غزل شب سوم محرم 93
سه ساله ی ارباب
پیچید اگر به دور تنت بوریا کسی
صد دست شد سرت که رسد دست ناکسی
دست تو را به صوت حجازیت خوانده ام
هرگز نبود جز پدرم خوش صدا کسی
تنها چرا به دیدن این خسته آمدی؟
همراه تو نبود مگر آشنا کسی؟
زخمی شدی چرا؟ مگر از جنگ آمدی؟
ما که نداشتیم سر جنگ با کسی!
بابا! بیا ببین که تنم درد می کند
با دست خویش زد به پرم، هر کجا، کسی
چشمم به چشمهای عمو بود و ناگهان
زد با لگد به پهلوی من بی هوا کسی
آنقدر کینه ی تو به دل داشتند که....
با نیت تن تو به من تاخت ناکسی
می زد به تازیانه مرا زجر، چون نبود
جز من به تو شبیه در این بچه ها کسی
قد خمیده ام اثر حب فاطمه ست
جز من نکرده ا
- سه شنبه
- 25
- شهریور
- 1393
- ساعت
- 12:18
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار