اگر چه آسمون گرفته، باغ دلا خزون گرفته
رقیه تازه جون گرفته
آخه بابام مسافرت بود اومد
ولی پر از خاکستر و دود اومد
توی خرابه معطلم، بابا بیا کن بغلم، که غم شده قاتل من
گفتم بیا...نه با سرت، کجاس پس اون بال و پرت؟، بازی نکن با دل من
اونقده داد زدم که دیگه کم آوردن، صدات زدم آوردن، سرو واسم آوردن
زخم سر تو رو با نیزه هم آوردن، دیگه بدم آوردن، سرو واسم آوردن
(وای! ای یچه ها خبر خبر! بابام رسیده از سفر)(3)
********
مثل خرابه ام خرابه ، بی معجری واسم عذابه
روز شونه ها جای طنابه
من که از اول اینجوری نبودم
خوب نمی شه دیگه تن کبودم
افتادم از نای و نفس، می زدنم از پیش و پس، شکسته بال و پر من
تفریحشون بود
- سه شنبه
- 8
- مهر
- 1393
- ساعت
- 07:56
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار