بگـو ای کربـلا کـو دلبـر و دلـدار زینب
بگـو ای کربـلا کـو قافلـه ســالار زینب
بگـو ای کربـلا بایـد کجـا را مـن بگردم
بگو ای کربلا کـو شمـع شـام تـار زینب
امـام و دلبـر من عزیــز مــادر من
بگو با من کجایی حسین بیسر من
ببین همسفرکه با چشم ترزیارتنامـه خواندم
شـده اربعین تو ای نازنیـن ببین کردی کمانم
شدم من زائرت اینجا زیارتنامه خواندم
نمیدانم چرا بعد از چهل شب زنده ماندم
تماشاییتـر از مـن زائــر دیگـر نـداری
سـر قبـرت خـودم را با سر زانو رساندم
تو که هستی امامم تویی مـاه تمامم
بود دستم به سینه تو را گرم سلامم
ببین همسفر که با چشم تر زیارتنامـه خواندم
شـده اربعین تو ای نازنیـن ببین کردی کمانم
هر آنچه دیدهام من کس نه دیده نه شنیده
میـان خیمههـا مـن مانـدم و قــد خمیده
همین جامن خودم دیدم حسینم دستوپازد
همین جا من زدم بوسـه به رگهای بریده
به لب راز و نیازه به دل سوز و گدازه
امانازسممرکب امـاناز نعـلتازه
ببین همسفر که با چشم تر زیارتنامـه خواندم
شـده اربعین تو ای نازنیـن ببین کردی کمانم
دلم را هر کجا با طعنه سوزاندن حسین جان
مرا در شام و کوفه خارجی خواندن حسینجان
امـام مـن نمیدانـم خبــر داری تـو یـا نـه
که من را در میان کوچه گرداندند حسین جان
ببین در پیچ و تابم غم تـو کرده آبم
کشاندی یابن الزهراتو در بزم شرابم
ببین همسفر که با چشم تر زیارتنامـه خواندم
شـده اربعین تو ای نازنیـن ببین کردی کمانم
- جمعه
- 10
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 15:54
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی