اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)

مرتب سازی براساس
 مجتبی خرسندی

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( دو دست داده به راه خدا و پس چه عجب ) * مجتبی خرسندی

1303
1

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( دو دست داده به راه خدا و پس چه عجب ) (( ذکر لب صاحب عزا ))

همیشه روی لبم ذکر یا اباالفضل است
چراکه حضرت مشکل گشا اباالفضل است

دو دست داده به راه خدا و پس چه عجب
اگر که معنی دست خدا اباالفضل است

به جمله جمله ی یا کاشف الکروب قسم
که استجابت صدها دعا اباالفضل است

نمونه است اباالفضل و در مسیر حسین
کسی که شدهمه چیزش فدا اباالفضل است

از ابتدا به من آموخت مادرم تنها
دوای درد گرفتارها اباالفضل است

چه ترس دارد از آتش,چه ترس از دوزخ
اگر شفاعت هر شیعه با اباالفضل است

خود امام زمان گفته است می آید
به مجلسی که در آن ذکر یااباالفضل است

بگیر ذکر اباالفضل با امام زمان
ببین که بر لب صاحب عزا اباالفضل است

شاعر : مجتبی خرسندی

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 11:30
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( مجذوب رقص پرچم تو میشود هر چشم ) * مهدی قاسمی

2065

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( مجذوب رقص پرچم تو میشود هر چشم ) ای ماه اختر چشم
ای آنکه داری جلوه از شمس الضحی درچشم

یاسید البطال
برما بیانداز از کرم فرزند حیدر چشم

با رایت العباس
مجذوب رقص پرچم تو میشود هر چشم

با این اُبهت تو
هرچه بگوید شاه میگویی فقط بر چشم

زینب دعایت کرد
از خیمه بیرون رفتی، میدان شد سراسر چشم

تا ازحرم رفتی
تنها به سویت دوخت با امید دلبر چشم

از خیمه ها جان رفت
الگوی رزم مالک اشتر به میدان رفت

تاپر درآوردی
یک مرتبه درقلب دشمن سر درآوردی

خونت به جوش آمد
وقتی زره را ازتنت دیگر درآوردی

خورشید حیرت را
با نعره ات از جانب خاور در آوردی

سرها زمین افتاد
تادست بردی در کمر خنجر درآوردی

یک یا علی گفتی
در دم پدر از دشمن حیدر در آوردی

با ا

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 11:32
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

تاسوعا -( تیغ بردار و بگو نامِ علی یعنی چه ) * حسن لطفی

2837
2

تاسوعا -( تیغ بردار و بگو نامِ علی یعنی چه ) تیغ بردار و بگو نامِ علی یعنی چه
کُفر یعنی که و اسلامِ علی یعنی چه

زره‌ات را به رویِ سینه کمی محکم کُن
تا ببینند که احرامِ علی یعنی چه

کوهها را بشکن تا که بفهمد دشمن
معنیِ ضربه‌یِ آرامِ علی یعنی چه

تیغ بردار که بازویِ علی داری تو
وقتِ طوفان شده هوهویِ علی داری تو

مانده در خاطره‌یِ رزم ، خطر یعنی تو
همه گفتند یک کوه ، جگر یعنی تو

از مسلمان شدگانِ درِ خیبر بشنو
مرگ تو صاعقه تو تیغِ دوسَر یعنی تو

خاطرات اُحُد انگار که تکرارِ تو بود
ها علی بَشَر کَیفَ بشر یعنی تو

نفَس اُم بنین شاه‌یلِ زهرایی
تو‌ پسر خوانده‌ی روزِ ازلِ زهرایی

آی ای عشق بخوان جانِ نجف عباس است
آفتابِ لبِ ایوانِ نجف عباس است

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 13:41
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

زمینه شور حضرت عباس (ع) -( خـــــدایا / چی بگم من به سکینه ) * علی اصغر رفیعی

1114

زمینه شور حضرت عباس (ع) -( خـــــدایا  / چی بگم من به سکینه ) بنداول

علقمــه غوغـــــا
خشکیده لبهــــا
کنـــــار سقّــــــا (2)
اومـده زهـــــرا

کنـــــار توام / باشور و احساسم
پاشو پسـرم / پهلـوون عباسـم(2)

بلند شو / ای علمـــــدار رعنـــــا
بلند شو / اومده مـــــادر زهــرا (2)
بلند شو / همه هست من سقّــا

واویلا / آه و واویلا ، اباالفضـــــل (3)

دانلود سبک

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 13:48
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محمد قاسمی

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( کـار بر زیـنب ولی چنـدین برابـر سخت شد ) * محمد قاسمی

1575
1

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( کـار بر زیـنب ولی چنـدین برابـر سخت شد  ) دلخوشي از خيمه رفت
داغِ خواهر سخت شد

داغِ خواهر سخت شد داغِ بـرادر سخت شد

سخت شد کـار حُسین

کـار بر زیـنب ولی چنـدین برابـر سخت شد

دلخوشی از خیمه رفت

وضع،بیش از پیـش بر آل پیمـبر سخت شد

در حـرم غوغا شد و...

ماندن شش ماهه در آغوش مادر سخت شد

بعـد سـقّـا زود رفت

زندگی در قحط آب از بس به اصغر سخت شد

........

در کـنار آب مانـد

بسـکه باز آوردنش از بین لشـگر سخت شد

ضـربه طوری بود که...

بسـتن زخمش شـــبیه فرق حـیدر سخت شد

بـازوانــش را که دید

آه ! درد بــازویِ زهرایِ اَطـهر سـخت شد

غارت از سرها نگشت

گرچه بعدِ او به شدّت حفظ معجر سخت شد

شاعر : محمد قاسمی

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( حس کـرده ام آرامـشِ اهلِ حرم را ) * حسین ایمانی

1415

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( حس کـرده ام آرامـشِ اهلِ حرم را  ) این حرم عباس دارد

وقتی که رویِ شانه ات دیدم عَلَم را

حس کـرده ام آرامـشِ اهلِ حرم را

تا لحظه ای که این حرم عباس دارد

هرگـز نمی بیند کسـی نیلـوفـرم را

او که نباشد دستهایِ بی حـیایی

از مو گـرفته می کِشاند دخترم را

دستش بیفتد از بدن دشمن می آید...

تا که ببندد هر دو دستِ خواهرم را

پهلو بگیرد بر رویِ سرنیزه عباس!!!

شعـله گـرفته روسـریِ دخـتـرم را

حرفِ مرا زینب شنید و با خودش گفت

باید بگیرم هر دو دستی معجرم را

شاید ربابه با خودش می گفت باید...

بوسه زَنَـم من هم گلـویِ اصغرم را

با روضه یِ عباس زینب العجل گفت

حتماً کِشـاندم بین خیـمه دلبرم را

شاعر : حسین ایمانی

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 14:28
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( چشمهارا میدهم چشمی نیاید سوی تو ) * سید پوریا هاشمی

1177

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( چشمهارا میدهم چشمی نیاید سوی تو  ) آبرویم را گرفت
نیمه شب آمد پریشانم گرفتارم هنوز

میروم این خیمه و آن خیمه بیدارم هنوز

دیدی آخر کینه قوم و قبیله پا گرفت

یک امان نامه چگونه آبرویم را گرفت

السلام ای قبله ایمان ابالفضل آمده

آمدم پابوس بی بی جان ابالفضل آمده

رو نگردانی ز من روح و روان من تویی

من امان نامه نمیخواهم امان من تویی

بند بند پیکرم وقف حیای چادرت

تا مرا داری چه غم داری فدای چادرت

چشمهارا میدهم چشمی نیاید سوی تو

موی من بر نیزه میپیچد فدای موی تو

بشکند فرق سرم اما سرت را نشکنند

من بمیرم احترام معجرت را نشکنند

دست من را میزنند این قوم! دستت بی طناب

قامتم نذرت نمانی زیر نور آفتاب

تیرهارا میخورم تیر نگاهی بکشند

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 14:43
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( قمری بود و شد خسوف از خون ) *

1669
4

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( قمری بود و شد خسوف از خون  ) دست های بریده

