بر نعش عباس
برادر مُرده می داند چه می گوید حسین بر نعش عبّاسش
چه می دیده چه می بیند خزان گردیده برگ سبز احساسش
چه حالی در درون دارد عزیز فاطمه پیش گل یاسش
******
چه سخت است بر تنت دستی نباشد ولی از زین بیفتی با دو زانو بر سر خاک
به چشمت نیزه باشد پیش پا را نبینی جسم بی بازو بغلطی روی خاشاک
چه حال ناگواری داشت مولا
که سقا را بدید افتاده از پا
دو چشمش اشک خون بود و دمادم
فغانش می رسید تا آسمان ها
چه می دیده چه می بیند خزان گردیده برگ سبز احساسش
برادر مُرده می داند چه می گوید حسین بر نعش عبّاسش
******
شنیدم بانگ اَدرک یا أخایت دویدم تا رسیدم خونجگر دیدم نشستت
نه چشمی تا ببینی اشک خونم نه دستی تا
- پنج شنبه
- 30
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 03:57
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی












