ای خفته به خاک صحرا
دیده بگشا که رسیده خواهر تو
غرق غم رفته و اینک
پیر و قد خمیده آمده بَرِ تو
وای؛ بر غمت مبتلایم ـ غرق سوز و نوایم
وای؛ خیر نبیند کسی که ـ کرده از تو جدایم
سالار زینب
برخیز ای برادر من
مُردم از اینهمه غصه و صبوری
رفتی و مانده پس از تو
زینب و یک اربعین فراق و دوری
وای؛ غرق آهم برادر ـ بی پناهم برادر
وای؛ سوزد از غم وجودم ـ کن نگاهم برادر
سالار زینب
رفتی و رفته پس از تو
خواهرت منزل به منزل به اسارت
رفتی و با رفتن تو
همه¬ی هستی من رفته به غارت
وای؛ شده¬ام پیر و خسته ـ دلم از غم شکسته
وای؛ آمده خواهر تو ـ با دو دستان بسته
سالار زینب
هرگز از سرم نرفته
خاطرات قتلگاه و اشک مادر
ماند
- یکشنبه
- 10
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 20:20
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور