شد چو در کرب و بلا
سبط رسول دو سرا
خامس اصحاب کسا
از ستم قوق دغا
کوفت به صد شور و نوا
پرچم جانبازی و
راضی به غم و محنت و اندوه و الم
شد ز ستمکاری اشرار
شد آن سید ابرار
در آن ورطه ی پر خوف و خطر
بی کس و بی ریا
ز یکسو چو قمر دید دو تا فرق
علی اکبر والا گهر و
قطع ز تن بازوی عباس علمدار
که ناگاه شد اظهار حضورش
به دو صد رنج و محن
قاسم ناشاد حسن
گفت به سوز جگر و چشم گهربار
که ای خسرو بی یار
جگر گوشه ی زهرا
خلف حیدر کرار
عمو جان شود آیا که دهی
اذن فداکاریم امروز
که یاری کنم از شوق و شعف دین خدا را
به خدا بر دل من تنگ
جهان تنگتر از چشمه ی سوزون
شد کاغشته به خون
گشته جوانان تو را تن
شه تشنه چو لشنفت
ز
- شنبه
- 18
- آبان
- 1392
- ساعت
- 12:13
- نوشته شده توسط
- یحیی