خدا کند که بهار رسیدنش برسد
شب تولّد چشمان روشنش برسد
چو گرد بر سر راهش نشسته ام شب و روز
به این امید که دستم به دامنش برسد
هزار دست، پر از خواهشند و گوش به زنگ
که آن انارترین روز چیدنش برسد
چه سال ها که در این دشت، خوشه چین ماندم
که دست خالی شوقم به خرمنش برسد
بر این مشام و بر این جان چه می شود یا رب!
نسیمی از چمنش بویی از تنش برسد؟
خدای من دل چشم انتظار من تا چند -
به دور دست فلک بانگ شیونش برسد؟
چقدر بر لب این جاده منتظر ماندن؟
خدا کند که از آن دور توسنش برسد
شاعر : سعید بیابانکی
- پنج شنبه
- 7
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 14:09
- نوشته شده توسط
- یحیی