اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)

مرتب سازی براساس
 محسن راحت حق

مرثیه حضرت اباالفضل(ع) -(دیدگانت رفت در خواب و پریشان تر شدم) * محسن راحت حق

1435

مرثیه حضرت اباالفضل(ع) -(دیدگانت رفت در خواب و پریشان تر شدم) دیدگانت رفت در خواب و پریشان تر شدم
ای علمدارِ رشیدم،دیده گریان تر شدم

تا که افتادی زمین..خنده به لبهاشان نشست
از فراقِ روی تو ..انگار باران تر شدم

دیدگانت رفت در خواب و همه وحشت زده
من برای دخترانِ خود هراسان تر شدم

امنیت رفت از حرم گویا که دلواپس شدند
بانوان را دیدم و عباس حیران تر شدم

کاش می شد تا که برخیزی ز جا یاری کنی
هرچه تقدیر است ..یارب من مسلمان تر شدم

لحظه ی آخر برادر گفتنت اعجاز کرد
تا ابد از مادرِ خود باز منّان تر شدم

می روم راحت بخواب ای زاده ی امّ البنین
دیدگانت رفت در خواب و پریشان تر شدم

  • پنج شنبه
  • 14
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 14:10
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( بر روی خیمه رفتنت اما گذاشتند ) * ناصر دودانگه

544

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( بر روی خیمه رفتنت اما گذاشتند  ) بر روی خیمه رفتنت اما گذاشتند

جایی برای بوسه ام آیا گذاشتند ؟

ای سوره ادب ، تو بزرگی کن و ببخش

رویت اگر که بی ادبان پا گذاشتند

رفتند تا بشارت قتل تو را دهند

سر نیزه را به سینه ی تو جا گذاشتند

دست تو را غلاف نزد، تیغشان برید

داغ تو را به سینه ی زهرا گذاشتند

تو‌ پیشمرگ شاه شهیدی و قبل از او

جسم تو را به معرض گرما گذاشتند

می خواستند بر بخورد بر غرور ما

پاشیدن تو را به تماشا گذاشتند

  • یکشنبه
  • 17
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 10:11
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( می‌رفت روی دست همه بی‌قرار مشک ) * عالیه رجبی

533

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( می‌رفت روی دست همه بی‌قرار مشک ) می‌رفت روی دست همه بی‌قرار مشک

خشکیده بود مثل لب شوره زار مشک

زخمی است تازه بر جگر داغدار مشک

از تشنگی به چشم همه گشته تار مشک

شرم از نگاه مشک کند کاش آسمان

برده است از حرم نفس و صبر و تاب آب

در چشم خیمه‌ها شده عین سراب آب

برخاست از دل همه فریاد آب آب

ای کاش زودتر برسد به رباب س آب

از آب هم مضایقه کردند کوفیان

دنیا میان آه حرم شام تیره شد

موج عطش که بر نفس باغ چیره شد

چشم همه به دست اباالفضل ع خیره شد

حالا زمان رفتن ماه عشیره شد

آمد به سمت حضرت جانان و بعد از آن

سقا به روی دوش علم را گرفت و برد

مشک خجل شده ز حرم را گرفت و برد

از قلب خسته‌ی همه غم را گرفت و برد

بر روی دست تیغ دو دم را گرفت و برد

عباس ع بود و علقمه و مشک تشنه جان

می آید از شریعه و‌ دریاست توی دست

می آورد امید حرم را که روی دست

ناگاه تیغ می‌رسد از رو به روی دست

حالا شده است بردن مشک آرزوی دست

مشک آبروی اوست ولی تیر ناگهان

آمد به سمت حضرت سقا نکردشرم

از تشنه بودن لب دریا نکرد شرم

از آب آب کودک مولا نکرد شرم

افسوس از آه فاطمه س حتی نکرد شرم

شد پاره مشک و سینه ی عباس همزمان

عباس ع روی خاک که درخون تپیده شد

جسمش به دست تیغ بریده بریده شد

پشت و پناه عالم و آدم خمیده شد

بین خیام پای حرامی کشیده شد

حیران شده است زینب کبری س در آن میان

بر روی نیزه رفت سری که منور است

حتی به روی نیزه کنار برادر است

شرمش برای سوختن مو و معجر است

خون جاری از نگاه تمنای خواهر است

بر روی نی که می‌خورد این سر تکان تکان

عالیه رجبی
امیر اسدی

  • یکشنبه
  • 17
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 10:14
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( می‌رفت روی دست همه بی‌قرار مشک ) * عالیه رجبی

674
2

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( می‌رفت روی دست همه بی‌قرار مشک ) می‌رفت روی دست همه بی‌قرار مشک

خشکیده بود مثل لب شوره زار مشک

زخمی است تازه بر جگر داغدار مشک

از تشنگی به چشم همه گشته تار مشک

شرم از نگاه مشک کند کاش آسمان

برده است از حرم نفس و صبر و تاب آب

در چشم خیمه‌ها شده عین سراب آب

برخاست از دل همه فریاد آب آب

ای کاش زودتر برسد به رباب س آب

از آب هم مضایقه کردند کوفیان

دنیا میان آه حرم شام تیره شد

موج عطش که بر نفس باغ چیره شد

چشم همه به دست اباالفضل ع خیره شد

حالا زمان رفتن ماه عشیره شد

آمد به سمت حضرت جانان و بعد از آن

سقا به روی دوش علم را گرفت و برد

مشک خجل شده ز حرم را گرفت و برد

از قلب خسته‌ی همه غم را گرفت و برد

بر روی دست تیغ دو دم را گرفت و برد

عباس ع بود و علقمه و مشک تشنه جان

می آید از شریعه و‌ دریاست توی دست

می آورد امید حرم را که روی دست

ناگاه تیغ می‌رسد از رو به روی دست

حالا شده است بردن مشک آرزوی دست

مشک آبروی اوست ولی تیر ناگهان

آمد به سمت حضرت سقا نکردشرم

از تشنه بودن لب دریا نکرد شرم

از آب آب کودک مولا نکرد شرم

افسوس از آه فاطمه س حتی نکرد شرم

شد پاره مشک و سینه ی عباس همزمان

عباس ع روی خاک که درخون تپیده شد

جسمش به دست تیغ بریده بریده شد

پشت و پناه عالم و آدم خمیده شد

بین خیام پای حرامی کشیده شد

حیران شده است زینب کبری س در آن میان

بر روی نیزه رفت سری که منور است

حتی به روی نیزه کنار برادر است

شرمش برای سوختن مو و معجر است

خون جاری از نگاه تمنای خواهر است

بر روی نی که می‌خورد این سر تکان تکان

عالیه رجبی

امیر اسدی

  • یکشنبه
  • 17
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 10:16
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اتمام حجت حضرت اباالفضل(ع) -(گفت کای دون پروران این شاه دین) * ناشناس ؟؟؟

406

اتمام حجت حضرت اباالفضل(ع) -(گفت کای دون پروران این شاه دین) گفت کای دون پروران این شاه دین
ظل سبحان است در روی زمین

او چو قلب و دیگران اعضاستی
جملهء مخلوق را مولاستی

چترامکان سایه زن از خوان او
زور بازو هر چه هست از آن او

ریزش این ابر ازانعام اوست
چرخش این ارض از اکرام اوست

صنعت خلقت از او بر ما نصیب
ازچه رو از آب نالد این غریب

دخترانش ازعطش پژمرده شد
مثل گل دربوستان افسرده شد

ازعطش ای گمرهان شه را زبان
چوب خشگی را بماند دردهان

گیرم ای بی همتان کینه جو
نیست این مخلوق ازانعام او

نیست مولا نیست مولای شما؟
هرچه باشد هست مولای شما

شاهزاده اکبرش از پا فتاد
قاسمش ازخون حنا برکف نهاد

منخسف درخاک خون شد ماه او
عرش رحمن مضطرب ازآه او

ای خسان من پیک حق داورم
جرعه ی آبی باطفالش برم

نای نطقش نرم تر ازآب بود
کی اثر یابد دلی درخواب بود

میرزا عباس طارمی
متخلص به راضی

  • یکشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:35
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت اباالفضل(ع) -(روز عاشورا سیه مستان مست) * شبگیر تبریزی

451

حضرت اباالفضل(ع) -(روز عاشورا سیه مستان مست) روز عاشورا سیه مستان مست
نقد جان دادند بر عهد الست

هر یکی تهلیل گو با پیچ و تاب
عربده جویی نمود و مست برست

وقت آن شد تشنه لب سردار عشق
بر مطاف خویشتن احرام بست

طوف اول آن سیه مست بلا
در حریم کبریایی داد دست

طوف دوم حاجی حجاج عشق
در حرم از قید دست چپ برست

طوف سوم مشک آبش پاره شد
رشته ی صبر دلش ازهم گسست

طوف چهارم پرچمش شد سرنگون
بر جبینش تیر اهل کین نشست

طوف پنجم زانوانش شد بلند
قامتش را دال کرد آن سرو شست

تیر کین را تا برآرد از جبین
اوفتاد عمامه ی آن می پرست

طوف ششم از جفای محتسب
کاسه ی جام سر سقا شکست

طوف هفتم بند شد پا در رکاب
عاشقان را این چنین مستی خوشست

فاطمه (س) فرمود حجت شد قبول
ای حسینم را بهین سقای مست

عشق شبگیری مرا (شبگیر)کرد
سوختن آموختم از سال شصت

  • یکشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 15:49
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شهادت حضرت اباالفضل(ع) -( آه از آن ساعت که بر کون انقلاب افتاده بود) *مرحوم حسین شانی تبریزی

756

شهادت حضرت اباالفضل(ع) -( آه از آن ساعت که بر کون انقلاب افتاده بود) آه از آن ساعت که بر کون انقلاب افتاده بود
بر تراب غم، عزیز بو تراب افتاده بود

آه سرد باد، آتش روی آب افکنده بود
آفتاب از گرمی خود در عذاب افتاده بود

نوک پیکان سه شعبه، بین طاقین خورده بود
ناله و شیون به طاق نه قباب افتاده بود

بسکه لرزان گشته بوده، گاه افتادن علم
بر دل اطفال زهرا اضطراب افتاده بود

دست از تن رفت، اما در یسار و در یمین
یک لوا آلوده خون، یک مشک آب افتاده بود

پیکرش از نوک پیکان، پاره پاره، چاکچاک
زخم شمشیرش بر اعضا بی حساب افتاده بود

خون اعضایش ز گرمی در بدن خشکیده بود
زخم بر سوزش ز تاب آفتاب افتاده بود

شه به بالین سپهبد در همان ساعت رسید
بین لشگر بهر قتلش انقلاب افتاده بود

دید جسم ناخدا را غرق خون فلک نجات
یک چمن گل گوئیا بحر گلاب افتاده بود

(شاُنی) آن روزیکه این اشعار دلکش می نوشت
جسم بی یارش میان رختخواب افتاده بود

  • یکشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 22:45
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

امان نامه -(به سر باز دارم هوای دگر) *مرحوم حسین شانی تبریزی

623

امان نامه -(به سر باز دارم هوای دگر) به سر باز دارم هوای دگر
پرد مرغ روحم به جای دگر

ندا آید از خامه پر نوا
گذر کن سوی عرصه کربلا

بیابان پر از داد و شور شر است
همانا که هنگامه محشر است

بر آن دشت هی لشکر آید فرود
کند مرد جنگی به هر دم ورود

همه غرق آهن همه کینه خواه
همه دشمن حقّ همه دین تباه

همه دشمن ملک و مال علی
همه تشنه خون آل علی

چو زجز و چو خولی چوشمر و سنان
گرفته به کف آب داده سنان

به سرداری ابن سعد عنید
فرستاده بی حَد لشکر یزید

به سرعت دوان و دمان آمدند
به قتل امام زمان آمدند

جهان آفرین تا جهان آفرید
چنین بی حیایی نیاید پدید

ندید است چشم جهان خراب
به مهمان خود کس کند مَنع آب

نویسد کسی نامه دعوت کند
به مهمان چنین هَتک حَرمت کند

ندیدم کسی این چنین رای و کیش
کند میزبان قصد مهمان خویش

که مهمان خود را کُشد تشنه لب
که کُشتند آن فرقه بی ادب

به دل ها بسی کینه ها داشتند
بسا این عمل نیک پنداشتند

همه دین و ایمان زِ کف داده بود
همه بر قتال شه آماده بود

ولی آن سپه را به دل بیم بود
دل جنگجویان به دو نیم بود

همه ترس از اَشجَع ناس داشت
همه بیم از تیغ عباس داشت

به مردانگی گر کند قد علم
نماند زِ لشکر بپا یک علم

یکی گفت این ثانی حیدر است
یکی گفت به میدان کین اژدر است

یکی گفت گر تیغ گیرد به کف
نماند بجا دست و تیپ و نه صف

اگر آن نباشد میان سِپه
کنیم این سِپه را به زودی تَبه

چنین گفت شمرِ ستمکار دون
من اکنون زِ لشکر در آرم برون

به صد دام تزویر و افسون کنم
زِ اُردوی آن شاه بیرون کنم

روم وعده جاه و غزّت دهم
نوید امید و ریاست دهم

بیامد به مکر و فسون آن لعین
به نزدیک خرگاه سلطان دین

کنارِ خیامِ امامِ اَنام
چو ایستاد آن شوم و بی ننگ و نام

مخاطب نمود اَشجَع ناس را
رشید و هنر پرور عباس را

به نزدیک شمر آمد آن خوش کلام
قَمر شد مُقابل به ابر ظُلام

پس آنگه بگفت آن لعین عنید
که ای نامدار و شجاع و رشید

دریغا از این جلوهء روی تو
دریغا از این زور و بازوی تو

دریغا از این قد دلجوی تو
دریغا از این زور و نیروی تو

امان نامه دارم زِ میرم برات
که یابی از این ورطه راه نجات

تو هستی مرا هم قبیله از آن
نمی خواهمی مرگ تو بی گمان

که حیف است این قامت اُفتد به خاک
شود چون تو یک شیر جنگی هلاک

چنین پاسخی داد آن پنجه شیر
مرا نیست غیر از حسینم امیر

امیری حسین و نعم الّامیر
بدور ای سمتکار شوم و شریر

تو ای ناخدای یم کربلا
رضای خدا را تو گفتی بلا

به (شانی) کرامت نما از کرم
سرايد رثای شما اين رقم

  • یکشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:09
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

استمداد حضرت اباالفضل(ع) -(به فریادم رس ای شاهِ جهان از پا در افتادم) * حاج غلامعلی شعاع

505

استمداد حضرت اباالفضل(ع) -(به فریادم رس ای شاهِ جهان از پا در افتادم) به فریادم رس ای شاهِ جهان از پا در افتادم
گشادم همچو عُنقا پر زِ تیرِ کین بر افتادم

بیا ای نوح کشتی نجات ای ملجأ کونین
که من در قلزمِ خجلت فکندم لنگر افتادم

چه گویم من چه ها شد بر سرِ یک مشک آب آخر
همی گویم که دادم هر دو دست از پیکر افتادم

خریدم مشک آبی را به چشم و دست و سر دردا
در این داد و ستد امّا به شورِ محشر افتادم

چو بیدستم بدید آمد سراغم نوفلِ جانی
که از جورِ عمودِ وی جراحت در سر افتادم

بسانِ شاهباز از جورِ صیادِ جفا گستر
زِ پشتِ زین به خاکِ تیره بی بال و پَر افتادم

فتادم گر چه در ظاهر به خاک و خون ولی شادم
که در باطن به آغوشِ بَتولِ اَطهر افتادم

برادر بودم آگه از جفای قُنفذِ کافر
از آنرو میل کردم از یمین بر میسر افتادم

زِ لطفِ مادرم زَهرا نهادم تا اَبد شاها
به جای مغفرِ سیمین به سر تاجِ زَر افتادم

غمی در دل به جز دید (شعاعِ) حسن یارم نیست
بیا کز بهرِ دیدارِ تو با چشمِ تَر افتادم

  • سه شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 19:47
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

ای آب... -(ای آب چه بی مِهر در آنکُو بودی) * جودی خراسانی

663

ای آب... -(ای آب چه بی مِهر در آنکُو بودی) ای آب چه بی مِهر در آنکُو بودی
پیوسته بکامِ قومِ بَد خُو بودی

تو موج زنان و تشنه جان داد حسین
با آنکه به مهرِ مادرِ او بودی

ای آب تو جا به جامِ اعدا کردی
اندر عوضش خون به دلِ ما کردی

یک قطره سکینه را نشد از تو نَصیب
کز چشمهء چشمِ او چو دریا کردی

ای آبِ روان عالمی را خَستی
پیوسته به اهلِ جور و کین پیوستی

خود را نرساندی به لبِِ خشگِ حسین
وَز هر مُژه صد جُور به رویش بستی

ای آب که این گونه مُصفّا کردی
گه قطره شدی و گاه دریا گشتی

لب تشنه تر از حسین کسی را دیدی
این قدر که سر گشته بصحرا گشتی

(جودی) بنما شَفاعت از کتاّبت
بنوشته صفا دو باره کلّیّاتت

از نظمِ تو عالمی بسوزد از غم
صد شُکر نوشتم همه منظوتاتت

  • سه شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 19:52
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( روز عاشورا سیه مستان مست) * شبگیر تبریزی

638

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( روز عاشورا سیه مستان مست) روز عاشورا سیه مستان مست
نقد جان دادند بر عهد الست
هر یکی تهلیل گو با پیچ و تاب
عربده جویی نمود و مست برست
وقت آن شد تشنه لب سردار عشق
بر مطاف خویشتن احرام بست
طوف اول آن سیه مست بلا
در حریم کبریایی داد دست
طوف دوم حاجی حجاج عشق
در حرم از قید دست چپ برست
طوف سوم مشک آبش پاره شد
رشته ی صبر دلش ازهم گسست
طوف چهارم پرچمش شد سرنگون
بر جبینش تیر اهل کین نشست
طوف پنجم زانوانش شد بلند
قامتش را دال کرد آن سرو شست
تیر کین را تا برآرد از جبین
اوفتاد عمامه ی آن می پرست
طوف ششم از جفای محتسب
کاسه ی جام سر سقا شکست
طوف هفتم بند شد پا در رکاب
عاشقان را این چنین مستی خوشست
فاطمه (س) فرمود حجت شد قبول
ای حسینم را بهین سقای مست
عشق شبگیری مرا (شبگیر)کرد
سوختن آموختم از سال شصت

  • پنج شنبه
  • 13
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 18:43
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب
 حسن کردی

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( تیرها با تنت چه ها کردند؟ ) * حسن کردی

578

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( تیرها با تنت چه ها کردند؟ ) تیرها با تنت چه ها کردند؟
قامتت را چگونه تا کردند؟

از تنت تیغ های پر کینه
دست های تو را سوا کردند

دست های تو را نه انگاری
دست های مرا جدا کردند

حرمله های مست کشتن تو
پیش من بزم ها به پا کردند

همه ی نیزه ها جدا جدا
بر تنت یک شکاف وا کردند

با چه مکری شکاف فرق تو را
بد تر از فرق مرتضی کردند

برق چشمان تو هدف بود و
تیر هایی که کم خطا کردند

وقت بی دستی ات هزاران پا
روی صحن تنت صفا کردند

تن چون کوه استوار تو را
پخش در خاک کربلا کردند

  • شنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 08:50
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 قاسم صرافان

مدح شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( تابید بر آب، ماهتابی) * قاسم صرافان

549

مدح شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( تابید بر آب، ماهتابی) تابید بر آب، ماهتابی
در آب، قدم زد، آفتابی

گفتند: گرفته آب در دست
راوی سخنی به جا نگفته ست

از ذهن بلند این علمدار
حتی نگذشت، فکر این کار

این دست در آب؟ نه! خیال است
نزدیک دهان؟ مگو، محال است

لب تشنه حسین و تر لبانش؟
حتی نگذشت از گمانش

هیهات! اگر عموی اصغر
حتی به خیال، لب کُند تر

حتی نگذشت از ضمیرش
سیراب ببیندش، امیرش

ای بی‌خبر از مرام عباس!
این ننگ کجا و نام عباس

کی بگذرد از خیال دریا
نوشیدن آب، قبل مولا؟

سقای حرم! دوباره برخیز
منگر تو به مشک پاره، برخیز

این مشک، عمود اگر گذارد
اندازه‌ی اصغر آب دارد

برخاست عمو و مشک برداشت
افسوس! که آن عمود نگذاشت

ای بارگه ادب، اباالفضل!
ای ساقی تشنه‌لب، اباالفضل!

از چهره، بکش نقاب امشب
ماهی تو، بیا بتاب امشب

بنگر قمرا! که بی‌قراریم
داریم تو را و غم نداریم

ای کارگشای ارمنی‌ها
سوگند دعای ارمنی‌ها

حق است که دارد این همه مست
دستی که دل از حسین برده ست

زنجیر فراق، بسته ما را
بی دست، بگیر دست ما را

حیدر نسبی، علی تباری
تو وارث برق ذوالفقاری

سقا و برادر حسینی
دلداده و دلبر حسینی

احوال زمانه بس عجیب است
ای میر حرم! حرم غریب است

ماییم و غم و دعای عهدی
ای ماه عمو! بگو به مهدی:

عالم، همه بی‌قرار اویند
عمری ست در انتظار اویند

او که حسنی است در کرامت
تکرار حسین، در شجاعت

مانند علی است، هیبت او
مثل قمر است، غیرت او

ای دست گره گشا، اباالفضل!
یا عشق! دخیل یا اباالفضل!

  • شنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 08:54
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( شیر میدان دار بودی پس چرا افتاده ای) * قاسم نعمتی

2514
15

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( شیر میدان دار بودی پس چرا افتاده ای) شیر میدان دار بودی پس چرا افتاده ای
ای امان خیمه‌ها از چه ز پا افتاده ای

من گُمَت کردم ، میان دشت حیرانم مکن
دست و پایی زن بدانم که کجا افتاده ای

آن‌قدر گفتی که هستم خاک پایِ مادرت
حال، روی دامن خیرالنساء افتاده‌ای

بشکند دستی که با نیزه دهانت بسته است
خاک عالم بر سر من، از صدا افتاده‌ای

دست هایت یک طرف ،سر یک طرف، تن یک طرف
سورهٔ قرآن چرا از هم جدا افتاده‌ای

قد رعنای تو شد هم دست با ضرب عمود
از سرِ زین گوئیا تو بی هوا افتاده ای

بعد از این معجر نگهداری زن‌ها مشکل است
دور از خیمه به صحرای بلا افتاده ای

گوئیا باحوصله عقده ز دل وا کرده‌اند
از کجا تا به کجا ای باوفا افتاده‌ای

  • شنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 08:56
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( مگه دریا می‌اُفته تو خشکی) * سعیده کرمانی

558

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( مگه دریا می‌اُفته تو خشکی) مگه دریا می‌اُفته تو خشکی
مگه صحرا حریف این دریاس
مگه عباس هم زمین می‌خوره
باورش سخته واسه من عباس

ای به قربون چشمای زخمیت
کو دو تا دست تو علمدارم
اگه تنهام بذاری تو این دشت
من به کی خیمه ها رو بسپارم

پاشو بازم کفیل زینب باش
پاشو اهل حرم رو آروم کن
پاشو تکلیف دشمنامونو
با یه اخم نگات معلوم کن

سخته واسه رقیه دوری تو
چه جوابی بدم اگه پرسید
نگران حرم باشم یا تو
منو تنها نذار تو این تردید

پهلوون پاشو که غمت دیگه
کمر آسمونو تا کرده
سورو سات یه غارتو دشمن
تو حرم بعد تو به پا کرده

رحم کن به من و غریبی من
بین بی رحما قد کمون شدم
کی بشه تکیه گاه خواهرمون
وقتی من غرق خاک و خون شدم

وقتی دشمن نشست رو سینه ام
گریه ‌ی خواهروچه کار کنم
وقتی خنجر حیا نکرد از من
ناله ی مادرو چه کار کنم

بعد تو دشمنم جسور می‌شه
خیمه هامونو شعله ور می‌کنه
سنگ و چوب و عصا رو که بزنه
نعل اسبا رو تازه تر می‌کنه

  • شنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 08:57
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 حسن کردی

مرثیه شب تاسوعا -(برخیز جان فاطمه اینجا نمان برو) * حسن کردی

709

مرثیه شب تاسوعا -(برخیز جان فاطمه اینجا نمان برو) برخیز جان فاطمه اینجا نمان برو
بگذار روی خاک مرا نیمه جان برو
هی آه می کشی و تنم لرزه می کشد
قربان مهربانی ات ای مهربان برو
دستم بریده و کمرت را شکسته اند
برخیز ای شکسته دل قد کمان برو
بیرون مکش یکی و دوتا نیست تیرها
جانم فدات ناله مزن این چنان برو
این هرزه چشم ها به حرم چشم بسته اند
برگرد خیمه زود نمانده زمان برو
خون گریه های چشم ترم نذر زینب است
آقا به جان خواهر تنهایمان برو
برخیز و بی کسی حرم را نظاره کن
زینب کجا و صحبت نامحرمان برو
از من گذشت غربت و در انتظار توست
گودال خون و نیزه و سنگ و سنان برو
من سر به زانوان تو دارم چه ماتم است
الشمرُ جالسٌ...سر تو ناگهان...برو

  • شنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 11:28
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( با رفتنت سپاه وفا ریخته به هم) * کمیل کاشانی

593

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( با رفتنت سپاه وفا ریخته به هم) با رفتنت سپاه وفا ریخته به هم
وضع تمام کرببلا ریخته به هم

صحرا پر از ستاره ی دنباله دار شد
وقتی عمود فرق تو را ریخته به هم

آرامش و پناه حسین آه ، ماه من
ابروی تو به تیغ جفا ریخته به هم

فهمیدم از شکستگی ذکر " یا اخا" ت
در حنجرت شکوه صدا ریخته به هم

سقای من بلند شو از جا که خیمه ها
در شعله های وا عطشا ریخته به هم

از ناله ی رقیه و خونگریه ی رباب
خیمه که هیچ ، ارض و سما ریخته به هم

برداشتم ز خیمه ی تو تا عمود را
دیدم که رکن عرش خدا ریخته به هم

  • شنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 16:35
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محسن صرامی

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( پشت اش شكست اينجا برادر بي برادر) * محسن صرامی

365

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) -( پشت اش شكست اينجا برادر بي برادر) پشت اش شكست اينجا برادر بي برادر
پس ميرسد دنيا به آخر بي برادر

در داغ اكبر تكيه گاه اش بود عباس
تازه شكست از داغ اكبر بي برادر

چسبانده به سينه دوتا دست جدا را
سخت است باشد زنده ديگر بي برادر

از يوسف اش مانده فقط چشمي پر از خون
خاك عزا مي ريخت بر سر بي برادر

او كاشف الكرب حسين اش بود،حالا
غم ميشود چندين برابر بي برادر

لشگر به جشن و پايكوبي گشت مشغول
وقتي كه شد فرزند حيدر بي برادر

حتي توان پا شدن از جا ندارد
ديگر ندارد جان به پيكر بي برادر

آمد به خيمه اينچنين فرمود با غم
هستي پس از اين لحظه خواهر بي برادر...

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 12:10
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت اباالفضل(ع) -(چشم عشاق جهان در حرم عباس است) * رضا ماه پری زنجانی

203
1

حضرت اباالفضل(ع) -(چشم عشاق جهان در حرم عباس است) چشم عشاق جهان در حرم عباس است
این هم از دولت لطف و کرم عباس است

دردمندی،به در هرکس و ناکس تو مرو
چون دوای تو به دست قلم عباس است

به خدا شیعه همیشه همه جا پیروز است
دائماً چون به پناه علم عباس است

هشتم مــاه عــزا مردم زنــجــان بنگر
آن خروش،گوشه‌ای از موج یم عباس است

تربت کرب و بلا بوسه بزن رفتی اگر
چون که این بوسه به جای قدم عباس است

  • شنبه
  • 17
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 17:06
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

زمینه بسیار زیبای شهددت حضرت اباالفضل ع محرم ۱۴۰۲. اصغر چرمی -(حالا که اومدی بازم کنارم) * اصغر چرمی

338

زمینه بسیار زیبای شهددت حضرت اباالفضل ع محرم ۱۴۰۲. اصغر چرمی -(حالا که اومدی بازم کنارم) حالا ، که اومدی بازم کنارم
خونا ، رو پاک کن از چشای پارم
بگذار ، نیگات کنم یه بار دیگه
داداش ، طاقت دوریت و ندارم

بگذار بمونم
اصلا نمی شه باورم
نتونستم کاری کنم
مشک و برگردونم حرم

نبر منو تا
میون خیمه ها که قحط آبه
منتظر اومدنم ربابه

یاابالفضل ای علمدار

رفته ، بی تو دیگه امون خیمه
داره ، تموم می شه توون خیمه
اهل ، حرم دارن آماده می شن
پاشو ، یه بار دیگه ستون خیمه
پاشو اباالفضل
ای ستون کل حرم
داره از مدینه میاد
بالای سرت مادرم

وا کن چشاتو
پاشو ببین که مادرم رسیده
نپرس ازش چرا قدش خمیده

یاابالفضل ای علمدار

  • پنج شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 18:34
  • نوشته شده توسط
  • charmi
ادامه مطلب

حضرت اباالفضل العباس(ع) -(تمام آرزوی ما هر جا کرامت آقام اباالفضله) * رسول چهارمحالی

299

حضرت اباالفضل العباس(ع) -(تمام آرزوی ما هر جا کرامت آقام اباالفضله) تمام آرزوی ما هر جا
کرامت آقام اباالفضله
امید ما به لحظه مردن
شفاعت آقام اباالفضله
روضه ارباب شب جمعه
زیارت آقام اباالفضله
نوکری حسین ثارالله
عنایت آقام اباالفضله
علم به دوش میبرم جانا
علامت آقام اباالفضله
حفاظت از حضرت دریا
عبادت آقام اباالفضله
نشان جانبازی و ایثار از
سعادت آقام اباالفضله
نشانه ی ارادت با عشق
شهادت آقام اباالفضله
روایت موج،مشک وآب
روایت آقام اباالفضله
یکه به میدان زدن، تنها
شهامت آقام اباالفضله

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 01:36
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) شب نهم ماه محرم -(صدای یا اخا،اخا ادرک اخا،رسد اینک به گوشم) * رسول چهارمحالی

404

شهادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) شب نهم ماه محرم -(صدای یا اخا،اخا ادرک اخا،رسد اینک به گوشم) سبک:کجا باید برم
----------------------------------
برادر جان من ،تویی دلدار من،برادر جان ابوالفضل(2)
........................................
صدای یا اخا،اخا ادرک اخا،رسد اینک به گوشم
کجایی ساقی ام،تویی آب آورم،نگر اینک به هوشم
درون علقمه،مشامم می رسد،بوی مادر برادر
خوشا بر حال تو،که دیدی فاطمه،تویی دلدار حیدر
..........................................
منم بالا سرت،می خونم در برت،تویی
آرام جونم
علمدارم تویی،سپهدارم تویی،تو سقای جوانم
بگو دستت چه شد،بگو مشکت چه شد،چرا محزون و زاری
می دونم تو شدی،فدای دین حق،حسین یاری نداری
....................................
عمود آهنین،زدند بر فرق تو،یلی.همتا نداری
تویی ابن العلی،تو آن ماه جلی،برایم بی قراری
سرت بر زانویم،به چشمان تو خون،زدند تیر بر نگاهت
نگاهت چون علی،به نیرو چون یلی،خدا پشت و پناهت
..............................
برادر جان حسین،به زهرا نور عین،ابوالفضلت فدایت
اگر صد بار من،شوم زنده داداش،شوم جانا غلامت
دو اشک دیده ام،برای غربتت ،شده جاری به قرآن
نداری یاوری،به ساعاتی دگر،تویی آن راز عطشان
................................................
برادر جان من،تویی دلدار من،برادر جان ابوالفضل (2)

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 01:37
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

نوحه شهادت حضرت اباالفضل(ع) -(سقای طفلان ،با چشم گریان) * رسول چهارمحالی

642

نوحه شهادت حضرت اباالفضل(ع) -(سقای طفلان ،با چشم گریان) یا ابو فاضل ،مدد ابا الفضل(2)
---------------------------------
سقای طفلان ،با چشم گریان
با مشک پاره ،در عمق میدان
دست علمدار ،از تن جدا شد
با دست در خون ،غرق خدا شد
پیغام علقمه به بقیع برد جبرئیل
ام البنین بگو پسری داشتی چه شد؟
تو در مدینه و پسرت توی علقمه
ای ماه دلربا ثمری داشتی چه شد؟
--------------------------
قمره العشیره،یا خیرة الناس
عالم فدای ،شاخه ای از گل یاس
سقای عطشان ،احسان و احساس
روحی فداکه،باب الحوائج عباس
پیغام علقمه به نجف برد جبرئیل
یا مرتضی علی قمری داشتی چه شد؟
با آ ه دل به سوگ یل پاک مرتضی
یا حضرت علی گوهری داشتی چه شد؟
-------------------------
ای ماه بنی ،هاشمیان حضرت عباس
سردار و سپهدار زمان ،حضرت عباس
رفتی به لب آ ب و شرمنده شده آ ب
زینب به حرم ،حسین شده در تب و تاب
پیغام علقمه به حسین برد جبرئیل
ای تشنه لب بگو علم دلبرت چه شد؟
دستان جدا شد و شده مشگش به روی خاک
ای نور هل اتی تو بگو یاورت چه شد؟
--------------------------------
ای زمزم و فرات ،باب الحوائجی
خلقی به فدات ،باب الحوائجی
سردار خیمه ها ،بانی روضه ها
ای معدن سخا ،عباس با وفا
پیغام علقمه همه دم گشته زمزمه
بر گوش قدسیان برسد آ ه و واهمه
بر روی جسم تو شده مولا چه ول وله
گوید بُنَّی ای ابوفاضل که فاطمه
-----------------------
یا ابوفاضل، مدد ابا الفضل(2)

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 01:40
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مرثیه شهادت حضرت عباس(ع) -(سقا و میر لشگرم یا ابوفاضل) * رسول چهارمحالی

215

مرثیه شهادت حضرت عباس(ع) -(سقا و میر لشگرم یا ابوفاضل) جانم ابوفاضل مدد،جانم ابوفاضل مدد(2)
--------------------------------------
سقا و میر لشگرم یا ابو فاضل
بشکسته شد بال و پرم یا ابوفاضل
ای ذوالفقار پدرم یا ابو فاضل
بنگر که بی برادرم یا ابو فاضل

سقای تشنه بر لب آ ب فراتی تو
تو درادب اسطوره و غرق صفاتی تو
تو قهرمان و پهلوان و شیر مردانی
تو حافظ قرآن و دینی جان جانانی
««««««««»»»»»»»»»»
جانم ابوفاضل مدد،جانم ابوفاضل مدد(2)
--------------------------------------
دستت ز بازو شد قلم یا ابو فاضل
سقا و سردار حرم یا ابو فاضل
کو بیرق و دست و علم یا ابو فاضل
دلهای ما غرق اِلَمْ یا ابو فاضل

پشت و پناه لشگرم بر زمین افتاد
دست علمدار حرم بر زمین افتاد
پیچیده بوی مادرم در کنار تو
فصل خزان گشته چرا پس بهار تو
»»»»»»»»«««««««««««
جانم ابوفاضل مدد،جانم ابوفاضل مدد(2)
--------------------------------------
با قلب پر خون یا ابو فاضل
با حال محزون یا ابو فاضل
من بر تو مجنون یا ابو فاضل
با چشم گریون یا ابو فاضل

با رفتنت غمگینم و یاری ندارم من
ای قرص ماه هاشمیان دیده زارم من
از خنده های دشمنان خسته ام دیگر
چشم انتظار خنجر م آ ید روی حنجر
»»»»»»»»»««««««««
جانم ابوفاضل مدد،جانم ابوفاضل مدد(2)

  • شنبه
  • 24
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 16:05
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شور روز تاسوعا -(عباس علمدار من) * رسول چهارمحالی

158

شور روز تاسوعا -(عباس علمدار من) عبد صالح .....یا ابو فاضل (2)
--------------------------
عباس علمدار من
یار و علمدار منی
میر و سپهدار منی
سقا و سردار منی

عباس علمدار من
علمت افتاده زمین
دل حرم شده غمین
تویی برام تو بهترین

عبد صالح .....یا ابو فاضل (2)

یا اخا ادرک اخا
شنیده ام از لب تو
همه تاب و تب تو
از گریه ی زینب تو

برادر جانبازم
بازوی تو گشته قلم
بیا تو ساقی حرم
بیا نرو برادرم

عبد صالح .....یا ابو فاضل (2)

برادرم ابوفاضل
پیچیده اینجا بوی یاس
میریزه از چشات الماس
یا ابو فاضل یا عباس

گریه نکن دم آ خر
با بدن چاک چاک
با روضه ی دردناک
عباسَ روحی فِداک

عبد صالح .....یا ابو فاضل (2)

میر دلیر لشگرم
رشته این دلم گسست
پشت برادرت شکست
به خاک ماتمت نشست

رفتی و موندم تنها
با لشگری از اعدا
روضه می خونم حالا
منم غمین و تنها

عبد صالح .....یا ابو فاضل (2)

  • شنبه
  • 24
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 16:16
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شور حضرت عباس(ع) -(نام برادر را از تو شنیدم من) * رسول چهارمحالی

281

شور حضرت عباس(ع) -(نام برادر را از تو شنیدم من) سبک:به سمت گودال از خیمه
------------------------
برادرم عباس ،برادرم عباس(2)
-----------------------
نام برادر را از تو شنیدم من
به سوی تو عباس همی دویدم من
روی زمین دیدم دست علمدارم
روی زمین دیدم مشک سپهدارم
پیچیده دور تو بوی گل یاس ام
همیشه درگیر روضه ی دستاس ام
------------- - ----------
ساقی این لشکر چرا زمین خوردی
ای وارث حیدر چرا زمین خوردی
خون علی در رگ فاتح میدانی
دست علم گیری حافظ قرآنی
تا به زمین خوردی همه توانم رفت
برادرم عباس دیدی که جانم رفت
---------------------------
اَدرک اَخا گفتی تو با لب تشنه
روی تنت دیدم زخمیِ زیک دشنه
روی زمین افتاد دست علم گیرت
خلق جهان گشته عباس دلگیرت
باب الحوائج ای میر و علمدارم
چون زینب کبری غمگینم و زارم
-----------------------------
گریه نکن دیگر تاب و توانم رفت
عزیز تر از جانم ببین جانم رفت
شرمنده ام از تو از کام عطشانت
جانت فدا کردی جانم به قربانت
علقمه تا خیمه راه درازی شد
روضه تو عباس سوز وگدازی شد
-----------------------------
عمود خیمه را که می کشیدم من
امید خیمه را همی بُریدم من
تو رفتی و تنها شدم در این صحرا
دعا برایم کن به ناله ی زهرا
خدا به تو داده بال و پر پرواز
قلم شده بازو چشم تو گشته راز
--------------،------- --------------
برادرم عباس ، برادرم عباس(2)

  • شنبه
  • 24
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 16:31
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

نوحه شهادت حضرت عباس علیه السلام -(ماه حرم روی زمین ،وای از مصیبت) * رسول چهارمحالی

408

نوحه شهادت حضرت عباس علیه السلام -(ماه حرم روی زمین ،وای از مصیبت) ماه حرم روی زمین ،وای از مصیبت
شاه کرم روی زمین،وای از مصیبت
مشک و علم روی زمین ، وای از مصیبت
دست قلم روی زمین،وای از مصیبت
حبل المتین حبل المتین،یل امیر المومنین
افتاده بر روی زمین ، آن آ بروی عالمین
جانا تو هر کجایی،سردار کربلایی ،باب الحوائج عباس(2)
-------------
گفتی اخا ادرک اخا ،حسین جان
ای سید و مولای ما ،حسین جان
افتاده ام جانا بیا ، حسین جان
برخاک این صحرابیا،حسین جان
آ بروی همه ، مادرت فاطمه
می کند همهمه،یا حسین زمزمه
جانا تو هر کجایی ، سردار کربلایی،باب الحوائج عباس(2)
------------------------
از میمنه تا مسیره،نام تو بر زبان است
در بین مردان دلیر،نام تو مهربان است
ازکودک وپیروجوان،برتوروضه خوان است
نامت گره گشای ما ،سقای تشنگان است
شیر دلیر میدان ،ای ساقی شهیدان
سرداردین وقرآن،جان دادبه کام عطشان
جانا تو هر کجایی ، سردار کربلایی ، باب الحوائج عباس(2)

  • دوشنبه
  • 26
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 21:13
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

نوحه لری شهادت حضرت عباس(ع) -(برار شیرم عباس ،سی تو اِمیرم عباس) * رسول چهارمحالی

2787
8

نوحه لری شهادت حضرت عباس(ع) -(برار شیرم عباس ،سی تو اِمیرم عباس) عباس وری برارم(2)
---------------------------------
برار شیرم عباس ،سی تو اِمیرم عباس
یار دلیرم عباس ، ماه منیرم عباس
خدا دونه برارم،بی تو بی کس و کارم
ز داغ تو حزین و ، ز داغ تو ایوارم
وری وری ابوالفضل،سل کووحال زارم
چی بارون بهاری ، ز داغ تو ایوارم
-------------------------------
عباس وری برآرم(2)
-------------------------------
اِ شیر سرخ حیدر ،وری وری ابوالفضل
میرِ سپاه و لِشگر، وری وری ابوالفضل
سل کو و حال زارم،عباس برار شیرم
ز داغت سوگوارم ، عباس برار شیرم
مشکت و رِی زمینه،میرِ سپاه و لِشگر
اشکتِ کَسْ نَوینَهْ ، میرِ سپاه و لِشگر
------------------------------
عباس وری برآرم(2)
------------------------------
شیر نر ام البنبن ، یل امیر المومنین
وِ رِی زِمین دَس تونه وِ رِی زِمین
وِ رِی علمدار حرم ،پشت و پِناه لِشگر
توسایه ای وِرِی سَرم،پشت وپناه لِشگر
و اِشکیآم اِخَنَنْ ، اِی دشمنون کافر
رَ نِ وِ مو اِوَنَنْ ، اِی دشمنون کافر
----------------------------
عباس وری برآرم(2)
----------------------------
داغ علی اکبر ، تَشْ زِد وِجُونِمْ عَباس
بعد علی اکبر ، مُو نیمه جونِمْ عَباس
بی پاره پاره جِسمِتْ،اِ با وِفا اَبوالفضل
دَرِ حونَتْ نِشِسْتِنْ،شاه و گِدا اَباالفضل
دَرمونِ دَردِمی تو ، شاهِ سَخا اَبا الفضل
باب الحوائجی تو، دِ هَر کُجا اَبا الفضل

  • دوشنبه
  • 26
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 21:21
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شد حسین هم به تو پناهنده(مدح و روضه حضرت اباالفضل ع) * رامین برومند

594
1

شد حسین هم به تو پناهنده(مدح و روضه حضرت اباالفضل ع) ای وجودت قرار ثارالله

ابرویت ذوالفقار ثارالله

قامتت افتخار ثارالله

همه دار و ندار ثارالله

مهربان قبیله ی احساس

السلام و علیک یا عباس

_______________________

ریسمان الهی محکم

صاحب اقتدار و هم پرچم

مات چشمان تو همه عالم

با وجود تو دل ندارد غم

کاشف الکرب سیدالشهدا

ای به قربان تو همه دنیا

_______________________

ما حسینی شدیم فقط با تو

مونسی هم نداریم الا تو

ما همه قطره ایم و دریا تو

ما همه تشنه ایم و سقا تو

تشنه ی لطف و جود و احسانت

تشنه ی دیدن دو چشمانت

_______________________

خوش قد و قامتی و رعنایی

فوق العاده ترین و زیبایی

باب حاجات خلق دنیایی

عشق ما ها و ارمنی هایی

غیرت از ازل گرفتارت

تا قیامت کرم بدهکارت

_______________________

چه بگویم ز بس که غوغایی

نوکری کرده ای در آقایی

در خصائص مثال مولایی

سومین بچه شیر زهرایی

داده مادر ز کودکی ام یاد

وقت مشکل تو را زنم فریاد

_______________________

روز میلاد تو امامانت

با ملائک شدن ثناخوانت

بعد بوسه به رو و چشمانت

همه بوسیده اند دستانت

در دو عالم زبانزدی ساقی

عالمی فانی و تویی باقی

_______________________

همه مبهوت احتشام تو اند

کل ایران همه غلام تو اند

کفتر جلد روی بام تو اند

آذری ها مرید نام تو اند

اینچنین میکنند از تو یاد

یابن ام البنین ائوون آباد

_______________________

بس که بر عهد خود عمل کردی

پرم از عشق و از غزل کردی

رخنه در قلبم از ازل کردی

مشکل آوردم و تو حل کردی

چاره ساز مسائل مشکل

نظری کن به ما ابوفاضل

_______________________

ساقی خانواده ی خورشید

ساغر چشم های پر امید

هر که آمد زما ، نسب پرسید

گفته ایم حرف حقِ بی تردید

ما همه نوکریم نسب به نسب

خاک پای تو ایم خدای ادب

_______________________

شعله ی سوز آه ثارالله

لشگر و هم سپاه ثارالله

ای به دستت نگاه ثارالله

حضرت مهر و ماه ثارالله

بر دلم مهرت از ازل افتاد

شیر ام البنین حلالت باد

_______________________

مدح تو بیش از آنچه گفتم بود

گفتم اما ببخش کم هم بود

تا تو بودی حسین بی غم بود

دست تو تا همین که پرچم بود

سمت خیمه غمی نمی تابید

فارغ از غم رقیه میخوابید

_______________________

بس که برتو حسین باور داشت

با تو انگار که دو لشگر داشت

لشگری مثل تو برادر داشت

تا تو بودی علی اصغر داشت

بین آن و دشت و قوم درنده

شد حسین هم به تو پناهنده

_______________________

رفتنت از حرم مسلم شد

نگرانت دم مخیّم شد

تا که رفتی دلش پر از غم شد

سایه ات تا که از حرم کم شد

نگران حرم شد و معجر

لرزش دست هاش شد بدتر

_______________________

وای از آن لحظه ای که غوغا شد

حرمله با کمان محیا شد

غرق تیر عدو سراپا شد

در میان خیام بلوا شد

خیمه ها غرق ترس شد کم کم

شد گره های روسری محکم

_______________________

رامین برومند(زائر)

Insta:Zaer.poet

  • یکشنبه
  • 1
  • مرداد
  • 1402
  • ساعت
  • 23:24
  • نوشته شده توسط
  • رامین برومند(زائر)
ادامه مطلب

هراس لشکر کفار از قمر منیر بنی هاشم حضرت اباالفضل(ع) -(بِه سر باز دارَم هَوای دِگر) *مرحوم حسین شانی تبریزی

563

هراس لشکر کفار از قمر منیر بنی هاشم حضرت اباالفضل(ع) -(بِه سر باز دارَم هَوای دِگر) بِه سر باز دارَم هَوای دِگر
پَرَد مُرغِ رُوحَم بِه جای دِگر

نِدا آیَد از خامِهء پُر نَوا
گُذر کُن سُوی عَرصهء کَربَلا

بیابان پُر از داد و شُور شَر است
هَمانا که هِنگامِهء مَحشَر است

بَر آن دَشت هِی لَشکر آیَد فیرود
کُند مَردِ جَنگی به هَر دَم ویرود

هَمِه غَرقِ آهن همِه کِینِه خواه
هَمِه دیشمنِ حَق هَمِه دِین تَباه

هَمِه دُشمنِ مُلک و مالِ علی
هَمِه تِشنِهء خونِ آلِ علی

چُو زَجز و چو خُولی چو شِمر و سِنان
گِرفته به کَف آب دادِه سِنان

به سَرداری اِبنِ سَعدِ عَنید
فِرستادِه بی حَدّ لَشکر یَزید

به سُرعَت دَوان و دمان آمَدَند
به قَتلِ اِمامِ زَمان آمَدَند

جَهان آفَرین تا جَهان آفَرِید
چِنین بی حَیایی نَیایَد پَدِید

ندِید است چِشمِ جَهانِ خَراب
به مِهمانِ خود کَس کُنَد مَنعِ آب

نِوِیسَد کسی نامِه دَعوَت کُند
به مِهمان چِنین هَتکِ حُرمَت کُند

نَدِیدم کسی این چِنین رای و کِیش
کُند مِیزبان قَصدِ مِهمانِ خویش

که مِهمانِ خود را کُشد تِشنِه لَب
که کُشتند آن فُرقِهء بی اَدَب

به دِل ها بسی کِینِه ها داشتَند
بَسا این عَمل نیک پِنداشتَند

هَمِه دِین و اِیمان زِ کَف داده بُود
هَمِه بَر قِتالِ شَه آمادِه بُود

وَلی آن سِپه را به دِل بیم بُود
دِلِ جَنگجُویان به دُو نیم بُود

هَمِه تَرس از اَشجَعِ ناس داشت
هَمِه بیم از تِیغِ عَبّاس داشت

به مَردانِگی گر کُند قَد عَلَم
نَمانَد زِ لَشکر بِپا یِک عَلَم

یکی گُفت این ثانی حِیدَر است
یکی گُفت به میدانِ کِین اَژدَر است

یکی گُفت گر تِیغ گِیرَد به کَف
نَمانَد بِجا دَست و تیپ و نَه صَف

اَگر آن نَباشد مِیانِ سِپَه
کُنیم این سِپَه را به زُودی تَبَه

چِنین گُفت شِمرِ سِتَمکارِ دُون
من اَکنُون زِ لَشکر دَر آرَم بُرُون

به صَد دامِ تَزوِیر و اَفسُون کُنَم
زِ اُردوی آن شاه بیرُون کُنَم

رَوَم وَعدِهء جاه و غِزّت دَهم
نُویدِ اُمید و رِیاسَت دَهم

بیامَد به مَکر و فُسُون آن لَعین
به نَزدِیکِ خَرگاهِ سُلطانِ دِین

کنارِ خیامِ اِمامِ اَنام
چُو اِیستاد آن شُوم و بی نَنَگ و نام

مُخاطِب نِمُود اَشجَعِ ناس را
رَشید و هُنرپَروَر عَبّاس را

به نَزدِیکِ شِمر آمَد آن خُوشکَلام
قَمَر شد مُقابِل به اَبرِ ظُلام

پَس آنگه بِگُفت آن لَعین عَنید
که اِی نامدار و شُجاع و رَشید

دَریغا از این جِلوِهء روی تُو
دِریغا از این زُور و بازُوی تُو

دِریغا از این قَدِ دِلجُوی تُو
دِِریغا از این زُور و نِیروی تُو

اَمان نامِه دارَم زِ میرَم بَرات
که یابی از این وَرطه راهِ نَجات

تُو هَستی مَرا هَم قَبیلِه از آن
نمی خواهَمی مَرگ تُو بی گُمان

که حِیف است این قامَت اُفتَد به خاک
شَوَد چون تُو یک شیرِ جَنگی هَلاک

چِنِین پاسخی داد آن پَنجِه شیر
مَرا نِیست غِیر از حُسینم اَمیر

اَمیری حُسین و نَعم الاَمیر
بِدور اِی سِتَمکارِ شُوم و شَریر

تُو اِی ناخدای یَمِ کَربَلا
رِضای خدا را تُو گُفتی بَلا

به #شانی کَرامَت نَما از کَرَم
سُرایَد رَثای شُما اِین رَقم

  • شنبه
  • 14
  • مرداد
  • 1402
  • ساعت
  • 22:50
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد