حضرت علی اکبر (ع)

مرتب سازی براساس

حضرت علی اکبر(ع) -( می روی و می بری همراه خود جان مرا ) * مصطفی هاشمی نسب

3621
3

حضرت علی اکبر(ع) -( می روی و می بری همراه خود جان مرا ) می روی و می بری همراه خود جان مرا

صبـــر کن بابا ببیـن حــال پریشــان مرا

در پی ات اهل حرم آئینه و قرآن به دست

می بری بـا خود دل خیمـه نشـینان مرا

ای عصای پیری ام، داری هلالم می کنی

بعد تو دشـمن ببینـد حــال حیــران مرا

قبل رفتن اندکی پیش دو چشمم راه رو

پر کن از قد رســایت قاب چشــمان مرا

در جواب تشنگی شد عایدم شرمندگی

گر چـه دیدی با زبانت کام عطشــان مرا

از فرس افتاده، سوی تو خودم را می کشم

آه بـابـا جــان ، ببیـن زانـوی لـرزان مرا

سوره های پیکرت پاشیده از هم وای من

پخش صحــرا کرده اند آیــات قـرآن مرا

عده ای کل می کشند وعده ای کف می زنند

تــا شنیـده دشمنت آوای افغـــان مرا

تا

  • پنج شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 13:25
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

حضرت علی اکبر(ع) -( گرچه هر لحظه تماشای تو شادم کرده است ) * امیر اکبرزاده

1635
2

حضرت علی اکبر(ع) -( گرچه هر لحظه تماشای تو شادم کرده است ) گرچه هر لحظه تماشای تو شادم کرده است

دیدنت این‌بار دل را خانه‌ی غم کرده است

ای جوان! گفتم عصای دست پیری‌ام شوی

داغ تو پشت مرا مثل عصا خم کرده است

پای خود را می‌کشی بر خاک اسماعیل من

تیغ امّا در تن تو کشف زمزم کرده است

عده‌ای شمشیر... بعضی تیر... نیزه... دشنه... سنگ...

هرکسی از کینه هرچه شد فراهم کرده است

آن‌قَدَر بر پیکرت پیچیده ردّ زخم‌ها

راه را گم، چاره در این جمع درهم کرده است

زخم‌هایت یک طرف، زخم سر تو یک طرف

بغض نامت لشگری را «ابن ملجم» کرده است

تاب آوردم که بی‌تاب از عطش رفتی ولی

طاقتم را خنده‌ی بی‌جان تو کم کرده است

شاعر : امیر اکبرزاده

  • پنج شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 13:29
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

حضرت علی اکبر(ع) -( شکر خدا زره زتنت در نیامده ) * قاسم نعمتی

1462

حضرت علی اکبر(ع) -( شکر خدا زره زتنت در نیامده ) شکر خدا زره زتنت در نیامده

با چنگ گرگ پیرهنت درنیامده

میخواستم که باز ببوسم لبت ولی

دیدم که تیر از دهنت در نیامده

یک دشت اکبر و پدری پیر و یک عبا

حتی ز عهده کفنت در نیامده

دارم ز روی خاک جگرجمع میکنم

این چند نیزه از بدنت در نیامده

با یک فزع محاسن بابا خضاب شد

حرفی ز دست و پا زدنت در نیامده

برخیز جانم آمده از گریه برلبم

مدیون گیسوی پریشان زینبم

شاعر : قاسم نعمتی

  • جمعه
  • 9
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 09:15
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

حضرت علی اکبر(ع) -( ین همهمه به لشگر کفار آمده ) * محمود ژولیده

975

حضرت علی اکبر(ع) -( ین همهمه به لشگر کفار آمده ) شکر خدا زره زتنت در نیامده

با چنگ گرگ پیرهنت درنیامده

میخواستم که باز ببوسم لبت ولی

دیدم که تیر از دهنت در نیامده

یک دشت اکبر و پدری پیر و یک عبا

حتی ز عهده کفنت در نیامده

دارم ز روی خاک جگرجمع میکنم

این چند نیزه از بدنت در نیامده

با یک فزع محاسن بابا خضاب شد

حرفی ز دست و پا زدنت در نیامده

برخیز جانم آمده از گریه برلبم

مدیون گیسوی پریشان زینبم

شاعر : محمود ژولیده

  • جمعه
  • 9
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 09:19
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع)- -( این باده بی شک سوی ساغر بر نمی گردد ) * علی سلیمانی

1811
1

حضرت علی اکبر(ع)- -( این باده بی شک سوی ساغر بر نمی گردد ) این باده بی شک سوی ساغر بر نمی گردد

زینب به لیلا گفت : دیگر بر نمی گردد

کودک نگاهش را به بابا دوخت با حسرت

پرسید : یا مولا ، برادر بر نمی گردد ؟

با چشم های خسته اش بابا به کودک گفت :

اصغر ، بزرگی کن که اکبر بر نمی گردد

با طعنه اهل کوفه می گفتند : بی تردید

سالم از این میدان پیمبر بر نمی گردد !

این رسم مردان خداوند است در میدان

برگشت اگر تن ، بی گمان سر بر نمی گردد

پیداست اسماعیل ِ این میدان زمینی نیست

قربانی است و سوی هاجر بر نمی گردد

وقتی پسر پهلو شکسته مانده در میدان

یعنی پسر پهلوی مادر بر نمی گردد

آری جوان اهل رجز خوانی ست ، بی باک است

آری جوان از ترس خنجر بر نمی گردد

از لحن

  • جمعه
  • 9
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 09:24
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع) -( ی نسخه ی برابر اصل پیمبری ) * عارفه دهقانی

1124

حضرت علی اکبر(ع) -( ی نسخه ی برابر اصل پیمبری ) ای نسخه ی برابر اصل پیمبری

آیینه ی محمد و بازوی حیدری !

ای بهترین محدثِ شبهای حادثه!

لب باز کن که شمس و قمر هست مشتری!

لیلا ، تب تو را به جگر داشت یوسفم

داغ است در هوای تو بازار دلبری

قربان لحن پرسشی ات ای عصای دست!

" این راه, بر حق است..." خودت مطمئن تری!

ای اولین شهید بنی هاشم! السّلام

ای شهد تازه ای که رسیده و نوبری

***

چندیست رازهای مگو در زبانم است

گاهی بهانه ی بغلت ورد جانم است

لب باز کن...زبان به زبان گوش کن مرا

سیراب از معارف آغوش کن مرا

باور کن از تو تشنه ترم جان من !علی!

خاتم بنوش...آه! سلیمانِ من! علی!

آرامتر برو...که به دنیای بعد تو

" اُفٍّ لکِ " بگویم از اینجای ب

  • جمعه
  • 9
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 09:28
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

علی اکبر(ع) -( ای که صدها غزل از هر نظرت می ریزد ) * هادی ملک پور

2215
-1

علی اکبر(ع) -( ای که صدها غزل از هر نظرت می ریزد ) ای که صدها غزل از هر نظرت می ریزد

می روی پای تو اشک پدرت می ریزد

می روی و دل بابا به تپش می افتد

دل شیدایی من پشت سرت می ریزد

رحم کن بر پدر محتضرت می میرد

آسمان بر سرم از این سفرت می ریزد

پشت دشمن ز رجز خوانی تو می لرزد

جگر از نعره ی هل من نفرت می ریزد

تیغ هرکس بخورد بر سپرت می شکند

خون هرکس که شده حمله ورت می ریزد

به سرت تیغ فرود آمد و از هم واشد

خون ز پیشانی قرص قمرت می ریزد

وای از آن دم که تو از اسب می افتی به زمین

گله ای گرگ ز هر سو به سرت می ریزد

چقدر نیزه به پهلوست خدا می داند

آنقدر هست که خون از جگرت می ریزد

صید صد نیزه و تیری کمی آرام بگیر

دست و پا گر بزنی بال و پرت می

  • جمعه
  • 9
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 09:32
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع) -( بی عصا آمد عصایش را زمین انداختند ) *

1306
1

حضرت علی اکبر(ع) -( بی عصا آمد عصایش را زمین انداختند ) بی عصا آمد عصایش را زمین انداختند

پیش چشمش مصطفایش را زمین انداختند

حل مشکل های هر پ‍یری جوانش می شود

آه این مشکل گشایش را زمین انداختند

بار دیگر بین کوچه پهلوی زهرا شکس‍ت

بار دیگر مجتبایش را زمین انداختند

دست بر روی محاسن داشت مشغول دعا

احترام ربنایش را زمین انداختند

این علی اکبر دگر صدها علی اصغر است

تکۀ آیینه هایش را زمین انداختند

بود آویزان مرکب نای افتادن نداشت

با کمر افتاد و پایش را زمین انداختند

نوبت کار جوانان بنی هاشم شد و

پیش بابایش عبایش را زمین انداختند

چند عضو پیکرش را از زمین برداشتند

چند قسمت از تنش را چند جا انداختند

سید پوریا هاشمی

  • جمعه
  • 9
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 09:57
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع) -( چقدر پشت سرت نغمه ی یا رب کردم ) * مجتبی کرمی

1763
1

حضرت علی اکبر(ع) -( چقدر پشت سرت نغمه ی یا رب کردم ) چقدر پشت سرت نغمه ی یا رب کردم

روز ها را به تماشای قدت شب کردم

به قد و قامت و قد قامت زیبات قسم

عدّه ای را به اذان تو مقرّب کردم

هر زمانی که سوار آمدی از راه علی

من تماشای نبی بر روی مرکب کردم

از لبت آتش هجران به زبانم افتاد

دور تر می شدی آنقدر که من تب کردم

حرم از طرز وداع تو اسارت فهمید

گریه ها بود که بر غربت زینب کردم

هرچه کردم دگر انگار پیمبر نشدی

در عبا جسم تو را هر چه مرتب کردم

شاعر : مجتبی کرمی

  • جمعه
  • 9
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 10:02
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

حضرت علی اکبر(ع) -( خِس خِس سینه ات انداخت زپا بابا را ) * سید پوریا هاشمی

3458
1

حضرت علی اکبر(ع) -(  خِس خِس سینه ات انداخت زپا بابا را ) خِس خِس سینه ات انداخت زپا بابا را

به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم پا را

پیرمردم!همۀ دلخوشی من برخیز

برنمیخیزی اگر باز کن این لبها را

دشت پُر گشته ز تو یا که تو از دشت پری؟

به زمین ریخته ای مینگرم هر جا را

سهم آهوی من از زندگی اش صیاد است

بست با نیزه به رویش ره این صحرا را

پهلویت آمدم و پهلویت آزارم داد

باز دیدم وسط آتش در، زهرا را

خُنکای جگرم بی تو نمیخواهم من

به خدا لحظه ای از زندگی دنیا را

تو تجلای غم پنج تنی ای ولدی

که به هر زخم به تصویر کشیدی ما را..

شاعر : سید پوریا هاشمی

  • جمعه
  • 9
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 10:05
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

حضرت علی اکبر(ع) -( قصد دارد بدود تاب و توانش رفته ) * سید پوریا هاشمی

3149
3

حضرت علی اکبر(ع) -( قصد دارد بدود تاب و توانش رفته ) قصد دارد بدود تاب و توانش رفته

پیرمردی که غریبانه جوانش رفته

هرچه میخواست که با پا برود باز نشد

عجبی نیست سوی معرکه جانش رفته

وقت پیری همه امید پدرها پسراست

تکیه گاه قدو بالای کمانش رفته..

فرصت اینکه کند پا به رکابش هم نیست

دیر راهی شود از دست زمانش رفته

از سر ماذنه افتاد موذن برخاک

تا به خیمه غم هنگام اذانش رفته

باچه ضجری به سر نعش علی می آید

باچه حالی که توان بهر بیانش رفته

آمد و دید پیمبر به زمین افتاده

آمد و دید که حیدر ضربانش رفته

هرچه میدید علی بود علی بود علی

بدنش بیشتر از حد مکانش رفته

آنقدر نیزه به هرجای تنش ریخته اند

که توان از بدن نیزه زنانش رفته

تیرها مثل حسن با ب

  • جمعه
  • 9
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 10:08
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت -( من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟ ) * مصطفی هاشمی نسب

7381
22

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت -( من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟ ) من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟

خبــر ریختــن بــــــــــال و پرت را ببرم

واژه های بدنت سخت به هم ریخته است

سینه ات یـا جگـرت یــا که سرت را ببرم؟

مثل مـــــادر وسط کوچه گرفتــــار شدی

تـــن پامــــال شـــــده در گذرت را ببرم

ولــــدی لب بــزن و نـــــام مرا بــــــاز ببر

تا به همـراه نســـــــیم این اثرت را ببرم

ارباً اربا تر از این قامت تو قلب من است

چــــــونکه باید بدن مختصـــــرت را ببرم

میوه های لب تو روی زمین ریخته است

بــا عبــــــــا آمده ام تـــــا ثمرت را ببرم

بت شکن بودی وبیش از همه مبعوث شدی

حـــالیــــــــا آمــــــده ام تــا تبرت را ببرم

شبــه پیغمبـــر من معجزه هـ

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:16
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت -( نشد بلند شود هرچه سعی خود را کرد ) * سید محمد جوادی

1811
1

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت -( نشد بلند شود هرچه سعی خود را کرد ) نشد بلند شود هرچه سعی خود را کرد

نداشت فایده هر قدر که تقلّا کرد

دو پلک زخمی خود را گشود با زحمت

غریب کرب و بلا کمی تماشا کرد

پدر کنار تن او شبیه ابر گریست

کشید آه و نگاهی به «ارباً‌ اربا» کرد

گذاشت صورت خود را به صورت پسرش

دوباره مرگ خودش را پدر تمنّا کرد

دل امام دو عالم به یک نگاه شکست

نشست و زخم قدیمیِ کوچه سر وا کرد

شکافت بیشتر از پیش از دو سو پهلو

نداشت فایده هر قدر نیزه را تا کرد

کسی ز خیمه رسید و به دست زینبی‌اش

امام مرده‌ی خود را دوباره احیا کرد

شاعر : سید محمد جوادی

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:18
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت -( تا قد و قامت تو رعنا شد ) * احسان محسنی فر

2020
2

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت -( تا قد و قامت تو رعنا شد ) تا قد و قامت تو رعنا شد

روشنی‌بخش چشم بابا شد

دیدن روی تو عبادت بود

بسکه رویت شبیه طاها شد

از حرم تا که دور می‌گشتی

در دل از رفتن تو غوغا شد

ناگهان بین قوم بلوا شد

بر سر کشتن تو دعوا شد

بهر هرکس که بغض حیدر داشت

فرصت مغتنم مهیّا شد

مثل یک شیشه عطر پاشیدی

عطر تو پخش بین صحرا شد

سوی میدان چنان علی رفتی

لیک برگشتنت چو زهرا شد

نیزه‌ای بی نصیب از تو نماند

عضو عضو تنت ز هم وا شد

قبل از آنکه کنار تو برسم

قدِ نیزه به قامتت تا شد

شاعر : احسان محسنی فر

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:19
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 رحمان نوازنی

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت-شب هشتم -( این هشتمین شب است ؛ شب خونجگر شدن ) * رحمان نوازنی

1318
1

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت-شب هشتم -( این هشتمین شب است ؛ شب خونجگر شدن ) این هشتمین شب است ؛ شب خونجگر شدن

همراه زخم های پدر خوب تر شدن

باید هوای شوق تو ما را بگیرد و

پروازمان دهد به هوای سحر شدن

آنگاه من کبوتر پایین پا شوم

مانند آسمان پر از بال و پر شدن

بر خیز خیمه ی آشفته را ببین

بعد از تو سهم خیمه شده دربه در شدن

از ناله حسین فلک خم شد و نوشت:

بعد از تو سهم عشق شده بی پسر شدن

آیا رواست پیش تو از زخم طعنه ها

سهم امام تو بشود خونجگر شدن

شاعر : رحمان نوازنی

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:21
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 سید محمد میرهاشمی

حضرت علی اکبر(ع) -( اکبر که جز وجود خدا باوری نداشت ) * سید محمد میرهاشمی

1380
1

حضرت علی اکبر(ع) -( اکبر که جز وجود خدا باوری نداشت ) اکبر که جز وجود خدا باوری نداشت

غیر از خدا به دل هدف دیگری نداشت

اکبر که خلقتش چو کلامش الهی است

قرآن کربلا بجز او کوثری نداشت

آن یل که در حضور علمدار کربلا

میدان نینوا بجز او حیدری نداشت

اول قتیل نسل خلیل ولایت است

بی او سرای عشق و حقیقت دری نداشت

از هستی اش گذشته و ایثار می کند

آن مادری که بهتر از این گوهری نداشت

حیف از جمال مصطفوی اش که جلوه کرد

آنجا که سیره ی نبوی مشتری نداشت

در موج خون فتاده شناور دل حسین

فلک نجات وادی طف ، لنگری نداشت

حتی برای آه کشیدن رمق نداشت

آمد پدر ، ولی نفس دیگری نداشت

هر کس به هر وسیله که شد ضربه زد به او

حتی کسی که در کف خود خنجری نداشت

جسم و سل

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:23
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع) -( برو ولی به تو ای گل سفر نمی آید ) * هادی ملک پور

1573

حضرت علی اکبر(ع) -( برو ولی به تو ای گل سفر نمی آید ) برو ولی به تو ای گل سفر نمی آید

که این دل از پس داغ تو بر نمی آید

به خون نشسته دلم اشک من گواه من است

که غیر خون دل از چشم تر نمی آید

تو راه می روی و من به خویش می گویم

به چون تو سرو رشیدی تبر نمی آید

رقیه پشت سرت زار می زند برگرد

چنین که می روی از تو خبر نمی آید

کسی به پای تو در جنگ تن به تن نرسید

ز ترس توست حریفی اگر نمی آید

تمام دشت به تو خیره بود نعره زدی

خودم بیایم اگر یک نفر نمی آید

ز ناتوانی شان دوره می کنند تو را

به جنگ با تو کسی بی سپر نمی آید

غزال من که تو را گرگ ها نظر زده اند

ز چشم زخم به جز دردسر نمی آید

دلم کنار تو اما رمق به زانو نیست

کنار با دل تنگم کمر نمی آید

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:26
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع) -( مُحرم میخانه جان شو، ز ساغر یاد كن ) *حجه الاسلام والمسلمین جواد محمد زمانی

1523

حضرت علی اکبر(ع) -( مُحرم میخانه جان شو، ز ساغر یاد كن ) مُحرم میخانه جان شو، ز ساغر یاد كن

شست‌ و شو در زمزم دل كن، ز كوثر یاد كن

چون سپند از جای خود برخیز در راه طلب

عود شو، از جان سوداسوز مجمر یاد كن

گرده نان در بغل تا چند چون ماه تمام؟!

ماه نو می‌باش از پهلوی لاغر یاد كن

موی مشكینت خبر داد از شب تاریك قبر

گیسوانت شد سپید از صبح محشر یاد كن

ای دریغا می‌روی از خاك با دست تهی

ای صدف! دریا ببین! از موج گوهر یاد كن

توبه كن! آبی به روی آتش عصیان بریز

نیمه‌شب از جُرمِ خود با دیده تر یاد كن

پر كن از شوق شهادت چون شلمچه سینه را

از دل شب‌های شورانگیز سنگر یاد كن

كعبه جان بانگ "هل من ناصر"ی دارد رسا

عازم هنگامه لبیك شو، فریاد كن

حاجیا! از م

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:35
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع) -( مثل آیینه نیاز است تماشا بشود ) * مجتبی فلاح نیا

1348

حضرت علی اکبر(ع) -( مثل آیینه نیاز است تماشا بشود ) مثل آیینه نیاز است تماشا بشود

قطره ای روی لب تشنه ی دریا بشود

با مسیحا نفس معجزه اش میخواهد

میوه ی قلب حسین و دل زهرا بشود

بنده ی عشق شدست و همه اذعان دارند

حق او بود فقط دلبر سقا بشود

به که لبخند لبش اوج تولاست ولی

وای اگر اخم کند اوج تبرا بشود

لشکر کفر به یک خشم به هم می ریزد

اگر از سوی رخ اکبر لیلا بشود

بال در بال ملک مثل کبوتر شده است

همه ی دشت پر از عطر پیمبر شده است

می رود در دل لشکر خبری پر بشود

خواب آلودگی دشت تلنگر بشود

خلق و خلقا به رسول است شبیه و در رزم

مثل حیدر به خدا؛وای که دلخور بشود

همه اش وقف حسین است فدای باباش

حقش این بود که در قلب صدف در بشود

میزند در دل د

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:38
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 یوسف رحیمی

حضرت علی اکبر(ع) -( نه تنها بی‌پناهان را پناهی ) * یوسف رحیمی

1046

حضرت علی اکبر(ع) -( نه تنها بی‌پناهان را پناهی ) نه تنها بی‌پناهان را پناهی

برای اهل عالم تکیه گاهی

نگاهی کن به عبد رو سیاهت

تو که محوی در انوار الهی

***

عطش را تو بهانه کردی ای جان

که باشد دل بریدن از تو آسان

گرفتی از پدر اذن شهادت

تو با بوسه بر آن لب‌های عطشان

***

هجوم آورد دشمن بی‌محابا

به سوی جسم بی‌جان تو بابا

میان کوفیان تنها نبودی

دلم شد با تن تو ارباً اربا

شاعر : یوسف رحیمی

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:40
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع) -( صحبت از داغ تو بابا جگری می‌خواهد ) * عباس احمدی

1577

حضرت علی اکبر(ع) -( صحبت از داغ تو بابا جگری می‌خواهد ) صحبت از داغ تو بابا جگری می‌خواهد

لب خشک از عطش و چشم تری می‌خواهد

آمدی باز سوی خیمه و با خود گفتم

نوجوانی است که مهر پدری می‌خواهد

کاش می‌خواستم از تو دو زِرِه برداری

این همه نیزه علی جان سپری می‌خواهد

نگران سر خود باش که این لشگر کفر

باز هم معجز شقّ‌القمری می‌خواهد

تیرها زودتر از من به تنت بوسه زدند

خرد شد آینه‌ات شیشه‌گری می‌خواهد

نیست از جسم گلت چیز زیادی در دست

نه عبا؛ پارچه ی مختصری می‌خواهد

کاملاً یافت نشد هرچه تفحّص کردیم

بدنت حوصله‌ی بیشتری می‌خواهد

باز کن چشم و ببین آمده پیشم زینب

قول صبر از پدر محتضری می‌خواهد

شاعر : عباس احمدی

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:50
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

حضرت علی اکبر(ع) -( آمدم من ز حرم لحظه ی پر پر زدنت ) * قاسم نعمتی

1730
3

حضرت علی اکبر(ع) -( آمدم من ز حرم لحظه ی پر پر زدنت ) آمدم من ز حرم لحظه ی پر پر زدنت

شاخه ای نیست که نشکسته میان چمنت

گردنت را بکشم تا نفسی تازه کنی

صبر کن پاک کنم لخته ی خون از دهنت

کمرم خم شده بالای سرت با این حال

فزعت قاتل جانم چه کنم با بدنت

اربا اربا شده ای پیش نگاهم چه کنم

گل لیلا شده در هم زره تو به تنت

جگرم پاره شده یک کلمه حرف بزن

دلم آرام بگیرد شنوم گر سخنت

بین علمدارو علم را که علم بر دوش است

کمکم کرد کنم بین عبایم کفنت

حرمت معجر زینب کمرم راست نمود

مرده بودم به خدا ورنه کنار بدنت

شاعر : قاسم نعمتی

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:51
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع) -( به خدا هیچ کسی مثل تو اکبر نشده ) * حبیب باقرزاده

1774
4

حضرت علی اکبر(ع) -( به خدا هیچ کسی مثل تو اکبر نشده ) به خدا هیچ کسی مثل تو اکبر نشده

پسرم هیچ کسی مثل تو بی پر نشده

رفتنت ولوله ای در حرم انداخته است

عمه ات هیچ کجا اینهمه مضطر نشده

اربا اربا شده ای سرو صنوبر ، به خدا

بدن هیچ کسی مثل تو پرپر نشده

بعد تو خاک دو عالم به سر این دنیا

پسرم دیده ی من غیر غمت تر نشده

خیزو یک جنگ نمایان دگر کن پسرم

تا پدر دست خوش خنده ی لشگر نشده

غیرت هاشمیت را به همه ثابت کن

تاکه دست احدی راهی معجر نشده

تکه های بدنت را که در اینجا پخش است

پیش هم چیدمو افسوس که پیکر نشده

شاعر : حبیب باقرزاده

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:58
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اكبر(ع)، شهدا و دفاع مقدس -( گاه گاهی که دلش ویرانه ی غم می شود ) * محمد بیابانی

1825
1

حضرت علی اكبر(ع)، شهدا و دفاع مقدس -(  گاه گاهی که دلش ویرانه ی غم می شود ) گاه گاهی که دلش ویرانه ی غم می شود

باز می سازد خودش را؛ باز محکم می شود

انحنای نخل تنها گردن محصول نیست

سرو هم گاهی در اندوه ثمر خم می شود

شاهدم بابای تنهای شهیدی هست که

زخم هایش سال ها با اشک مرهم می شود

قطره قطره آب می گردند مادرها ولی

سایه ی عمر پدرها ناگهان کم می شود

در مقام قرب چیزی کم ندارد از شهید

پیش پای او شهادت تا کمر خم می شود

نام زیبای شهیدش وقت رفت و آمدش

بر سر دیوار کوچه خیر مقدم می شود

**

روزهایی که سر خاک جوانش می رود

روزهای هشتم ماه محرم می شود

شاعر : محمد بیابانی

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:00
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

علی اکبر -( خدایا ببین جان من می رود ) * اسماعیل تقوایی

1483
2

علی اکبر -( خدایا ببین جان من می رود  ) خدایا ببین جان من می رود
بزرگ جوانان من می رود
به پیش دو چشمان گریان من
غزال خرامان من می رود
همه خیمه گریان برای علی
توگویی که جانها زتن می رود
اذان گوی ومرغ غزلخوان من
بسوی فنا زین چمن می رود
زنسل پیمبر جوان یلی
چو مولای خیبر شکن می رود
خدایا به تو می سپارم علی
که قلب مرا راهزن می رود
برای شکست بتانی جدید
چوپیغمبر بت شکن می رود
عمو بوده استاد جنگ آورش
چو عباس لشگر شکن می رود
علی اکبرم شبه پیغمبر ست
به جنگ صف اهرمن می رود
علی پیش چشمم دمی راه رو
ز بالات هر جا سخن می رود
خدایا علی روح وجانم بود
ز باغم گل یاسمن می رود
چسازم اگر بینم هجران او
زلیلای من پاره تن می رود
خدایا رسان مرگ را زودتر
نبین

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 16:57
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

داغ جوان -( ای علی جان ز غم هجر تو من پیرشدم ) * اسماعیل تقوایی

2012
3

داغ جوان  -( ای علی جان ز غم هجر تو من پیرشدم ) علی اکبر
ای علی جان زغم هجر تو من پیرشدم
در کنار بدنت زار وزمین گیر شدم
پاره پاره بدنت را به عبا جمع کنم
دیدم این حال تو از زندگیم سیر شدم
داغ تو سخت بود بر پدر تنهایت
شده بیچاره وتسلیم به تقدیر شدم
اشک ریزم ز برای تو عدو می بیند
خنده اش دیده وهجران زده دلگیر شدم
آیه ی عجز پدرهای جوان مرده منم
که سر پیکر تو آمده تفسیر شدم
کمرم درد گرفت قدرت استادن نیست
چاره این گشت مرا،تکیه به شمشیر شدم
از غمت بر سر نعش تو چو آتش گشتم
بعد، افتاده به هر خیمه وتکثیر شدم
قوتی نیست به زانو که ترا خیمه برم
برزمین از غم هجران تو زنجیر شدم

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 16:57
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

علی اکبر -( قدمی راه برو در جلوی چشمانم ) * اسماعیل تقوایی

3431
2

علی اکبر -( قدمی راه برو در جلوی چشمانم  ) علی اکبر
قدمی راه برو در جلوی چشمانم
تاکه آرام بگیرد دل من ای جانم
روی تو روی رسول ا...وخلقت چون او
قبل رفتن بنما در بغلت مهمانم
اولینی ز بنی هاشم ومیدان بروی
سخت برمن گذرد لیک برو جانانم
می روی اکبر وچشمان پدر دنبالت
ای جوان سست کند رفتن تو بنیانم
سعی کن تا که اذان شد به حرم بازآیی
به اذانت شود آرام دلم میدانم
ای مسافر که دل اهل حرم در پی توست
زود باز آ که چو یعقوب در این کنعانم
رفت میدان علی وبعد زمانی برگشت
گفت بابا بنما درد عطش درمانم
پدرش گفت زبانت به دهانم بگذار
بین علی جان.که زتو تشنه تر وعطشانم
برو تا آب ز دستان پیمبر نوشی
بیش از این، جان پدر، آتش دل نفشانم
آه زاندم که علی گفت به فریاد

  • چهارشنبه
  • 14
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 12:17
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

زمینه ده شب محرم _ حضرت علی اکبر (ع) -( شِبْهِ پیمبری ، نوه ی حیدری ) * افشین منصوری فر

1973
1

زمینه ده شب محرم _ حضرت علی اکبر (ع) -( شِبْهِ پیمبری ، نوه ی حیدری ) حضرت علی اکبر (ع)

شِبْهِ پیمبری ، نوه ی حیدری
میوه ی قلب من ، (علیِ اکبری)٢
مؤذنِ من بابا
میری به میدون اما
قدری آهسته تَر تا
(ببینه بابات ، اون قدّ و بالات)٢
بزار ببوسم روی ماهت
دعای من پشت و پناهت
برو به میدون اِی عزیزم
اشکِ بابا (بدرقه راهت)٢
(علی علی جان ، علی اکبر)۴
******
تنها تو میدون ، دُوْره شُدْ اکبر
با تیر و نیزه ، (سیراب شُدْ آخر)٢
اى واى على شد تنها
تویِ سپاهِ اَعْدا
پیکرش اِرْبًا اِرْبا
(آه و واویلا ، زین داغ عُظما)٢
حسین بالایِ سرِ اکبر
رسیده با دو دیده ى تَر
میبینه که نداره حتّى
یه جاىِ سالم توى پیکر (گردیده پَرپَر)٢
(علی علی جان ، علی اکبر)۴
*********

شاعر : افشین منصوری فر

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:47
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

شب هشتم علی اکبر ع -( از پسرها جگر درست شده ) * قاسم نعمتی

1581
1

شب هشتم علی اکبر ع  -( از پسرها جگر درست شده ) از پسرها جگر درست شده

از جگرها پسر درست شده

چقَدَر باغبان خمیده تا

پیش چشمش ثمر درست شده

وقت نقاشىِ سرِ زلفت

شاهکار هنر درست شده

قد کشیدى و زیر سایه تو

بهر عمه سپر درست شده

وقت جان دادنِ جوان انگار

دردها در کمر درست شده

با تماشاى دست و پا زدنت

قتلگاه پدر درست شده

بهر یک پیرِ مرد ِخورده زمین

چقدر درد سر درست شده

از على ِ حسین بر دستش

صد و ده تا پسر درست شده

زود عباس با عبا آمد

کار بدست قمر درست شده

عمه مضطر شده زجا بر خیز

حرف معجر شده ز جا برخیز

خواستم تا بغل کنم بدنت

ریخت از لاى پنجه هام تنت

آبرویم میان لشگر رفت

از جگر لحظه صدا زدنت

یوسفم گیر گرگ افتادى

پنجه پنجه شدست

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 15:30
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شب هشتم علی اکبر ع -( یکی از جلوه های خالق منان علی اکبر ) * حسین رستمی

1428
5

شب هشتم علی اکبر ع  -( یکی از جلوه های خالق منان علی اکبر ) یکی از جلوه های خالق منان علی اکبر
پیمبر روح دین علامه ی عرفان علی اکبر
بود ریحانه زهرا ساقه ی ریحان علی اکبر
علی قران ناطق قاری قران علی اکبر
که او اشبح ترین مردم به خیر الناس می باشد
ماذن گفت قد قامت قیامت شد از این قامت
هزاران یوسف مصری بود یک جای در جامت
چکیده صد زولیخا با تکانی از سر جامت
فتاده لرزه بر اندام کوه از ضربه ی قامت
و خاک زیر پایت رتبه اش الماس می باشد
به گردت خلیل روباهان بده شیر ولا جولان
که با هر ضربه ات دیدم سری در اسمان پران
به حق استاد رزم تو عمو عباس می باشد
شب مستی شب غوغای اقای همه هستی
برات کربلا خواهی بزن بر دامنش دستی
جان علی اکبر که با او می کنی مستی
همان کین گونه

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 15:32
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد