شب یازدهم محرم (شام غریبان)

مرتب سازی براساس
 رضا رسول زاده

اشعار شب یازدهم ماه محرم(شام غریبان)،(در قتلگاهت آمدم و سر نداشتی) * رضا رسول زاده

6728
12

اشعار شب یازدهم ماه محرم(شام غریبان)،(در قتلگاهت آمدم و سر نداشتی) در قتلگاهت آمدم و سر نداشتی

یک جای سالمی تو به پیکر نداشتی

دیدم تو را چه دیدنی ای پاره ی دلم

حتی لباس کهنه ای در بر نداشتی

جز روی حنجری که همه بوسه اش زدند

جایی برای بوسه ی خنجر نداشتی؟

زینب بمیرد این همه خونی نبیندت

خواهر شود فدای تو یاور نداشتی؟

ته مانده های پیرهنت هم ربوده شد

چیزی برای غارت لشکر نداشتی

ای وای سینه ی تو پر از جای پا شده

یکی دو تا که ارث ز مادر نداشتی

بی کس شدی ز پشت سرت نیزه خورده ای

حق می دهم حسین، برادر نداشتی

شاعر:رضا رسول زاده

  • سه شنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 14:15
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

اشعار شب یازدهم ماه محرم،(تو روح پیکر منی؟ عزیز مادر منی؟) *

3206
4

اشعار شب یازدهم ماه محرم،(تو روح پیکر منی؟ عزیز مادر منی؟) تو روح پیکر منی؟ عزیز مادر منی؟
مصحف آیه آیه ای یا گل پرپر منی؟
لاله ی سرخ پرپرم، ماه به خون شناورم
قسم به جان مادرم، بگو تو خواهر منی

زائر پیکرت شدم، شبیه مادرت شدم
گناه من بود همین، که تو برادر منی
چه در کنار قتلگه، چه زیر سم اسب ها
چه بر فراز نیزه ها، امام و رهبر منی
به هر کجا که پا نهم کنار پیکر تو ام
به هر طرف که رو کنم، تو در برابر منی
حنجر چاک چاک تو، بوده رگ حیات من
با تن غرق خون خود، روح مطهر منی
ماه به خون طپیده ام، رفتی اگر ز دیده ام
هماره در کنار من، همیشه یاور منی
نام تو حرف اولم، یاد تو ذکر آخرم
تو حرف اول منی، تو ذکر آخرمنی
جانِ به لب رسیده ام، همیشه نورِ دیده ام
اگر چه رفتی از

  • سه شنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 14:59
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 محمد مهدی روحی

دانلود سبک زمزمه زبانحال حضرت زینب(س)-شام غریبان -( داداش ، ببین قد زینب خمیده ) * محمد مهدی روحی

13954
26

دانلود سبک زمزمه زبانحال حضرت زینب(س)-شام غریبان -( داداش ، ببین قد زینب خمیده ) داداش ، ببین قد زینب خمیده
خواب از چشای من پریده ، من ماندم و سر بریده
داداش ، خواهر تو به کی سپردی
کاش منو با خودت می بردی ، تا حالا تازیانه خوردی؟
رفتی نگفتی زینب ، بی تو می شه آواره
رباب و آه و ناله ، از دوری شیر خواره
ببین دارن می دزدن ، گوشواره و گهواره
پاشو سرت سلامت ، بچه ات لباس نداره
حسین غریب مادر
******
داداش ، زینب شده بی سر و سامون
شدیم آواره ی بیابون ، ببین کبوده گونه هامون
داداش ، امون ز دردای نگفته
مصیبتای ناشنفته ، موهات کجا آتیش گرفته؟
شبای عمر زینب ، ببین چه تار و سرده
به دور خواهر تو ، یه عالمه نامرده
کاشکی می شد دخترت ، این روزا رو نبینه
سرت به روی نیزه ، تنت روی زمینه
حسی

  • چهارشنبه
  • 15
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 14:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

تک ضرب شب شان غریبان امام حسی(ع)با صدای محمود کریمی -( ای کشته( دور از وطن)3 وای وای وای ) *

7885
15

تک ضرب شب شان غریبان امام حسی(ع)با صدای محمود کریمی -( ای کشته( دور از وطن)3 وای وای وای ) ای کشته( دور از وطن)3 وای وای وای
ای تشنه صد پاره تن،(ای بی کفن وای)3 وای وای وای
شبهای جمعه فاطمه،با ناله و با زمزمه وای 3
گوید حسین من چه شد،نوردوعین من چه شد وای وای
چشم های زینب خونه،اشک علی بارونه
مادر براش می خونه،حسین غریب مادر
((حسین غریب مادر)4)2
ای کشته(دور از وطن وای)3وای وای وای
ای تشنه صد پاره تن،(ای بی کفن وای)3 وای وای وای
شاه غریب و بیکس و(بی لشگرم وای)3 وای وای وای
ای قبله اهل حرم(اهل حرم وای)3 وای وای وای
میسوزه چشام از تب،لبهای خشک اصغرت وای وای وای
محرم از راه اومد،با ناله و اشک و آه،بگو اباعبدالله،حسین غریب مادر
داغ تو کرده پیرم،آنقدر زبون می گیرم
آخر برات می میرم،حسین غری

  • دوشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 16:50
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

حضرت زینب(س) -( این هرم تشنگی است به ما لطمه می زند ) * حامد حجتی

1946
1

حضرت زینب(س) -( این هرم تشنگی است به ما لطمه می زند ) این هرم تشنگی است به ما لطمه می زند

یا اینکه داغ کرببلا لطمه می زند

از هر طرف به سمت حرم حمله ور شدند

گفتم کجاست عمه ؟...بیا...!لطمه می زند

در یک به هم نشستن این پلک ها ببین

آتش به خیمه های عزا لطمه می زند

سنگی که بر جبین شما رد خون نشاند

به انعکاس آیینه ها لطمه می زند

آن مرد نانجیب چرا نعره می کشد

دارد میان خیمه که را لطمه می زند؟

این گونه ای که کوفه پی قتل و غارت است

انگشتری به دست شما لطمه می زند

آتش گرفته مو و سر و معجری که بود...!

داغ این همه به آل عبا لطمه می زند

با دستهای پهن خودش مرد بی حیا

به صورت ظریف که تا لطمه می زند؛...

زینب چو یک عقاب فرا می رسد و بعد

شلاق ها به

  • دوشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 22:09
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب(س) -( از کویت ای آرام دل با چشم گریان می روم ) * غلامرضا شکوهی

3917
3

حضرت زینب(س) -( از کویت ای آرام دل با چشم گریان می روم ) از کویت ای آرام دل با چشم گریان می روم

جانم توبودی و کنون با جسم بی جان می روم

ازگریه پایم درگِل است، دریای غم بی ساحل است

درد فراقت مشکل است، با سوز هجران می روم

خیز ای امیر کاروان، مارا تو درمحمل نشان

همراه با نامحرمان، درشام ویران می روم

پرپر شده گلهای تو، کو اکبر رعنای تو

ناچیده گل ای باغبان، از این گلستان می روم

ای ساقی آب حیات، وی خواهرت گردد فدات

لب تر نکردم از فرات، باکام عطشان می روم

گرید رقیّه دخترت، هردم بیاد اصغرت

تو درکنار اکبرت، من با یتیمان می روم

نگذاردم چون ساربان، سازم دراین صحرامکان

تو باشهیدانت بمان، من با اسیران می روم

شاعر : غلامرضا شکوهی

  • دوشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 22:15
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

گرفته دست به پهلو چو مادرش زهرا (س) -(رسیده گم شده اش محشری شده بر پا) * نعیمه امامی

616

گرفته دست به پهلو چو مادرش زهرا (س) -(رسیده گم شده اش محشری شده بر پا) یا بنت الحسین ع

رسیده گم شده اش محشری شده بر پا

غریبِ زخمی و عطشان، خوش آمدی بابا

به سینه میزند از غم خرابه هم امشب

سری نشسته در آغوش دختری تنها

سه ساله است ولی قد خمیده می آید

گرفته دست به پهلو چو مادرش زهرا (س)

پر از جراحت و درد است جسم بی تابش

ز بس دوید پی نیزه دار در صحرا

نگفت از غل و زنجیر و از اسارت خود

نشان نداد به بابا کبودِ سیلی را

نگفت از غم بازارِ کوفه و عمه

مصیبتی که کشید عمه زینبش آنجا

نگفت دست حرامی کشیده از گوشش

دو گوشواره که بابا خریده بود اما...

فقط از آن سر بی تن سوال کرد مگر

نبوده جد تو ای بی کفن، نبی خدا...؟!

گذاشت سر به گلوی بریده و جان داد

امان ز غربت و هجران... امان ز شام بلا

نعیمه امامی اشلق . ۲۲ شهریور ۹۸

  • چهارشنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 10:37
  • نوشته شده توسط
  • نعیمه امامی اشلق
ادامه مطلب

شعر شب عاشورا (ناله ای از زیربوته می رسید) *

3098
4

شعر شب عاشورا (ناله ای از زیربوته می رسید) ناله ای از زیربوته می رسید
دختری آه از نهادش می کشید
ای خدا بابای عطشانم چه شد
عمه گیسو پریشانم چه شد
ای پدر آنان که بر رویم زدند
کعب نی بر دست و بازویم زدند
ظالمی که فرصت از آهم گرفت
پشت آن خیمه سر راهم گرفت
بند قلب بی قرارم را برید
با جسارت گوشوارم را درید
خواستم بگرزم از آن خیره سر
بین خیمه جای ماندم ای پدر
ناگهان آتش به دامانم نشست
بارها خوردم زمین در شیب و پس
حال رنگی زرد دارم ای پدر
پیکری پردرد دارم ای پدر
تشنگی تاب و توانم را گرفت
تازیانه قدرت جانم گرفت
زیر جای میگیرم پدر
گر نیایی بی تو میمیرم پدر

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 04:43
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر شام غریبان (امشب شهادتنامه عشاق امضا مى شود) *

5662
13

شعر شام غریبان (امشب شهادتنامه عشاق امضا مى شود) خدایا خیمه ها سوزد حریم مصطفی سوز
جمال لاله ها سوزد ئل خیر النساء سوزد
اگر زینب نبود آنجا همه از ناله می مردند
زدست غیرت او بود که کمتر لطمه می خوردند
نواز میکند دشمن ،یتیمان را به کعب نی
زمستی بر رخ طفلان،زندسیلی چو پی در پی
به پیش دیده طفلان عجب کوفی جفا کرده
سر از جسم عزیزان بنی هاشم جدا کرده
به زیر پای مرکب ها خدایا رد خون باشد
تمام دشت چون روی یتیمان لاله گون باشد
کجایی یا ابو فاضل عزیز تو زپا افتاد
پس از تو معجر گلها به دست اشقیا افتاد

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 04:48
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر شام غریبان (خودم دیدم زبالای بلندی) *

14104
49

شعر شام غریبان (خودم دیدم زبالای بلندی) خودم دیدم زبالای بلندی
که محبوب خدارا سر بریدند
خودم دیدم کبوتر های معصوم
همه،سرزیر پرها کرده بودند
خودم دیدم که صحرا لاله گون بود
خودم دیدم زمین دریای خون بود
خودم دیدم فضای آسمانها
پراز «انّاالیه راجعون» بود
خودم دیدم گلوی اصغرم را
خودم در بر کشیدم اکبرم را
خودم دیدم که زهرا گریه می کرد
خودم دیدم سرشگ مادرم را

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 06:15
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر شام غریبان (ماند خاکستر بجا از خيمه‌هاي سوخته) *

3844
10

شعر شام غریبان (ماند خاکستر بجا از خيمه‌هاي سوخته) ماند خاکستر بجا از خيمه‌هاي سوخته
سبز شد بانگ عزا از خيمه‌هاي سوخته
مي‌رود تا آسمان همراه بانگ يا حسين
شعله شور و نوا از خيمه‌هاي سوخته
آب آب کودکان تشنه در ظهر عطش
رفته تا عرش خدا از خيمه‌هاي سوخته
از سفير تير صيادان غزالان حرم
در بيابان شد رها از خيمه‌هاي سوخته
در شرار آتش بيداد روئيد از جگر
شيون آل عبا از خيمه‌هاي سوخته
درغبار آتش و اندوه مي‌آمد برون
سروهاي سر جدا از خيمه‌هاي سوخته
ناله‌ها مي‌داد سر بيمار دشت کربلا
ناله‌هايي جانگزا از خيمه‌هاي سوخته
کس در آن وادي غم جز زينب محزون نبود
تا برون آرد و را از خيمه‌هاي سوخته
از ميان شعله‌هاي مرگ چون آيد برون
اهل بيت مصطفي از خيمه‌هاي سوخته
مي‌ترا

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 06:20
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر شام غریبان (امشب شهادتنامه عشاق امضا مى شود) *

3815
14

شعر شام غریبان (امشب شهادتنامه عشاق امضا مى شود) ز بس در گلو عقده دارد دلم
به زانوي غم سر گذارد دلم
چنان داغدار توام روز و شب
که خونابه از ديده بارد دلم
تو را اي خدايي ترين آرزو
به دست خدا مي‌سپارد دلم
تو رفتي ولي ياد تو ماندني است
پس از تو چنين مي‌نگارد دلم
اسيرم اسير غم عشق تو
سر کوي تو خانه دارد دلم
نام شاعر:عباس براتي‌پور

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 06:27
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب

شعر شام غریبان (خاک غم بر سر گلزار جهان باد امشب ) *

3976
3

شعر شام غریبان (خاک غم بر سر گلزار جهان باد امشب ) خاک غم بر سر گلزار جهان باد امشب
رفته گلزار نبوّت همه بر باد امشب
خرگه چرخ ستم پیشه بسوزد که بسوخت
خرگه معدلت از آتش بیداد امشب
سقف مرفوع نگون باد که گردیده نگون
انة محکم تنزیل ز بنیاد امشب
شد سراپردة عصمت ز اجانب ناپاک
در رواق عظمت زلزله افتاد امشب
شده از سیل سیه کعبة توحید خراب
وین عجبتر شده بیت الصنم آباد امشب
از دل پرده نشینان حجازی عراق
میرود تا بفلک ناله و فریاد امشب
شورش روز قیامت رود از یاد گهی
کز ابوالفضل کنند اهل حرم یاد امشب
از غم اکبر ناشاد ونهال قد او
خون دل میچکد از شاخة شمشاد امشب
نوعروسان چمن را زده آتش بجگر
شعلة شمع قد قاسم داماد امشب
مادر اصغر شیرین دهن از داغ کباب
تیشه بر سر

  • سه شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 11:50
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان
ادامه مطلب
 امیر فرخنده

ترنم اشعار -( بعد از غروب دشت نوایی غریب داشت ) * امیر فرخنده

2073
2

ترنم اشعار -( بعد از غروب دشت نوایی غریب داشت ) بعد از غروب دشت نوایی غریب داشت
هر کس به سینه ناله ی امن یجیب داشت
این سرزمین که دعوت مارا گزیده بود
آخر چقدر حیله و مکر و فریب داشت
سوزاند قلب زینب را دشت کربلا
سرتاسرش که بوی تنی را عجیب داشت
آنقدر روی جسم حسین راه رفته اند
تا سم اسب های همه بوی سیب داشت

شاعر : امیر فرخنده

  • چهارشنبه
  • 24
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 21:59
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

خورشید بی زوال -(اي خورشيد بی زوالم نمي روي از خيالم) * رضا تاجیک

4074
2

خورشید بی زوال -(اي خورشيد بی زوالم   نمي روي از خيالم) اي خورشيد بی زوالم نمي روي از خيالم

به روي نيزه ماندي اي هلالم۲

سردار بي سر من خداحافظ

غريب مادر من خداحافظ

صد پاره پيکر من خداحافظ

برادر من خداحافظ

مي روم من به جنگ مردم شام

اما جانا خميده قد و آرام

(جانم حسين(ع

مي شوم من غرق آهت غصه دار روي ماهت

شکسته ام ميان قتلگاهت۲

اي اولين غمخوارم خداحافظ

اي بي همتا دلدارم خداحافظ

بعد از تو بي سالارم خداحافظ

دل بي قرارم خداحافظ

رفتم اما امير کربلايي!

مقابلم به روي نيزه هايي

جانم حسين(ع)

يک زينب و يک کاروان شد همسفر با ساربان

دويده پا به پاي نيزه داران۲

عالمي مبهوت قلب شيدايش

کوفه لرزيده در زير پاهايش

و ما رأيت الّا جميلايش

دل برده

  • پنج شنبه
  • 11
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 06:39
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

اشعار شور شب دهم محرم با سبک محمد حسین حدادیان -( الف قامتم ز داغت شد تا ) *

13010
66

اشعار شور شب دهم محرم با سبک محمد حسین حدادیان  -( الف قامتم ز داغت شد تا ) الف قامتم ز داغت شد تا
که شدم اسیر از غمن صد آثار
به سما بنگرم سرت بر نیزه
به زمین بنگرم تنت در گودال
(تنت شد پامال)3
همه دیدن مرکبت خونین بال
همه می گفتن در این وضع و حال
ذوالجناها از چه رنگت باختی
جان زهرا را کجا انداختی
سر تو روی نی شده ماننده
سر عباس مضطر و شرمنده
شده غلبم ز داغ تو آکنده
حذمله می خنده سنان میخنده
که داره سمر دستمو می بنده
زر و خلخال دخترت را بردند
کمی دیر آمدم سرت را بردند
به کجا انگشترت را بردند
همه هستی خواهرت را بردند
همه اعصپضای پیکرت را بردند
سر شش ماهه اصغرت را بردند
سر عباس و اکبرت را بردند
وای از در به دری های رژیم بیداد
دختر حرمله دشنام به زینب می داد
حلقه کرب و ب

  • یکشنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 04:35
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

شام غریبان-(شام عاشوراست، یا شام غریبان حسین) *

5384
3

شام غریبان-(شام عاشوراست، یا شام غریبان حسین) شام غریبان
شام عاشوراست، یا شام غریبان حسین
عالم هستی شده سر در گریبان حسین
آفرینش از صدای واحسینا پر شده
گوئیا در قتلگه، زهراست، مهمان حسین

ماه! خاکسترنشین شو، آسمان، با من بسوز
کز تنورآید به گوشم صوت قرآن حسین
شعله آتش بر آید از دل آب فرات
خونْجگر دریاست، بر لب‌های عطشان حسین
مهر، از دریای خون بگذشته و کرده غروب
ماه، تابد از فلک بر جسم عریان حسین
نیزه‌ها شمشیرها کردند جسمش چاک‌چاک
اسب‌ها دیگر چه می‌خواهند از جان حسین
نیست آثاری دگر از بوسۀ خون خدا
جای سیلی مانده بر رخسار طفلان حسین
همسر خولی نگه کن بر روی خاک تنور
اشک غربت می‌چکد از چشم‌گریان حسین
باغبان وحی، کو؟ تا بنگرد یک نیمْروز
گشته پر

  • پنج شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 07:11
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

یاحسین-(ای پیکر برهنۀ بی سر، حسین من) *

3841
2

یاحسین-(ای پیکر برهنۀ بی سر، حسین من) شعر شام غریبان

یا حسین

ای پیکر برهنۀ بی سر، حسین من
آیا تویی عزیز پیمبر، حسین من؟
پیدا نمی‌کنم به تنت جای بوسه‌ای
جز جای تیر و نیزه و خنجر حسین من

بگذار تا زنم به گلوی بریده‌ات
یک بوسه با نیابت مادر حسین من
ای بر تنت سلام، جواب سلام ده
از حنجر بریده به خواهر حسین من
زخم تنت ز حد تصَوّر، بوَد فزون
زخم دلت هزار برابر، حسین من
ترسم کشند دختر مظلومۀ تو را
او را نگیر این‌همه در بر حسین من
برخیز و بر مسافر شامت، اذان بگو
قرآن بخوان، در این دم آخر حسین من
من آن مسافرم که ز خون گلوی تو
کردم خضاب، جان برادر، حسین من
گر بی‌تو می‌روم سفر شام، غم مخور
همراه ماست شمر ستمگر حسین من
میثم ز سوز سینۀ ما شعل

  • پنج شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 07:14
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

اشعار شام غریبان -( امشب کنار پیکر دور از سر توأم ) * رضا حمامی آرانی

4787
11

اشعار شام غریبان -( امشب کنار پیکر دور از سر توأم ) امشب کنار پیکر دور از سر توأم
این آخرین شبیست که با پیکر توأم
تاریک مانده خیمهی من ماه من بیا
محتاج یک نگاه ز چشم تر توأم
آزاد گشته دجله ولی من هنوز هم
گریان به یاد تشنگی اصغر توأم
ای کاش جای تو سر من در تنور بود
ای سایهای بیا که غریب از سر توأم
پیش از سر تو موی سر من سپید شد
سنّاً اگر چه خواهر کوچکتر توأم
دستم نمیرسد به علقمه شرمندهام که من
محروم از زیارت سر لشگر توأم
گاهی کنار خیمه و گاهی به قتلگاه
آوارهتر ز مادر تو خواهر توأم
گه پای حرف دختر تو گریه میکنم
گه سینه کوب زمزمه ی مادر توأم
شاعر : رضا حمامی آرانی

منبع: کتاب دیار محتشم 2

برای اطلاع از نحوه خرید این کتاب بر روی تصویر بالا کلیک کن

  • شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 07:02
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

شعر زیبا برای شام غریبان امام حسین(ع) - (آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد ) *

20564
9

شعر زیبا برای شام غریبان امام حسین(ع) - (آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد ) برای شام غریبان حضرت ارباب

آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد

بغضی میان سینه من جا گرفت و بعد

وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشت

این دخترت بهانه بابا گرفت و بعد

ابری سیاه بر سر راهم نشسته بود

ابری که روی صورت من را گرفت و بعد

انگار صدای مادری دلخسته می رسید

آری صدای گریه ی زهرا گرفت و بعد

همراه آن صدا تمامیّ ِ کودکان

ذکر محمدا و خدایا گرفت و بعد

هر کس که زنده بود از اهل خیام تو

مویه کنان شد و ره صحرا گرفت و بعد

دور از نگاه علمدار لشگرت

آتش به خیمه های تو بالا گرفت و بعد

سرمست انتقام ولی بی نصیب تر

پس معجر از سر زنها گرفت وبعد

*

((پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل

شوید غبار گیسویش

  • چهارشنبه
  • 2
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 19:45
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 جابر عابدی

اشعار زمینه شب عاشورا -( دلشوره دارم غمه تو سینم حسین ) * جابر عابدی

38

اشعار زمینه شب عاشورا -( دلشوره دارم غمه تو سینم  حسین   ) دلشوره دارم غمه تو سینم حسین
اسارتُ روبروم میبینم حسین
تو هر نگاهت هزارتا حرفه حسین
غصه نشسته داداش کمینم حسین
صبرم بده، خدا فردا اسیر میشم
نصفروزمیشه پیرمیشم - ازغارت ناگزیرمیشم
بی رحمن و قصد جون تو رو دارن
داغ رو داغ ما میزارن - هیزم و آتیش میارن
داداشم، یه نگاهی - برام تو تکیه گاهی
نباریم تنها شی راهی 2
وای حسین حسین
داداش نگو وقتمون سر اومد حسین
نگو که دیدار آخر اومد حسین
برام وصیت نکن میمیرم حسین
نگو برام فصل پرپر اومد حسین
حس میکنم، دور تا دور ما نیزه هاس
بساط غارتم به راس - رو دلم زخم کربلاس
کاری بکن، دارم از غصه آب میشم
تبم وغرق تاب میشم - پای غم هات عذاب میشم
داداشم نیمه جونم - غمه تو

  • شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 15:22
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب یازدهم ماه محرم،(پس از شام غریبان یاد یاری ماند و "من ماندم") *

2982
2

اشعار شب یازدهم ماه محرم،(پس از شام غریبان یاد یاری ماند و "من ماندم") پس از شام غریبان یاد یاری ماند و "من ماندم"
فروغ دیده شب زنده داری ماند و "من ماندم"
سرشکم ارغوانی شد که روی دامن سبزم
شقایق زار سرخ و لاله زاری ماند و "من ماندم"

خدایا شاهدی از یک چمن نسرین و نیلوفر
گلی خلوت نشین در زیر خاری ماند و "من ماندم"
شفق در آسمان طرحی است از خون گلوی گل
به دامان افق نقش و نگاری ماند و "من ماندم"
به گوشم می رسد صوت رباب و ذکر لالایی
فقط گهواره چشم انتظاری ماند و "من ماندم"
بهار آتش گرفت و باغ پرپر شد در این صحرا
پرستو های در حال فراری ماند و "من ماندم"
نگاهم بود دنبال کبوترهای سرگردان
کنار خیمه اسب بی سواری ماند و "من ماندم"
شکست آیینه های آل عصمت عصر عاشورا
ز سم اسب

  • سه شنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 13:17
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب یازدهم ماه محرم(شام غریبان)،(تو را با خشكي ِ لب ذبح كردند) *

4821
2

اشعار شب یازدهم ماه محرم(شام غریبان)،(تو را با خشكي ِ لب ذبح كردند) تو را با خشكي ِ لب ذبح كردند

به پيش چشم زينب ذبح كردند

تورا با سُمِّ مركب زجر دادند

تورا چه نامرتب ذبح كردند

***
رويِ جسم تو رفته راه نيزه

چه كرده با دهانِ شاه نيزه

نشستم پيش جسمت نَه! كناره

هزار و نهصد و پنجاه نيزه

***

در آوردي سر از بالاي نيزه

نيفتي ديگر از بالاي نيزه

بگو دستِ كسي اطراف خيمه

نديدي معجر از بالاي نيزه

***

دويدم بين شعله جا نماند

كسي در آن شلوغي ها نماند

فقط هفتاد و دو زينب نياز است

كه طفلي زير دست و پا نماند

شاعر:حامد خاکی

  • سه شنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 13:23
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شام غریبان،(کی دیده در یم خون، آیات بی شماره؟) *

3105
4

اشعار شام غریبان،(کی دیده در یم خون، آیات بی شماره؟) کی دیده در یم خون، آیات بی شماره؟

قرآنِ سوره سوره، اوراقِ پاره پاره؟

افتاده بر روی خاک یک ماه خون گرفته

خوابیده در کنارش هفتاد و دو ستاره

پاشیده اشک زهرا بر حنجر بریده

گه می کند زیارت، گه می کند نظاره

سر آفتاب مطبخ، تن لاله زاری از خون

کز زخم سینه دارد گل های بی شماره

از گوشِ گوشواری دو گوشواره بردند

دارد به گوش خونین خون جای گوشواره

یک کودک سه ساله خفته کنار گودال

ترسم که شمر آید، در قتلگه دوباره

درخیمه آب بردند، بهر رباب بردند

سینه شده پر از شیر، کو طفل شیر خواره

مادرعجب دلی داشت، ذکر علی علی داشت

آب فرات می زد بر حنجرش شراره

چون سینه ها نسوزند؟! چون اشک ها نریزند؟!

جایی که

  • سه شنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 13:39
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب یازدهم ماه محرم،(شب رسید و روز عاشورا گذشت) *

5100
11

اشعار شب یازدهم ماه محرم،(شب رسید و روز عاشورا گذشت) شب رسید و روز عاشورا گذشت
سوختند آن خیمه و خرگاه را
در دل شب زینب بى خانمان
ترك كرد آن خیمه و خرگاه را

روى تل آمد به دل خوف و هراس
كردپنهان دردل خودآه را
جانب میدان همى كرد او نگاه
تا ببیند وضع قربانگاه را
نوجوانان را به خون آغشته دید
هم به غارت رفته عزّ و جاه ‏را
ناگهان اندر میان كشته گان
ساربان را دید جوید شاه را
اهرمن قصد سلیمان كرده است
تا ببّرد دست شاهنشاه را
نور مه او را كشد در قتلگاه
تا بریزد خون ثاراللَّه را
چاره را از هر طرف مسدود كرد
تا بگرداند آن گمراه را
رو به سوى آسمان كرد اشكبار
كآسمان پنهان كن امشب ماه را
لحظه ‏اى رخسار مه را تیره ساز
ساربان تا گم نماید راه را

شاعر:حامد خاکی

  • سه شنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 13:42
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب یازدهم ماه محرم،(چه آوردند یا رب آب و آتش) *

2368
2

اشعار شب یازدهم ماه محرم،(چه آوردند یا رب آب و آتش) چه آوردند یا رب آب و آتش

به روز خیمه و لب آب و آتش

ز اشك كودكان و داغ زینب

بهم پیوسته امشب آب و آتش

شاعر:سید محمود حسنی ثابت

  • سه شنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 13:59
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار یازدهم ماه محرم،(حّر و آزادم و روزی که ز مادر زادم) *

2721
2

اشعار یازدهم ماه محرم،(حّر و آزادم و روزی که ز مادر زادم) حّر و آزادم و روزی که ز مادر زادم

آمد الطاف حسینی به مبارک بادم

سر از آن روز به زیر قدمش بنهادم

فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم

بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم

من که امروز اسیرم به کف اهل نفاق

خواهر شاه عرب پادشه ارض وفاق

از مدینه شدم آواره سوی ملک عراق

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که در این دامگه حادثه چون افتادم

از ازل عشق حسین در دل شیدایم بود

جان فشاندن به رهش سرّ سویدایم بود

در ولای غم او منزل و مأوایم بود

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد در این دیر خراب آبادم

به خدا علت آزادی ام از همت اوست

لرزه ام در بدن و گریه شوقم به گلوست

بشکافد اگر عضو مرا تا رگ و پ

  • سه شنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 13:50
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب یازدهم ماه محرم،(الا سفر به سوی کربلا کنید امشب) *

2875
1

اشعار شب یازدهم ماه محرم،(الا سفر به سوی کربلا کنید امشب) الا سفر به سوی کربلا کنید امشب

همه زیارت خون خدا کنید امشب

اگر به جانب مقتل عبورتان افتاد

برای حضرت زهرا دعا کنید امشب

برای آنکه رود در کنار نعش پدر

رقیه را به بیابان رها کنید امشب

نماز وتر به جا آورید بنشسته

به دخت شیرخدا اقتدا کنید امشب

علم به دست بگردید دور آل‌ ا...

گره ز کار علمدار وا کنید امشب

اگر به مطبخ خولی عبورتان افتاد

زیارت سر از تن جدا کنید امشب

ستمگران! به پیمبر قسم عزادارند

به آل فاطمه کمتر جفا کنید امشب

الا تمام ملایک! به قتلگاه آیید

ز گریه شور قیامت به پا کنید امشب

به سوز سینه ی «میثم» چنان بریزید اشک

که حق خون خدا را ادا کنید امشب

شاعر:حاج غلامرضا سازگار

  • سه شنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 14:04
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

اشعار شب شام غریبان-(ته گودال پیکری مانده ؟!) * علی اکبر لطیفیان

5372
5

اشعار شب شام غریبان-(ته گودال پیکری مانده ؟!) ته گودال پیکری مانده ؟!
که بگویم برادری مانده ؟!
گفت بهتر که از جلو نبرید
بی گمان راه بهتری مانده

چقدر نامرتبت کردند
پیکری نیست پیکری مانده
چقدر غارت تو طول کشید
یک نفر رفته دیگری مانده
تازه این نیز سهم تا کوفه است
از تن تو اگر سری مانده
گرچه بیرون کشیدم از بدنت
ولی این تیر آخری مانده
فرضم این است پیرهن داری
با همین فرض ! معجری مانده
نه عقیق برادری ... حتی
نه طلاهای خواهری مانده

شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • سه شنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 14:12
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار شب یازدهم ماه محرم،(این اسبها که روی تن تو دویده اند) * محمدرضا شمس

2783
3

اشعار شب یازدهم ماه محرم،(این اسبها که روی تن تو دویده اند) این اسبها که روی تن تو دویده اند
طرحی جدید از بدنت آفریده اند

ای عطر سیب سرخ ، تمامی قافله
از روی نیزه رایحه ات را شنیده اند

ساعات عصر ابر سیاه براده ها
از هم تمام پیکرتان را بریده اند

تنگ غروب در پی هفده سر دگر
عکس تو ا به صفحه نیزه کشیده اند

در زیر آفتاب همه برق می زنند
سر نیزه های کوفی عجب آب دیده اند

شاعر:محمد رضا شمس

  • سه شنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 14:21
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد