شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس

اشعار شهادت حضرت رقیه(س),(ای یار سفر کرده گل از سفر آورده‌ی)به همراه سبک سنتی *

11645
35

اشعار شهادت حضرت رقیه(س),(ای یار سفر کرده گل از سفر آورده‌ی)به همراه سبک سنتی ای یار سفر کرده گل از سفر آورده‌ی

بـر دخترکـت لاله از زخم سر آوردی

مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله

ویرانه سـرا روشن گردیـده ز روی تو

سوغاتی من گشته رگ‌های گلوی تو

مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله

مهمـان منـی بابا جانـان منی بابا

گیرم به سر دستت قرآن منی بابا

مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله

ای دلبــر جانانــه برگشتــه غــریبانه

کی دیده به ویرانه شمع و گل و پروانه

مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله

بنشینم و بگذارم لب بر لب عطشانت

یــادآورم از چــوب و از آیـه قرآنت

مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله

یک صورت خون آلود با این همه زیبایی

در ایـن شـب ظلمانـی گردیده تماشایی

مول

  • یکشنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:31
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

اشعار شهادت حضرت رقیه(س),(از پاره‌های جگرم لاله افشانم)به همراه سبک سنتی *

3053
2

اشعار  شهادت حضرت رقیه(س),(از پاره‌های جگرم لاله افشانم)به همراه سبک سنتی از پاره‌های جگرم لاله افشانم
خوش آمدی، خوش آمدی، تازه مهمانم

یا ابتا یا ابتا ای حسین جانم

واویلتا که شامیان، بس‌که نامردند
به جای گل، سر پدر بر من آوردند

یا ابتا یا ابتا ای حسین جانم

امشب دگر مراد خود از تو می‌گیرم
تو را به بر می‌گیرم و بر تو می‌میرم

یا ابتا یا ابتا ای حسین جانم

من مثل زهرا خورده‌ام از عدو سیلی
تو گشته، یاقوت لبت، از چه رو نیلی؟

یا ابتا یا ابتا ای حسین جانم
قرآن بخوان، قرآن بخوان، بهر محبوبت
اینجا دگر نمی‌زنند دشمنان چوبت

یا ابتا یا ابتا ای حسین جانم

زخم سر زیبای توست، ارثی از حیدر
شکسته دندانت چرا، مثل پیغمبر

یا ابتا یا ابتا ای حسین جانم

گریه برای دخترت، بین ره کرد

  • یکشنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:33
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت رقیه(س),(دخترم گریه نکن، اشک چشمت زده بر دل شررم)به همراه سبک سنتی *

6230
14

اشعار شهادت حضرت رقیه(س),(دخترم گریه نکن، اشک چشمت زده بر دل شررم)به همراه سبک سنتی دخترم گریه نکن، اشک چشمت زده بر دل شررم
مادرم منتظر است، آمدم تا که تو را هم ببرم

نازنین دختر من گل نیلوفر من

این خرابه، قفس است، آمدم تا که کنم آزادت
با پدر حرف بزن، مانده در سینه چرا فریادت؟

نازنین دختر من گل نیلوفر من

علی اکبر به جنان، در فراق تو دلش تنگ شده
به پدر سنگ زدند، موی تو از چه، به خون رنگ شده

نازنین دختر من گل نیلوفر من

تو که یک طفل استی، قامت فاطمیت، از چه دوتاست
ترَکِ لب‌هایت، همه از تشنگی کرب و بلاست

نازنین دختر من گل نیلوفر من
دیدم از نوک سنان، به روی خار، دواندند تو را
از شتر افتادی، ز چه بر خاک، کشاندند تو را

نازنین دختر من گل نیلوفر من

بوی زهرا دمد از، گیسو و رشتۀ

  • یکشنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:39
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت رقیه(س),(عمّۀ مظلومه‌ام، دست خدا یار تو)به همراه سبک سنتی *

2974
5

اشعار شهادت حضرت رقیه(س),(عمّۀ مظلومه‌ام، دست خدا یار تو)به همراه سبک سنتی عمّۀ مظلومه‌ام، دست خدا یار تو
وقت جدایی شده، خدانگهدار تو

گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید

طایر عشق حسین، فتاده از زمزمه
شبانه دفنم کنید، چو مادرم فاطمه

گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید

گاه به من، مادر و گاه پدر، می‌شدی
گاه مرا سایه‌بان، گاه سپر، می‌شدی

گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید

الا اسیران همه من به سفر می‌روم
با رخ نیلی‌شده، پیش پدر می‌روم

گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید
در این خرابه دلم، تنگ علی‌اکبر است
در نظرم دم‌به‌دم روی علی اصغر است

گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید

به گلسِتان جنان یاد کنم از همه
سلامتان را برم، به مادرم فاطمه

گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید

اگر چه م

  • یکشنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:46
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت رقیه(س),(بین الدمع و الحسره یا ابوالیمه خویه)به همراه سبک سنتی *

2421
4

اشعار شهادت حضرت رقیه(س),(بین الدمع و الحسره          یا ابوالیمه           خویه)به همراه سبک سنتی بین الدمع و الحسره یا ابوالیمه خویه
فـزت رقیـه ابعبـره یا ابو الیمه خویه
عبرتهه شجیه مظلومه رقیه

****
لــو للخرابـه مـاتجی دمعت رقیه اتجیبک
و لوردنه عطرک ینتشر حلمـک یعبّـر طیبک
والعلّاک اعله هالعدی فوگ الرمح تنصیبک
حلوه یا خویه طلعتک ومحلیهه ابتخضیبک

راسـک علـم جدامی او بی شفت دربی خویه
و بیک انمحت آلامی و اکشفت کربی خویه
ونتهه خفیه مظلومه رقیه

نــوّر جمـالک یـا بـدُر و خـل الخرابه تستر
وادری انته ماناسی وتجی بحلام اطفالک تفتر
ویلی لو رادتّـک طفلـه هالحـاله مـا تتصور
و دمعت رقیه من تهل لـون الفـلک یتغیر

لــو رادتـک یلـوالی شنهو اجوابی خویه
و من طفلتک یلغالی اسمع اعتابی خویه
و دمعتهه جریه

  • یکشنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 05:00
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

دیگر نمی آید صدایی از لبانم * محمد مهدی عبدالهی

2247
3

دیگر نمی آید صدایی از لبانم السلام علیک یا رقیه بنت الحسین
ابری شده چشمان من، ای آسمانم
دیگر نمی آید صدایی از لبانم
این زَجر ملعون زد مرا،چشمم شده تار
قرآن بخوان شیبُ الخضیب و همزبانم
شاعر:محمدمهدی عبدالهی

  • جمعه
  • 10
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 11:32
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب

اشعار و مدایح طفل مظلوم کربلا حضرت رقیه(س) -( سر بریده ی بابای من کجا بودی ) * عباس شاکری

40

اشعار و مدایح طفل مظلوم کربلا حضرت رقیه(س) -( سر بریده ی بابای من کجا بودی ) سر بریده ی بابای من کجا بودی
خوش آمدی به روی پای من کجا بودی
چه زخم و زار و کبود و چه پر ورم هستی
شبیه صورت و سیمای من کجا بودی
برای دیدن تو بس که من کتک خوردم
شده چو فاطمه اعضای من کجا بودی
تو آمدی و خرابه ستاره باران شد
ستاره ی همه شبه ای من کجا بودی
بیا به خاطر من نه به خاطر عمه
همیشه خورده کتک جای من کجا بودی
ز بس تو را صدا زده ام من تو را ای سر
نفس نمانده در این نای من کجا بودی
لب تو زخم و شکسته ز کینه دندانت
چه آمده به سرت وای من کجا بودی
خدا تویی پدرم؟ بوی نان نمی دادی
مگر شقایق زیبای من کجا بودی
شاعر : عباس شاکری

  • شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 06:28
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر اربعین امام حسین (ع) -(عمه جان این سر منور را) * علی اکبر لطیفیان

10685
33

شعر اربعین امام حسین (ع) -(عمه جان این سر منور را) عمه جان این سر منور را
کمکم می کنی که بردارم؟!
شامیان ای حرامیان دیدید
راست گفتم که من پدر دارم!
***
ای پدر جان عجب دلی دارم
ای پدر جان عجب سری داری
گیسویم را به پات می ریزم
تا ببینی چه دختری داری
***
ای که جان سه ساله ات بابا
به نگاه تو بستگی دارد
گر به پای تو بر نمی خیزم
چند جایم شکستگی دارد
***
آیه های نجیب و کوتاهم
شبی از ناقه ها تنزل کرد
غنچه های شبیه آلاله
روی چین های دامنم گل کرد
***
دستی از پشت خیمه ها آمد
لا جرم راه چاره ام گم شد
د رهیاهوی غارت خیمه
ناگهان گوشواره ام گم شد
***
هر بلایی که بود یا می شد
به سر زینب تو آوردند
قاری من چرا نمی خوانی؟!
چه به روز لب تو آوردند؟!
***
چشمهای ستا

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 04:26
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (کاروان رفت و من سوخته دل جا ماندم ) *

2407
4

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (کاروان رفت و من سوخته دل جا ماندم ) کاروان رفت و من سوخته دل جا ماندم
آه کز ناقه بیـــــــفتادم و تنها ماندم
همرهان بی خبر از من بگذشتند و دریغ
من و حشت زده در ظلمت صحرا ماندم
در پی قافله بســیار دویدم اما
پایم ازخار زرَه ماند و من از پا ماندم
کودکی خسته و شب تیره و این دشت مخوف
چکنم رو به که آرم که زره واماندم
ای پدر گر به سرم پا بگذاری چه خوش است
که در این بادیه از قافله بر جا ماندم
در میان اسرا مونس من زینب بود
که چنین دور هم از زینب کبری ماندم
زد مؤید به حریم رضوی بوسه و گفت
لله الحمد که بر درگه مولا ماندم
سید رضا مؤید

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 17:28
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (الا ای گل که پرپر زیر خاکی) *

2602
1

شعر مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (الا ای گل که پرپر زیر خاکی) از لحظه های اول شام غریبان
رنج اسارت دیده ام در این خرابه
وقت وداعت بوسه ای بر من ندادی
از کار تو رنجیده ام تا این خرابه
بعد از علی اصغرت سوگند بابا
تنها به تو خندیده ام تا این خرابه
از لحظه برگشت اسب بی سوارت
با عمه ام نالیده ام تا این خرابه
از خارجی بودن یتیمی یا اسیری
من حرفهای بشنیده ام تا این خرابه
از ترس اینکه از سر نیزه بیفتی!
من بارها ترسیده ام تا این خرابه
از دیدن روی خبیث شمر و أخنس
چون جوجه ای لرزیده ام تا این خرابه
بابا زبس دیر آمدی من پیر گشتم
من صد قیامت دیده ام تا این خرابه
از بعد توهینی که بر لعل لبت شد
قربان شدن شد ایده ام تا این خرابه
جواد حیدری

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 06:15
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه(ع) (ای ماه خون گرفته که امشب برآمدی) *

2911
4

مدح ومراثی حضرت رقیه(ع) (ای ماه خون گرفته که امشب برآمدی) ای ماه خون گرفته که امشب برآمدی
نازم سرت به سر کشی از دختر آمدی
تو باغبان عشقی و از دشت لاله ها
در پیش یک چمن گل نیلو فر آمدی
دشمن گرفته کلبه مارا زچار سو
ای دلنواز من زکدامین در آمدی
راضی به زحمت تو نبودم که این چنین
بر دیدن رقیه خود با سر آمدی
جالن منی که بر لب من آمدی پدر
عمر منی که گوشه ویران سر آمدی
ای از سفر رسیده چه آوردی ارمغان
دست تهی چرا به بر دختر آمدی
یادم بود که رفتی و اصغر به دوش تو
اینک چرا بدون علی اصغر آمدی
از بزم ما خرابه نشینان دگر مرو
ای ماه خون گرفته که امشب برامدی
سید رضامؤید

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:02
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (وقتي كه آمدي به برم نور ديده ام) *

2712
2

شعر مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (وقتي كه آمدي به برم نور ديده ام) وقتي كه آمدي به برم نور ديده ام
گفتم كه بازهم نكند خواب ديده ام
بابا منم شكوفه سيب سه ساله ات
حالا ببين چه سرخ و سياه و رسيده ام
خيلي ميان راه اذيت شدم ولي
رنج سفر به شوق وصالت كشيده ام
تنها به شوقت اين همه محنت كشيده ام
اينرا بدان كه بين تو و تازيانه ها
نام تو را به قيمت سيلي خريده ام
در بين اين مسير پر از غصه بارها
از آسمان ناقه چو باران چكيده ام
پايم سرم تمام تنم درد مي كند
از بس كه زجر در دل صحرا كشيده ام
كم سو شده دو چشم من از ضربه هاي او
حتي به زور صوت رسا را شنيده ام
از راه رفتنم تعجب نكن كه من
طعم بد شكستن پهلو چشيده ام
پاهاي من همه پر طاول شده ببين
خيلي به روي خار بيابان دويده ام
چادر

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:16
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شعر مدح ومراثی حضرت رقیه (ع)- (كليم بي كفن كربلاي ميقاتي) * وحید قاسمی

2612
3

شعر مدح ومراثی حضرت رقیه (ع)- (كليم بي كفن كربلاي ميقاتي) كليم بي كفن كربلاي ميقاتي
خليل بت شكن كعبه ي خراباتي
چه فرق مي كند آخر به نيزه يا گودال؟
هميشه و همه جا تشنه ي مناجاتي
نخوان كه نور كتاب خدا ندارد راه
به قلب سنگي اين مردم خرافاتي
كنار نيزه ي تو گريه مي كند يحيي
شنيده معني ذبح العظيم آياتي
نگاه لطف تو يك دير را مسلمان كرد
مسيح من چقدر صاحب كراماتي!
توان ناقه نشيني به دست و پايم نيست
خدابه خير كند،واي عجب مكافاتي
شنيده ام كه سفر رفته اي ولي بابا
براي من نخري گوشواره سوغاتي

شاعر : وحید قاسمی

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:26
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (اي همسفر به نيزه مرا جز تو ماه نيست ) *

2641
3

شعر مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (اي همسفر به نيزه مرا جز تو ماه نيست ) اي همسفر به نيزه مرا جز تو ماه نيست
من را به غير روي تو شوق نگاه نيست
در اين سه ساله غير تو ذكري نگفته ام
شكر خدا كه عمر كم من تباه نيست
با شك نگاه موي سپيد از چه مي كني
آري رقيه تو منم اشتباه نيست
هر منزلي كه آمده ام زخم خورده ام
شام كسي چو شام تن من سياه نيست
ديگر مجاب رفتن با عمه ام مكن
دستم وبال گردن و پايم به ره نيست
فهميده ام ز سيلي و شلاق و سلسله
ما را به غير دامن عمه پناه نيست
با اينكه كودكان همه زخمي و خسته اند
اما تن كسي چو تنم راه راه نيست
بابا بگو كه چشم عمو غيرتي كند
اينجا غير طعنه و تير نگاه نيست
علي اشتري

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 12:32
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (يادش به خير ناله اگر جوش مي گرفت) *

2476
1

شعر مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (يادش به خير ناله اگر جوش مي گرفت) يادش به خير ناله اگر جوش مي گرفت
دست عمو مرا به سر دوش مي گرفت
گاهي هم آفتاب نگاه پدر مرا
گلبوسه مي نشاند و در آغوش مي گرفت
آن گوشوار غرقه به خونم به جاي خود
سيلي هم انتقام من از گوش مي گرفت
گاه انتقام خصم ز ما بهر ناله بود
گاه يتقاص از لب خاموش مي گرفت
تنها شبيه مارد تو بود دخترت
دستي اگر به زخمي پهلوش مي گرفت
جواد زماني

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 12:39
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (خرابه است مكانش ولي صفا دارد ) *

2448
2

شعر مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (خرابه است مكانش ولي صفا دارد ) خرابه است مكانش ولي صفا دارد
سه ساله است و لي عمر عشق را دارد
به قاب كوچك چشمش سر به نيزه پر است
به من بگو كه در اين چشم خواب جا دارد ؟
در اين خرابه غذا و لباس زيبا نيست
به جاي هر چه كه گفتم فقط خدا دارد
به نام عشق شبي ديد هر چه را مي خواست
به اسم بوسه فدا كرد هر چه را دارد
حديث خواب و سر و بوسه ابتدايش بود
تو فكر مي كني اين روضه انتها دارد
مگو چرا همه از گريه اش خبر دارند
دلي كه عشق شكستن دهد صدا دارد!
رضا جعفري

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 12:43
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (پلكي مزن كه چشم ترت درد ميكند) *

11010
156

 مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (پلكي مزن كه چشم ترت درد ميكند) پلكي مزن كه چشم ترت درد ميكند
پر وا مكن كه بال و پرت درد ميكند
ميدانم اينكه بعد تماشاي اكبرت
زخمي كه بود بر جگرت درد مي كند
با من بگو كه داغ برادر چه كار كرد
آيا هنوز هم كمرت درد ميكند
مانند چوب خواهش بوسه نميكنم
آخر لبان خشك و ترت درد ميكند
لبهاي تو كبود تر از روي مادراست
يعني كه سينه پدرت درد ميكند
مي خواستم كه تنگ در آغوش گيرمت
يادم نبود زخم سرت درد ميكند
كمتر به اسب نيزه سوار و پياده شو از
این حجمه هاي سنگ سرت درد ميكند

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 12:47
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (شاید که خواب دیده ام ، این سر خیالی است) *

1627
2

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (شاید که خواب دیده ام ، این سر خیالی است) شاید که خواب دیده ام ، این سر خیالی است
اما نه خواب هم که بود باز هم عالی اَست
مهمان من قدم به سر چشم ما گذار
هر چند دست سفرۀ این طفل خالی اَست
خون لاله های گیسویم از لطف سنگ هاست
فرش سپید تو پُر گل های قالی اَست
با من زبان ِ سیلی شان حرف می زند
یعنی جواب هر چه بپرسم سؤالی اَست
تنها زدند و در دل خود هم نگفت کس
این کودک یتیم کدامین اهالی اَست
باب سری شبیه عمو چند وقتی اَست
از روی نیزه خیره به من این حوالی اَست
عمه گرفته دست مرا راه می برد
بابا بگو به خاطر کم سن و سالی اَست
محسن عرب

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 05:39
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (آن شب سپهر دیده ی او پر ستاره بود) *

1953
2

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (آن شب سپهر دیده ی او پر ستاره بود) آن شب سپهر دیده ی او پر ستاره بود
داغ نهفته در جگرش بی شماره بود
در قاب خون گرفته ی چشمان خسته اش
عکس ِ سر بریده و یک حلق ِ پاره بود
شیرین و تلخ خاطره های سه سال پیش
این سر نبود بین طبق ، جشنواره بود
طفلک تمام درد تنش را زیاد برد
حرفی نداشت ، عاشق و گرم نظاره بود
با دست خسته معجر خود را کنار زد
حتی کلام و درد ِ دلش با اشاره بود
زخم نهان به روسری اش را عیان نمود
انگار جای خالی یک گوشواره بود
دستش توان نداشت که سر را بغل کند
دستی که وقت خواب علی گاهواره بود
در لابه لای تاول پاهای کوچکش
هم جای خار هم اثر سنگ خاره بود
ناگاه لب گشود و تلاطم شروع شد
دریای حرف های دلش بی کناره بود
کوچکترین یتیم خرابه

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 05:46
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (زرد و کبود و سرخ شد اما هنوز هم) *

2126
2

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (زرد و کبود و سرخ شد اما هنوز هم) زرد و کبود و سرخ شد اما هنوز هم
دارد عزای دیدن بابا هنوز هم
تا تاول دوباره ای از راه می رسد
با گریه آه می کشد آن را هنوز هم
آهسته بغض می کند و خیس می شود ...
... زخم کبود گونه اش : « آیا هنوز هم
مهمان چوبدستی شهر جسارتی
من مانده ام به حسرت لب ها هنوز هم »
من درد های روسری ام را نگفته ام
با چشم های غیرت سقّا هنوز هم
از صحبت کنیزی مان گریه می کنم
می لرزم از خجالتش امّا هنوز هم
مُحرم شدم ، طواف کنم ، بوسه ها زنم
آنجا که هست کعبۀ دنیا هنوز هم
دلتنگ بود و رفت و نگفتید خوب شد
گوش بدون زینت او یا هنوز هم ... ؟!
علیرضا لک

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 05:48
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (شمع هر جا كه انجمن دارد) *

2572
1

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (شمع هر جا كه انجمن دارد) شمع هر جا كه انجمن دارد
پر پروانه سوختن دارد
بخدا نيست خارجى پدرم
دين به قلب پدر وطن دارد
گرچه در كربلاست پيكر او
دست اغيار پيرهن دارد
چوب تأديب خوب مى‏داند
كه چه بوسيدنى دهن دارد
سوى اغيار، ليكن انظر گرفت
بهر احباب بانگ «لن» دارد
معجرى هست بر سرم امروز
پدر من اگر كفن دارد
نيمه باز است كام خونى او
به گمانم پدر سخن دارد
گر بيايى ز جان بپردازم
ديدنت هر قدر ثمن دارد
«لن ترانى» مگو كه از هوسم
«اَرِنى» مى‏رسد ز هر نفسم
غير احياء نمى‏كنم امشب
جز «خدايا» نمى‏كنم امشب
منكه دل كنده‏ام ز عقبى دوش
ميل دنيا نمى‏كنم امشب
قرب دختر به بوسه پدر است
جز تمنا نمى‏كنم امشب
من زبونى نمى‏كشم از چرخ
من مدارا نمى‏كنم

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 05:52
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (من پاك سلاله حسينم) *

5508
8

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (من پاك سلاله حسينم) من پاك سلاله حسينم
زهراي سه ساله حسينم
گنجي به دل خرابه شام
در شام شدم سفير اسلام
من زينب ديگر حسينم
من سوره كوثر حسينم
روح شرف و قيام دارم
يك كرب و بلا پيام دارم
نور شهداست هاله من
شمشير خداست ناله من
احيا گر عشق و شور و حالم
قرآن حسين خط وخالم
عشق آمده ير فراز از من
عباس كشيده ناز از من
گردونه صبر پاي بستم
گلبوسه حور روي دستم
از وادي كربلا خروجم
تا شام بلا چهل عروجم
ماه رخ من كه بي قرينه است
خورشيد گرفته مدينه است
هر چند كه دختر حسينم
آئينه مادر حسينم
بگذاشته بر تنم نشانه
كعب ني و سنگ و تازيانه
صد كوه بلا به دوش بردم
خم گشتم و سر فراز مردم
عالم همه كربلاي من بود
زينب سپر بلاي من بود
من ياس ك

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 05:57
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (غير از غبار چهره او هاله‏اى نداشت ) *

1967
2

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (غير از غبار چهره او هاله‏اى نداشت ) غير از غبار چهره او هاله‏اى نداشت
هر روز صبح روى مژه ژاله‏اى نداشت
از ضعف زخمهاى تنش خشك خشك بود
مى‏خواست باغ داغ شود، لاله‏اى نداشت
وقتى كه از بساط گلويش گلايه كرد
آهى به سينه داشت، ولى ناله‏اى نداشت
رفت از شب خرابه و تشييع هم نشد
تنهاترين ستاره كه دنباله‏اى نداشت
صياد از سهولت صيدت عجب مكن
اين ماهى كبود شده باله‏اى نداشت
با اضطراب آمد و با التهاب رفت
كوچكترين شهيده كه غساله‏اى نداشت
آن شب كه دفن شد،دل من نيز مى‏سرود
اين خاك مرتفع‏تر از اين چاله‏اى نداشت

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 06:00
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (در گوشه ويرانه ام) *

2457
4

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (در گوشه ويرانه ام) در گوشه ويرانه ام
شد بهترين كاشانه ام
چون به وصال بابايم
گر چه سر ببريده اش را ديدم
مظلوم حسين عليه السلام (6)
گر چه دخت سه ساله ام
رنج چهل سال و ديده ام
سيلى و تازيانه از بس خورده ام
چون غنچه نشكفته اى پژمرده ام
بابا حسين عليه السلام (6)
سر بر خاك غم مينهم
درس شهادت ميدهم
كى اسير دشمن بى مروتم
من اسير عشق و سوز و محبتم
مظلوم حسين عليه السلام (6)

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 06:03
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (شيعيان شرح شب تار مرا گوش كنيد) *

8055
36

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (شيعيان شرح شب تار مرا گوش كنيد) شيعيان شرح شب تار مرا گوش كنيد
قصه ديده خونبار مرا گوش كنيد
مو به مو راز دل زار مرا گوش كنيد
داستان من و دلدار مرا گوش كنيد
تا بدانيد چرا خسته و بيمار شدم
اين چنين در كف اغيار گرفتار شدم
روزگارى به سر دوش پدر جايم بود
ساحت كاخ شرف منزل و ماوايم بود
ديدم مام و پدر محو تماشايم بود
ماه ، شرمنده ز رخسار دل آرايم بود
حال در گوشه ويرانه بود منزل من
خون دل گشته ز بى تابى دل ، حاصل من
يكشبى ناله ز هجران پدر سر كردم
دامن خويش ز خونان جگر تر كردم
صحبت باب بر عمه مكرر كردم
گفت : بابت به سفر رفته و باور كردم
تا سر غرقه به خونش به طبق من ديدم
من از اين واقعه چون بيد به خود لرزيدم
گفتم اى جان پدر، من به فدا

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 06:05
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (اى بارگاه كوچك تو قبله اى عظيم) *

2378
1

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (اى بارگاه كوچك تو قبله اى عظيم) اى بارگاه كوچك تو قبله اى عظيم
وى روضه مبارك تو روضه نعيم
باشد حريم اقدس تو قبله گاه دل
تا خفته چون تو جان جهانى در آن حريم
هم دختر امامى و هم خواهر امام
هم خود كريمه هستى و هم دختر كريم
قدرت همين بس است كه خوانند اهل دل
حق را به ابروى تو اى رحمت عميم
اى نور چشم زاده زهرا ((رقيه جان ))
هر چند كوچكى تو بود ماتمت عظيم
خواهم كه بر مزار تو گردم شبى دخيل
خواهم كه در جوار تو باشم شبى مقيم

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 06:09
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (ای یـار مهربانم ؛ بابای خسته جانم) *

7878
29

مدح ومراثی حضرت رقیه (ع) (ای یـار مهربانم ؛ بابای خسته جانم) ای یـار مهربانم ؛ بابای خسته جانم
برخیز و بین ملالم؛ من بر تو میهمانم
ای دختـر عـزیـزم؛ مهمان اشـک ریـزم
من سر به تن ندارم؛از جا چگونه خیزم
بابا به جان زهـرا؛ سیـرم از ایـن زمانه
بین پیکرم کبود است؛ از ضرب تازیانه
دیدم چه ها کشیدی در عالم اسیری
تو درس صبــر باید از مــادرم بگیــری
بابا به کوفه دشمن؛ فریاد جنگ میزد
بر دختــران زهــرا ؛ از بام سنگ میزد
دور از شما نبودم ای لاله ی کبودم
هنگام سنگ باران ؛ من روی نیزه بودم
آمد صدای قــرآن نــوری به دل نشاندی
گفتم بخوان دوباره ؛ بابا چرا نخواندی ؟
جانا مگر ندیدی اشرار کوفه پستند
قرآن به نیزه خواندم؛ پیشانی ام شکستند
بابا شبی ز ناقه افتادم و نمردم
دور

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 06:26
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب
 مظاهر کثیری نژاد

غزل شب سوم محرم از مظاهر کثیری نژاد -( زلف تو در باد بود و زلف من برباد رفت ) * مظاهر کثیری نژاد

4139
5

غزل شب سوم محرم از مظاهر کثیری نژاد -( زلف تو در باد بود و زلف من برباد رفت ) زلف تو در باد بود و زلف من بر باد رفت
هر چه زیبایی خدای تو به مویم داد....رفت
من سند آورده ام از زجرهای زجر،حیف!
باد با خود برده موهای مرا...،اسناد رفت
پابرهنه می دویدم گرچه با قصد فرار
ذهن من ناخواسته تا "انک بالواد..." رفت
از عروسک های من چیزی نمانده پیش من
اکثرش وقت فرار از دست من افتاد رفت
کربلا تا شام،قطره قطره شمعم آب شد
شعله ی لرزان عمرم شد اسیر باد رفت
چند روزی می شود چیزی نخورد غیر آب
دخترت کنج خرابه ظاهرا از یاد رفت
قطعه قطعه از من آخر دور شد بابای من
صفر تا صد، کاف و ها و یا و عین و صاد رفت

شاعر : مظاهر کثیری نژاد

  • سه شنبه
  • 25
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 10:25
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 مظاهر کثیری نژاد

غزل شب سوم محرم 93 ،زبانحال حضرت رقیه (س) با سر بریده پدر -( پیچید اگر به دور تنت بوریا کسی ) * مظاهر کثیری نژاد

5853
12

غزل شب سوم محرم 93 ،زبانحال حضرت رقیه (س) با سر بریده پدر -( پیچید اگر به دور تنت بوریا کسی ) غزل شب سوم محرم 93
سه ساله ی ارباب

پیچید اگر به دور تنت بوریا کسی
صد دست شد سرت که رسد دست ناکسی

دست تو را به صوت حجازیت خوانده ام
هرگز نبود جز پدرم خوش صدا کسی

تنها چرا به دیدن این خسته آمدی؟
همراه تو نبود مگر آشنا کسی؟

زخمی شدی چرا؟ مگر از جنگ آمدی؟
ما که نداشتیم سر جنگ با کسی!

بابا! بیا ببین که تنم درد می کند
با دست خویش زد به پرم، هر کجا، کسی

چشمم به چشمهای عمو بود و ناگهان
زد با لگد به پهلوی من بی هوا کسی

آنقدر کینه ی تو به دل داشتند که....
با نیت تن تو به من تاخت ناکسی

می زد به تازیانه مرا زجر، چون نبود
جز من به تو شبیه در این بچه ها کسی

قد خمیده ام اثر حب فاطمه ست
جز من نکرده ا

  • سه شنبه
  • 25
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 12:18
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

اما تو از سری که شده از قفا . . . بگو *

1875
9

اما تو از سری که شده از قفا . . . بگو از رنج های این سفر پر بلا بگو
از غصّه های بی حد و بی انتها بگو
تا بیشتر صدای تو را بشنوم پدر
تو خاطرات کلّ سه سال مرا بگو
اصلاً به من اجازه ی صحبت نمی دهد
این زخم های روی لبم ، پس شما بگو
من از غروب رفتن تو حرف می زنم
تو از طلوع بر نوک آن نیزه ها بگو
من از حرامیان و حرم دم نمی زنم
امّا تو از سری که شده از قفا . . . بگو
بابا دلم برای عمو تنگ می شود
از دست مهربان ز پیکر جدا بگو
با دیدن قدم چو دلت بی هوا شکست
از قامت کمانی خیرالنسا بگو
جرمم چه بود داغ یتیمی به من زدند
کاری نکرده دخترکت پس چرا ؟ بگو
امشب خدا کند که بمیرم برای تو
امّن یجیب را به قبول دعا بگو
www.beithayesookhte.blogfa.com

  • یکشنبه
  • 14
  • آبان
  • 1391
  • ساعت
  • 04:48
  • نوشته شده توسط
  • vahid
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد