ای یار سفر کرده گل از سفر آوردهی
بـر دخترکـت لاله از زخم سر آوردی
مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله
ویرانه سـرا روشن گردیـده ز روی تو
سوغاتی من گشته رگهای گلوی تو
مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله
مهمـان منـی بابا جانـان منی بابا
گیرم به سر دستت قرآن منی بابا
مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله
ای دلبــر جانانــه برگشتــه غــریبانه
کی دیده به ویرانه شمع و گل و پروانه
مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله
بنشینم و بگذارم لب بر لب عطشانت
یــادآورم از چــوب و از آیـه قرآنت
مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله
یک صورت خون آلود با این همه زیبایی
در ایـن شـب ظلمانـی گردیده تماشایی
مول
- یکشنبه
- 5
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 04:31
- نوشته شده توسط
- جواد