حال پریشان را ، بیابان را
تو بیا و ببین ای مادر جان
شام غریبان را، یتیمان را
تو بیا و ببین ای مادر جان
مردم از تنهایی من ـ من و دیده ی دریایی
تو بیا و ببین شدم تماشایی
لاله هایم چیدند ـ همه بر غمم خندیدند
ای مادر کی می آیی
سینه ی من پرآه است ـ دل من در قتلگاه است
اشک روانی دارم ـ باغ خزانی دارم
مادر ببین مثل تو ـ قد کمانی دارم من
مادر بیا مادر
مادر بیا از راه، با دو صد آه
که ببینی خسوف ماهم را
اشکم چکد نم نم، که کوه غم
بسته از همه سویی راهم را
غم شده پابستم ـ رفته هستی ام از دستم
سر راه تو من بنشستم
کی کنی تو یادم ـ بیا از نفس افتادم
هم دلم شکست هم بشکستم
جگرم شد پاره پاره ـ من ندارم یک ستاره
- یکشنبه
- 12
- مهر
- 1394
- ساعت
- 13:07
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب