رقص شمشیر تا کنی معرکه ویران می شود
اسم اعظم می بری شمشیر برّان می شود
چون ابوالفضل را خدا باید که تعریفش کند
الف فضلش خودش یکصد دیوان می شود
اخم وقتی می کند طبل ندامت می زنند
بیشه خالی می شود تا شیر غرّان می شود
هم ید الله فوق ایدیهم در شان شماست
دست هایت هم کلام الله قرآن می شود
تا نگاهم می کنی چشمم غزل خوانی کند
تا که لطفم می کنی روحم همه جان می شود
دل چو مستی میکند با دیدن ایوان شاه
گر نخواند از تو ایوان دیده ویران می شود
چون که لشگر را به تیغت سخت لرزان می کنی
جبرئیل هم باده نوشان و غزلخوان می شود
در نبردت چون پدر با غیرتی و با حیا
عمر و عاصی را ببین دارد که عریان می شود
ج
- شنبه
- 20
- آبان
- 1396
- ساعت
- 14:10
- نوشته شده توسط
- ح.فیض