ای واویلا علم افتاده
ای واویلا علم افتـاده صد واویلا علمدارم رفت
دست ابالفضل قلم افتاده صد واویلا سپهدارم رفت
لرزه به جان حرم افتـاده صد واویلا حرمیارم رفت
بر سرم آوار غم افتاده صدواویلا که غمخوارم رفت
******
ای واویلا علم افتاد و غرق به خون شد علم بردارم
با لب تشنه کنار ساحـل پاره بدن شد سپه سالارم
بر سر نعـش امیر لشکـر ز دیده خونِ عزا می بارم
چه ماتمی شد نصیبم آخر به خون نشسته گُل گلزارم
ای واویلا در این بی یـاری دلاورم بر زمیـن افتاده
دو دست پاک یل رعنایم که از یسار و یمیـن افتاده
دو نیمه فرق منیر سقـا به تیغه ای از کمیـن افتاده
چگونه بینم شکسته قامـت نوگل اُم البنیـن افتاده
ای واویلا علم افتـاده صد واویلا علمدارم رفت
******
سپاه دشمن به شور و شادی سکوت غم در حرم می بینم
به مشک آبِ زمین افتاده لب علی ا صغرم می بینم
عزای عباس مرا سنگین است غمی گران بر سرم می بینم
تمام تیری که بر او خورده دوباره بر پیکرم می بینم
کنار نعش برادر مُردم دو دیده اش تا به دستم بستم
چه حال و روزی شده احوالم به ماتم او کمر بشکستم
خدا خدایا برس فریادم که بر زمین عزا بنشستم
غم برادر برادر داند ز دست من رفتمام هستم
ای واویلا علم افتـاده صد واویلا علمدارم رفت
******
درون خیمه صغیـرانم را خبر که گوید عمـو افتاده
که می تواند بگوید زینب برادر عباس دگر جان داده
حرم ندارد توان این غم چگـونه سازم حـرم آماده
به دیدگانم نمایان باشـد چه ماتمـی در درونم زاده
در این بیابان دگر تنهایم کسی نمانده به میدان آید
کسی در این موسم بی یاری برای ایفای پیمان آید
از این غریبی از این تنهایی گمانم آدم به حیران آید
غم ابالفضـل کمـر تا کرده مگـر غم او به پایان آید
ای واویلا علم افتـاده صد واویلا علمدارم رفت
******
مرا شکسته غم عباسم کنار نعش به خون غلطانش
دو دیده دوزم خدا با اندوه به پینه های لبِ عطشانش
حـرم ندارد دگر آقائی چگـونه گویـم به فرزندانش
به اشک خونین نهادم بوسه به آه غمگین دوتا چشمانش
برادری بر زمین افتـاده برادری نوحه خوان گردیده
غم برادر کمر خـم کرده به زیر غـم ناتوان گردیده
غم جـدائی غم تنهـایی بلای دل در خزان گردیده
به قاب باور نمی گنجد غم به سروری هم گران گردیده
ای واویلا علم افتـاده صد واویلا علمدارم رفت
******
- سه شنبه
- 4
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 22:22
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
ادامه مطلب