اربعین حسینی

مرتب سازی براساس
 رضا یعقوبیان

اربعین -( حسین فاطمه منم،زینب دلغمین تو) * رضا یعقوبیان

192

اربعین -( حسین فاطمه منم،زینب دلغمین تو) حسین فاطمه منم،زینب دلغمین تو
به گریه آمدم شدم،زایر اربعین تو
آمده نگار تو
یا حسین کنار تو
گشته بی قرار تو
ای برادرم حسین۳

عزیز فاطمه حسین،رسیده ام من از سفر
دوباره سوز داغ تو،زده به جان من شرر
یوسف غریب من
کم شده شکیب من
غم شده نصیب من
ای برادرم حسین۳

به کربلا بدیده ام،که شمر به سوی تو دوید
ز کینه خنجرش کشید،سر تو از قفا برید
غربتت شده عیان
شد بهار تو خزان
قامتم شده کمان
ای برادرم حسین۳

بعد تو ای برادرم،به زخم ما نمک زدند
کنار پیکرت حسین،سکینه را کتک زدند
بی بهانه می زدند
وحشیانه می زدند
تازیانه می زدند
ای برادرم حسین۳

اهل حریم تو حسین،بردند سوی کوفه و شام
بر سر و روی ما حسین،سنگ می زدند ز روی بام
مردم بی حیای شام
به جای لطف و احترام
به ما شده جفا مدام
ای برادرم حسین۳

ز دشمنت دیده عذاب،ز کینه در شام خراب
بردند گلان تو حسین،به سوی مجلس شراب
شدم حسین شکسته پر
سر میان تشت زر
به جان من زده شرر
ای برادرم حسین۳

میان تشت زر حسین،دم زده ای تو از خدا
یزید بی حیا ز کین،زد به لبت چوب جفا
غمت به جان خریده ام
سرت بریده دیده ام
ز داغ تو خمیده ام
ای برادرم حسین۳

عزیز تو رقیه ات،جا مانده در شام بلا
دفن تنش به نیمه شب،شد گوشه ی ویرانسرا
بوده در عزای تو
گرید از برای تو
گشته او فدای تو
ای برادرم حسین۳

کنار قبر تو حسین،نشسته در عزای تو
دعا نما که خواهرت،بمیرد از برای تو
مهربان برادرم
ای غریب مادرم
ای همیشه یاورم
ای برادرم حسین۳

(سبک:بیا نگار آشنا )

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:26
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 رضا یعقوبیان

اربعین -( گل فاطمه امروز،شدم زایر کویت) * رضا یعقوبیان

215

اربعین -( گل فاطمه امروز،شدم زایر کویت) گل فاطمه امروز،شدم زایر کویت
کنار خاک قبرت،منم در گفت و گویت
حسین مظلوم عالم۲

چهل روز است برادر،بدیدم رنج و ماتم
بدون تو حسین جان،نصیب من شده غم
حسین مظلوم عالم۲

چهل روز است برادر،شده خون دل خواهر
غمت ای گل زهرا،زده بر دلم آذر
حسین مظلوم عالم۲

برای تو بگویم،که بعد از تو چه ها شد
تنت بر روی خاک و،سرت بر نیزه ها شد
حسین مظلوم عالم۲

نبودی چه کشیدم،به جز غربت ندیدم
گل زهرا و حیدر،ز داغ تو خمیدم
حسین مظلوم عالم۲

نبودی وحشیانه،برادر بی بهانه
تمام کودکان را،زدند با تازیانه
حسین مظلوم عالم۲

نبودی دشمن تو،به زخم من نمک زد
به همراه سکینه،رقیه را کتک زد
حسین مظلوم عالم۲

امام بی قرینه،گل باغ مدینه
به رگ های بریده،زده بوسه سکینه
حسین مظلوم عالم۲

حسین ای گل زهرا،چه گویم از اسیری
به رویم از غم تو،نشسته گرد پیری
حسین مظلوم عالم۲

همه طول سفر را،نمودم با سرت طی
برادر رو به رویم،سر تو بر روی نی
حسین مظلوم عالم۲

الا آرام جانم،زدند زخم زبانم
به کعب و تازیانه،شرر زدند به جانم
حسین مظلوم عالم۲

امان از کوفه و شام،شده روزم چنان شام
به اطفال پریشان،زدند سنگ از لب بام
حسین مظلوم عالم۲

امان از شام ویران،شده ظلم فراوان
به تشت زر نهادند،سر قاری قرآن
حسین مظلوم عالم۲

به تشت زر حسین جان،زدی دم تو ز محبوب
یزید از کینه می زد،به لب های تو با چوب
حسین مظلوم عالم۲

زنم از سینه ناله،ز داغ گل لاله
مپرس از من حسین جان،ز زهرای سه ساله
حسین مظلوم عالم۲

شده اشکم روانه،بر آن در یگانه
چو زهرا مادر تو،شده دفنش شبانه
حسین مظلوم عالم۲

دعا کن ای حسین جان،که من حاجت بگیرم
فدایی تو گردم،کنار تو بمیرم
حسین مظلوم عالم۲

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:30
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

اربعین -( داغ تو بود بر من سنگین) * رضا یعقوبیان

209

اربعین -( داغ تو بود بر من سنگین) داغ تو بود بر من سنگین
آمده زینب دلغمین
شده زایرت در اربعین
آمدم با دو چشم گریان
برادر برادر حسین جان۲

حسین جان آمدم از سفر
داغ تو زد به جانم شرر
شدم در این سفر خونجگر
گشته ام حسین بر تو مهمان
برادر برادر حسین جان۲

دیده ام سوی تو دویدند
پرده ی حرمتت دریدند
سر تو ز کینه بریدند
تنت ماند زیر سم اسبان
برادر برادر حسین جان۲

گرچه رفتم حسین اسیری
ولی خواهرت با دلیری
بین دشمن نمود امیری
دشمن تو سر در گریبان
برادر برادر حسین جان۲

چه ها دیدم به کوفه و شام
نمودند شامیان ازدحام
می زدند سنگ به ما از هر بام
خون شد از غم دل یتهمان
برادر برادر حسین جان۲

ریزد از دیده ی من گلاب
دشمن تو به شام خراب
برده ما را به بزم شراب
اهل بیت به آه و فغان
برادر برادر حسین جان۲

دم زدی حسین جان از محبوب
یزید زد بر لبان تو چوب
دهان پاک تو شد مضروب
خواهرت شد آن دم پریشان
برادر برادر حسین جان۲

دخترت رقیه جا مانده
دیدم او از نفس افتاده
گوشه ی خرابه جان داده
قبر او شد به کنج ویران
برادر برادر حسین جان۲

من که بر عشق تو اسیرم
دوری از تو شده تقدیرم
دعا کن کنارت بمیرم
گریم از سوز و داغ و هجران
برادر برادر حسین جان۲

(سبک: نسیمی جانفزا می آید )

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:31
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

اربعین -( برادرم زایر تو در اربعینم من) * رضا یعقوبیان

278

اربعین -( برادرم زایر تو در اربعینم من) برادرم
زایر تو در اربعینم من
به یاد ماتمت حزینم من
بنگر به حال من غمینم من
آمده گویم شرح این سفر
داغ تو بر دلم زده شرر
با یاد تن غرقه خون تو
زینب تو گردیده خونجگر
برادر زینب حسین من۴

برادرم
بعد تو صبر زینبت کم شد
نصیب من حسین من غم شد
ز داغ تو قامت من خم شد
یار و حبیب من تو بوده ای
صبر و شکیب من تو بوده ای
بی تو تنها گردیده ام حسین
یار غریب من تو بوده ای
برادر زینب حسین من۴

برادرم
بعد تو خون شده دل زینب
شرر زده به حاصل زینب
هجر تو گشته مشکل زینب
از سفر حسین سویت آمدم
بهر دیدار رویت آمدم
با تن خسته و به اشک و آه
از این سفر به کویت آمدم
برادر زینب حسین من۴

برادرم
بعد تو با گریه چه ها دیدم
آتش کین به خیمه ها دیدم
سر تو را به نیزه ها دیدم
دیده ام بر روی زمین تنت
پاره پاره گردیده بدنت
غلتان به خاک و خون فتاده ای
خاک کرب و بلا شد کفنت
برادر زینب حسین من۴

برادرم
اشکم همیشه از غمت جاری
طفلان تو نموده ام یاری
همراه شان کردم عزاداری
هر جا نام تو بردم از وفا
کتک خوردم از دشمن خدا
هر دم بودم یاد کرب و بلا
دق کردم با گریه ی بی صدا
برادر زینب حسین من۴

برادرم
حسین من امان ز شهر شام
روز همه شده در آن جا شام
سنگ می زدند به روی ما از بام
ای برادرجان در شام خراب
زخم زبان بر ما شده ثواب
ما را بردند ای نور کبریا
با دست بسته در بزم شراب
برادر زینب حسین من۴

برادرم
گریه ی در ویرانه را دیدم
شهادت دردانه را دیدم
دفن گل و ریحانه را دیدم
تا در خرابه آورده سرت
خون شد دل رقیه دخترت
با دیدن رأس غرقه به خون
جان داده رقیه برابرت
برادر زینب حسین من۴

(سبک:تسبیحات حضرت زهرا )

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:29
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

اربعین -( آمدم مظلوم عالم زایرت در اربعینم) * رضا یعقوبیان

260

اربعین -( آمدم مظلوم عالم زایرت در اربعینم) آمدم مظلوم عالم زایرت در اربعینم
در کنار خاک پاکت از غم داغت غمینم
ای گل زهرای اطهر،خواهر تو زینب استم
گشته ام مهمان کویت،از غمت جان بر لب استم
ای برادرجان حسینم۴

ای صفابخش دل من بنگر چشم ترم را
آمدم تا که بگویم با تو شرح سفرم را
در کنار قتلگاهت،از غمت سوزم حسین جان
در دلم از سوز داغت،شعله افروزم حسین جان
ای برادرجان حسینم۴

در کنار بانوانت اشک چشمم گشته جاری
همره اطفال دلخون می کنم من سوگواری
در چهل منزل حسین جان،این سفر با تو شده طی
ای برادر رو به رویم،رأس پاک تو روی نی
ای برادرجان حسینم۴

ای امید اهل عالم بعد تو خون شد دل من
پیکر غرقه به خونت زد شرر بر حاصل من
در کنار مقتل تو،رنج و دردم شد فزونی
روی خاک گرم صحرا،دیدمت غرقه به خونی
ای برادرجان حسینم۴

ای برادر کوفه و شام روز ما گشته حسین شام
می زدند نامردم شام سنگ کینه از لب بام
دیده ام ظلم فراوان،دل خواهر شد پریشان
با تو شرح این سفر را،گویمت با قلب سوزان
ای برادرجان حسینم۴

من چه گویم از رقیه ظلم و جور این زمانه
در خرابه همچو زهرا دفن او گشته شبانه
آن سه ساله دختر تو،تا سرت را در طبق دید
در کنار رأس پاکت،شد دلش خون و بنالید
ای برادرجان حسینم۴

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:55
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

اربعین -( ای برادر گردیده ام زایر تو من زینبم) * رضا یعقوبیان

196

اربعین -( ای برادر گردیده ام زایر تو من زینبم) ای برادر گردیده ام زایر تو من زینبم
اربعین تو در کنار قبر تو جان بر لبم
برادرجان برخیز از جا نگاهی بر خواهر فکن
حسین من حسین من۲

آمده ام راز دلم با تو گویم محرم من
چهل منزل در کنار سرت بودن شد غم من
با تو برادر زینب از این سفر گویم سخن
حسین من حسین من۲

بعد از تو ای جان زینب ظلم عدویت شد فزون
از داغ و مصیبت حسین دل زینب تو شد خون
بعد از تو اشک یتیمان می زد دامن دامن
حسین من حسین من۲

بعد از تو دشمنت زده آتش تمام خیمه ها
با دل خون دیدم حسین سرت به روی نیزه ها
بعد از تو با تازیانه بر کودکان می زد دشمن
حسین من حسین من۲

بعد از تو خون نموده اند دل یتیمان تو را
با کعب نیزه می زدند کودک عطشان تو را
جسم تو بر روی زمین مانده حسینم بی کفن
حسین من حسین من۲

وقت اسیری دیده ام از دشمنان جور و جفا
در طول این سفر حسین غربت تو گشته معنا
زخم زبان در این سفر بوده حسین کار دشمن
حسین من حسین من۲

بعد از تو ای حسین من ما را بردند شام بلا
در این سفر دیدم بسی ظلم و ستم از اشقیا
در شام غم بر سر ما سنگ می زدند هر مرد و زن
حسین من حسین من۲

با دیدن سر در طبق رقیه ات حسین جان داد
جان خود را در خرابه از بهر تازه مهمان داد
در گوشه ای از خرابه رقیه ات دارد مأمن
حسین من حسین من۲

(سبک : سرلشکر و آب آورم

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:57
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

اربعین -( برادرم زینب دلغمینم) * رضا یعقوبیان

225

اربعین -( برادرم زینب دلغمینم) برادرم زینب دلغمینم
برادر حسین جان
زایر تو در روز اربعینم
برادر حسین جان

خواهر تو با یک دل شکسته
برادر حسین جان
با گریه در کنار تو نشسته
برادر حسین جان

برادرم با تو به گفت و گویم
برادر حسین جان
آمده ام شرح سفر بگویم
برادر حسین جان

بنگر برادر تو به حال زینب
برادر حسین جان
کنار تو جانم رسیده بر لب
برادر حسین جان

در این سفر ظلم و ستم فزون شد
برادر حسین جان
دل من از این ظلم و کینه خون شد
برادر حسین جان

نقش زمین گل های چیده دیدم
برادر حسین جان
سکینه را قامت خمیده دیدم
برادر حسین جان

دیدم حسین پیکر اربا اربا
برادر حسین جان
روی زمین اکبر ام لیلا
برادر حسین جان

دلم به یاد اصغرت کباب است
برادر حسین جان
خونجگر از داغ علی رباب است
برادر حسین جان

غریبی خود را نمودم احساس
برادر حسین جان
تا دیدم افتاده دو دست عباس
برادر حسین جان

تا بر زمین و سوی تو دویدند
برادر حسین جان
سر مقدست ز کین بریدند
برادر حسین جان

بعد از تو آتش زد عدو به خیمه
برادر حسین جان
سر تو را زدند به روی نیزه
برادر حسین جان

دشمن تو بعد از تو وحشیانه
برادر حسین جان
زد بر یتیمانت به تازیانه
برادر حسین جان

بعد از تو یابن فاطمه غریبم
برادر حسین جان
از داغ تو بی صبر و بی شکیبم
برادر حسین جان

خون شد دلم در شهر کوفه و شام
برادر حسین جان
بر ما زدند سنگ ستم ز هر بام
برادر حسین جان

(سبک: طفل یتیمی ز حسین گم شده)

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:58
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

اربعین -( آمده زینب،دلغمینم من) * رضا یعقوبیان

229

اربعین -( آمده زینب،دلغمینم من) آمده زینب،دلغمینم من
زایر کویت،اربعینم من
یا حسین جانم۴

زد شرر داغت،بر دل و جانم
بر تو گریم با،دل سوزانم
یا حسین جانم۴

در کنارت شد،اشک من جاری
سوزم و گریم،با عزاداری
یا حسین جانم۴

آمدم شرح،این سفر گویم
یا حسین بنما،یک نگه سویم
یا حسین جانم۴

بعد تو خون شد،جگر زینب
از غمت آمد،جان من بر لب
یا حسین جانم۴

بعد تو دیدم،آتش خیمه
بر زمین جسمت،سر روی نیزه
یا حسین جانم۴

کودکانت را،بی بهانه زد
بر یتیمانت،تازیانه زد
یا حسین جانم۴

تن پاکت را،بی کفن دیدم
گل بوسه از،گلویت چیدم
یا حسین جانم۴

خونجگر گشتم،تا سرت دیدم
در کنار تو،دخترت دیدم
یا حسین جانم۴

ای برادرجان،روز ما شد شام
می زدند بر ما،سنگ ز روی بام
یا حسین جانم۴

یا حسین در شام،کودکت جان داد
صورتش روی،صورتت بنهاد
یا حسین جانم۴

تا سه ساله رفت،قامتم خم کرد
سوز داغ او،صبر من کم کرد
یا حسین جانم۴

همچنان زهرا،دفن او شب شد
خون ز داغ او،دل زینب شد
یا حسین جانم۴

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 12:02
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا قاسمی

اربعین -( همه‌شب راه می‌روم در خواب) * رضا قاسمی

173

اربعین -( همه‌شب راه می‌روم در خواب) همه‌شب راه می‌روم در خواب
پای رویای من پُر آبله است
مگر از آسمانِ خانه‌ی ما
تا ضریحت چقدر فاصله است؟!

تا در این شاهراه گم نشوم
باز با چشم بسته بیدارم
چند شب مانده است تا خورشید
چند صد تا ستاره بشمارم؟!

از مزارِ پدر به سمت پسر
در مسیری که شب‌به‌شب رفتم
تا ضریحت به احترام نجف
جاده‌ها را عقب‌عقب رفتم

روزها با شمارشِ معکوس
می‌گذشتند زود، تا برسم
ساعتم را عقب کشیدم تا
سرِ ساعت به کربلا برسم

یک‌هزار و چهارصد منزل
یک‌هزار و چهارصد سال است
سرِ این جاده در زمان ظهور
انتهای مسیر، گودال است

مقتلت را ورق زدم؛ می‌گفت
ته این جاده صحبت از جنگ است
یاری‌ام کن که زودتر برسم
پای رویای من اگر لنگ است

هر شب این دلهره‌ست کابوسم
که مبادا دوباره دیر شود
نکند آسمان غروب کند
نکند خواهرت اسیر شود

نکند آب تا حرم نرسد
ساقی‌ات از خجالت آب شود
«روی نیزه بخواب مادر جان!»
ذکر لالایی رباب شود

یاری‌ام کن به یاری‌ات برسم
دستِ خنجر به حنجرت نرسد
تا سواری به گَرد پاهای
دخترِ نازپرورت نرسد

قطره قطره به هم گره خوردیم
تا به دریای سرخ‌تان برسیم
تا سرِ ساعتِ طلوع سرت
پله‌پله به آسمان برسیم

مثل تسبیح، سوی آغوشِ
ذکرِ «هل‌من‌معینت» آمده‌ایم
گرچه دیر است، جای روز دهم
یاری اربعینت آمده‌ایم

پیش‌مرگانِ آسمان بودن
آخرِ راهِ ما زمینی‌هاست
روی زانوی تو شهید شدن
همه‌شب خوابِ اربعینی‌هاست

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:17
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( خوش باد حالِ هر کسی اهل عراق است) * سید حسین میر عمادی

204

اربعین -( خوش باد حالِ هر کسی اهل عراق است) خوش باد حالِ هر کسی اهل عراق است
این همجواری با تو حُسنِ اتفاق است

گفتی می آیم اربعین ، عیبی ندارد
سهم من از کرببلا دائم فِراق است
.
سهم من از این اربعین یک‌ قاب عکس است
از کربلا که روی دیوارِ اتاق است
.
راه نفس را بسته گریه آنچنان که
از بُغض حال نوکرت در اختناق است

تنها به شوق تو دل از دنیا بریدم
این ترکِ دنیا بهترین نوع طلاق است

این روزها دائم به خود می گویم این را
الان کدام عاشق بجای من عراق است

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:24
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( نشست جیب خودش را تکاند و آه کشید) * مجید تال

373
1

اربعین -( نشست جیب خودش را تکاند و آه کشید) نشست جیب خودش را تکاند و آه کشید
به کوله پشتی خود خیره ماند و آه کشید

درست آخر این هفته، چند مهمان داشت
و تازه قسط عقب مانده هم فراوان داشت

برای دفعه ی چندم شمرد و دید کم است
و گفت : قسمتم امسال دوری از حرم است

کلافه بود خودش را پر از جنون می دید
فقط مقابل چشمان خود ستون می‌دید

چگونه می شد از این مرزها عبور کند
چگونه خرج سفر را دوباره جور کند...

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:30
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( حرارتی ست درون دلم ز داغ حسین) * محمود یوسفی

223

اربعین -( حرارتی ست درون دلم ز داغ حسین) حرارتی ست درون دلم ز داغ حسین
فراق، میکشد آخر مرا فراق حسین

حسین در دوجهان بهترین رفیق من است
دلم بگیرد اگر، میروم سراغ حسین

به روی نیزه سرش رفت تا چهل منزل
که روشن است زمین از چهلچراغ حسین

بهای گریه بر او پر زدن به معراج است
به عرش میبرد این اشک را براق حسین

چه میشود دم محشر دوباره گریه کنیم
برای حضرت زهرا به اتفاق حسین

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:31
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( نمی دانم گناهم چیست، اما کم گناهی نیست) * عباس احمدی

267
1

اربعین -( نمی دانم گناهم چیست، اما کم گناهی نیست) نمی دانم گناهم چیست، اما کم گناهی نیست
که امسال اربعین ما را به آن درگاه، راهی نیست

همیشه کاسه خیل گدایان پرنخواهد شد
چه باید کرد؟ باید ساخت، چون گاهی، نگاهی نیست

برایم "بُعد منزل نیست..." می خوانند و می دانم
نصیب و قسمت جاماندگان جز روسیاهی نیست

اگر چه بال و پر دارم، ندارم رخصت پرواز
که حالم بهتر از حال کبوتر های چاهی نیست

به یاد خاطرات سالهای پیشم و با من
به جز حسرت متاعی نیست، جز گریه سلاحی نیست

عمود یک هزار و سیصد و هشتاد و چندم بود؟
که دیدم گریه کردن یا نکردن، دلبخواهی نیست
...
به دور از کربلا هم زائرت هستیم، آقا جان
به غیر از سایه لطف تو ما را سرپناهی نیست

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:32
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

امام زمان(عج)اربعین -( غمی که اشک مرا در عزای هجران ریخت) * بردیا محمدی

238

امام زمان(عج)اربعین -( غمی که اشک مرا در عزای هجران ریخت) غمی که اشک مرا در عزای هجران ریخت
درون سینه ی من "آه" را دوچندان ریخت

شبی ز شرح فراقت به ابرها گفتم
سحر نیامده دیدم چقدر باران ریخت

عزیزکرده‌ی عالم هنوز در چاه‌ است
چه اشک‌ها که از این داغ،پیرِ کنعان ریخت

هنوز لیلی‌صحرانشین عزادار است...
چقدر چشم تو خون‌گریه در بیابان ریخت

بساط کاسبی روزگار..،جذبم کرد
همین که سکّه‌ی "شُبهه" به دخل دکّان ریخت

حرام باد حلالی که از تو دورم کرد
"شکم‌پرست شدن"..،نقشه ای که شیطان ریخت

به پیش چشم تو صدبار دست من رو شد
تمام آبروی نوکرت به‌قرآن ریخت

گناه کردم اگر..،جان "مادرت" بُگذَر
به حقِّ یاس کبودی که بین گلدان ریخت

تمام ثروت سائِل دو قطره اشکش بود...
هزار شکر که پشت درِ کریمان ریخت

سری به روضه ی ما هم بزن..،تو را به حسن ع
همان کریم که در کامِ کَلب هم نان ریخت

قسم به قاسم او گرچه غرق غم هستیم
حسن اراده کند،اربعین حرم هستیم

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:42
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( روی خاک است پیکرت بی سر) * محمد حسین بناریان

264

اربعین -( روی خاک است پیکرت بی سر) روی خاک است پیکرت بی سر
روی جسمت هزارها نیزه
شمرآمد به روی سینه نشست
می زدند نیزه دارها نیزه

می روم شام خاطرم مانده
تک و تنها شدی ته گودال
زیر سم های چند مرکب هم
بدنت این چنین شده پامال

ازکبودی بگویم و غربت
ازاسارت بگویم و از شام
ازدحام میان بازار و
سنگهایی که میزدنداز بام

گرچه پاهام ازآبله پرشد
راه رفتن چه پرعذاب شده
وای دیدی که خواهرت گذرش
سمت مهمانی شراب شده

چقدر سخت شد زمانیکه
سمت بازار قافله رد شد
نفسش بند آمد رباب وقتی
از کنارش که حرمله رد شد

بوسه میزد رقیه نیزت را
باتو می گفت دردو دلهایش
یک شب از قافله عقب ماندو
زجر او را گرفت و موهایش ....

داشت با دستهای کوچک خود
رد شلاق را نشان می داد
در خرابه درون طشت طلا
به سرت خیره بود و جان می داد

داشتم امن یجیب می خواندم
باتمام وجود میزدم فریاد
آنقدر سنگ بر سرت زده اند
سرت از روی نیزه ات افتاد

بعد چهل روز دوری و آزار
گفتم از درد و دل برات حسین
تا ابد روز اربعین ، قبله
می شود سمت کربلات حسین

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:49
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( بادها هم پیاده آمده‌اند که ببوسند خاک پایت را) * فائزه زرافشان

261

اربعین -( بادها هم پیاده آمده‌اند که ببوسند خاک پایت را) بادها هم پیاده آمده‌اند که ببوسند خاک پایت را
آسمان هدیه می‌دهد به زمین، عطر آن پرچم رهایت را

موج لبّیک می‌رسد از دور، فوج پروانه‌های حضرت نور
عاشقان تو خوب می‌شنوند آیۀ روشن صدایت را

و خدا اینچنین مقدر کرد، که پس از آن همه غریبی و درد
پر و بال فرشته فرش کند دور تا دور سرسرایت را..

اربعین، اربعین دلم تنگ است، آه پای رسیدنم لنگ است
همه تن حسرت است آن چشمی که ندیده‌ست کربلایت را

آسمان هم پیاده راهی اوست، مرز مهران، کجاست خانۀ دوست؟
تا که یک گوشه بر زمین بنهم بارِ این بغض بی‌نهایت را

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 12:46
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( عطشم قبل هر کلام: حسین ) * عاطفه جوشقانیان

225

اربعین -(   عطشم قبل هر کلام: حسین ) عطشم قبل هر کلام: حسین
بعد رفع عطش: سلام حسین

اشک و لبخند توامان جهان
شور صبح و سکوت شام: حسین

گره افتاده است بر سفرم
در گلو بغض ناتمام: حسین

از همینجا هوایی ات هستم
زائرم روی پشت بام حسین

من که از کودکی از آن اول
عاشقت بوده ام امام حسین

زندگی شوق یک زیارت بود
در هیاهو و ازدحام حسین

زیر قبه نشسته ام حالا
سایه ات باد مستدام حسین...

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 12:47
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( دلم چو تیغ برهنه است روبروی نیامش) * مرتضی حیدری آل کثیر

220

اربعین -( دلم چو تیغ برهنه است روبروی نیامش) دلم چو تیغ برهنه است روبروی نیامش
که بوی سوختن خیمه می رسد به مشامش

سلام می کنم از دور و می رسم به حریمی
که ابرو باد ومه و مهر می دهند سلامش

قدم گذاشته ام چون نسیم تا بکشاند
مرا کشاکش طوفانی پیاده نظامش

برای دیدن زیبائی اش گریسته ام من
که روی عرش نی افتاده است ماه تمامش

نگاه می کنم از گوشه ای که چشم خودم نیست
به جاده ای که گره می زند مرا به مقامش

به هیئت صلوات ایستاده صاحب موكب
غم حسین چکیده ست از میان کلامش

نگاه کن به سرافرازی سپیده ی بی سر
به شرم ظلمت و آن آفتاب بر سر بامش

به رنگ هروله ی موج ها بدل شده اینک
مسیر رد شدن عاشقان صبح قیامش

پل صراط من انگشت اوست گرچه بریده
بهشت سینه ی معصوم اوست گرچه دريده

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 12:49
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( دل من با فراق در جنگ است) * محمد حبیب زاده

263

اربعین -( دل من با فراق در جنگ است) دل من با فراق در جنگ است
جوهر اشک دیده پر رنگ است
حال من را تو خوب می دانی
من حرم لازمم دلم تنگ است

در تب انتظار میسوزم
تا به کی غرق درد و غم باشم
ایها العشق مرحمت بنما
می‌شود اربعین حرم باشم

شانه ام خسته گشته از بسکه
بار هجران کشیده بر دوشم
شب و روزم به گریه سر شده و
نشده کربلا فراموشم

سینه زن های روز عاشورا
کربلا با هزار غم رفتند
پا برهنه به نیت شهدا
همه با گریه تا حرم رفتند

دل من مانده با حکایت تو
میشوم زائر از عنایت تو
عطشم ...ای همیشه آب حیات
تشنه ام تشنه ی زیارت تو

عهد بستم اگر حرم رفتم
مثل مرغ اسیر گریه کنم
روبه روی ضریح سجده کنم
روبه روی تو سیر گریه کنم

همه پرواز تا حرم کردند
منه بی دست و پا زمین گیرم
کربلایی شدند عاشق هات
شب جمعه ست بی تو میمیرم...

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 13:37
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

زمینه اشعار اربعین -(شامل حال من شد) * مهدی ستارزاده

296

زمینه اشعار اربعین -(شامل حال من شد) شامل حال من شد - بازم دعای اربابم
که شدم راهی سمت - کرببلای اربابم
اگه انتخابم کرد - تا حرمش منو آورده
امضای بی بی زهرا - پای برات من خورده ۲
اگه مادر کنه دعا / حرم یه چیز دیگه اس
بری با یاد شهدا / حرم یه چیز دیگه اس
اربعینی کرببلا / حرم یه چیز دیگه اس
یا حسین با نیمه نگات / حماسه سازی کن
به همه شاهان جهان / تو سرفرازی کن
زائرات بازم اومدن / مهمون نوازی کن
[آقام آقام سیدنا یا ابی عبدالله] ۳

لشکر اربابه که - پیاده باز راه افتاده
همه دنیا میدونن - مسیر عشقه این جاده
عمودا رو میشمارم - با چشای پر از الماس
(هزاروچارصدوپنجاه‌ودوتا ستون اینجاس)
ستون آخر میشه - ستون دو عالم عباس ۲
حس خوبیه اینکه تو / امیر عشاقی
همه چی میشه فانی و / این مکتبه باقی
تا که پرچم دست توئه / یا ایهاالساقی
سینه زن یاد غصه‌ی / ام المصائب باش
هر قدم میری به یاد / حضرت صاحب باش
زیر قبه رفتی فقط / فرج رو طالب باش
[آقام آقام سیدنا یا ابی عبدالله] ۳

  • سه شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:37
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب

درزمینه اربعین -(آفتاب حج هویدا از جَبین) * ناشناس ؟؟؟

256

درزمینه اربعین -(آفتاب حج هویدا از جَبین) آفتاب حج هویدا از جَبین
پرتوی نور شَکور است اربعین

پر شود دنیا به فریاد و طنین
بانگ آزادی و نور است اربعین

نقشه ی شیطان و نابودی دین
چشم شیطان،کورِ کور است اربعین

یا مجاهد راه دین است و یَمین
بر شدائد،نفخ صور است اربعین

تارَک تاریخ و یک برگ زرین
پیرو حق و حضور است اربعین

هَروَله تا بارگاهِ اِبنِ مولَا المومنین
جلوه ی شور و شعور است اربعین

می شکافیم مرز ها را در زمین
جمعی از نزدیک و دور است اربعین

گفت:رنج راه چنان است و چنین
قَدَحی جامِ طَهور است اربعین

لشکر صاحب زمان را تو ببین
یک پیاله از ظهور است اربعین

  • سه شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 13:02
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

اشعار جاماندگان اربعین -(و از کنار نخستین عمود راه افتاد) * علی سلیمیان

226
1

اشعار جاماندگان اربعین -(و از کنار نخستین عمود راه افتاد) از کنار نخستین عمود راه افتاد
دوباره قافله مانند رود راه افتاد

قدم قدم، دمِ "لبیک یاحسین" به لب
عدم به سمت تمام وجود راه افتاد

دهان قافله یکباره پر شد از صلوات
بساط آتش و اسفند و دود راه افتاد

به لطف زمزمه‌ی شعر دسته‌جمعی ما
میان جاده گروه سرود راه افتاد

نشست قافله قدری کنار موکب چای
همین که خستگی‌اش رفت زود راه افتاد

صلاة ظهر به یاد صلاة عاشورا
چه هق‌هقی که میان سجود راه افتاد

پس از نهار که یک روضه بود چاشنی‌اش
بساط شوخی و گفت و شنود راه افتاد

و من کنار همین خاطرات خوابم برد
دوباره قافله مانند رود راه افتاد...

و باز با غم و حسرت پریدم از این خواب
و چشم‌هام پر از اشک بود...

  • چهارشنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 18:02
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب

اشعار حماسی اربعین -(فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت) * بردیا محمدی

262

اشعار حماسی اربعین  -(فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت) فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت
آئینه ی روحی ترک خورده جلا داشت
این خاک،خاک پاک،عطری آشنا داشت
انگار بوی تربت مُهر مرا داشت

راه نجف تا کربلا آغاز می شد
بال کبوترها یکایک باز می شد
چشمان دنیا محو این پرواز می شد
این کوچ یک مقصد به نام:"کربلا" داشت

حسِّ خوشی دارد پیاده راه رفتن
مانند سربازِ سپاهِ شاه رفتن
شب از مسیر آسمان تا ماه رفتن
شب..،جاده..،خیلی عابر سر به هوا داشت

این عشق،مجنون را به لیلا می رساند
شاه و گدا را پای سفره می نشاند
آهندلی را تا حریمش می کشاند
انگار که شش گوشه اش آهنرُبا داشت

موکب به موکب ناله ی جانکاه خوب است
با سینه زن‌هایش شَوی همراه..،خوب است
آن‌قَدر طعم روضه،بین راه،خوب است
زائر همیشه قَدر آهی،اشتها داشت

هر موکبی که پابرهنه می رسیدم
بانگ هَلابیکُم هَلابیکُم شنیدم
طعم خوش چای عراقی را چشیدم
آن استکان هایی که طعم باده را داشت

رقص شکر در چای ها بیداد می کرد
شور حسینی در دلم ایجاد می کرد
این شهدِ"شیرین" خلق را "فرهاد" می کرد
هرجرعه طعم بوسه های ناشتا داشت

ما آیه های روشن فتح المبینیم
فرزند خاکی امیرالمومنینیم
ما سینه زن های یل ام البنینیم
آن کوه که هر صخره را بر سجده وا داشت

بی دغدغه..،بی دردسر..،ساده..،همیشه
با گریه کارم راه افتاده همیشه
زهرا هر آنچه خواستم داده همیشه
مادر هوای کودکش را هر کجا داشت

موکب به موکب با برادر های دینی
با همسفرهای شریف اربعینی
تا صبح گرم گفتگو و شب نشینی
الحقُّ وَ الاِنصاف هر لحظه صفا داشت

اینجا کسی جز اشک دارایی ندارد
نام و نشان ها نیز کارایی ندارد
در عشقبازی مُدَّعی جایی ندارد
در راه می مانَد..،کسی که ادعا داشت

شب‌گریه ها بغض‌گلو را حفظ می کرد
با یار حال گفتگو را حفظ می کرد
این آبله ها آبرو را حفظ می کرد
هرسربلندی در کف پا،زخم ها داشت

یاد رقیه راهِ ناهموار رفتم
در نیمه‌شب..،با زخم پا..،دشوار رفتم
با رخت پاره در دل انظار رفتم
امّا مگر این راه چشمی بی حیا داشت!؟

این‌روزها از درد می بارم دوباره
از هجر تو گریه شده کارم دوباره
قصد گریز روضه را دارم دوباره
می گویم از ذبحی که خیلی ماجرا داشت

با قامتی خم خانمی از حال می رفت
تا سمت جسمی درهم و پامال می رفت
آن روضه خوانی که تهِ گودال می رفت
روی سر خود چادر خیرالنسا داشت

اهل قُریٰ بال و پرش را جمع کردند
با چه مشقَّت پیکرش را جمع کردند
انگشت بی انگشترش را جمع کردند
شکرخدا که روستاشان بوریا داشت

  • چهارشنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 18:04
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب
 موسی  علیمرادی

اشعار حضرت زینب (س)اربعین -(اگر به باغ رسالت دگر سبک بارم ) * موسی علیمرادی

277

اشعار حضرت زینب (س)اربعین -(اگر به باغ رسالت دگر سبک بارم ) گر به باغ رسالت دگر سبک بارم
ولی زخون جگر لاله ها به بر دارم

اگر که مانده دوباره مطاعی از داغت
به جان خسته ی خود باز هم خریدارم

سیاه بر تنم از تازیانه پوشیدم
به بند بند وجودم چنین عزادارم

اگر دوباره بخواهی اسیر می گردم
هنوز نیمه ی جانی از این سفر دارم

ولی فراق تو را آنچنان بگریم زار
که راه و رسم سفر را ز دهر بر دارم *

در آفتاب نگاهم کسوف را بنگر
که یادگاری شام است دیده تارم

برای انکه بگویند خارجی هستم
به کوچه های یهودی کشیده شد کارم

  • چهارشنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 18:11
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب

اشعار مناجاتی اربعین -(برای خرمن آهم حریق میخواهم ) * علیرضا وفایی

226

اشعار مناجاتی اربعین -(برای خرمن آهم حریق میخواهم ) برای خرمن آهم حریق میخواهم
رکاب چشم که دارم، عقیق میخواهم

عطای قوه ی اشکی، شهید اشک روان!
چو عمق فاجعه هایت عمیق میخواهم

سیاه جامه ی من را به قبر بسپارید
برای روز مبادا رفیق میخواهم

سپرده ام که به خاکم دهند باب الرأس...
نشانی حرمت را دقیق میخواهم

به اربعین تو امسال میرسد دستم؟
إلی الحسین دوباره طریق میخواهم

  • پنج شنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 15:39
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

زبانحال زینب(س) دراربعین_ آمدم کربلا بسوی تو باز * اسماعیل تقوایی

366

زبانحال زینب(س) دراربعین_ آمدم کربلا بسوی تو باز زبانحال زینب(س) در اربعین

آمدم کربلا بسوی تو باز
آمدم سوی تو ز روی نیاز
آمدم درد دل کنم باتو
آمدم شکوه ها کنم آغاز

شکوه از روزهای پرآلام
شکوه از مردمان کوفه وشام

بعد تو بر حرم جسارت شد
خیمه ها وحشیانه غارت شد
آتش کین به خیمه ها افتاد
سهم آل خدا اسارت شد

تن تو بر زمین رها کردم
قصد رفتن زکربلا کردم

زیر بار جسارت ودشنام
خطبه خواندم به کوفه ودر شام
خطبه ها حیدری وکوبنده
تلخ کردم برای دشمن کام

لیک در هردوجا سرت دیدم
آه از دل کشیده گرییدم

شام، بی حرمتی، چه سنگین بود
درد هامان بدون تسکین بود
سنگباران و گردش بازار
هدیه از مردمی بد آیین بود

شام، رنج وعذاب، حاصل ماند
شام، داغ رقیه بر دل ماند

کاروانت زشام آمده است
بهرعرض سلام آمده است
همه گریان شدند چون اینجا
بوی تو بر مشام آمده است

خاک قبرت بسر بریزم من
کاش از روی آن نخیزم من

شعر:اسماعیل تقوایی

  • جمعه
  • 25
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 19:39
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

یک اربعین اشک * مرتضی محمودپور

254

یک اربعین اشک ◾روضه ی اربعین حسینی
◾زبانحال حضرت زینب(س)

◾بنداول
من به پیکر نشانه‌ای دارم
اثر از تازیانه ای دارم
خیز و ازجاببین تو زینب را
شکوه‌‌ از این زمانه ای دارم
شکوه از شمر و خولی و اشعث
بین چه دستی و شانه ای دارم
سرشکستم که چون سرت باشم
داغ روز و شبانه ای دارم
کمکم کن ز جای برخیزم
تا که هستم به پای تو ریزم

◾بنددوم
من کجا محفل شراب کجا
شام غم ناله ی رباب کجا
من کجا و کنیزی طفلی
من کجا طفل بی نقاب کجا
سر بازار و طعنه و دشنام
من کجا جور بی حساب کجا
من کجا و سکینه و کلثوم
دست بسته توان و تاب کجا
تازه داغم ببین دوباره شده
روی نی راس شیرخواره شده

◾بندسوم
سپر کودکان شدم در شام
به سرم سنگ میزدند از بام
سر تو روی نیزه بود حسین
سر من زخمی و پر از آلام
دست بسته کشان کشان بردند
سوی بازار شهر شام آرام
خارجی زاده تا خطابم کرد
همچو صیدی که گیر کرده به دام
دادِ زنهای ما در آوردند
تا که بر روی نی سرآوردند

◾بندچهارم
سر قاسم سر علی اکبر
راس ششماهه‌ی علی اصغر
روی نیزه سری که بسته شده
فرق بشکسته راس آب آور
جگرم غرقه خون شده ست حسین
تا که دیدم به نی سرجعفر
قاری نی سوار عاشورا
میزنم پای نیزه ات بر سر
همه جا روضه ات کنم برپا
من کنون آمدم به کرببلا

◾بندپنجم
غصه و غم به همره آوردم
لیک من خزانی و زردم
به فدای سرت همه هستم
همچو آتشفشان ولی سردم
بی رقیه ز شام آمده ام
مُردم و زنده گشته ام هردم
کنج ویران به پیش پای سرت
من همه هستیم فدا کردم
این ساله تمام هستم شد
مانده در شام این شکستم شد

◾بندششم
همره من سکینه هست و رباب
پاسخم را بده حسین جواب
نیلگون لاله های گلشن شد
وای از شام و این بساط شراب
خیزران بوسه زد به لبهایت
آسمان بر سرم شدست خراب
چهره ها را به دست پوشاندند
تا که از رویشان فتاده نقاب
درد و دلها زیاد و فرصت کم
من کتک خورده ام ز نامحرم

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • شنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 01:40
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

شعر برای حسرت زدگان اربعین -(اندکی این روزها ..ارباب ..نازک دل شدم) * محسن راحت حق

251

شعر برای حسرت زدگان اربعین -(اندکی این روزها ..ارباب ..نازک دل شدم) اندکی این روزها ..ارباب ..نازک دل شدم
تا که جا ماندم گمانم مانده زیر گِل شدم

حالِ من خوش نیست دلجویی کن از این بینوا
گاه‌گاهی... بر غم و اندوه ها..مایل شدم...

اربعین آمد!!ولی در شهرِ خود هستم اسیر ..
یک به یک رفتند یاران و چرا غافل شدم

صاحب یک نعمتی هستم.. بنام سوختن ..
سوختم از دردِ دوری حرم ..شاغل شدم

خوش به حال زائرانی که پذیرایی شدند
گوشه ای جا ماندم و لبریز بر ساحل شدم

اشک می بارد به روی گونه ها آه ای حسین
اندکی این روزها..ارباب ..نازک دل شدم

  • دوشنبه
  • 28
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 15:24
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

مرثیه ی اربعین با قمر بنی هاشم... -(حال و روزم را تماشا کن..خجالت می کشی؟) * محسن راحت حق

182

مرثیه ی اربعین  با قمر بنی هاشم... -(حال و روزم را تماشا کن..خجالت می کشی؟) حال و روزم را تماشا کن..خجالت می کشی؟
لااقل بزمی مهیّا کن ..خجالت می کِشی؟

حرفهایی..بغض شد بینِ گلویم ،گوش کن
با مجالی عقده ها وا کن،خجالت می کِشی؟

در کجا بودی؟تنم مانندِ نیلوفر شده..
خیز و زخمم را مداوا کن،خجالت می کِشی؟

از تو خوش قولی فقط دیدم ولی ای آخری...؟؟
دیده ات را باز دریا کن،خجالت می کِشی؟

چشمِ تو روشن!!که رفتم مجلسِ نامحرمان
غیرتی شو باز غوغا کن،خجالت می کِشی؟

راستش بر خواهرت خیلی نگاهِ چپ شده
خیز و یک شوری تو برپا کن،خجالت می کِشی؟

خوب تنهایم رها کردی گلِ امّ البنین
با گله هایم مدارا کن، خجالت می کِشی؟

شاکی اند از دستِ تو این دخترانِ بی پناه..
غیبت خود را تو معنا کن،خجالت می کِشی؟

خوب خوابیدی کنارِ علقمه ،راحت بخواب
حال وروزم را تماشا کن ،خجالت می کِشی؟

  • دوشنبه
  • 28
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 17:31
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

حسرت زیارت اربعین... -(کربلایت مالِ خوبان،روضه هایت مالِ من) * محسن راحت حق

211

حسرت زیارت اربعین... -(کربلایت مالِ خوبان،روضه هایت مالِ من) کربلایت مالِ خوبان،روضه هایت مالِ من
زائرینت مستدام و غصّه هایت مالِ من

از پریشانی گذشته کارِ من..مجنون شدم
سر به زیری مالِ من آه و نوایت مالِ من

رزقِ اشکم را فراوان کن که محتاجم حسین
ناله ها از دل کشیدن در هوایت مالِ من

دعوتی های تو خوشحالند ای شیب الخضیب
دیدنِ یک قابِ عکسِ نینوایت مالِ من

باز هم جامانده ام شِکِوه ندارم از کسی
گوشه ای زانو زدن بینِ عزایت مالِ من

محفل روضه بپا کن تا نیافتم از قلم
روضه خوانت فاطمه..پس های هایت مالِ من

  • دوشنبه
  • 28
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 17:40
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد