

ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد

ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد

ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد

کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای
از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 00:18
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) * حسن لطفی

377

حضرت مسلم  -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من

باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم

کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد

مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم

پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم

شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد

آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد

یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند

اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت

یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم

آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم

آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال

آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند

کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند
چون دنده‌های سینه دندانم شکستند

این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی

ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد
دندان شیریِ علی هم در می‌آمد

ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد

ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد

ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد

ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد

کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای
از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 00:22
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) * حسن لطفی

408
1

حضرت مسلم  -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من

باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم

کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد

مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم

پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم

شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد

آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد

یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند

اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت

یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم

آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم

آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال

آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند

کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند
چون دنده‌های سینه دندانم شکستند

این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی

ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد
دندان شیریِ علی هم در می‌آمد

ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد

ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد

ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد

ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد

کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای
از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 00:24
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت مسلم -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) * حسن لطفی

328

حضرت مسلم  -(باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من) باران نمی‌آید ولی بارانی‌ام من
مردِ غریبِ شهر سرگردانی‌ام‌من

باران نمی‌آید ولی از اشک خیسم
دارم به رویِ خاک از تو می‌نویسم

کوفه مرا با ناله‌هایم روبرو کرد
بدجور پیشِ زینبت بی آبرو کرد

مَردم ولی با دردها هم گریه کردم
در پیشِ این نامرد‌ها هم گریه کردم

پشتِ خودم از دوستان یک تَن ندیدم
غیرِ خودم بی خانمان یک تَن ندیدم

شبهای اینجا کوچه‌های سرد دارد
یک مَرد با دو کودکِ شبگرد دارد

آقا غلط گفتم مَیا ای رود برگرد
گفتم غلط کردم از اینجا زود برگرد

یاران دیروز آه پُشتم را شکستند
شمشیر دستم بود ، مُشتم را شکستند

اینجا رفیقی داشتم اما پَرم ریخت
یاری که با من بود آتش بر سرم ریخت

یک آشنا سرنیزه بر کتفم فرو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

یاری که با من بود با پا زد بیافتم
تنهایی‌ام می‌دید اما زد بیافتم

آنکس که روز قبل دستش را فشردم
امروز از دستانِ او یک نیزه خوردم

آقا ، زد و با سر زمین خوردم به گودال
از پشتِ سر آخر زمین خوردم به گودال

آقا به طفلانت قسم هِی مو کشیدند
در پیشِ طفلانم مرا هرسو کشیدند

کوفه چه‌ها با این نفَس با این گلو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

از گوشه‌ای دیدند طفلانم شکستند
چون دنده‌های سینه دندانم شکستند

این دوستانش ; دشمناش را ندیدی
با حرمله حجمِ کمانش را ندیدی

ای کاش می‌ماندی که این غم سرمی‌آمد
دندان شیریِ علی هم در می‌آمد

ای کاش دستی روی حنجر را بگیرد
یا که رُباب از شیر اصغر را بگیرد

ای کاش پیشِ کودکانِ خود نیافتی
یا مَحرمی چشمانِ دختر را بگیرد

ای کاش جایِ خواهرانت وقتِ غارت
یک مَرد باشد راهِ لشکر را بگیرد

ای کاش برگردی نبینی ضجه‌ها را
وقتی سنان پیشِ حرم سر را بگیرد

کوفه مرا با سنگهایش زیر و رو کرد
من را به پیشِ زینبت بی آبرو کرد

برگرد ورنَه کعبه درهم می‌شود وای
از پنج انگشتت یکی کم می‌شود وای

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:50
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

398

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:53
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

341

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:54
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

378

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:54
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

428

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:54
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

359

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:54
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

328

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:54
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

357

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:55
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت مسلم -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) * علی ساعدی

398

حضرت مسلم  -(کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)) کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین(ع)
میزبان،صدرو وصدرنگ است برگرد ای حسین(ع)

غیرطوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد
در ستم،کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین(ع)

عهد را بشکسته اند و دست من را بسته اند
اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین(ع)

خون دلها خورد مولایم علی(ع)از دستشان
شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین(ع)

این سخن سربسته می گویم که زینب(س)را مَیار
پشت بام خانه ها سنگ است برگرد ای حسین(ع)

السّلام و ، والسّلام و این کلام آخرم
میزبان آماده ی جنگ است برگرد ای حسین(ع)

  • چهارشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 10:55
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

چهار پاره: حضرت مسلم علیه السلام * دانیال تقوی

1098
1

چهار پاره: حضرت مسلم علیه السلام سفیر سیدالشهدا
حضرت مسلم(ع)

السلام ای سفیر خون خدا
شیر مادر تو را حلالت باد
تو که هستی که سیدالشهدا
بین گودال خون سلامت داد
.....
تا که مولا علی ز پیغمبر
از وفایت شنیده شرح و دلیل
گریه میکرد و زیر لب میگفت
مرحبا بر تو مسلم بن عقیل
.....
من همانم که در محله یمان
روضه تعطیل و پشت در ماندم
یادم آمد که پشت در ماندی
روضه ی غربت تو را خواندم
.....
بخدا روضه ی تو سنگین است
بس پشیمانی و پریشانی
چه به روز حسین می آید
زین مصیبت همیشه گریانی
......
مردمانی که در طفولیت
لقمه از دست مرتضی خوردند
لشکری با تمام تجهیزات
بعد قتلت به کربلا بردند
......
آنچنان شد که حضرت سجاد
از غم لحظه های رخ داده
با دلی پر بهانه گفت ای کاش
من ز مادر نمیشدم زاده
......

  • چهارشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1399
  • ساعت
  • 07:49
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

حضرت مسلم(ع) -(ای دل بیا که وقتِ دعا و عبادت است) *سعدی زمان سیدرضا حسینی

1248

حضرت مسلم(ع) -(ای دل بیا که وقتِ دعا و عبادت است) ای دل بیا که وقتِ دعا و عبادت است
تیرِ سؤال در هدفِ استجابت است

امروز روزِ نهمِ ذی حجّةُ الحرام
بر عاصیان گشاده درِ لطف و رَحمت است

خرّم کسی که در عَرفات است و مُحرم است
مهمان حقّ و عازمِ بزمِ ضیافت است

امروز هر دلی به سوی کعبه است و لیک
دلهای ما به کوفه و پابندِ مُحنت است

در حیرتم زِ کوفه و از اهلِ آن دیار
اهلش چه مَردمند و چه شهر آن ولایت است

دل سخت و سست عهد بوَد کوفیانِ دون
مهمان کُشی به مردمِ آن شهر عادت است

آنکو غریب باشد و مهمان در آن دیار
آماجِ سنگِ کینه و تیغِ عَدوات است

احوالِ مُسلم ابنِ عَقیل است شاهدم
آنکو سفیرِ زادهء خَتمِ رِسالت است

در پشتِ بامِ دارُالاِماره سَفیرِ شاه
رو بر حِجاز و گرمِ پیامِ سِفارت است

بگذر به شهرِ مکّه صبا، گو به شاهِ دین
مُسلم اسیرِ پنجهء قومِ ضَلالت است

در کوفه حزبِ آلِ پیمبر بسی ضَعیف
آلِ امیّه مرکزِ نیرو و قُدرت است

زنهار عزمِ کوفه مَکن ای شهِ حجاز
اهلِ عراق حیله گر و پَست فِطرت است

اکبر، رضا مباش شود کُشته بی دریغ
لیلا به زیرِ سایهء آن سَرو قامت است

حیف است بازوانِ ابوالفضل، کان جوان
شیرافکن است و مَظهرِ حیدر به صُولت است

قاسم که یادگارِ بوَد از برادرت
آید به کوفه گر، کفنش جای خَلعت است

مانندِ غُنچهء نشکفته است اصغرت
پیکان به جای شیر مر او را حَوالت است

از راه باز گرد که بر خواهرانِ تو
در شهرِ کوفه بیمِ جَفا و اِسارت است

بر کودکانِ مَهدِ ولایت ترحّمی
کان نازدانه ها چو گلِ با لطافت است

آن هیجده هزار که کردند بیعتم
اکنون یکایک آن همه در نَقضِ بیعت است

دستم بریده باد نوشتم شَها بیا
دستم به دامانت که سَفیرت خَجالت است

شَرمنده ام زِ روی تو تا روزِ واپسین
نومید از حَیات و نَصیبم نِدامت است

جلّاد تیغ در کف و بسته دو دستِ من
ای دستِ کردگار، زمانِ صعوبت است

تن همچو شاهباز زِ پیکان گشوده پر
اندر هوای ذروهء اَعلای عَزّت است

آبم نمی دهند گروهِ سَتم شُعار
از سوزشِ عطش جگرم پُر حَرارت است

مانندِ من کُشند تو را هم زِ تشنگی
آب ار چه مَهرِ فاطمه و مالِ عِترت است

فَرقم چو فَرقِ شاهِ ولایت شکافته
مِحرابِ کوفه شاهدِ شاهِ وِلایت است

امّا گواهِ من، بوَد از وی بسی بلند
زیرا گواه، ذروهء کاخِ عِمارت است

زخمِ خدنگ و تیغ فزون از ستاره شد
جسمم چو آسمان و نجومش جَراحت است

خورده به صُورتم دمِ شمشیرِ آبدار
دندانِ من شکسته زِ قومِ شَقاوت است

ای باغبانِ عشق، گُلت شد اسیرِ خار
خاری که جان خَراش و بسی بی مُروّت است

ای دستگیرِ خلق مرا نیست دستگیر
از پا فتاده ای نگرانِ حِمایت است

در آرزوی دیدنِ رویت شوم شَهید
قربانِ خاکپای تو، وقتِ شَهادت است

ای آنکه قامتِ تو قیامت کند به پا
در شهرِ کوفه شُورشِ روزِ قیامت است

این آخرین سلامِ من است ای شهِ جهان
پیکِ اجل رسیده و هنگامِ رِحلت است

انعام کن شَها تو سزاوارِ شأنِ خویش
مَنگر (حسینی) از همگان بی لیاقت است

  • دوشنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 23:36
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شهادت حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( مسلمت دارد به روی دار، خیلی حرفها) * رضا دین پرور

343

شهادت حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( مسلمت دارد به روی دار، خیلی حرفها) مسلمت دارد به روی دار، خیلی حرفها
کار من را کرده اینجا زار، خیلی حرفها

دست من بسته، لب من زخم و چشمم تار شد
کُشت من را موقع افطار، خیلی حرفها

مادرت زهرا...علی... آتش... نه آقاجان ببخش
جا ندارد که شود تکرار، خیلی حرفها

کوفیان پای سر تو نرخ تعیین کرده اند
پخش شد در کوچه و بازار، خیلی حرفها

با سه شعبه حرمله آید به جنگ اصغرت
گشته آقا گفتنش دشوار، خیلی حرفها

می خورد زینب زمین در کوچه های تنگ شهر
می زند با من در و دیوار، خیلی حرفها

دخترت اینجا غریبی می کند دق می کند
دخترت را می دهد آزار، خیلی حرفها

حرف معجر، گوشواره، پوشیه، خلخال شد
از تو پنهان مانده است انگار، خیلی حرفها

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 10:31
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

نوحه سینه زنی شهادت امام باقر(ع) * مرتضی محمودپور

339
3

نوحه سینه زنی شهادت امام باقر(ع) ◾نوحه سینه زنی
◾شهادت امام باقر(ع)

◾بنداول
یادگار حسین و وارث کربلایم
شاهد راس‌خونین بر سر نیزه‌هایم
باقر العلم احمد
نام من شد محمد(۲)
واغریباغریبا واغریباغریبا واغریباغریبا(۳)

◾بنددوم
من ز نسل حسین و سید و الساجدینم
پنجمین حجت حق بر همه اهل دینم
همسفر با اسیران
رفته تا شام ویران(۲)
واغریباغریبا واغریباغریبا واغریبا(۳)

◾بندسوم
زهرکین‌زد شراره تا که برجسم وجانم
سوی جد گرامم من به جنت روانم
میهمان شهیدان
گشته با چشم گریان(۲)
واغریبا غریبا وا غریبا غریبا وا غریبا(۳)

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • شنبه
  • 3
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 16:57
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

رباعی.. حضرت مسلم_ * اسماعیل تقوایی

347
1

رباعی.. حضرت مسلم_ سفیر خون خدا دین خود ادا کرده
وجان خود به ره سرورش فدا کرده
شهید اول راه حسین(ع) مسلم بود
همو که هستی خود نذر مقتدا کرده

  • سه شنبه
  • 6
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 22:35
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

دو دمه‌‌های ایام مسلمیه و حجاب و عفاف * مرتضی محمودپور

256
2

دو دمه‌‌های ایام مسلمیه و حجاب و عفاف ◾دودمه‌های مسلمیه
◾و پیام برای حفظ حجاب

◾بنداول
بین کوفه گرچه مسلم یکه و تنها شده
دین از آن برپا شده(۲)

◾بنددوم
خواهران من حجاب ارثه‌ی زهرا شده
دین از آن برپاشده(۲)

◾بندسوم
حافظ این عفت ایران زمین مولا شده
دین از آن برپا شده(۲)

◾بندچهارم
از عنایات محرم خصم دون رسوا شده
دین از آن برپا شده(۲)

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • دوشنبه
  • 5
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 03:47
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا مسلم بن عقیل_نوشتم نامه تا آیی، ولی مولا پشیمانم * اسماعیل تقوایی

109

یا مسلم بن عقیل_نوشتم نامه تا آیی، ولی مولا پشیمانم یا مسلم بن عقیل
نوشتم نامه تا آیی، ولی مولا پشیمانم
چو فکرش را کنم آید سرشک خون ز چشمانم

وفایی نیست در کوفه، جفا را بیش می بینم
از این خلق دورو وشهر پر نیرنگ حیرانم

به وقت آمدن دور وبرم پر بود از مردم
کجا هستند آنها، مانده ام تنها، نمیدانم

غزیب کوفه گشتم آشنایانم همه رفتند
همه درها برویم بسته، کرده طوعه مهمانم

طرف بودم با یک لشگر و مردانه جنگیدم
همه دیدند سربار حسینم، مرد میدانم

میا کوفه میا کوفه، شده ورد زبان من
الهی نیست گردد نامه ام، ای راحت جانم

عقابی هستم و گشتم اسیر کرکسان دون
نه بر خود بلکه بر آینده ی اهل تو گریانم

در اینجا روزها را می‌شمارند بهر قتل تو
میاور زینب وزنها وطفلانت، حسین جانم

بود دارالاماره قله ی عشق وعروج من
شود له پیکرم اینگونه جانا فکر جبرانم

منم اول شهید راه عاشورای خونینت
خوشا بر من که روییده گلی در آن گلستانم

شعر:اسماعیل تقوایی

  • سه شنبه
  • 27
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 20:00
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا مسلم بن عقیل_نوشتم نامه تا آیی، ولی مولا پشیمانم * اسماعیل تقوایی

172

یا مسلم بن عقیل_نوشتم نامه تا آیی، ولی مولا پشیمانم یا مسلم بن عقیل
نوشتم نامه تا آیی، ولی مولا پشیمانم
چو فکرش را کنم آید سرشک خون ز چشمانم

وفایی نیست در کوفه، جفا را بیش می بینم
از این خلق دورو وشهر پر نیرنگ حیرانم

به وقت آمدن دور وبرم پر بود از مردم
کجا هستند آنها، مانده ام تنها، نمیدانم

غزیب کوفه گشتم آشنایانم همه رفتند
همه درها برویم بسته، کرده طوعه مهمانم

طرف بودم با یک لشگر و مردانه جنگیدم
همه دیدند سربار حسینم، مرد میدانم

میا کوفه میا کوفه، شده ورد زبان من
الهی نیست گردد نامه ام، ای راحت جانم

عقابی هستم و گشتم اسیر کرکسان دون
نه بر خود بلکه بر آینده ی اهل تو گریانم

در اینجا روزها را می‌شمارند بهر قتل تو
میاور زینب وزنها وطفلانت، حسین جانم

بود دارالاماره قله ی عشق وعروج من
شود له پیکرم اینگونه جانا فکر جبرانم

منم اول شهید راه عاشورای خونینت
خوشا بر من که روییده گلی در آن گلستانم

شعر:اسماعیل تقوایی

  • سه شنبه
  • 27
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 20:03
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب

نوحه زمینه حضرت مسلم (ع) -(میا کوفه مولا حسین اینجا بویی از وفا نیست) * مرتضی شاهمندی

39

نوحه زمینه حضرت مسلم (ع) -(میا کوفه مولا حسین اینجا بویی از وفا نیست) میاکوفه مولا حسین اینجا بویی از وفا نیست
بوی غربت می رسه وکسی به فکر شمانیست

نامه هاشونم پر از دروغه
نیزه سازیاشونم شلوغه

میا کوفه یابن الزهرا
شده شهر کوفه غوغا (۴)

تو کوچه ها آقای من ببین تنها وغریبم
با یاد زینبت حسین بیقرار و بی شکیبم

توی کوفه غریبونه تنها
مسلم تو سرگردونه آقا

میا کوفه یابن الزهرا
شده شهر کوفه غوغا

  • سه شنبه
  • 17
  • مرداد
  • 1402
  • ساعت
  • 22:47
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

نوحه واحد یا سنگین حضرت مسلم (ع) -(آقاجان ، بی تو تنها و غریبم) * مرتضی شاهمندی

47

نوحه واحد یا سنگین حضرت مسلم (ع) -(آقاجان ، بی  تو  تنها  و  غریبم) آقاجان ، بی تو تنها و غریبم
در غربت ، کس ندارم ای حبیبم

بُغضی نشسته است ، در این صدای من
ذکرم شده مُدام ، برگرد آقای من

آه ، غربت و درد ، آه و حسرت ، کوفه نامرد

وای ، [ ای حسین جان ۳ ] (۲)

با عشقت ، می دهم در راه تو جان
جان من ، نیا کوفه ای حسین جان

کوفیِ بی وفا ، پیمان خود شکست
بعد از علی شدند ، ملعون و پست پست

آه ، بی وفایی ، رسمه اینجا ، کاش نیایی

وای ، [ ای حسین جان ۳ ] (۲)

این مردم ، عهد خود با تو گسستند
دستان ، مسلمت از کینه بستند

بر قلب مضطرم ، باد صبا نگر
گو بر حسین که از ، کوفه تو کن گذر

آه ، تیغ و دشنه ، نقشه ی شوم ، لب تشنه

وای ، [ ای حسین جان ۳ ] (۲)

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1402
  • ساعت
  • 00:15
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد