دمی را بی تو هرگز سر نکردم
به جز تو دیده ام را تر نکردم
غروب روز عاشورا به گودال
تو را دیدم ولی باور نکردم
شاعر : عابدین کاظمی
- دوشنبه
- 6
- آبان
- 1392
- ساعت
- 07:16
- نوشته شده توسط
- feiz
دمی را بی تو هرگز سر نکردم
به جز تو دیده ام را تر نکردم
غروب روز عاشورا به گودال
تو را دیدم ولی باور نکردم
شاعر : عابدین کاظمی
آمده ام به قتلگاه ناله کنان به اشک و آه
کجایی ای نور عین من
برادرم چرا تو سر نداری نداری نداری (3)
وای ای غریب مادر (3)
برادرم کو کفنت بگو چه شد پیرهنت
رفته سرت روی نیزه ها
بوسه زنم من به رگ بریده واویلا واویلا (3)
وای ای غریب مادر (3)
بیا و حال ما ببین غارت خیمه ها ببین
که دیدنی کربلا شده
به آسمان شعله کشد زبانه واویلا واویلا (3)
وای ای غریب مادر (3)
شاعر : عابدین کاظمی
دانلود سبک
نفرین به نیزه ها که تو را می برند ، حسین!
نفرین به کوفیان که درین لشکرند، حسین!
آه از غروب روز دهم...این چه مغربی ست...
سردارهای عشق، چرا بی سرند؟ ، حسین!
این چشمهای حضرت عباس ...(یا قمر!)
دلواپس گلوی علی اصغرند ، حسین!
سر می بُرند مدعیان ِ امور دین
سیم و زر و حکومت ری می خرند، حسین!
بادا حرامشان همه ی روزهای عمر
آنها که دزد ِ جامه و انگشترند ، حسین!
این اسب ها که روی تن ماه می دوند
فردا شغال های صف محشرند حسین!
*
دیدی که پا به پای عطش هات آمدند؟
این دستها! که ساقی ِ آب آورند، حسین!
بگذار تا این باده آتشگون بماند
همرنگ با افسانه و افسون بماند
بگذار تا در جبر ذهن كجمداران
این كارها بر گردن گردون بماند
رفتند یاران پرخروش و برنگشتند
این داغ تا كی بر دل كارون بماند؟
شهرت ندارد عاشقی بی نام معشوق
لیلی تجلی كرد تا مجنون بماند
آری توان یك عمر از زلفش سخن گفت
اما كجا بی لطف او مضمون بماند؟
یا رب ظهور یار را نزدیكتر كن
در پرده تا كی حسن روزافزون بماند؟
وقتی كه خون پیروز بر شمشیر باشد
كی نام عاشق بی نثار خون بماند؟
همراه موسی بودن اینجا افتخار است
اما برای آنكه با هارون بماند
گفتی كه در زقّوم خود صهیون بمیرد
گرم از طراوت شاخهی زیتون بماند
ما در تب غزّه خروشی تازه دیدیم
از انقل
همین که روز بر آن دشت، طرحی از شب ریخت
هزار کوه مصیبت به دوش زینب ریخت
نظاره کرد چو «شمس الشّموس» بیسر را
به گوش گوش فلک، ناله ناله یا رب ریخت
جهان برای همیشه سیاه شد چون شب
ز چشمهای ترش هرچه داشت کوکب ریخت
چه بود نیّت ناآشکار ساقی غم؟
که جام زینب غمدیده را لبالب ریخت
کشاند کرب و بلا را به شام و بام فلک
هزار فصل طراوت به باغ مذهب ریخت
زبانههای کلامش به جان دمسردان
شرارهها شد و آتشنشانی از تب ریخت
اگر همیشه ببارند ابرهای جهان
نمیرسند به آن اشکها که زینب ریخت
شاعر : سعید بیابانکی
بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست
به تن این همه سردار سری نیست که نیست
بنویسید که خورشید به گودال افتاد
و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست
آتش از بال و پر سوخته جان می گیرد
زیر خاکستر ما بال و پری نیست که نیست
یک نفر سمت مدینه خبرش را ببرد
پس از این ام بنین را پسری نیست که نیست
یا به آن مادر سرگشته بگویید: نگرد
چون ز گهواره ی اصغر اثری نیست که نیست
تازیانه به تسلای یتیمی آمد
تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست
شاعر : مهدی زنگنه
به خاطر می سپرد آن لحظۀ دیدار رویت را
برای آخرین بار آمد و بویید رویت را
گلی پامال زیر سم اسبان یافت خاک آلود
و در خاشاک و خون و خس به هم پیچیده مویت را
نگاهی دوخت بر چشم و لب و دندان خونینت
جلوتر آمد و بوسید رگ های گلویت را
لبت تشنه ... ولی جانت لبالب دید از دریا
و سرگرم شنیدن بود با نی گفتگویت را
شب شام غریبان رفته رفته دشت را پر کرد
دوباره خم شد و بوسید رگ های گلویت را
شاعر : مریم سقلاطونی
مجلس سی و هفتم:
آتش زدن خیمه ها
بیا با هم خدامان را بخوانیم
به حق مادرت زهرا بخوانیم
کنار علقمه این جمعه مولا
به جای ندبه؛ عاشورا بخوانیم!
یا صاحب الزمان! آنقدر آرزو داشتم در این ایام لحظه ای در کنار شما زانو می زدم و برای جد غریبتان اشک می ریختم.
آقا جان امشب که شام غریبان شهدای کربلاست، یتیمان کربلا نه خیمه ای دارند، نه پناهی؛ تنها پناه یتیمان زینب در بیابان به دنبال طفلان آتش گرفته ؛ می گردد. شما را به دردهای دل عمه جانتان قسم می دهم که ما را مشمول لطف و مرحمت خود بگردانید.
آتش زدن خیمه ها
پس از شهادت رسانیدن سید الشهداء که دیگر آفتاب غروب کرده بود و هوا تاریک شده بود؛ عمر سعد ملعون دستور د
برخیز حسین که خواب خوش به تو نمی آید
به زینب هم بی برادری نمی آید
نازت راخریدارم بلند شو ای برادر
که بی تو رفتن از اینجا به زینبت نمی آید
برای خاطر زهرای کوچکت بلند شو
یتیمی و اسیری هم به این دختر نمی آید
به همراه یتیمان حرم روم اسارت
ولی سیلی و طعنه و کتک به ما نمی آید
دعایی زیر لب دارم خدایا از ته دل
جواب هیچ طفلی نشود بابا نمی آید
شاعر : جواد قمری
آتش از خیمه ها زد زبانه در دست کوفیان تازیانه
وای از این شام غریبان آلِ عصمت دیده گریان
مادری پهلو شکسته ناله دارد ای حسین جان
واحسینا واحسینا
******
زینب و پرستاری ز بیمار سکینه و گریه بر علمدار
مادری دل بی قراره بین خیمه ناله داره
پیش گهواره می خونه نوحه یادِ شیر خواره
واحسینا واحسینا
******
به گوشِ جان ِ دختر حیدر می رسد بانگ غریب مادر
زینب آن دلخونِ خسته نافله خونِ نشسته
بِشنود از بین مقتل آهِ یک پهلو شکسته
واحسینا واحسینا
شاعر : حاج امیر عباسی
شام غریبان
حال پریشان را - بیابان را - تو بیا و ببین ای مادر جان
شام غریبان را - یتیمان را - تو بیا و ببین ای مادر جان
مردم از تنهائی – من و دیده دریائی
تو بیا و ببین شدم تماشائی
لاله هایم چیدند - همه بر غمم خندیدند
ای مادر کی می آئی
سینۀ من پرآه است - دل من در قتلگاه است
اشک روانی دارم - باغ خزانی دارم
مادر ببین مثل تو - قد کمانی دارم
مادر بیا مادر
مادر بیا از راه - با دوصدآه - که ببینی خسوف ماهم را
اشکم چکد نم نم-که کوه غم-بسته از همه سوئی راهم را
غم شده پابستم - رفته هستیم از دستم
سرراه تو من بنشستم
کی کنی تو یادم- بیا از نفس افتادم
هم دلم شکست هم بشکستم
جگرم شده پاره پاره - من ندارم یک ستا
واحد – زمزمه (ده شب)
(کوفه میا حسین جان)
از خیمه ها حسین جان آتش زند زبانه
از ما عدو کِشَد ناز با ضرب تازیانه
آهم رَوَد برادر از داغ تو به افلاک
رأست به راهِ کوفه جسم تو بر روی خاک
طفلان بی پناهت حیران به دشت و صحرا
در خیمه های سوزان ذکر همه یا زهرا
در بین آتش و دود بر سر زنان سکینه
زنده شده دوباره یادِ غمِ مدینه
یادِ دَمی که شعله از در زبانه می زد
دشمن گلِ علی را با تازیانه می زد
شاعر : حاج امیر عباسی
دانلود سبک
واي واي چون خيمه ها سوزد دل من واي وايرفته ز دستم حاصل من
در پيش چشمان تر من خفته به خون برادر من
آيد صداي مادر من
واويلتا آه وواويلا(3)
............................................................
واي واي ديدم سر اورا بريدند واي واي در خاک و در خونش کشيدند
ديدم حسينم سر جدا بود ديدم به زير دستو پا بود
ديدم نگاهش سوي ما بود
واويلتا آه وواويلا(3)
...........................................................
واي واي دارو ندارم رفته غارت واي واي بر ما کند دشمن جسارت
شد گوش طفلان پاره پاره رفته به غارت گوشواره
ديگر نمانده راه چاره
واويلتا آه وواويلا(3)
شاعر : عابدین کاظمی
دانلود سبک
دل پریشان است شام غریبان است زینب کبری دیده گریان است
می سوزد خیمه ها دردشت کربلا
واویلا واویلا(2)
...................................................
...................................................
ای برادر جان از چه نداری سر میهمان داری آمده مادر
آمد از مدینه می زند به سینه
واویلا واویلا(2)
.................................................
................................................
صورت طفلان گشته همه نیلی میزند دشمن بر همه سیلی
خیمه ها شد غارت وای از این جسارت
واویلا واویلا(2)
شاعر : عابدین کاظمی
دانلود سبک
عالم سراسر باشد پریشان
آمد دوباره شام غریبان
کربلا باشد محشر کبری خیمه ها سوزد در دل صحرا
آه وواویلا(4)
..............................................
دیدم ندارد سر پیکر تو
بوسه گرفتم از خنجر تو
کربلا نیلی شد ز آه من قتلگاهت شد قتلگاه من
آه وواویلا(4)
..........................................
بر روی نیزه رفته سر تو
رفته به غارت انگشتر تو
بی کفن ماندی ای غریب من کی شده غارت کهنه پیراهن
آه وواویلا(4)
شاعر : عابدین کاظمی
دانلود سبک
گرفته آتش دلم حسین غمت شده قاتلم حسین
واویلا(2)
ببین آتش از خیمه شعله ور گشته ببین زینب تو خمیده تر گشته
برادر یا حسین(2)
.........................................
به ما جسارت نموده اند خیمه رو غارت نموده اند
واویلا(2)
رخ کودکانت شده همه نیلی عدو می زند بر رخ همه سیلی
برادر یا حسین(2)
...............................................
چرا سرت را بریده اند تن تو در خون کشیده اند
واویلا(2)
بمیرم برایت که سر نداری تو مگر ای برادرخواهر نداری تو
برادر یا حسین(2)
شاعر : عابدین کاظمی
دانلود سبک
شعله ور گشته خیمه ها امشب خیمه ها امشب
آه وواویلا از دل زینب ار دل زینب
چه شور محشری به پا در دل صحراست
به سینه و به سر زنان دختر زهراست
فاطمه آمده به قتلگاه امشت
به تن بی کفن کنید نگاه امشب
یا حسین یا حسین غریب کرب و بلا(2)
................................................
شام غم آمد کربلا غوغاست کربلا غوغاست
پیکری زیر سم مرکبهاست سم مرکبهاست
کنار نهر علقمه محشر کبراست
فتاده بر زمین تن بی سر سقاست
همه خیمه ها گردیده خاکستر
مانده در شعله ها گهواره اصغر
یا حسین یا حسین غریب کرب و بلا(2)
شاعر : عابدین کاظمی
دانلود سبک
در این پست خدمت شما کاربران گرامی امام هشت یک متن شعر شام غریبان در رابطه با حضرت زینب آماده کرده ایم.
متن شعر شام غریبان حضرت زینب
می روم امّا بدان جانم کنارت مانده است
تا قیامت یا اخا، دل بیقرارت مانده است
گر چه این گلبرگ ها را می برند از گلشنت
غم مخور یک باغ پرپر در کنارت مانده است
می روم با ساربان همراه خسته کاروان
دست یاران بسته امّا اقتدارت مانده است
بر گلویت جای بوسه، کار خود را کرده است
لااقل بر حنجرت جای زیارت مانده است
جسم خورشیدیت ای سالار زینب شد کبود
بسکه این عریان بدن زیر حرارت مانده است
کوفه در راه است و ما آماده ی آوارگی
روز روشن رفته امّا شام تارت مانده است
هر یکی از دختران
شمشیر و تیغ و نیزهی خود را گذاشتند
خورشید را مُقَطَّعُ الاَعضا گذاشتند
وحشی شدند و موقع تقسیمِ غارتش
بر مُصحَفِ شریفِ تنش پا گذاشتند
چرخی زدند با سرِ بر نیزه رفته اش
داغی عجیب بر دلِ زهرا گذاشتند
دیگر به نعلِ تازه زدن احتیاج بود
جایی برای تاختن آیا گذاشتند؟
از قتله گاه راضی و دستِ پُر آمدند
سهمی برایِ زینب كبری گذاشتند؟
لرزید عرشِ اعظم و بارانِ خون چكید
آتش مگر به گیسوی حورا گذاشتند؟
زینب به گریه گفت عَلیكُنَّ بِالفِرار
با ترس و لرز پای به صحرا گذاشتند
شمشیر، كعبِ نِی و سَنان تازیانه شد
بی داد كینه را به تماشا گذاشتند
حتی فرشته دست به شیون گرفت و سوخت
تا دست رویِ چادر زن ها گذاشتند
از روسری گ
سقا که رفت... ساقی آب آوری که نیست
آتش گرفته میکده را... ساغری که نیست
بوی لباس سوخته میآید از نسیم
باید که فکر کرد به آن معجری که نیست
رد غروب روی زمین رنگ خون کشید
عطر مدینه میوزد و مادری که نیست
با نعل تازه بر نفس دشت سُم زدند
یک دشت نیزه ماند... وَ آن پیکری که نیست
قاری بخوان برای دلم سورهی جنون
از نینوای سرخ همان حنجری که نیست
با تازیانه داغ تو را شعله دادهاند
آتش گرفته خیمه و خاکستری که نیست
یک دشت اضطراب زمین را گرفته است
با گریه های خسته آن دختری که نیست
از بوسه ای که روی رگ آفتاب ماند
معلوم میشود که دگر خواهری که نیست
با اشکها دخیل به گهواره بستهاند
بابالحوائج است علی اصغری که
آسمان امشب از چه گریان است چونکه امشب شام غریبان است
آسمان امشب از چه گریان است چونکه امشب شام غریبان است
پر ز نور امشب خانة خولی است در تنور امشب رأس مهمان است
بر حسین امشب آسمان گرید هم زمین امشب هم زمان گرید
جبرئیل اندر لامکان گرید چونکه امشب شام غریبان است
آسمان امشب از چه گریان است
چونکه امشب شام غریبان است
کربلا امشب بیت الاحزان است بی کفن نعش نوجوان است
زینب از این غم زار و گریان است چونکه امشب شام غریبان است
آسمان امشب از چه گریان است
چونکه امشب شام غریبان است
جسم شه امشب در بیابان است زیر تیغ و نی چاک و عریان است
پایمال از سم ستوران است چونکه امشب شام غریبان است
آسمان امشب از چه گریان
داره زینب بین قافله نشسته می خونه نافله
ولی تو اوج مصیبتها نمی کنه لحظه ای گله
سخته چقد این مرحله زخم زبون و هلهله
جسارت خولی و شمر همسفری با حرمله
تو این شب غصه وماتم
تنها شده زینب قد خم
مثل یه شمع آب می شه کم کم
امون امون از دل زینب
******
سری روی نیزه ها رفته نه تنها سر معجرا رفته
خدایا ناموس مرتضی دوباره تو قتلگا رفته
خدا باید کمک کنه داداششو پیدا کنه
فکری برای کفن پیکر سرجدا کنه
دیگه حسینش شده پرپر
ناله داره می زنه مادر
برای جسمی که شد بی سر
امون امون از دل زینب
شاعر : محسن طالبی پور
دانلود سبک
آتش زدن به خیمه زبس ظالمانه بود
صحرای کربلا همه غرق زبانه بود
تاکس میان خیمه نسوزد با اشک وآه
رینب میان خیمه وآتش روانه بود
سیلی امان نداد به طفلان خسته جان
رخسار کودکان همه پرُ از نشانه بود
مقصود خصم کشتن آل رسول بود
سیلی وتازیانه زدن ها بهانه بود
شرمم کُشد که فاش بگویم ولی بپرس
از لاله های گوش چرا خون روانه بود
بُردند از خیام حرم دشمنان دین
گهواره ای که جلوۀ طفلی یگانه بود
وقتی شکست سینۀ مولا زسُم اسب
آوای واحسین به لبها ترانه بود
زینب به یاد توصیه های حسین خود
گرم نماز وذکر دعای شبانه بود
زان پس چراغ عشق وفائی نشد خموش
سرهای روی نیزه چراغ زمانه بود
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
با زلف سياهِ مانده روي دستش...
با هر نفس ، آهِ مانده روي دستش...
هر زخم ستاره اي است ... مانده چه كند!
با اين همه ماه مانده روي دستش...
شاعر : امیر یزدی
از دور سپاه شمر پيدا شده است
انگار زمان حمله بر ما شده است
هر چند سر بريده را هم بردند
اي واي، سر عمامه دعوا شده است
شاعر : اصغر چرمی
سنگ ها را زدم کنار حالا، جان زهرا بگو دگر چه کنم؟
بارش تیر و نیزه آمده است، لخته ها را بگو دگر چه کنم؟
این همه جا میان این هامون، قعر گودال رفته ای تو چرا؟
گرگ ها بد به جانت افتادند، بین صحرا بگو دگر چه کنم؟
هرچه گفتم به روی سینه نرو، چکمه را در بیاور از پایت
هرچه گفتم محل نداد آخر، رفت با پا بگو دگر چه کنم؟
من شنیدم که نعل تازه زدند، ده سوار حرامی ملعون
لب و دندان تو زبانم لال، شد معما بگو دگر چه کنم؟
این طرف دور تو چه غوغا شد، آن طرف بین خیمه بلوا شد
دختری زیر دست و پا جان داد، اصلا حالا بگو دگر چه کنم؟
هم ردا، هم عبا و هم خودت، هم زره را ربوده اند حالا...
سر آن یادگاری مادر، گشته دعوا
" شعر غروب عاشورا "
"زبان حال عمه سادات (س) با سید الشهدا (ع)"
نام شعر:اشکواره های ناموسی
یا اخا گفتی اسیرم میکنند
کوفیان از غصه پیرم میکنند
قلب زارم را پریشان کرده اند
خواهرت را چشم گریان کرده اند
کنج قلبم میزبان غم شده
زین سفر سوغاتی ام ماتم شده
گفته هایت یک به یک آمد سرم
پرچمت ، با صبر بالا می برم
قتلگاه و ، حنجر و ، آیینه ات
استخوان بیرون زده از سینه ات
ناله هایت را شنیدم یا اخا...
دیده ام اندر دهانت نیزه را...
میشنیدم وای ، گوشم پاره شد
دختر ناموس دین ، آواره شد
لحظه ای از خیمه ها بیرون شدم
استخوانت دیدم و.... محزون شدم
ناگهان خولی بسویم می دوید
همچو بسمل قلب زارم می تپید
بشکن
کاش آن شب همه جا شب می شد
خاک گودال مودب می شد
داشت از خون گلوی آقا
لب گودال لبالب می شد
بی پر وب ال و بدون سر هم
داشت جبریل مقرب می شد
کاش در نیمه شبِ دفنِ حسین
بوریا چادر زینب می شد
یا که افلاک ز هم می پاشید
یا تن شاه مرتب می شد
شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان
پناه حرم تا رفتی از برم
شمد و سنان و حرمله
حلقه زدند دوروبرم
افتاد تو شلوغیا
چادرم از رو سرم
لگد زدند به پیکرم
سنگ عدو خورد به سرم
خم شده اینقدر کمرم
تنهام نذار من خواهرم
برادم حسین برادرم
*******
پناه حرم تا رفتی از برم
خیمه به خیمه دنبال زینت و زیور اومدن
حتی پی گهواره ی علی اصغر اومدن
وقتی حرم اتیش گرفت بال و پرم اتیش گرفت
داداش نبودی ببینی موی سرم اتیش گرفت
برادرم حسین برادرم
********
غروب غمه پر از ماتمه
ز خیمه خواهر اومده میگه برادر منه
میون خون توی گودال صدای پای مادره
زینب و تازیانه ها حمله ی وحشیانه ها
زینب و جسم غرق خون ضربه ی بی بهانه ها
برادرم حسین برادرم
دانلود سبک
من معجری ندارم تو دیگه سر نداری
من گوشواره ندارم تو انگشتر نداری
ای بی کفن مادر نداری
بدنت مونده روی صحرا
کسی نیست خاکت کنه اینجا
میرسه از گوشه ی گودال
صدای گریه های زهرا
حسین وای وای وای وای وای
**********
می خوام اروم بگیرم اما بگو چه جوری
این اولین شبی یه که از زینب تو دوری
وای بمیرم کنج تنوری
امون از این شام غریبون
دل زینب در تب و تابه
سر شیر خوار روی نیزه
جلوی چشمای ربابه
حسین وای وای وای وای وای
*********
زینب باید با داغت بسوزه و بسازه
به قتلگاه رسیدن برا تشییع جنازه
ده تا سوار با نعل تازه
چیزی از پیکرت نمونده
پیرهت هم رفته به غارت
غرت الله چشم تو روشن
زینبو میبرن اسارت
حسین وای وای وای