در کنار شریعه غوغا شد

سر یک تن ببین که بلوا شد

قمری بود و شد خسوف از خون

چقَدَر این خسوف زیبا شد

مصطفی گودرزی

حرمله با سه شعبه ای آمد

و بـرای زدن مهیــا شـد

تیر بر چشم و خود افتاده

که عمود آمد و سرش وا شد

هر چه تیر آمده به جسمش خورد

نیزه ها هم یکی یکی جا شد

پیکری زیر دست و پا بود وُ

بر سر قتل او چه دعوا شد

هر که آمد یکی دو تا می زد

آنقـَدَر که تنـش معما شد

قطعه قطعه تمام قرآنش

علقمه، قتله گاه سقا شد

یک برادر تنش مقطعه شد

دیگری از کمر قدش تا شد

دست های بریده را بوسید

حال دیگر غریب و تنها شد

تشنه لب بود و لب نزد بر آب

باعـث آبـروی دریــا شـد

مادری آمده کنار

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 14:44
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر شهادت قمر بنی هاشم(ع) -( با لبِ تشنه؛ زمین خورد آسمان در علقمه ) * مرضیه عاطفی

2383
3

شعر شهادت قمر بنی هاشم(ع) -( با لبِ تشنه؛ زمین خورد آسمان در علقمه  ) مَشک گریان

از نفس افتاد تا آرام ِ جان در علقمه

ایستاد و بر سرِ خود زد زمان در علقمه

مَشک گریان و علَم افتاد بر خاک و چطور

با لبِ تشنه؛ زمین خورد آسمان در علقمه

تیرها چشمش زدند و حضرت ماهِ حرم

غرقِ خون افتاد از تاب و توان در علقمه

در هم-آغوشیِ زخم نیزه ها جا مانده بود

هم برادر٬ هم عمویی مهربان در علقمه

بغض کرد و تیر خورد و جرعه ای لب تر نکرد

یاد شش ماهه! به یاد کودکان در علقمه

تکّه تکّه «کاشف ٱلکربِ» حرم تکثیر شد

روی خاک کربلا٬ شد بی نشان در علقمه

داشت می آمد ولی افتاد چندین مرتبه

سید و سالارمان٬ شد ناتوان در علقمه

از فشارِ «إنکسار» و از غم ِ «أدرک أخا»

حضرت ارباب شد قامت کمان د

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 14:47
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

مرثیه حضرت عباس(ع) -( گذر تیغ بر آن پیکر خون بار افتاد ) *

1853
1

مرثیه حضرت عباس(ع) -( گذر تیغ بر آن پیکر خون بار افتاد  ) سرش از هم پاشيد

تا علمدار افتاد

خنده از اشک رباب بر لب انظار افتاد

گریه مى کرد حسین

آنطرف بین حرم دخترکى زار افتاد

پیکرش درهم شد

گذر تیغ بر آن پیکر خون بار افتاد

سرش از هم پاشید

و حسین از غمش این بار به اجبار افتاد

تن او کم شده است

تکه هاى بدنش...واى...چه بسیار افتاد



لب او خونین است

روضه اى که زده آتش به ملائک این است



قامت او تا شد

چشم ارباب به آن سرو خمیده وا شد

اثر از خوودش نیست

فرق عباس چنان فرق سر مولا شد

تیر بر چشمش بود

چِقَدَر نیزه و شمشیر بر آن تن جا شد

از جگر آه کشید

تا حسین آه کشید هلهله اى بر پا شد

گفت اى ماه جبین

خیز از جا که دگر قامت زینب تا شد



گره ب

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 14:49
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

روضه حضرت عباس(ع) -( مشک و تیر و علمت تا به ابد گریان است ) * علی بهرامی نیا

3030
2

روضه حضرت عباس(ع) -( مشک و تیر و علمت تا به ابد گریان است  ) پاسدار حرم

آب از دست تو سقا به خدا حیران است

مشک و تیر و علمت تا به ابد گریان است

تک یل حیدری و بر تو بنازد زینب

با نگه صف شکنی کین طرق شیران است

ادب از مکتب تو درس ادب را دیده

معرفت را زتو ای جان اخا، بنیان است

همه اهل حرم از بودن تو دلگرمند

هیبت حیدری ات دلخوشیه طفلان است

باورم نیست که اینگونه زمین گیر شوی

ای برادر به خدا داغ تو صد چندان است

دم آخر چه شده بانگ اخا سر دادی؟

رمقی نیست به پایم بدنم لرزان است

ای علمدار چه می بینمو باور نشدم...

دست تو گشته جدا تیر در این چشمان است

حال با غربت خود گو چه کنم عباسم

ز ازل بین من و تو به خدا پیمان است

پاسدار حرم و لشکر من بعد از تو

غ

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 14:51
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 موسی  علیمرادی

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( مژگان چشمهایت مفتاح دلگشایی است ) * موسی علیمرادی

1213

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( مژگان چشمهایت مفتاح دلگشایی است  ) مژگان چشمها

چشمت شبیه بختم در خواب غم فزایی است

واکن دو چشم تر را وقت گره گشایی است

پلکی بزن دلم را آزاد از این قفس کن

مژگان چشمهایت مفتاح دلگشایی است

یک عمر مهر برلب چون غنچه ی خموشی

گل بانگ ای برادر فریاد از این جدایی است

هر زخم بر تن تو چشمی است غرق در خون

هر تیر بر تن تو مژگان در حنایی است

دست بریده ات را بردیده ام کشیدم

برچشم بی فروغم این دست توتیایی است

هر روزن زره را این تیر ها شمردند

بر قامت بلندت از نیزه ها قبایی است

چیزی نمانده از تو غیر از غبار سرخی

از بار تیغ و نیزه جسمت در آسیایی است.

برخیز با نگاهت آرام کن حرم را

کشتی شکستگان را چشم تو ناخدایی است

از دخترم مگیری

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 14:56
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 رضا قاسمی

شعر شهادت قمر بنی هاشم(ع) -( چشم تو بسته شد و چشم حرامی وا شد ) * رضا قاسمی

3765
2

شعر شهادت قمر بنی هاشم(ع) -( چشم تو بسته شد و چشم حرامی وا شد  ) تیرباران شدی

چشم تو بسته شد و چشم حرامی وا شد

تو زمین خوردی دورِ حرمم غوغا شد

مشک تو پاره شد و آبرویت ریخت زمین

سیلِ آن خورد به خیمه همه جا دریا شد

مشک تو پاره شد و خاک ، به سر کرد رباب

ذکر او `وای علی” جای `گُلم لالا” شد

عَلَمت خورد زمین و حرمم رفت به باد

دشمنم بعد تو با جرات و بی پروا شد

روسری بود ، که در دست حرامی ها بود

خیمه ی سوخته معجر به سر زنها شد

تیرباران شدی و تیرَک خیمه افتاد

زینب آواره شد و دخترکم تنها شد

دست تو شد قلم و خون تنت هم جوهر

حکم قتل من و غارت شدنم امضا شد

آن طرف خود و زره از تن تو غارت شد

این طرف بر سر خلخال حرم دعوا شد

بوی یاس آمده از علقمه یعنی اینکه

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 15:00
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر روضه قمر بنی هاشم(ع) -( بعد تو عباس، زینب ماند و این نامحرمان ) *

3502
8

شعر روضه قمر بنی هاشم(ع) -( بعد تو عباس، زینب ماند و این نامحرمان  ) امان‌نامه

سهم من از زندگی چیزی به غیر از غم نشد

هیچکس غیر از برادرهام غمخوارم نشد

بعد تو عباس، زینب ماند و این نامحرمان

بعد تو دیگر برایم هیچکس محرم نشد

زود رفتی ماه من از آسمان خواهرت

فرصت حتی وداع ما دوتا باهم نشد

ای برادر هیچ در فکر امان‌نامه نباش

ذره ای از اعتبارت نزد زینب کم نشد

داشتم می آمدم در علقمه بالا سرت

در میان اینهمه نامرد نامحرم نشد

غصه سنگین تو پشت حسینم را شکست

هیچ داغی پس به سنگینی این ماتم نشد

کاشف الکرب الحسینی و پس از تو هیچکس...

بر دل خون حسین بن علی مرهم نشد

شمر موهای برادرزاده‌هایت را کشید

معجر اطفال بعد از تو دگر محکم نشد

تیرها اینگونه‌ات کردند ای خوش ر

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 15:03
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت عباس (ع) -( یک دستش اکبر بود که کشتند او را ) *

2380
1

شعر روضه حضرت عباس (ع) -( یک دستش اکبر بود که کشتند او را   ) رفته امیر لشکرش را پس بگیرد

از کوفیان آب آورش را پس بگیرد

رفته بگوید تشنگی ها برطرف شد

تا حرف های دخترش را پس بگیرد

یک دستش اکبر بود که کشتند او را

باید که دست دیگرش را پس بگیرد

از مشک باید آبروی رفته اش را

از تیر ها چشم ترش را پس بگیرد

زینب پریشان است , بی دستان عباس

حالا چگونه معجرش را پس بگیرد ؟

حمیدرضا محسنات

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 15:09
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

مرثیه ی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام -( به میدان می روی ای اولین و آخرین ساقی ) * مهدی رحیمی زمستان

3108
4

مرثیه ی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام  -( به میدان می روی ای اولین و آخرین ساقی ) به نام او هوالباقی
به میدان می روی ای اولین و آخرین ساقی

من از ابروت فهمیدم
که هم جبار و هم قهار و هم رحمان و رزاقی

ابالفضلی و عباسی
تو هم استاد پیکاری و هم استاد اخلاقی

جهان دارالشفای توست
که هم محشور هم مشهور در انفاس و آفاقی

وفا ٬ غیرت ٬ ادب ٬ تنها ؛
برای این همه مفهوم در یک تن تو مصداقی

قواعد ریخته برهم
تو هم مقصود زُهادی و هم منظور عُشاقی

برای کشتن مردم
خدا داده به چشم تو عجب ابروی خلاقی

برای کربلا رفتن
به ما خیل گنهکاران فقط مشغول ارفاقی

برو اما بیا حتماً
رسیده از علی اصغر برای تو چه ابلاغی

بیا با مَشک یا بی مَشک
رقیه بسته با دست تو در خیمه چه میثاقی

به دستت دست می شویی
ندیدم د

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 15:16
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

مرثیه ی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام -( تا دست بسته باز کنی مشت آب را ) * سید شهاب موسوی

1257
1

 مرثیه ی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام -( تا دست بسته باز کنی مشت آب را ) تا دست بسته باز کنی مشت آب را
داغت شکست هفت کمر پشت آب را

نقش هزار زلزله بر شط پدید شد
تا ریختی به روی زمین مشت آب را

دستت به آب لب نزد و لب به آب ، دست
حیران نهاده‌ ای به لب ، انگشت آب را

از ساحل تو آب عطشناک می‌ رود
در حسرت لب تو طمع کشت آب را

با آب دست و پنجه کمی نرم کرده ، سخت
مالیده‌ ای به خاکِ ادب پشت آب را

شاعر : سید شهاب موسوی

  • شنبه
  • 8
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 15:24
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

یا قمر بنی هاشم (ع) - ( با دیدن مشک پاره بی تاب شدی ) * مریم موسوی

1234

یا قمر بنی هاشم (ع) - ( با دیدن مشک پاره بی تاب شدی ) یا قمر بنی هاشم (ع)

با دیدن مشک پاره بی تاب شدی

با تیر عدو ز دیده خوناب شدی

زهرا (س) که کنار علقمه نزد تو شد

با دیدن روی یاس تطیاب شدی

پ.ن:

وزن: مستفعل فاعلات مستفعل فع

تطیاب : [ ت َ ] (ع مص ) خوش شدن و خوشبوی شدن و پاکیزه شدن

شاعر : مریم موسوی

  • سه شنبه
  • 11
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 10:26
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

متن شب تاسوعا -( دیدم کنار علقمه در خون شناورت ) * مرتضی محمودپور

1072
1

متن شب تاسوعا -(  دیدم کنار علقمه در خون شناورت ) دیدم کنار علقمه در خون شناورت
گفتم به خویش وای بر احوال مادرت

بود آبروی تو به حرم مشک پر ز آب
با من بگو چه آمده در علقمه سرت

دستت ز تن جدا شد و افتاد روی خاک
دیدم که ریخت پیش دو چشمان من پرت

با گریه گفت دختر من در حرم، رباب
سقا ز پا فتاده و ای وای معجرت!.....

برخیز و کن نظر به حرم ای پناه من
در تاب و تب فتاده از این غصه خواهرت

تا دید مشک آب ز دندان تو فتاد
مرحم گذاشت حرمله بر دیده‌ی ترت

باب الحوائج همه‌ای ای فدای تو
در گوش من بخوان تو ز تشیع پیکرت

شاعر : مرتضی محمودپور

  • یکشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 07:53
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

متن دودمه شب عاشورا -( من امان نامه نمیگیرم ز دستت ای لعین ) * مرتضی محمودپور

1208
2

متن دودمه شب عاشورا -( من امان نامه نمیگیرم ز دستت ای لعین ) بند اول
من امان نامه نمیگیرم ز دستت ای لعین
هستم از اهل یقین(۲)

بند دوم
افتخارم اینکه بابایم امیرالمومنین
هستم از اهل یقین(۲)

بند سوم
ساقی آب آورم هستم غلامت یا حسین
ای تو شاه عالمین(۲)

بندچهارم
میدهم از علقمه هر دم سلامت یا حسین
ای تو شاه عالمین(۲)

شاعر : مرتضی محمودپور

  • یکشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 07:57
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

متن روز تاسوعا علمدار کربلا -( کمرم خم شده علمدارم ) * مرتضی محمودپور

2188

متن روز تاسوعا علمدار کربلا -( کمرم خم شده علمدارم ) بند اول
کمرم خم شده علمدارم
من تنت را چگونه بردارم
دستهایت فتاده روی زمین
جای اشک از دو دیده خونبارم
ای پناه تمام اهل حرم
من چسان پیکر تو بگذارم
بر دو چشم تو تیر خورده ولی
روز در دیده شد شب تارم
در حرم منتظر همه طفلان
من چه گویم به دختر زارم
طفل ششماهه از نفش افتاد
روی دامان مادرش جان داد

بند دوم
خیز ای ساقی حرم عباس
بین شکسته شده پرم عباس
طاقتی نیست تا که بردارم
پیکرت،همرهم برم عباس
تو که باب الحوائجی سقا
به برادر نما کرم سقا
دور تو بوی یاس پیچیده
آمده چونکه مادرم عباس
حرم امن من ز هم پاشید
وای بر حال خواهرم عباس
ای علمدار من ز جا برخیز
شد نگاه بهار من پاییز

بند سوم

من چه گویم جواب ام بنین

  • یکشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 08:17
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

متن شب تاسوعا -( ای ساقی طفلان آب آورم عباس ) * مرتضی محمودپور

2461
0

متن شب تاسوعا -(  ای ساقی طفلان آب آورم عباس ) بند اول
ای ساقی طفلان آب آورم عباس
فرمانروای دل در لشکرم عباس
چشم همه طفلان سوی تو و مشکت
در پیش چشمانم ای یاورم عباس
سید و سالار و سقایی
یاس علی یاس زهرایی
ام البنین مادرت گفته
عباس من سرور بالایی
برادرم یا ابوفاضل(۳)

بند دوم
دستت ز تن عباس از چه جدا گشته
فرقت ابوفاضل از چه دوتا گشته
مشکت کجا افتاد پشت و پناه من
بعد از تو در خیمه آتش به پا گشته
خیز و ببین حال من زاره
چشم من از رفتنت تاره
برای یک جرعه‌ی آبی
اهل حرم گرد گهواره
برادرم یا ابوفاضل(۳)

شاعر : مرتضی محمودپور

  • یکشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 08:22
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

حضرت عباس علیه السلام -( پشت و پناه خیمه برایت دلم شکست ) * محمد جواد شیرازی

1312

حضرت عباس علیه السلام  -( پشت و پناه خیمه برایت دلم شکست ) پشت و پناه خیمه برایت دلم شکست
از سوز بانگ أدرِک أخایت دلم شکست

این ها جمال حیدری ات را نظر زدند
چندین هزار تیر سویت بی خبر زدند

من ماندم و مصیبت و غم آن هم این همه
با چشم خیس آمده ام سوی علقمه

رخت سیاه بر تن افلاک می کنم
خونابه از دو چشم ترت پاک می کنم

پیچیده در زمین و زمان عطر مُشک تو
جانم فدای تشنگی و کام خشک تو

بر چشم های محترمت بوسه می زنم
بر دست مانده بر علمت بوسه می زنم

با نیزه های شان جگرت را گسسته اند
با خنده های شان کمرم را شکسته اند

برخیز و التماس مرا مستجاب کن
حداقل نظاره به اشک رباب کن

من‌ مانده ام چگونه به سوی حرم روم
اصلا بگو چگونه سوی دخترم روم؟!

سقای بی مثال و قرینه ب

  • دوشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 04:07
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 حسین رئوفی

حضرت عباس (ع) -( نزد حق عاشقِ یکرنگ بهایی دارد ) * حسین رئوفی

839
1

حضرت عباس (ع) -( نزد حق عاشقِ یکرنگ بهایی دارد  ) نزد حق عاشقِ یکرنگ بهایی دارد
که دلش سوخته و باز دعایی دارد

سوختن دم نزدن عاقبت پروانه ست
که در این سوختن انگار شفایی دارد

مرهم خویش ز خاکستر خود می سازد
و امیدش همه این است خدایی دارد

پرِ پروانه که افتاد شنیدم میگفت
بال و پر در سفر عشق چه جایی دارد

می چکد روی پرِ سوخته اش اشکی داغ
گریه ی شمع به پروانه ، نمایی دارد

شمع می گرید و پروانه به خود می پیچد
عاشق انگار ز معشوق حیائی دارد

شمع و پروانه کشیدند دلم را جایی
که علمدار به دلدار ، وفایی دارد

گریه ی عاشق و معشوق تماشایی شد
علقمه در دل خود کرب و بلایی دارد

شرف این بس به دو عالم که «رئوفی» قلبش‌
در غم حضرت عباس عزایی دارد

  • دوشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 05:47
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 حسین رئوفی

مدح و مصیبت قمر بنی هاشم علیه السلام -( غضب چشم تو را مالک اشتر دیده ) * حسین رئوفی

1201
1

مدح و مصیبت قمر بنی هاشم علیه السلام -( غضب چشم تو را مالک اشتر دیده ) غضب چشم تو را مالک اشتر دیده
شیوه ی رزم تو را فاتح خیبر دیده

قامتت همچو قیامت لب تو چون کوثر
خون حق ، در رخ پر شور تو محشر دیده

از نوک قله ی قدِ تو رقیه می گفت
وسط دشت از این کوه که بهتر دیده؟

تا جدا دست تو شد دست حرم تیر کشید
حرم از بعد تو سرپنجه ی کافر دیده

یک حرامی به حرم خیره شده خیز از جا
بر سر دخترم انگار که معجر دیده

آنچنان تیر به چشم تو اثر کرده که من
گفتم این دیده نه یک تیر که خنجر دیده

دیده ات گشته پر از خون به گمانم اینجا
لحظه ای چشم کبود و رخ مادر دیده

چو بدیدی که بوَد دست به پهلو اینجا
ز لگدهاست که روزی پسِ آن در دیده

ظلم هایی که «رئوفی» شده بر آل الله
همه زان چشم کبود است

  • دوشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 06:25
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

متن شهادت حضرت ابوالفضل -( ساقی کودکان گشته نقش زمین ) * مرتضی محمودپور

4494
4

متن شهادت حضرت ابوالفضل -( ساقی کودکان گشته نقش زمین ) بند اول
ساقی کودکان گشته نقش زمین
علقمه مقتل یاس ام البنین
بر لبش ناله‌ی یا اخا گل نمود
تا ز خیمه کنارش رسد شاه دین(۲)
سقای طفلان حسین....
به خاک و خون فتاده بر زمین
خورده ز کین عمود آهنین(۲)
میکند با لب تشنه این زمزمه
یا حسین آمده مادرت فاطمه
یا حسین یاحسین یاحسین یاحسین(۲)

بند دوم
هر دو دستش زکین تا که گشته قلم
یک طرف مشک و یک سو فتاده علم
ناگهان از جنان آمده فاطمه
گفته آب آورم بر تو من مادرم
سقای طفلان حسین....
شد خاک پای کوثر حیدر
گفتا فدای تو شدم مادر(۲)
کنار علقمه بخونم شناور
به اذن تو خوانم حسین را برادر
یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین(۲)

شاعر : مرتضی محمودپور

دانلود سبک

  • دوشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 07:02
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

دودمه محرم_حضرت ابالفضل(ع) -( گرچه گمنامم ميان عالمى نام آورم ) * پیمان طالبی

1270
1

دودمه محرم_حضرت ابالفضل(ع) -( گرچه گمنامم ميان عالمى نام آورم ) گرچه گمنامم ميان عالمى نام آورم
من خودم يک حيدرم (٢)
من اباالفضلم كه استاد نبرد اكبرم
من خودم يک حيدرم (٢)

٢
رزم در كرببلا امروز صفين من است
من ز نسل حيدرم (٢)
اى بسا سلمان كه خاک بند نعلين من است
من ز نسل حيدرم (٢)

٣
پاسبان خيمه ها در كربلا روز و شبم
كوفيان من حيدرم (٢)
تحت امر حضرت ام المصائب زينبم
كوفيان من حيدرم (٢)

٤
محشرى با نام تو در كربلا برپا شود
يا ابوفاضل مدد (٢)
سينه زن هاى تو مى گويند بى حد و عدد
يا ابوفاضل مدد (٢)

٥
در رجزهايم صداى شير يزدان منجلى ست
يا على حيدر مدد (٢)
مادرم ام البنين و نام بابايم على ست
يا على حيدر مدد (٢)

٦
امنيت را من براى اين حرم مى آورم
من علم مى آورم

  • چهارشنبه
  • 19
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 08:07
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 آرمان صائمی

قمر بنى هاشم عليه السلام -( اى همه تاب و توانم چه به هم ريخته اى ) * آرمان صائمی

1402
1

قمر بنى هاشم عليه السلام  -( اى همه تاب و توانم چه به هم ريخته اى ) اى همه تاب و توانم چه به هم ريخته اى
دست و پا مى زنى و غم به دلم ريخته اى

سرو رعناى برادر چِقَدَر كم شده اى
متلاشى شده اى...برگ و برم ريخته اى

تو كه يك عمر مرا سيد و مولا خواندى
با اخا ادرك اخا بال و پرم ريخته اى

اين تو هستى كه چنين درهم و پيچيده شدى؟
مثل اكبر چِقَدر دور و برم ريخته اى...

تنت افتاد زمين حرمله بر من خنديد
مى زند داد به خنده...چه به هم ريخته اى

شاعر : آرمان صائمی

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 13:03
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 آرمان صائمی

قمربنى هاشم عليه السلام -( باز كن چشم ببين خواهرم افتاد زمين ) * آرمان صائمی

1504
1

قمربنى هاشم عليه السلام  -( باز كن چشم ببين خواهرم افتاد زمين ) باز كن چشم ببين خواهرم افتاد زمين
پيش تو ماه جبين پيكرم افتاد زمين

آن طرف بين حرم اهل حرم بى تابند
خوودت افتاد زمين...دخترم افتاد زمين

تو چرا آب نخوردى؟من ازت ممنونم
مشك خون ديده ى تو آخرم افتاد زمين

چشم هاى تو مرا ياد كسى انداخته...
پيش چشم پدرم،مادرم افتاد زمين........

خواهشى دارم اگر خواهش من رد نكنى
باز كن چشم ببين خواهرم افتاد زمين...

شاعر : آرمان صائمی

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 13:19
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

زمینه تاسوعا -( نیزه هاشون تو تنت مونده داداش2 ) * بهمن عظیمی

1597
1

زمینه تاسوعا -( نیزه هاشون تو تنت مونده داداش2 ) دریا دلی و رو به دریا کردی
فدات بشم چقد تقلا کردی
باب الحوائج گره این مشک و
دست نداری با دندونات وا کردی

یه چشت خون یه چشت اشکه داداش
جای دندونات روی مشکه داداش2

بلند شو خیمه ها بی تابن
همه تو خیمه ی ربابن
بلند شو اصغرم بی خوابه
بلند شو خیمه ها بی آبه

یا ساقی العطاشا عباس

بالاسرت می‌بینی سرگردونم
خودت كمك كن كه برت گردونم
منتظرن تا که برم از پيشت
همه بريزن رو سرت می‌دونم

باشه ميرم پهلوونم قمرم
باشه ميرم چجوری آخ كمرم2

باشه می‌سوزم و ميسازم
ستون خيمه تو ميندازم
باشه داداش ميرم ميگم من
لباس اسارت و بپوشن

یا ساقی العطاشا عباس

فرق سرت شکسته شد تا ابرو
نزن داداش به روی خاکا بازو
از بس که پا

  • شنبه
  • 29
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 10:41
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد