ای تازه جوانم اکبر
ای همه هستم و نور دیدگانم
آهسته برو علی جان
که غمت برده ز کف تاب و توانم
وای، شبه پیغمبر من ـ نور چشم تر من
وای، می بری با خود اکبر ـ روحم از پیکر من
علیّ اکبر
لرزیدم، تا که شنیدم
از دل میدان صدای ناله هایت
مُردم آن دمی که دیدم
می کِشی روی زمین تو دست و پایت
وای، چه کنم با فراقت ـ با تب و سوز و داغت
وای، روی قلبم بماند ـ داغ تو تا قیامت
علیّ اکبر
از داغ، شهادت تو
شده لبریز دلم ز غصه و غم
گو بر من، سرت چه آمد
که چنین پیکر تو پاشیده از هم
وای، سرو در خون تپیده ـ ای به خاک آرمیده
وای، خیز و بنگر ز هجرت ـ قامت من خمیده
علیّ اکبر
در پیش، دو چشم زارم
سنگ کوفیان تو را نموده پرپر
هر
- شنبه
- 11
- مهر
- 1394
- ساعت
- 16:51
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار