قاسم بن حسن (ع)

مرتب سازی براساس
 علی اکبر لطیفیان

شعر حضرت قاسم بن حسن-(خوب است هر عاشق قرنی داشته باشد) * علی اکبر لطیفیان

2359

شعر حضرت قاسم بن حسن-(خوب است هر عاشق قرنی داشته باشد) خوب است هر عاشق قرنی داشته باشد
در دست عقیق یمنی داشته باشد
گر میل به قربان شدنی داشته باشد
بد نیست که معشوق «لن» ی داشته باشد
این جذبه عشق است که رد کردمت این جا
ور نه پی چشمم نمی آوردمت این جا
تو فرق نداری به خدا با پسر خویش
این گونه عمو را مکشان پشت سر خویش
خوب است نقابی بزنی بر قمر خویش
تا قوم زمینت نزند با نظر خویش
آخر تو شبیه حسنی، حرز بیانداز
تو یوسف صحرای منی، حرز بیانداز
ماه از روی چون ماه تو وامانده دهانش
زلف تو پریشان شد و دادند تکانش
حق دارد عمو این همه باشد نگرانش
این ازرق شامی و تمام پسرانش
کوچک تر از آنند به جنگ تو بیایند
گر جنگ بیایند به چنگ تو میایند
زن ها چه قدر موی پریشان تو

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر حضرت قاسم بن حسن(ما را برای كسب شهادت دعا كنید) *

1309

شعر حضرت قاسم بن حسن(ما را برای كسب شهادت دعا كنید) ما را برای كسب شهادت دعا كنید
این كار را برای رضای خدا كنید
مانند مجتبی پدرم غصه می خورم
گر كه مرا به واژۀ صبر آشنا كنید
بابای من كه كرببلا نیست پس شما
فكری به حال این پسر مجتبی كنید
دل نازكم، چه كار كنم!؟ ارث برده ام
با قاسم امام حسن خوب تا كنید
جای زره برای تنم جان فاطمه
لطفی كنید یك كفنی دست و پا كنید
جا مانده ام ز اكبر لیلا، چه می شود!؟
ای تیغ های تشنه مرا هم صدا كنید
من آمدم كه در عوض جنگ نهروان
بغض گلو گرفته یتان را رها كنید
دارم به آرزوی دلم می رسم، چه خوب!
در راه عشق زود سرم را جدا كنید
شاعر:محسن مهدوی

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(ساحل بحر کرم پُر موج است)باصدای محمد صمیمی *

2492

شعر حضرت قاسم بن حسن(ساحل بحر کرم پُر موج است)باصدای محمد صمیمی ساحل بحر کرم پُر موج است
میل سیمرغ بقا بر اوج است
علم اعداد ریاضــی برگشت
عدد سیزده امشب زوج است
**
سیــزده بار حزینـــم امشب
با غم و غصه عجینم امشب
به خود عشق قسم، دل شده ی
این حسن چهره ترینم امشب

**
سیزده بار ز خود رستم من
سیزده مرتبــه سرمستم من
سیزده بار به آقا سوگنــد
قاسم ابن الحسنی هستم من
**
سیـــزده بار دلــم در محــن است
تا سحر ذکر دلم یا حسن است
آن شهیدی که شب روضه ی اوست
سیزده ساله ترین بی کفن است
**
گر مسلمان امام حسنیــد
سائل لطف مدام حسنید
سیزده بار بگوئید حسین
تا بدانند غــلام حسنید
**
سیزده حجــله بنا بگذاریــد
سـیزده بـار حـنـا بـگذارید
سفره ی عقد بچینید و در آن
قـاب عکس شهد

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(کبوترانه از این خاک‌ها رها شده‌ای) *

1483

شعر حضرت قاسم بن حسن(کبوترانه از این خاک‌ها رها شده‌ای) برای درد یتیمانه‌ات دوا شده‌ای
ربوده باد ز رویت نقاب و می‌بینم
چه قدر شکل جوانیِ مجتبی شده‌ای
بیا برای مدینه دوباره گریه کنیم
رسیده مادرم و غرق در عزا شده‌ای
دو دست زیر تنت برده‌ام ولی خالی‌ست
جدا شدی ز من از بس جدا جدا شده‌ای
پس از صدای نفس‌های مانده در سینه
پس از صدای ترک‌ها چه بی صدا شده‌ای
به قد کشیدن تو تیغ‌ها کمک کردند
گمان کنم به بلندیِ نیزه‌ها شده‌ای
من از کمر شده‌ام تا و از تو می‌پرسم
سرت چه آمده از بین سینه تا شده‌ای؟
شاعر:حسن لطفی

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(باز کامم به مدح تو وا شد) *

1758

شعر حضرت قاسم بن حسن(باز کامم به مدح تو وا شد) باز کامم به مدح تو وا شد
دفتر شعر من مصفا شد
باز شوری به سینه ام افتاد
صدف طبع من گهر زا شد
نی فقط ما اسیر زلف توایم
عاشق تو حسین زهرا شد
نفس تو رسیده اش به مشام
پور مریم اگر مسیحا شد
درسی از تار زلف تو آموخت
یوسف ار این چنین دل آرا شد
بی خبر بود از گل رویت
گر که مجنون اسیر لیلا شد
سرو، گر قامتی چنین دارد
از ازل، پیش پای تو پا شد
نکته دانِ نگاه تو گشته
چشم آهو اگر که زیبا شد
لرزه بر پشت دشت افتاده
قاسم ابن الحسن هویدا شد
بر لبت نام مجتبی آمد
خار در دیدگان اعدا شد
تیغ ها سر به زیر افکندند
چشم ها محو در تماشا شد
قامتت را زره گران آمد
گر چنین، رهسپار سینا شد
صف دشمن شکافت یک نگهت
برق چشمت عصای مو

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(این که چون قرص قمر تابیده) *

2048
3

شعر حضرت قاسم بن حسن(این که چون قرص قمر تابیده) این که چون قرص قمر تابیده
شمس هم دور سرش گردیده
از کف ساقی صهبای ازل
سیزده جام عسل نوشیده
به نیابت ز لب بابایش
بارها دست عمو بوسیده
زرهی نیست برازنده ی او
بی سبب نیست کفن پوشیده
مگر این کیست که با آمدنش
لشگر کوفه به خود لرزیده؟
گوییا صحنه ی جنگ جمل است
بس که مانند حسن جنگیده
نوه ی انسیة الحورایت
استخوان هاش زهم پاشیده
می کشد پاشنه بر روی زمین
به دل انگار که زمزم دیده
آه آهش شده قطعه قطعه
بند بندش شده چیده چیده
نفسی داشت ولی با سختی
بس که این سینه به هم چسبیده
از لبش جام عسل می ریزد
چه قدر سنگ به آن چسبیده
وای از آن لحظه که بیند نجمه
سر او از روی نی تابیده
مثل لاله بدنش وا شده است
چه قدر خوش قد

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(آن که این گونه به خون قامت او غلتیده است) *

1429
1

شعر حضرت قاسم بن حسن(آن که این گونه به خون قامت او غلتیده است) آن که این گونه به خون قامت او غلتیده است
«سیزده بار زمین دور قدش گردیده است»
این گل تر که چنین خفته به خون پیکر او
صورتش را لب شیرین حسن بوسیده است
به رکاب حسرت بوسیدن پایش باقیست
این نهالی است که بر سرو، قدش بالیده است
دشمن و دوست همه محو تماشای وی‌اند
لشگر حُسن ببین تا چه بساطی چیده است!
این قیامت قد از آن خیمه کمی دور کنید
مادرش تا که نبیند که کفن پوشیده است
این تن زیر سم اسب عدو رفته ز کیست؟
که لبش بر رخ زیبای عمو خندیده است
آن قدر خوب و عزیز است گل باغ حسن
که شه از اکبر خود بیشتر‌ش بوسیده است
رفت تا این تن گلگون به حرم، زینب گفت:
بشکند دست پلیدی که گلم را چیده است
«سائلا» بر در کاشانه او

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(این بار طوفانی به سوی دشت، عازم بود) *

1436

شعر حضرت قاسم بن حسن(این بار طوفانی به سوی دشت، عازم بود) این بار طوفانی به سوی دشت، عازم بود
سهم حسن از کربلا، غوغای قاسم بود
عطر مدینه لا به لای گیسوانش داشت
از بچه های کوچه های آل هاشم بود
از روز تشییع پدر تا کربلا بارید
باران تیر عشق یک ریز و مداوم بود
پیراهن اش غارت شد اما این که چیزی نیست
وقتی که انگشت عمو هم از غنائم بود
سر را جدا کردند اما عمه می پرسید
آیا برای بردن سر، نیزه لازم بود؟
شاعر:بشری موحد

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(از شوری چشم حسودان ترس دارم) *

1616
4

شعر حضرت قاسم بن حسن(از شوری چشم حسودان ترس دارم) از شوری چشم حسودان ترس دارم
بی نظم می بندم سرت عمامه ات را
آه! ای کبوتر بچه ی مشتاقِ پرواز
محکم گرفتی توی دستت نامه ات را
می خواستم نفرستمت اما عزیزم
حکمِ جهادت را تو از بابا گرفتی
سخت است از تو دل بریدن چاره ای نیست
از عمه شمشیر پدر، آیا گرفتی؟
با جنگ جویان فرق داری مردِ کوچک
گشتم زره اندازه ات پیدا نکردم
شهدِ شهادت از لبانت بود جاری
می خواستم بوسم لبت اما... نکردم
مانند زهرا راه رفتن شیوه ی توست
تیغ حسن در دست و با لبخند رفتی
پشت سرت لرزید قلبِ خیمه وقتی
خون خواهی آن اکبرِ دلبند رفتی
"هل من مبارز؟ " می زنی فریاد در دشت
مثل عمو پیچیده می جنگی دلاور
ارزق چشیده ضربه های کاری اش را
ای قوم بی دین

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(نه کلاه خود و نه جوشن نه زره آقام به تن داشت) *

1572
3

شعر حضرت قاسم بن حسن(نه کلاه خود و نه جوشن نه زره آقام به تن داشت) نه کلاه خود و نه جوشن نه زره آقام به تن داشت
**برای رفتن میدون فقط اون یه پیرهن داشت
مثه ماه شب چارده می زنه به قلب لشگر
**پشت سر داره دعای عمو و دعای مادر
می خونه (ان تنکرونی فانا بن الحسن) ای قوم
**بیائید جلو که (نجل نبی الممتهن)ای قوم
از نفس افتاده ام من
** از فرس افتاده ام من صدا زد عمو بیا که قاسمت داره می میره
**داره جام شهادت از دستای جدت می گیره
عمو جون برس به دادم یه نفر گرفته مویم
**اگه دیر بیایی اینجا می زنه رگ گلویم
همه استخونای من زیر سم اسب شکسته
**یه بانوی قد خمیده بالای سرم نشسته
از نفس افتاده ام من ** از فرس افتاده ام من

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

سیزده ساله ترین پیر -( بین میدان قاسم است یا ماه تابان آمده؟! ) * محمد جواد شیرازی

2621
7

سیزده ساله ترین پیر -( بین میدان قاسم است یا ماه تابان آمده؟! ) بین میدان قاسم است یا ماه تابان آمده؟!
سیزده ساله ترین پیرِ جوانان آمده
بس که با هیبت رسیده من نفهمیدم دگر
یک تنه او آمده یا کل گردان آمده؟!
آن قدَر شوق پریدن در دلش دارد که او
بند کفشش را نبسته سوی میدان آمده
تا که خواند: "إن تنکرونی فأنا ابن المجتبی"
پیرمردان جمل گفتند: طوفان آمده
هرکسی که تن به تن جنگید با او گفته اند...
بین میدان، عمرِ ننگینش به پایان آمده
چهار فرزندِ لعین را کشت با ذکرِ علی
ازرقِ شامی خودش حالا هراسان آمده
بندِ نعلین تو باز است... ازرقِ شامی تویی؟!
کفر، از ترفندِ قاسم مات و حیران آمده
این بت کفار هم زد بر زمین ابن الحسن
تیغِ ابراهیمی اش بر فرقِ شیطان آمده
دوره اش کردند و

  • دوشنبه
  • 19
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 11:01
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 جابر عابدی

اشعار واحد برای حضرت قاسم بن حسن(ع) -( نمنم اشکامه فقط خون - بی زره اومدم به میدون ) * جابر عابدی

183

اشعار واحد برای حضرت قاسم بن حسن(ع)  -( نمنم اشکامه فقط خون - بی زره اومدم به میدون ) نم نم اشکامه فقط خون - بی زره اومدم به میدون
إن تنکرونی رو لبامه - آمادهی مرگم عمو جون
شهادته آرزوی من، آبروی من
رو سفید میشم من پیش بابام
خوردم عمو بد جوری زمین، حالمو ببین
وقت رفتنه تنهای تنهام
عموعمو برس به داد قاسم - بیا بیا عمو مراد قاسم
عموعموعموجونم
صدای ناله مو شنیدی - بالا سرم زودی رسیدی
پامال دشمنا شدم من - کار از کارم گبشته، دیدی
دیدی چه جور تیرا مو به مو، سنگاهم عمو
زخم بی حسابمو گرفتن
پاشیده ام، تیغ و نیزهها، نعل تازه ها
بد جوری گلابم و گرفتن
عموعمو برس به داد قاسم - بیا بیاعمو مراد قاسم
عموعموعموجونم
راه نفس تو سینه بسته - غبار صحرا روم نشسته
قد کشیدم یه روزه اینجور - استخونام هم

  • شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 15:43
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 جابر عابدی

اشعار و مدایح حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( ای بسمل طپیده به خون در برابرم ) * جابر عابدی

31

اشعار و مدایح حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( ای بسمل طپیده به خون در برابرم ) ای بسمل طپیده به خون در برابرم
آید ز زخم زخم تو بوی برادرم
تا استخوان سینه و پهلوی تو شکست
یاد آمدم ز سینه و پهلوی مادرم
از داغ جانگداز تو شد تازه بر عمو
داغ برادرم حسن و داغ اکبرم
کو مجتبی که گریه کند در عزای تو
خالیست در کنار تو جای برادرم
از خیمه تا کنار تو با گریه آمدم
آبت دهم ز چشمه ی چشم ز خون ترم
سُم ستور با تو چه کرده که غیر اسم
چیزی نمانده از بدنت خاک بر سرم
این نعش توست بر سر دست عموی تو
نه استخوان له شده در خیمه میبرم
آیت تفاوتی نکند این شهید با
آئینه ی تمام نمای پیمبرم

شاعر:جابر عابدی

  • شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 06:38
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

دانلود سبک زمینه شهادت قاسم بن حسن(ع) -( بر روی لبش پر از غزل بود ) * حسین ایزدی

1900
3

دانلود سبک زمینه شهادت قاسم بن حسن(ع) -( بر روی لبش پر از غزل بود    ) (به سبک بین همه دلبرای دنیا)
بر روی لبش پر از غزل بود
اون که شهادت براش عسل بود
داره به دور حسین می گرده
تا اذن نگیره بر نمی گرده
من، ذخیره ی حسنم
فدای، تو تمومه تنم
قاسم، گلِ برادر من
******
نامردی این قوم بی نظیره
این نیزه دیگه راتو میگیره
از درد رو زمین پا میکشی تو
با این کار عمو رو می کشی تو
تویی، امانت حسنی
مث، حسین تو بی کفنی
قاسم، گلِ برادر من

شاعر : حسین ایزدی

دانلود سبک

  • چهارشنبه
  • 27
  • شهریور
  • 1392
  • ساعت
  • 13:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

دانلود سبک شور حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( با چهره ای شبیه ماه میزنه به قلب سپاه ) * حسین ایزدی

6472
5

دانلود سبک شور حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( با چهره ای شبیه ماه       میزنه به قلب سپاه ) (به سبک تا غم تو سینه می شینه)
با چهره ای شبیه ماه میزنه به قلب سپاه
داره مث حسن می جنگه
زنده بودن براش یه ننگه
با این نبرد حیدری وارث فتح خیبری
تو آبروی مجتبایی
تو نور چشمای خدایی
******
یکدفه گرد و خاک میشه سرش ز نیزه چاک میشه
حسین مث باز شکاری
رسید کنار تو با زاری
پاشو عزیز داداشم سخته کنار تو باشم
کاری ز دستم بر نمیاد
نیزه ز پهلو در نمیاد

شاعر : حسین ایزدی

دانلود سبک

  • دوشنبه
  • 8
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

نوحه واحد حضرت قاسم(ع)به همراه سبک -( اگر بابا ندارم من ) * عابدین کاظمی

5

نوحه واحد حضرت قاسم(ع)به همراه سبک -( اگر بابا ندارم من ) اگر بابا ندارم من-به پایت سر گذار من-ز تو دارم هرچه دارم من
بده اذنم روم میدان که غرق شور احساسم
مخور غم ای عمو جان که دست آموز عباسم
ازآن روزی که بشنیدم رخ مادر شده نیلی
خدا داند خدا داند که محزون گل یاسم
عمو جانم،ای عمو جانم ای عمو جانم ای عمو جانم(2)
بیا بنشین کنار من-ز کف رفته قرار من –خزان گردیده بهار من
شکسته دست و پهلو وشکسته استخوان من
به زیر سم مرکب ها مگر جویی نشان من
نمانده غیر مشتی پر،ز مرغ بی پر وبالت
تماشا کن که می گردد برون از سینه جان من
عمو جانم،ای عمو جانم ای عمو جانم ای عمو جانم(2)

شاعر : عابدین کاظمی

دانلود سبک

  • دوشنبه
  • 15
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:31
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

نوحه حضرت قاسم(ع)به همراه سبک -( از فرس افتادم گشته ام جان بر لب ) * عابدین کاظمی

6

نوحه حضرت قاسم(ع)به همراه سبک -( از فرس افتادم      گشته ام جان بر لب ) از فرس افتادم گشته ام جان بر لب
کن مرا پیدا زیر پای مرکب
گر چه پر پر،بر زمینم
ای عمو جان،حامی قران دینم
عمو جان(4)
ای به خون بنشسته پهلویت بشکسته
جمله ی اعضای تو زهم بگسسته
غرق در خون،گشته رویت
گفتگو کن،بار دیگر با عمویت
واویلا(4)
ای برادر زاده سر افرازم کردی
من دعایت کردم تا مگر بر گردی
جمله مات،همت تو
مرحبا و آفرین بر غیرت تو
واویلا(4)

شاعر : عابدین کاظمی

دانلود سبک

  • دوشنبه
  • 15
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:41
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

نوحه حضرت قاسم ابن الحسن -( مردم تا که گفتی قصد میدان دارم آقا ) * محسن تدین

1166

نوحه حضرت قاسم ابن الحسن -( مردم تا که گفتی قصد میدان دارم آقا ) مُردَم، تا که گفتی قصد میدان دارم آقا
قاسم،اکبرم جوشن به تن شد اربا اربا
قاسم،تو که جوشن هم نداری واویلا
قاسم،یادگار حسن
وقتی زره ات شد کفن
افتاد لرزه افتد بر پشت من
وای وای ای عمو جان حسین
********
عمو،زیربار غربتت دیگر شکستم
عمو،اذن میدان را بده حالا به دستم
مردم از همینکه بعد اکبر زنده هستم
بودی، هم عمو،هم پدر
بنگر،آمدم دیده تر
دارم، عزم میدان به سر
وای وای ای عمو جان حسین
********
قاسم،یادگار مجتبی در خون تپیدی
قاسم،من خمیدم تا که دیدم قد کشیدی
قاسم،همچو بابایت به دستم آرمیدی
جسم ات،ای عمو لاله گون
چشمم،از غمت رنگ خون
بعد از تو بهارم خزون
وای وای ای عمو جان حسین
********

  • چهارشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:02
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

واحد قاسم ابن الحسن -( روی تنت جای لگد نشسته-دلم شکسته ) * عباس شاکری

70

واحد قاسم ابن الحسن -( روی تنت جای لگد نشسته-دلم شکسته ) روی تنت جای لگد نشسته-دلم شکسته
نیزه ها بر جسم تو بد نشسته-دلم شکسته
زخما رو جسمت بی عدد نشسته-دلم شکسته
تو عاشق رفتن بودی عزیزم
امون حسن بودی عزیزم
مثه داداش من بودی عزیزم
بی زره و جوشن بودی عزیزم
جلوی چشمام،پا بر زمین نزن
از روی خاکا،پا شو گل حسن
دیدم چقدر سنگ،بر جسم تو زدن
آه و واویلا یتیم حسنم
کشته شدی طعم عسل چشیدی-تو پر کشیدی
چی شد که اینجوری قد کشیدی-پر کشیدی
آخرشم به آرزوت رسیدی –تو پر کشیدی
خدا کنه نجمه خاتون نبینه
پیکر ناز تو روی زمینه
قدت مثه یل ام البنینه
شرمنده ام از کریم مدینه

بزا سرت رو قاسم به روی پام
برو برسون به داداشم سلام
رفتی و مونده شرمندگی برام
آه و واویلا یتیم حسنم

شا

  • چهارشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:32
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

شعر حضرت قاسم بن الحسن -( وقتی چشید شربت احلی من العسل ) * محمود ژولیده

6788
3

شعر حضرت قاسم بن الحسن -( وقتی چشید شربت احلی من العسل ) وقتی چشید شربت احلی من العسل
نوشید جرعه جرعه بلا را بغل بغل
آنسان که خواست زیر سم اسب خُرد شد
گویی مجاب شد ز تماشای او اجل
آن آرزو که داشت به راهِ عموی خود
حالا رسیده بود دعایش به ما حَصَل
سینه شکسته کرد صدا : ای عمو ببین
قالو بلا بخون من امضا شد از ازل
بنگر که جان به دوست کریمانه داده ام
ابن الکریم همچو کریم است فِی المَثَل
سینه به سینه می بری ام ای عمو! ببر
حالا کنار اکبر خود کن مرا بغل
محزون ترین حماسۀ تصویر کربلا
خورشید در میان دو مَه پاره در غزل
ای قاسمم ! خدا بکشد قاتل ترا
یا رب بیا و مَگذر از این قوم بَد عَمل
زانو زده حسین میان دو نهرِ خون
پیش فرشتگان مقرب در این عمل
اهل حرم به گِرد اما

  • پنج شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 04:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

زمینه حضرت قاسم(ع)به همراه سبک -( تو این ،بیابون به من عمو جون ) * عباس شاکری

44

زمینه حضرت قاسم(ع)به همراه سبک -( تو این ،بیابون به من عمو جون ) تو این ،بیابون به من عمو جون
بده اجازه،برم به میدون
جز این ندارم من دیگه حاجت
اهلا من العسله شهادت
بالاتر از این چیه سعادت
عمو عمو جونم عموجونم
بی تاب و زارم،در انتظارم
باید که اسم از،بابام بیارم
همراه من دست خط بابامه
که تسکین درد و غصه هامه
ببین شوق رفتن تو چشامه
عمو عمو جونم عمو جونم
چه نوجوونی،چه پهلوونی
رجز می خونه،ان تنکرونی
جای سم اسباش به تن او
ببین چه صد پاره ست بدن او
شمشیر و نیزه شد کفن او
عمو عمو جونم عمو جونم

شاعر : عباس شاکری

  • شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:43
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر مدح حضرت قاسم(ع) -( بالاترين محله ي پرواز جاش بود ) * علی اکبر لطیفیان

1960
0

شعر مدح حضرت قاسم(ع) -( بالاترين محله ي پرواز جاش بود ) بالاترين محله ي پرواز جاش بود
خورشيد از اهالي صبح نگاش بود
خال لبش كه ارثيه ي آفتابهاست
يك آسمان ستاره ي قطبي فداش بود
يك بند بسته ، بند دگر را نبسته است
اين اشتياق تازه ي نعلين پاش بود
كم كم بزرگ ميشود و مرد ميشود
آنقدر سنگ و تير و بهانه براش بود
افتاده بود و دور خودش داد ميكشيد
يك استخوانْ دردِ بدي در صداش بود
آن جاده اي كه ما به غبارش نميرسيم
اين نوجوان قافله در انتهاش بود

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • دوشنبه
  • 22
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شعر مدح حضرت قاسم(ع) -( شوريدگيت داده به دل اختيار را ) * وحید قاسمی

1743

شعر مدح حضرت قاسم(ع) -( شوريدگيت داده به دل اختيار را ) شوريدگيت داده به دل اختيار را
با زلف دوست بسته قرارومدار را
آيينه ي تمام نماي يل جمل
ازاين سپاه فتنه درآور دمار را
ابروكشيده ! حُكم نيام است اين نقاب
بايد مهاركرد كمي ذوالفقار را
ازانعكاس نام «حسن» كوفه دلخوراست
فرياد كن دوباره شكوه تبار را
« إن تنكرون» تولجشان را درآورد
آري،به رخ بكش نسب واعتبار را
مثل علی چه قدر تو شمشیر می زنی !
دنبال كن سواربه فكر فرار را
برخيزجان فاطمه، دلگيرترنكن!
تصويربي سپاهي اين شهريار را
ازنيزه اي كه خورده به پهلوت واضح است
زرگرتلاش كرده بسنجد عيار را
با يك غرور له شده ؛مانده ست باغبان
آخرچگونه جمع كند اين انار را

شاعر : وحید قاسمی

  • دوشنبه
  • 22
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 14:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم -( این پسر در عرصه ایثار بر یاران سر است ) *

1533

شعر حضرت قاسم -( این پسر در عرصه ایثار بر یاران سر است ) «مرگ در کامم عمو جان از عسل شیرین تر است»
این پسر در عرصه ایثار بر یاران سر است
آنکه سرداران عالم را امام و سرور است
قاسم لب تشنه آن سرباز کوچک آن شهید
قبله حاجات عشاق شکسته ساغر است
در کهنسالی شراب ناب گیرا تر شود
در شباب اما شراب آیا چنین سکر آور است
ای عمو جان مرگ باشد زندگی بعد از علی
من دلم لبریز از عشق علی اکبر است
عون در خون خفت و من از شور بختی زنده ام
من خجل از عمه ام بر سر هوای جعفر است
اذن می خواهم که اینک رو به میدان آورم
تیغ تیزم تشنه خون هزاران لشکر است
گفت نور دیده من اذن از مادر بگیر
گفت در راه تو مرگم آرزوی مادر است
مادرم خود بر کمر اینک مرا شمشیر بست
مرگ را من راغب اما مادرم

  • سه شنبه
  • 23
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 14:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت قاسم -( يد موسي و مسيحائيِ عيسی دارد ) * یاسر حوتی

2677
4

شعر مرثیه حضرت قاسم -( يد موسي و مسيحائيِ عيسی دارد ) يد موسي و مسيحائيِ عيسی دارد
نفس تيغ كفش معجز احياء دارد
حسني زاده ولي ابن حسينش گويند
اين حسيني حسني رزم تماشا دارد
ضربه اي مي زند و هيمنه ها مي شكند
" قاسم " بن الحسن اسمي كه مسمي دارد
اين پسر آينه حُسن حسن بود و شكست
پس حسن در همه كرب و بلا جا دارد
عسل سرخ ز كنج لب او مي ريزد
لعل شيرين و لب و شور معما دارد
تاك بود و به مصاف تبر و داس كه رفت
سرو برگشت ، قدي هم قد آقا دارد
صورت و سينه تو ...، پهلو و بازوي علي...
چقـَـدَر كرب و بلا حضرت زهرا دارد

شاعر : یاسر حوتی

  • سه شنبه
  • 23
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر مرثیه دو بیتی حضرت قاسم -( گُل ِ پژمرده پژمردن ندارد ) * علی اکبر لطیفیان

17012
20

شعر مرثیه دو بیتی حضرت قاسم -( گُل ِ پژمرده پژمردن ندارد ) گُل ِ پژمرده پژمردن ندارد
ز پا افتاده پا خوردن ندارد
مرا بگذار عمو برگرد خيمه
تن پاشيده كه بردن ندارد
***
بيا شوق مرا ضرب المثل كن
تمام ظرفهايم را عسل كن
براي آنكه از دستت نريزم
مرا آهسته آهسته بغل كن
***
لبم بوي پدر دارد عمو جان
سرم شوق سفر دارد عمو جان
تمام سنگها بر صورتم خورد
يتيمي دردسر دارد عمو جان

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • سه شنبه
  • 23
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن الحسن -( افتادم از پشت فرس عمو به فريادم برس ) * حسین میرزایی

13652
29

شعر حضرت قاسم بن الحسن -( افتادم از پشت فرس عمو به فريادم برس ) افتادم از پشت فرس عمو به فريادم برس
ديگر فتادم از نفس عمو به فريادم برس
عمو حسين عمو حسين
***
مگرنگفتي اي عمو هستي به جاي پدرم
ببين زسم اسبها آخرچه آمد به سرم
عمو حسين عمو حسين
***
جزسنگ ونيزه كس نميگيرد نشانم اي عمو
مثل دلم ببين شكسته استخوانم اي عمو
عمو حسين عمو حسين
***
عموبيا ببين زخون جاي حنا رنگم زدند
ديدند ندارم من زره از هرطرف سنگم زدند
عمو حسين عمو حسين
***
گفتم يتيمم سويم از هرسو دويدند اي عمو
تمام آنها با گد نازم خريدند ای عمو

عمو حسين عمو حسين
***
جانم به لب آمد ولي بگو به نوعروس من
شادم نمي بينم اسيري ميرود ناموس من
عمو حسين عمو حسين

شاعر : حسین میرزایی

  • سه شنبه
  • 23
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت قاسم -( بر روی خاک تیره برافتادم ای عمو ) *

1767
4

شعر مرثیه حضرت قاسم -( بر روی خاک تیره برافتادم ای عمو ) بر روی خاک تیره برافتادم ای عمو
بازآ بکن زراه کرم یادم ای عمو
من آهوی حرم، شده ایندشت صیدگاه
اندرکمند کینة صیادم ای عمو
بی یار و بی معینم ایا شاه تاجدار
فریادرس که در کف جلادم ای عمو
بر حال من نمیکند آخر ترحمی
این قاتل شریر که ناشادم ای عمو
دادم برس که زندگی من تمام شد
حالا بزیر خنجر فولادم ای عمو
حلقم لطیف خنجر کین تیز و پرشرر
قاتل قویست نی زکس امدادم ای عمو
غیر از تو نیست یار و معینم در ایندیار
بی یاورم بیا و بفریادم ای عمو
چون مرغ برشکسته فتدادم بدام جور
کی میکند بغیر تو آزادم ای عمو
در این دیار فایز بیچاره پرغم است
کن چاره برغمش حق اجدادم ای عمو

  • سه شنبه
  • 23
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

شعر شهادت حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( آمدم جان عمو درک منای تو کنم ) * محمود ژولیده

2377
2

شعر شهادت حضرت قاسم بن الحسن(ع) -(    آمدم جان عمو درک منای تو کنم ) آمدم جان عمو درک منای تو کنم
خویش را لایق به دیدار خدای تو کنم
پدرم کرده وصیت که به قربانگاه عشق
جان ناقابل خود را به فدای تو کنم
مادرم کرده به عشق تو کفن پوش مرا
که ز خون سرخ رخ کرببلای تو کنم
من که بهتر نِیَم از اکبر گلگون کفَنت
اذن جنگم بده تا جلب رضای تو کنم
سیزده سال نشستم به اُمیدی که سرم
برسر نیزه علمدار لوای تو کنم
من یتیمم ز محبّت دل قاسم مشکن
چه شود گر که مَن سعی صفای تو کنم
گر تنم زیر سم اسب لگد کوب شود
به از آن است بپا بزم عزای تو کنم
رو سپیدم به بر فاطمه کن جان عمو
تا که در نزد پدر حمد و ثنای تو کنم

شاعر : محمود ژولیده

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

شعر شهادت حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( چه می شود عمو اگر حاجت مرا روا کنی ) * محمود ژولیده

2141
0

شعر شهادت حضرت قاسم بن الحسن(ع) -(    چه می شود عمو اگر حاجت مرا روا کنی  ) چه می شود عمو اگر حاجت مرا روا کنی
بسوی مقتلم روان به خاطر خدا کنی
من و علی اکبرت رفیق راه بوده ایم
سخت بود برای من از او مرا جدا کنی
اذن شهادتم بده که طالب شهادتم
چه می شود به مسلخم روانه از وفا کنی
دین بزرگی از پدر هست عمو به گردنم
رسیده ام به خدمتت عمو مرا فدا کنی
یتیم مجتبی منم ذبیح کربلا منم
که با نثار خون من خدای را رضا کنی
اگر که توتیا شوم به زیر سمّ اسبها
ز قید همّ و غم عمو دل مرا رها کنی

شاعر : محمود ژولیده

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد