اربعین حسینی

مرتب سازی براساس
 رضا یعقوبیان

اربعین -(زینب دلخسته هستم دل غمین) * رضا یعقوبیان

272

اربعین -(زینب دلخسته هستم دل غمین) زینب دلخسته هستم دل غمین
گشته ام من زائرت در اربعین

یا حسین گرچه غمین و خسته ام
در کنار مرقدت بنشسته ام

از سفر قامت خمیده آمدم
سوی تو ای نور دیده آمدم

آمدم من از سفر با شور و شین
زیر لب گویم فدایت یا حسین

سوزم و با آه و با اشک بصر
بهر تو گویم حسین شرح سفر

بعد تو خون شد دل اهل حرم
زد شرر بر حاصل اهل حرم

آتشی در خیمه ها افروختند
کودکان بی گناهت سوختند

بعد تو سیلی زدن آزاد شد
ای برادر خون دل سجاد شد

کودکان را وحشیانه می زدند
کعب نی یا تازیانه می زدند

رویِ شان را جوهر نیلی زدند
یا حسین بر کودکان سیلی زدند

غنچه های تو همه پژمرده اند
زیر بوته دو گل از تو مرده‌اند

پرپر از کین غنچه های یاس بود
علقمه نقش زمین عباس بود

زخم ما را دشمنت می زد نمک
اهل بیتت را عدو می زد کتک

بهر تشییع جنازه آمدند
اسب ها با نعل تازه آمدند

شد به دست قوم اشقی الاشقیا
پیکرت پامال سم اسب‌ها

ای عزیز زینب ای صد پاره تن
پیکرت را خاک صحرا شد کفن

گویمت از کوفیان بی حیا
بی وفا بی غیرت و پر مدعا

کوفیان چنگ و نی و دف می‌زدند
جای عرض تسلیت کف می زدند

روز دشمن را نمودم من سیاه
یکه و تنها شدم بر تو سپاه

روزِ دشمن با بیانم تار شد
دشمن دور از خدایت خوار شد

تا که دیدم رأس تو خون شد دلم
زان سبب سر را زدم بر محملم

گویم از نامردمان شهر شام
سنگ بر ما می‌زدند از روی بام

زین مصیبت گشته ام چون شمع آب
دختر زهرا کجا؟ بزم شراب

رو به روی من یزید بی حیا
رو به روی او یکی تشت طلا

ناگهان دیدم سر از تن جدا
مرگ خود را خواستم من از خدا

سوخت جان زینبت ای نور عین
چوب می‌زد بر لبانت یا حسین

از سه ساله دخترت منما سؤال
سوی جنت رفت با شوق وصال

ای برادر از تو من شرمنده‌ام
دخترت جان داده و من زنده‌ام

من بمیرم بر سه ساله دخترت
دفن او شد شب به سان مادرت

دیگر از این زندگی سیرم حسین
کرده داغ تو زمین گیرم حسین

هدیه ای ده یا حسین بر این(رضا)
دستگیری کن ز او روز جزا

هرچه باشد عبد درگاه شماست
عاشق صحن و سرای کربلاست

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:03
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 رضا یعقوبیان

اربعین -(ای برادرجان حسین من از اسارت آمدم) * رضا یعقوبیان

250

اربعین -(ای برادرجان حسین من از اسارت آمدم) ای برادرجان حسین من از اسارت آمدم
سوی دشت کربلا بهر زیارت آمدم

کن نظر بر حال خواهر از سفر برگشته ام
با دلی خون، سوز دل، ای همسفر برگشته‌ام

خیز و بنگر سوی تو ای نور دیده آمدم
چشم گریان رفتم و قامت خمیده آمدم

ای برادر کس چو من رنج و غم و ماتم ندید
آن قَدَر گویم قدم خم گشته مویم شد سپید

ای برادر زین مصیبت خورده ام خون جگر
بوده ام در این سفر با قاتل تو همسفر

عصر عاشورا زدند آتش تمام خیمه ها
جمله سرهای شهیدان را زدند بر نیزه ها

ای برادر کودکان را ظالمانه می زدند
گاه کعبِ نِی گهی با تازیانه می زدند

بین مقتل تا بدیدم پیکرت افروختم
در کنار پیکر صد پاره ی تو سوختم

یک طرف افتاده بود دست علمدارت حسین
یک طرف در خیمه از غم سوخت بیمارت حسین

یک طرف دیدم به موج خون علی اکبرت
یک طرف با حنجر خونین علی اصغرت

دشمن بی دین تو زخم مرا می‌زد نمک
هر زمان نام تو را بردم مرا می‌زد کتک

ای برادر کوفیان چنگ و نی و دف می زدند
در کنار رأس پر خونت همه کف می زدند

صوت قرآن تو برد از زینب تو دل حسین
ناگهان سر را زدم بر چوبه ی محمل حسین

من چه گویم ای برادر از مصیبت‌های شام
بر اسیران می‌زدند سنگ ستم از روی بام

ای برادر زین مصیبت گشته ام چون شمع آب
خواهر غمدیده ات زینب کجا بزم شراب

رو به رویش رأس پاک تو در آن تشت طلا
چوب می زد بر لبانت آن یزید بی حیا

صبر من کم گشت و با چشمان گریانم حسین
چاک کردم زین مصیبت ها گریبانم حسین

ای برادر از امانتداری ام شرمنده‌ام
دخترت جان داده و من در کنارت زنده ام

ای برادر تا زِ جام وصل تو شد جرعه نوش
در کنار رأس پاک تو رقیه شد خموش

شعله بر عالم زدم سر تا به پا افروختم
در کنار پیکر پاک رقیه سوختم

از خود و از زنده بودن بی تو سیرم یا حسین
کن دعایم بعد تو دیگر بمیرم یا حسین

یا حسین جان عرض حال من بُوَد در این رثا
دستگیری کن به حق مادرم از این (رضا)

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:04
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

اربعین -( در روز اربعین تو،بر تو منم مهمان) * رضا یعقوبیان

390

اربعین -( در روز اربعین تو،بر تو منم مهمان) در روز اربعین تو،بر تو منم مهمان
مظلوم برادرجان
گویم ز غم های سفر،با این دل سوزان
مظلوم برادرجان

بعد از چهل روز آمدم،غم شد نصیب من
رفته شکیب من
بنشسته ام کنار تو،با دیده ی گریان
مظلوم برادرجان

بی تو در این یک اربعین،شد قسمت من غم
شد قامت من خم
بی تو حسین فاطمه،در رنجم و حرمان
مظلوم برادرجان

بعد از تو من غم دیده ام،ای نور عین من
مظلوم حسین من
ای نور چشم مرتضی،مردم از این هجران
مظلوم برادرجان

دیدم به چشمم یا حسین،گشتی چو گل پرپر
از کین شدی بی سر
در راه دین مصطفی،جانت شده قربان
مظلوم برادرجان

دیدم میان قتلگه،افتاده بر خاکی
با تن صد چاکی
جسم تو را حسین من،دیدم به خون غلتان
مظلوم برادرجان

سوزانده قلب زینبت،آتش در خیمه
سرت روی نیزه
دیدم تو را نقش زمین،با پیکر عریان
مظلوم برادرجان

بعد از شهادت دیدمت،ای مظهر یزدان
در موج خون غلتان
دیدم تن پاک تو را،زیر سم اسبان
مظلوم برادرجان

سراغ دخترت مگیر،او از نفس افتاد
پیش سرت جان داد
رقیه ات جا مانده است،در گوشه ی ویران
مظلوم برادرجان

(سبک: ای ساقی لب تشنگان)

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:07
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

اربعین -( روز داغ و ماتم،اربعین مولاست) * رضا یعقوبیان

206

اربعین -( روز داغ و ماتم،اربعین مولاست) روز داغ و ماتم،اربعین مولاست
زینب پریشان،دلغمین مولاست
غم از این سفر دارد
بر دلش شرر دارد
یا حسین زهرا۲

آمده کنار،قبر پور زهرا
ریزد اشک ماتم،از بصر چو دریا
گوید ای گل زهرا
با تو می کنم نجوا
یا حسین زهرا۲

کوه غم به دوشم،در سفر کشیدم
ای امید عالم،از غمت خمیدم
دیده ام روی خاکت
غرق خون و صد چاکت
یا حسین زهرا۲

جسم غرق خونت،زد شرر به جانم
بعد تو برادر،کم شده توانم
رفتی و دلم خون شد
زینب تو محزون شد
یا حسین زهرا۲

دشمنان بی دین،حرمتت دریدند
از بدن سر تو،یا حسین بریدند
خواهر تو هستم من
در غمت نشستم من
یا حسین زهرا۲

خواهر تو دیده،ماتم کثیری
بی تو یا حسینم،رفته ام اسیری
داغ تو شده مشکل
بی تو بسته ام محمل
یا حسین زهرا۲

بی تو ای برادر،روز من شده شام
بی تو رفته ام من،سوی کوفه و شام
زخم من نمک خورده
کودکت کتک خورده
یا حسین زهرا۲

الامان ز شام و،اهل بیت و دشنام
بر همه اسیران،سنگ زدند ز هر بام
حال زینبت بنگر
خون شد جگر زینب
یا حسین زهرا۲

خواهر تو دلخون،از شام خراب است
قامت خم من،از بزم شراب است
تو دم زدی از محبوب
او زد به لب تو چوب
یا حسین زهرا۲

تو مگیر سراغ از،دخترت رقیه
مانده در خرابه،از ظلم امیه
وای از این همه بیداد
تا دید سرت جان داد
یا حسین مظلوم۲

(سبک:کربلا رسیده )

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:09
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

اربعین -( حسین فاطمه منم،زینب دلغمین تو) * رضا یعقوبیان

275

اربعین -( حسین فاطمه منم،زینب دلغمین تو) حسین فاطمه منم،زینب دلغمین تو
به گریه آمدم شدم،زایر اربعین تو
آمده نگار تو
یا حسین کنار تو
گشته بی قرار تو
ای برادرم حسین۳

عزیز فاطمه حسین،رسیده ام من از سفر
دوباره سوز داغ تو،زده به جان من شرر
یوسف غریب من
کم شده شکیب من
غم شده نصیب من
ای برادرم حسین۳

به کربلا بدیده ام،که شمر به سوی تو دوید
ز کینه خنجرش کشید،سر تو از قفا برید
غربتت شده عیان
شد بهار تو خزان
قامتم شده کمان
ای برادرم حسین۳

بعد تو ای برادرم،به زخم ما نمک زدند
کنار پیکرت حسین،سکینه را کتک زدند
بی بهانه می زدند
وحشیانه می زدند
تازیانه می زدند
ای برادرم حسین۳

اهل حریم تو حسین،بردند سوی کوفه و شام
بر سر و روی ما حسین،سنگ می زدند ز روی بام
مردم بی حیای شام
به جای لطف و احترام
به ما شده جفا مدام
ای برادرم حسین۳

ز دشمنت دیده عذاب،ز کینه در شام خراب
بردند گلان تو حسین،به سوی مجلس شراب
شدم حسین شکسته پر
سر میان تشت زر
به جان من زده شرر
ای برادرم حسین۳

میان تشت زر حسین،دم زده ای تو از خدا
یزید بی حیا ز کین،زد به لبت چوب جفا
غمت به جان خریده ام
سرت بریده دیده ام
ز داغ تو خمیده ام
ای برادرم حسین۳

عزیز تو رقیه ات،جا مانده در شام بلا
دفن تنش به نیمه شب،شد گوشه ی ویرانسرا
بوده در عزای تو
گرید از برای تو
گشته او فدای تو
ای برادرم حسین۳

کنار قبر تو حسین،نشسته در عزای تو
دعا نما که خواهرت،بمیرد از برای تو
مهربان برادرم
ای غریب مادرم
ای همیشه یاورم
ای برادرم حسین۳

(سبک:بیا نگار آشنا )

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:26
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

اربعین -( گل فاطمه امروز،شدم زایر کویت) * رضا یعقوبیان

274

اربعین -( گل فاطمه امروز،شدم زایر کویت) گل فاطمه امروز،شدم زایر کویت
کنار خاک قبرت،منم در گفت و گویت
حسین مظلوم عالم۲

چهل روز است برادر،بدیدم رنج و ماتم
بدون تو حسین جان،نصیب من شده غم
حسین مظلوم عالم۲

چهل روز است برادر،شده خون دل خواهر
غمت ای گل زهرا،زده بر دلم آذر
حسین مظلوم عالم۲

برای تو بگویم،که بعد از تو چه ها شد
تنت بر روی خاک و،سرت بر نیزه ها شد
حسین مظلوم عالم۲

نبودی چه کشیدم،به جز غربت ندیدم
گل زهرا و حیدر،ز داغ تو خمیدم
حسین مظلوم عالم۲

نبودی وحشیانه،برادر بی بهانه
تمام کودکان را،زدند با تازیانه
حسین مظلوم عالم۲

نبودی دشمن تو،به زخم من نمک زد
به همراه سکینه،رقیه را کتک زد
حسین مظلوم عالم۲

امام بی قرینه،گل باغ مدینه
به رگ های بریده،زده بوسه سکینه
حسین مظلوم عالم۲

حسین ای گل زهرا،چه گویم از اسیری
به رویم از غم تو،نشسته گرد پیری
حسین مظلوم عالم۲

همه طول سفر را،نمودم با سرت طی
برادر رو به رویم،سر تو بر روی نی
حسین مظلوم عالم۲

الا آرام جانم،زدند زخم زبانم
به کعب و تازیانه،شرر زدند به جانم
حسین مظلوم عالم۲

امان از کوفه و شام،شده روزم چنان شام
به اطفال پریشان،زدند سنگ از لب بام
حسین مظلوم عالم۲

امان از شام ویران،شده ظلم فراوان
به تشت زر نهادند،سر قاری قرآن
حسین مظلوم عالم۲

به تشت زر حسین جان،زدی دم تو ز محبوب
یزید از کینه می زد،به لب های تو با چوب
حسین مظلوم عالم۲

زنم از سینه ناله،ز داغ گل لاله
مپرس از من حسین جان،ز زهرای سه ساله
حسین مظلوم عالم۲

شده اشکم روانه،بر آن در یگانه
چو زهرا مادر تو،شده دفنش شبانه
حسین مظلوم عالم۲

دعا کن ای حسین جان،که من حاجت بگیرم
فدایی تو گردم،کنار تو بمیرم
حسین مظلوم عالم۲

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:30
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

اربعین -( داغ تو بود بر من سنگین) * رضا یعقوبیان

262

اربعین -( داغ تو بود بر من سنگین) داغ تو بود بر من سنگین
آمده زینب دلغمین
شده زایرت در اربعین
آمدم با دو چشم گریان
برادر برادر حسین جان۲

حسین جان آمدم از سفر
داغ تو زد به جانم شرر
شدم در این سفر خونجگر
گشته ام حسین بر تو مهمان
برادر برادر حسین جان۲

دیده ام سوی تو دویدند
پرده ی حرمتت دریدند
سر تو ز کینه بریدند
تنت ماند زیر سم اسبان
برادر برادر حسین جان۲

گرچه رفتم حسین اسیری
ولی خواهرت با دلیری
بین دشمن نمود امیری
دشمن تو سر در گریبان
برادر برادر حسین جان۲

چه ها دیدم به کوفه و شام
نمودند شامیان ازدحام
می زدند سنگ به ما از هر بام
خون شد از غم دل یتهمان
برادر برادر حسین جان۲

ریزد از دیده ی من گلاب
دشمن تو به شام خراب
برده ما را به بزم شراب
اهل بیت به آه و فغان
برادر برادر حسین جان۲

دم زدی حسین جان از محبوب
یزید زد بر لبان تو چوب
دهان پاک تو شد مضروب
خواهرت شد آن دم پریشان
برادر برادر حسین جان۲

دخترت رقیه جا مانده
دیدم او از نفس افتاده
گوشه ی خرابه جان داده
قبر او شد به کنج ویران
برادر برادر حسین جان۲

من که بر عشق تو اسیرم
دوری از تو شده تقدیرم
دعا کن کنارت بمیرم
گریم از سوز و داغ و هجران
برادر برادر حسین جان۲

(سبک: نسیمی جانفزا می آید )

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:31
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

اربعین -( ای برادر گردیده ام زایر تو من زینبم) * رضا یعقوبیان

310

اربعین -( ای برادر گردیده ام زایر تو من زینبم) ای برادر گردیده ام زایر تو من زینبم
اربعین تو در کنار قبر تو جان بر لبم
برادرجان برخیز از جا نگاهی بر خواهر فکن
حسین من حسین من۲

آمده ام راز دلم با تو گویم محرم من
چهل منزل در کنار سرت بودن شد غم من
با تو برادر زینب از این سفر گویم سخن
حسین من حسین من۲

بعد از تو ای جان زینب ظلم عدویت شد فزون
از داغ و مصیبت حسین دل زینب تو شد خون
بعد از تو اشک یتیمان می زد دامن دامن
حسین من حسین من۲

بعد از تو دشمنت زده آتش تمام خیمه ها
با دل خون دیدم حسین سرت به روی نیزه ها
بعد از تو با تازیانه بر کودکان می زد دشمن
حسین من حسین من۲

بعد از تو خون نموده اند دل یتیمان تو را
با کعب نیزه می زدند کودک عطشان تو را
جسم تو بر روی زمین مانده حسینم بی کفن
حسین من حسین من۲

وقت اسیری دیده ام از دشمنان جور و جفا
در طول این سفر حسین غربت تو گشته معنا
زخم زبان در این سفر بوده حسین کار دشمن
حسین من حسین من۲

بعد از تو ای حسین من ما را بردند شام بلا
در این سفر دیدم بسی ظلم و ستم از اشقیا
در شام غم بر سر ما سنگ می زدند هر مرد و زن
حسین من حسین من۲

با دیدن سر در طبق رقیه ات حسین جان داد
جان خود را در خرابه از بهر تازه مهمان داد
در گوشه ای از خرابه رقیه ات دارد مأمن
حسین من حسین من۲

(سبک : سرلشکر و آب آورم

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:57
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

اربعین -( برادرم زینب دلغمینم) * رضا یعقوبیان

296

اربعین -( برادرم زینب دلغمینم) برادرم زینب دلغمینم
برادر حسین جان
زایر تو در روز اربعینم
برادر حسین جان

خواهر تو با یک دل شکسته
برادر حسین جان
با گریه در کنار تو نشسته
برادر حسین جان

برادرم با تو به گفت و گویم
برادر حسین جان
آمده ام شرح سفر بگویم
برادر حسین جان

بنگر برادر تو به حال زینب
برادر حسین جان
کنار تو جانم رسیده بر لب
برادر حسین جان

در این سفر ظلم و ستم فزون شد
برادر حسین جان
دل من از این ظلم و کینه خون شد
برادر حسین جان

نقش زمین گل های چیده دیدم
برادر حسین جان
سکینه را قامت خمیده دیدم
برادر حسین جان

دیدم حسین پیکر اربا اربا
برادر حسین جان
روی زمین اکبر ام لیلا
برادر حسین جان

دلم به یاد اصغرت کباب است
برادر حسین جان
خونجگر از داغ علی رباب است
برادر حسین جان

غریبی خود را نمودم احساس
برادر حسین جان
تا دیدم افتاده دو دست عباس
برادر حسین جان

تا بر زمین و سوی تو دویدند
برادر حسین جان
سر مقدست ز کین بریدند
برادر حسین جان

بعد از تو آتش زد عدو به خیمه
برادر حسین جان
سر تو را زدند به روی نیزه
برادر حسین جان

دشمن تو بعد از تو وحشیانه
برادر حسین جان
زد بر یتیمانت به تازیانه
برادر حسین جان

بعد از تو یابن فاطمه غریبم
برادر حسین جان
از داغ تو بی صبر و بی شکیبم
برادر حسین جان

خون شد دلم در شهر کوفه و شام
برادر حسین جان
بر ما زدند سنگ ستم ز هر بام
برادر حسین جان

(سبک: طفل یتیمی ز حسین گم شده)

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:58
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا یعقوبیان

اربعین -( آمده زینب،دلغمینم من) * رضا یعقوبیان

319

اربعین -( آمده زینب،دلغمینم من) آمده زینب،دلغمینم من
زایر کویت،اربعینم من
یا حسین جانم۴

زد شرر داغت،بر دل و جانم
بر تو گریم با،دل سوزانم
یا حسین جانم۴

در کنارت شد،اشک من جاری
سوزم و گریم،با عزاداری
یا حسین جانم۴

آمدم شرح،این سفر گویم
یا حسین بنما،یک نگه سویم
یا حسین جانم۴

بعد تو خون شد،جگر زینب
از غمت آمد،جان من بر لب
یا حسین جانم۴

بعد تو دیدم،آتش خیمه
بر زمین جسمت،سر روی نیزه
یا حسین جانم۴

کودکانت را،بی بهانه زد
بر یتیمانت،تازیانه زد
یا حسین جانم۴

تن پاکت را،بی کفن دیدم
گل بوسه از،گلویت چیدم
یا حسین جانم۴

خونجگر گشتم،تا سرت دیدم
در کنار تو،دخترت دیدم
یا حسین جانم۴

ای برادرجان،روز ما شد شام
می زدند بر ما،سنگ ز روی بام
یا حسین جانم۴

یا حسین در شام،کودکت جان داد
صورتش روی،صورتت بنهاد
یا حسین جانم۴

تا سه ساله رفت،قامتم خم کرد
سوز داغ او،صبر من کم کرد
یا حسین جانم۴

همچنان زهرا،دفن او شب شد
خون ز داغ او،دل زینب شد
یا حسین جانم۴

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 12:02
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا قاسمی

اربعین -( همه‌شب راه می‌روم در خواب) * رضا قاسمی

232

اربعین -( همه‌شب راه می‌روم در خواب) همه‌شب راه می‌روم در خواب
پای رویای من پُر آبله است
مگر از آسمانِ خانه‌ی ما
تا ضریحت چقدر فاصله است؟!

تا در این شاهراه گم نشوم
باز با چشم بسته بیدارم
چند شب مانده است تا خورشید
چند صد تا ستاره بشمارم؟!

از مزارِ پدر به سمت پسر
در مسیری که شب‌به‌شب رفتم
تا ضریحت به احترام نجف
جاده‌ها را عقب‌عقب رفتم

روزها با شمارشِ معکوس
می‌گذشتند زود، تا برسم
ساعتم را عقب کشیدم تا
سرِ ساعت به کربلا برسم

یک‌هزار و چهارصد منزل
یک‌هزار و چهارصد سال است
سرِ این جاده در زمان ظهور
انتهای مسیر، گودال است

مقتلت را ورق زدم؛ می‌گفت
ته این جاده صحبت از جنگ است
یاری‌ام کن که زودتر برسم
پای رویای من اگر لنگ است

هر شب این دلهره‌ست کابوسم
که مبادا دوباره دیر شود
نکند آسمان غروب کند
نکند خواهرت اسیر شود

نکند آب تا حرم نرسد
ساقی‌ات از خجالت آب شود
«روی نیزه بخواب مادر جان!»
ذکر لالایی رباب شود

یاری‌ام کن به یاری‌ات برسم
دستِ خنجر به حنجرت نرسد
تا سواری به گَرد پاهای
دخترِ نازپرورت نرسد

قطره قطره به هم گره خوردیم
تا به دریای سرخ‌تان برسیم
تا سرِ ساعتِ طلوع سرت
پله‌پله به آسمان برسیم

مثل تسبیح، سوی آغوشِ
ذکرِ «هل‌من‌معینت» آمده‌ایم
گرچه دیر است، جای روز دهم
یاری اربعینت آمده‌ایم

پیش‌مرگانِ آسمان بودن
آخرِ راهِ ما زمینی‌هاست
روی زانوی تو شهید شدن
همه‌شب خوابِ اربعینی‌هاست

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:17
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( خوش باد حالِ هر کسی اهل عراق است) * سید حسین میر عمادی

283

اربعین -( خوش باد حالِ هر کسی اهل عراق است) خوش باد حالِ هر کسی اهل عراق است
این همجواری با تو حُسنِ اتفاق است

گفتی می آیم اربعین ، عیبی ندارد
سهم من از کرببلا دائم فِراق است
.
سهم من از این اربعین یک‌ قاب عکس است
از کربلا که روی دیوارِ اتاق است
.
راه نفس را بسته گریه آنچنان که
از بُغض حال نوکرت در اختناق است

تنها به شوق تو دل از دنیا بریدم
این ترکِ دنیا بهترین نوع طلاق است

این روزها دائم به خود می گویم این را
الان کدام عاشق بجای من عراق است

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:24
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( نشست جیب خودش را تکاند و آه کشید) * مجید تال

448
2

اربعین -( نشست جیب خودش را تکاند و آه کشید) نشست جیب خودش را تکاند و آه کشید
به کوله پشتی خود خیره ماند و آه کشید

درست آخر این هفته، چند مهمان داشت
و تازه قسط عقب مانده هم فراوان داشت

برای دفعه ی چندم شمرد و دید کم است
و گفت : قسمتم امسال دوری از حرم است

کلافه بود خودش را پر از جنون می دید
فقط مقابل چشمان خود ستون می‌دید

چگونه می شد از این مرزها عبور کند
چگونه خرج سفر را دوباره جور کند...

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:30
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( حرارتی ست درون دلم ز داغ حسین) * محمود یوسفی

267

اربعین -( حرارتی ست درون دلم ز داغ حسین) حرارتی ست درون دلم ز داغ حسین
فراق، میکشد آخر مرا فراق حسین

حسین در دوجهان بهترین رفیق من است
دلم بگیرد اگر، میروم سراغ حسین

به روی نیزه سرش رفت تا چهل منزل
که روشن است زمین از چهلچراغ حسین

بهای گریه بر او پر زدن به معراج است
به عرش میبرد این اشک را براق حسین

چه میشود دم محشر دوباره گریه کنیم
برای حضرت زهرا به اتفاق حسین

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:31
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( نمی دانم گناهم چیست، اما کم گناهی نیست) * عباس احمدی

370
1

اربعین -( نمی دانم گناهم چیست، اما کم گناهی نیست) نمی دانم گناهم چیست، اما کم گناهی نیست
که امسال اربعین ما را به آن درگاه، راهی نیست

همیشه کاسه خیل گدایان پرنخواهد شد
چه باید کرد؟ باید ساخت، چون گاهی، نگاهی نیست

برایم "بُعد منزل نیست..." می خوانند و می دانم
نصیب و قسمت جاماندگان جز روسیاهی نیست

اگر چه بال و پر دارم، ندارم رخصت پرواز
که حالم بهتر از حال کبوتر های چاهی نیست

به یاد خاطرات سالهای پیشم و با من
به جز حسرت متاعی نیست، جز گریه سلاحی نیست

عمود یک هزار و سیصد و هشتاد و چندم بود؟
که دیدم گریه کردن یا نکردن، دلبخواهی نیست
...
به دور از کربلا هم زائرت هستیم، آقا جان
به غیر از سایه لطف تو ما را سرپناهی نیست

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:32
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

امام زمان(عج)اربعین -( غمی که اشک مرا در عزای هجران ریخت) * بردیا محمدی

319

امام زمان(عج)اربعین -( غمی که اشک مرا در عزای هجران ریخت) غمی که اشک مرا در عزای هجران ریخت
درون سینه ی من "آه" را دوچندان ریخت

شبی ز شرح فراقت به ابرها گفتم
سحر نیامده دیدم چقدر باران ریخت

عزیزکرده‌ی عالم هنوز در چاه‌ است
چه اشک‌ها که از این داغ،پیرِ کنعان ریخت

هنوز لیلی‌صحرانشین عزادار است...
چقدر چشم تو خون‌گریه در بیابان ریخت

بساط کاسبی روزگار..،جذبم کرد
همین که سکّه‌ی "شُبهه" به دخل دکّان ریخت

حرام باد حلالی که از تو دورم کرد
"شکم‌پرست شدن"..،نقشه ای که شیطان ریخت

به پیش چشم تو صدبار دست من رو شد
تمام آبروی نوکرت به‌قرآن ریخت

گناه کردم اگر..،جان "مادرت" بُگذَر
به حقِّ یاس کبودی که بین گلدان ریخت

تمام ثروت سائِل دو قطره اشکش بود...
هزار شکر که پشت درِ کریمان ریخت

سری به روضه ی ما هم بزن..،تو را به حسن ع
همان کریم که در کامِ کَلب هم نان ریخت

قسم به قاسم او گرچه غرق غم هستیم
حسن اراده کند،اربعین حرم هستیم

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:42
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( روی خاک است پیکرت بی سر) * محمد حسین بناریان

331

اربعین -( روی خاک است پیکرت بی سر) روی خاک است پیکرت بی سر
روی جسمت هزارها نیزه
شمرآمد به روی سینه نشست
می زدند نیزه دارها نیزه

می روم شام خاطرم مانده
تک و تنها شدی ته گودال
زیر سم های چند مرکب هم
بدنت این چنین شده پامال

ازکبودی بگویم و غربت
ازاسارت بگویم و از شام
ازدحام میان بازار و
سنگهایی که میزدنداز بام

گرچه پاهام ازآبله پرشد
راه رفتن چه پرعذاب شده
وای دیدی که خواهرت گذرش
سمت مهمانی شراب شده

چقدر سخت شد زمانیکه
سمت بازار قافله رد شد
نفسش بند آمد رباب وقتی
از کنارش که حرمله رد شد

بوسه میزد رقیه نیزت را
باتو می گفت دردو دلهایش
یک شب از قافله عقب ماندو
زجر او را گرفت و موهایش ....

داشت با دستهای کوچک خود
رد شلاق را نشان می داد
در خرابه درون طشت طلا
به سرت خیره بود و جان می داد

داشتم امن یجیب می خواندم
باتمام وجود میزدم فریاد
آنقدر سنگ بر سرت زده اند
سرت از روی نیزه ات افتاد

بعد چهل روز دوری و آزار
گفتم از درد و دل برات حسین
تا ابد روز اربعین ، قبله
می شود سمت کربلات حسین

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:49
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( بادها هم پیاده آمده‌اند که ببوسند خاک پایت را) * فائزه زرافشان

358

اربعین -( بادها هم پیاده آمده‌اند که ببوسند خاک پایت را) بادها هم پیاده آمده‌اند که ببوسند خاک پایت را
آسمان هدیه می‌دهد به زمین، عطر آن پرچم رهایت را

موج لبّیک می‌رسد از دور، فوج پروانه‌های حضرت نور
عاشقان تو خوب می‌شنوند آیۀ روشن صدایت را

و خدا اینچنین مقدر کرد، که پس از آن همه غریبی و درد
پر و بال فرشته فرش کند دور تا دور سرسرایت را..

اربعین، اربعین دلم تنگ است، آه پای رسیدنم لنگ است
همه تن حسرت است آن چشمی که ندیده‌ست کربلایت را

آسمان هم پیاده راهی اوست، مرز مهران، کجاست خانۀ دوست؟
تا که یک گوشه بر زمین بنهم بارِ این بغض بی‌نهایت را

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 12:46
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( عطشم قبل هر کلام: حسین ) * عاطفه جوشقانیان

306

اربعین -(   عطشم قبل هر کلام: حسین ) عطشم قبل هر کلام: حسین
بعد رفع عطش: سلام حسین

اشک و لبخند توامان جهان
شور صبح و سکوت شام: حسین

گره افتاده است بر سفرم
در گلو بغض ناتمام: حسین

از همینجا هوایی ات هستم
زائرم روی پشت بام حسین

من که از کودکی از آن اول
عاشقت بوده ام امام حسین

زندگی شوق یک زیارت بود
در هیاهو و ازدحام حسین

زیر قبه نشسته ام حالا
سایه ات باد مستدام حسین...

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 12:47
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( دلم چو تیغ برهنه است روبروی نیامش) * مرتضی حیدری آل کثیر

276

اربعین -( دلم چو تیغ برهنه است روبروی نیامش) دلم چو تیغ برهنه است روبروی نیامش
که بوی سوختن خیمه می رسد به مشامش

سلام می کنم از دور و می رسم به حریمی
که ابرو باد ومه و مهر می دهند سلامش

قدم گذاشته ام چون نسیم تا بکشاند
مرا کشاکش طوفانی پیاده نظامش

برای دیدن زیبائی اش گریسته ام من
که روی عرش نی افتاده است ماه تمامش

نگاه می کنم از گوشه ای که چشم خودم نیست
به جاده ای که گره می زند مرا به مقامش

به هیئت صلوات ایستاده صاحب موكب
غم حسین چکیده ست از میان کلامش

نگاه کن به سرافرازی سپیده ی بی سر
به شرم ظلمت و آن آفتاب بر سر بامش

به رنگ هروله ی موج ها بدل شده اینک
مسیر رد شدن عاشقان صبح قیامش

پل صراط من انگشت اوست گرچه بریده
بهشت سینه ی معصوم اوست گرچه دريده

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 12:49
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

اربعین -( دل من با فراق در جنگ است) * محمد حبیب زاده

313

اربعین -( دل من با فراق در جنگ است) دل من با فراق در جنگ است
جوهر اشک دیده پر رنگ است
حال من را تو خوب می دانی
من حرم لازمم دلم تنگ است

در تب انتظار میسوزم
تا به کی غرق درد و غم باشم
ایها العشق مرحمت بنما
می‌شود اربعین حرم باشم

شانه ام خسته گشته از بسکه
بار هجران کشیده بر دوشم
شب و روزم به گریه سر شده و
نشده کربلا فراموشم

سینه زن های روز عاشورا
کربلا با هزار غم رفتند
پا برهنه به نیت شهدا
همه با گریه تا حرم رفتند

دل من مانده با حکایت تو
میشوم زائر از عنایت تو
عطشم ...ای همیشه آب حیات
تشنه ام تشنه ی زیارت تو

عهد بستم اگر حرم رفتم
مثل مرغ اسیر گریه کنم
روبه روی ضریح سجده کنم
روبه روی تو سیر گریه کنم

همه پرواز تا حرم کردند
منه بی دست و پا زمین گیرم
کربلایی شدند عاشق هات
شب جمعه ست بی تو میمیرم...

  • دوشنبه
  • 21
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 13:37
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

زمینه اشعار اربعین -(شامل حال من شد) * مهدی ستارزاده

373

زمینه اشعار اربعین -(شامل حال من شد) شامل حال من شد - بازم دعای اربابم
که شدم راهی سمت - کرببلای اربابم
اگه انتخابم کرد - تا حرمش منو آورده
امضای بی بی زهرا - پای برات من خورده ۲
اگه مادر کنه دعا / حرم یه چیز دیگه اس
بری با یاد شهدا / حرم یه چیز دیگه اس
اربعینی کرببلا / حرم یه چیز دیگه اس
یا حسین با نیمه نگات / حماسه سازی کن
به همه شاهان جهان / تو سرفرازی کن
زائرات بازم اومدن / مهمون نوازی کن
[آقام آقام سیدنا یا ابی عبدالله] ۳

لشکر اربابه که - پیاده باز راه افتاده
همه دنیا میدونن - مسیر عشقه این جاده
عمودا رو میشمارم - با چشای پر از الماس
(هزاروچارصدوپنجاه‌ودوتا ستون اینجاس)
ستون آخر میشه - ستون دو عالم عباس ۲
حس خوبیه اینکه تو / امیر عشاقی
همه چی میشه فانی و / این مکتبه باقی
تا که پرچم دست توئه / یا ایهاالساقی
سینه زن یاد غصه‌ی / ام المصائب باش
هر قدم میری به یاد / حضرت صاحب باش
زیر قبه رفتی فقط / فرج رو طالب باش
[آقام آقام سیدنا یا ابی عبدالله] ۳

  • سه شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:37
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب

درزمینه اربعین -(آفتاب حج هویدا از جَبین) * ناشناس ؟؟؟

299

درزمینه اربعین -(آفتاب حج هویدا از جَبین) آفتاب حج هویدا از جَبین
پرتوی نور شَکور است اربعین

پر شود دنیا به فریاد و طنین
بانگ آزادی و نور است اربعین

نقشه ی شیطان و نابودی دین
چشم شیطان،کورِ کور است اربعین

یا مجاهد راه دین است و یَمین
بر شدائد،نفخ صور است اربعین

تارَک تاریخ و یک برگ زرین
پیرو حق و حضور است اربعین

هَروَله تا بارگاهِ اِبنِ مولَا المومنین
جلوه ی شور و شعور است اربعین

می شکافیم مرز ها را در زمین
جمعی از نزدیک و دور است اربعین

گفت:رنج راه چنان است و چنین
قَدَحی جامِ طَهور است اربعین

لشکر صاحب زمان را تو ببین
یک پیاله از ظهور است اربعین

  • سه شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 13:02
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

اشعار جاماندگان اربعین -(و از کنار نخستین عمود راه افتاد) * علی سلیمیان

294
1

اشعار جاماندگان اربعین -(و از کنار نخستین عمود راه افتاد) از کنار نخستین عمود راه افتاد
دوباره قافله مانند رود راه افتاد

قدم قدم، دمِ "لبیک یاحسین" به لب
عدم به سمت تمام وجود راه افتاد

دهان قافله یکباره پر شد از صلوات
بساط آتش و اسفند و دود راه افتاد

به لطف زمزمه‌ی شعر دسته‌جمعی ما
میان جاده گروه سرود راه افتاد

نشست قافله قدری کنار موکب چای
همین که خستگی‌اش رفت زود راه افتاد

صلاة ظهر به یاد صلاة عاشورا
چه هق‌هقی که میان سجود راه افتاد

پس از نهار که یک روضه بود چاشنی‌اش
بساط شوخی و گفت و شنود راه افتاد

و من کنار همین خاطرات خوابم برد
دوباره قافله مانند رود راه افتاد...

و باز با غم و حسرت پریدم از این خواب
و چشم‌هام پر از اشک بود...

  • چهارشنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 18:02
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب

اشعار حماسی اربعین -(فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت) * بردیا محمدی

368

اشعار حماسی اربعین  -(فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت) فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت
آئینه ی روحی ترک خورده جلا داشت
این خاک،خاک پاک،عطری آشنا داشت
انگار بوی تربت مُهر مرا داشت

راه نجف تا کربلا آغاز می شد
بال کبوترها یکایک باز می شد
چشمان دنیا محو این پرواز می شد
این کوچ یک مقصد به نام:"کربلا" داشت

حسِّ خوشی دارد پیاده راه رفتن
مانند سربازِ سپاهِ شاه رفتن
شب از مسیر آسمان تا ماه رفتن
شب..،جاده..،خیلی عابر سر به هوا داشت

این عشق،مجنون را به لیلا می رساند
شاه و گدا را پای سفره می نشاند
آهندلی را تا حریمش می کشاند
انگار که شش گوشه اش آهنرُبا داشت

موکب به موکب ناله ی جانکاه خوب است
با سینه زن‌هایش شَوی همراه..،خوب است
آن‌قَدر طعم روضه،بین راه،خوب است
زائر همیشه قَدر آهی،اشتها داشت

هر موکبی که پابرهنه می رسیدم
بانگ هَلابیکُم هَلابیکُم شنیدم
طعم خوش چای عراقی را چشیدم
آن استکان هایی که طعم باده را داشت

رقص شکر در چای ها بیداد می کرد
شور حسینی در دلم ایجاد می کرد
این شهدِ"شیرین" خلق را "فرهاد" می کرد
هرجرعه طعم بوسه های ناشتا داشت

ما آیه های روشن فتح المبینیم
فرزند خاکی امیرالمومنینیم
ما سینه زن های یل ام البنینیم
آن کوه که هر صخره را بر سجده وا داشت

بی دغدغه..،بی دردسر..،ساده..،همیشه
با گریه کارم راه افتاده همیشه
زهرا هر آنچه خواستم داده همیشه
مادر هوای کودکش را هر کجا داشت

موکب به موکب با برادر های دینی
با همسفرهای شریف اربعینی
تا صبح گرم گفتگو و شب نشینی
الحقُّ وَ الاِنصاف هر لحظه صفا داشت

اینجا کسی جز اشک دارایی ندارد
نام و نشان ها نیز کارایی ندارد
در عشقبازی مُدَّعی جایی ندارد
در راه می مانَد..،کسی که ادعا داشت

شب‌گریه ها بغض‌گلو را حفظ می کرد
با یار حال گفتگو را حفظ می کرد
این آبله ها آبرو را حفظ می کرد
هرسربلندی در کف پا،زخم ها داشت

یاد رقیه راهِ ناهموار رفتم
در نیمه‌شب..،با زخم پا..،دشوار رفتم
با رخت پاره در دل انظار رفتم
امّا مگر این راه چشمی بی حیا داشت!؟

این‌روزها از درد می بارم دوباره
از هجر تو گریه شده کارم دوباره
قصد گریز روضه را دارم دوباره
می گویم از ذبحی که خیلی ماجرا داشت

با قامتی خم خانمی از حال می رفت
تا سمت جسمی درهم و پامال می رفت
آن روضه خوانی که تهِ گودال می رفت
روی سر خود چادر خیرالنسا داشت

اهل قُریٰ بال و پرش را جمع کردند
با چه مشقَّت پیکرش را جمع کردند
انگشت بی انگشترش را جمع کردند
شکرخدا که روستاشان بوریا داشت

  • چهارشنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 18:04
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب
 موسی  علیمرادی

اشعار حضرت زینب (س)اربعین -(اگر به باغ رسالت دگر سبک بارم ) * موسی علیمرادی

337
1

اشعار حضرت زینب (س)اربعین -(اگر به باغ رسالت دگر سبک بارم ) گر به باغ رسالت دگر سبک بارم
ولی زخون جگر لاله ها به بر دارم

اگر که مانده دوباره مطاعی از داغت
به جان خسته ی خود باز هم خریدارم

سیاه بر تنم از تازیانه پوشیدم
به بند بند وجودم چنین عزادارم

اگر دوباره بخواهی اسیر می گردم
هنوز نیمه ی جانی از این سفر دارم

ولی فراق تو را آنچنان بگریم زار
که راه و رسم سفر را ز دهر بر دارم *

در آفتاب نگاهم کسوف را بنگر
که یادگاری شام است دیده تارم

برای انکه بگویند خارجی هستم
به کوچه های یهودی کشیده شد کارم

  • چهارشنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 18:11
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب

اشعار مناجاتی اربعین -(برای خرمن آهم حریق میخواهم ) * علیرضا وفایی

315

اشعار مناجاتی اربعین -(برای خرمن آهم حریق میخواهم ) برای خرمن آهم حریق میخواهم
رکاب چشم که دارم، عقیق میخواهم

عطای قوه ی اشکی، شهید اشک روان!
چو عمق فاجعه هایت عمیق میخواهم

سیاه جامه ی من را به قبر بسپارید
برای روز مبادا رفیق میخواهم

سپرده ام که به خاکم دهند باب الرأس...
نشانی حرمت را دقیق میخواهم

به اربعین تو امسال میرسد دستم؟
إلی الحسین دوباره طریق میخواهم

  • پنج شنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 15:39
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

مرثیه ی اربعین با قمر بنی هاشم... -(حال و روزم را تماشا کن..خجالت می کشی؟) * محسن راحت حق

289

مرثیه ی اربعین  با قمر بنی هاشم... -(حال و روزم را تماشا کن..خجالت می کشی؟) حال و روزم را تماشا کن..خجالت می کشی؟
لااقل بزمی مهیّا کن ..خجالت می کِشی؟

حرفهایی..بغض شد بینِ گلویم ،گوش کن
با مجالی عقده ها وا کن،خجالت می کِشی؟

در کجا بودی؟تنم مانندِ نیلوفر شده..
خیز و زخمم را مداوا کن،خجالت می کِشی؟

از تو خوش قولی فقط دیدم ولی ای آخری...؟؟
دیده ات را باز دریا کن،خجالت می کِشی؟

چشمِ تو روشن!!که رفتم مجلسِ نامحرمان
غیرتی شو باز غوغا کن،خجالت می کِشی؟

راستش بر خواهرت خیلی نگاهِ چپ شده
خیز و یک شوری تو برپا کن،خجالت می کِشی؟

خوب تنهایم رها کردی گلِ امّ البنین
با گله هایم مدارا کن، خجالت می کِشی؟

شاکی اند از دستِ تو این دخترانِ بی پناه..
غیبت خود را تو معنا کن،خجالت می کِشی؟

خوب خوابیدی کنارِ علقمه ،راحت بخواب
حال وروزم را تماشا کن ،خجالت می کِشی؟

  • دوشنبه
  • 28
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 17:31
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب

شعر زائرین پیاده روی اربعین حسینی -(پیاده ای آقا من میام به سوی تو) * رسول چهارمحالی

119

شعر زائرین پیاده روی اربعین حسینی -(پیاده ای آقا من میام به سوی تو) سبک سنتی منتظرت بودم
...............................
آمدم از ایران،یا سید العطشان(2)
..................................
پیاده ای آقا من،میام به سوی تو
جاده به جاده آقا،به کربلای تو
شوق وصال تو در،وجودم آکنده
دیدن شش گوشه،جان از تنم کنده
من نوکر و ارباب
ارباب منو تو دریاب
ای گوهر نا یاب(3)
.................................
برات کربلا رو،تو هیئت ها دادی
اذن حضور ما رو،تو روضه ها دادی
وقتی که اشک های ما ،روانه بود آقا
رزق زیارتت رو،به ما عطا کردی
مجنون تو لیلایم
در کوه و بیابانم
ای یوسف زهرا(3)
.................................
با کوله باری از غم،با چشمای پر خون
با کاروانی خسته،پیاده آقا جون
لب های تشنه و با،پای برهنه من
میام به سویت مولا،زائرت بشم من
ای بی کفن مولا
دور از وطن آقا
حسین جان آقا(3)
...........................
قدم قدم من مولا،به کربلای تو
از نجف میام آقا،صحن و سرای تو
عمود عمود من آ قا،روضه رو لب هام بود
به یاد اطفال تو،گریه تو چشمام بود
من یاد اسیرانم
همراه یتیمانم
با یک لب تشنه(3)
.........................................
علم به دوشم آقا،به یاد عباست
گرد و غبار رویم،به یاد طفلانت
پیاده دارم میام،خسته و دل بسته
دخیل قلبم ارباب،به گنبدت بسته
ما سینه زدیم آقا
بر غربت تو مولا
حسین جان آقا(3)
.....................................
یعنی میشه من،زائر اون صحن آقا شم
چون خواهر تو،سینه زن کرب و بلا شم
بین الحرمین سمت،علمدار شما شم
پابوس شهید سر جدا،تو کربلا شم
منتظرش بودم
چشم به رهش بودم
حسین جان آقا(3)
...................................
آمدم از ایران،یا سید العطشان(2)

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 00:32
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

درد و دل حضرت زینب(س) با برادر روز اربعین حسینی ، سفر شام -(تو بالا بودی و من روی محمل) * رسول چهارمحالی

174

درد و دل حضرت زینب(س) با برادر روز اربعین حسینی ، سفر شام -(تو بالا بودی و من روی محمل) تو بالا بودی و من روی محمل
ز دوریت بگو ما را چه حاصل
سرت بی تن مرا می کرد نظاره
گهی قرآن به لب که با اشاره
گهی اندر تنور گه در کلیسا
دم تو زنده کرده صدمسیحا
دلم می گفت آیم من به سویت
زنم شانه به ابرو ،ریش و مویت
بشویم دیدگانت را به اشکم
بخوانم روضه من با اشک نم نم
ببوسم آن لبان خشک و عطشان
که می خواند به روی نیزه قرآن
چهل منزل که من بودم پیاده
نظر کردم جمالت نی به جاده
بدیدم روی نی کردی نظاره
زمانی که رقیه ماند کناره
اگر چه پیکرت جا ماند جانا
وجودت بود با ما گو به هر جا
بدیدم اشک از چشمت روان شد
زمانی که کتک مهمان مان شد
سرت از نیزه چون افتاد بر خاک
بشد قلبم ز داغت یا اخا چاک
الهی که بمیرد خواهر تو
نبیند روی نی دیگر سر تو
زمین و آسمان گویند بر لب
خداوندا امان از قلب زینب
نمی دانم چه شد از کوفه تا شام
امان از صد خیال واهی و خام
اگر بر نی سر خون خدا شد
سرش پرچم به فتح کربلا شد
سفیر دست بسته در اسارت
فتوحاتی نمود او با جسارت
چنان در کوفه و شام رفت منبر
تو گویی رفته منبر شخص حیدر
چنان می خواند خطبه همچو زهرا
که شد نقل محافل گو به هر جا
مگو ساقی ز نیزه تیر و خنجر
فدای آن سر ببریده خنجر

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 00:49
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد