شعر امام زمان (عج)

یابن الحسن صاحب زمان
رفته زجان تاب و توان
از درد وغم مارارهان
الغوث الغوث الامان
یابن الحسن صاحب زمان

ای مُنجی جّن و بشر
تو غائب هستی از نظر
هجرت بدل کرده اثر
تاکی تو باشی در نهان
الغوث الغوث الامان
یابن الحسن صاحب زمان

تو پیشوای برحَقی
قرآن ودین را رونقی
کی میزنی تا بَیرَقی
پاینده باشد درجهان
الغوث الغوث الامان
یابن الحسن صاحب زمان

یوسف چوآیدسوی تو
گردداسیرموی تو
بیندکمال وروی تو
گوید توئی ماه زمان
الغوث الغوث الامان
یابن الحسن صاحب زمان

ازدوری دیدارتو
مَحو گُل رُخسار تو
جمعی شده بیمارتو
دردل همیشه این بیان
الغوث الغوث الامان
یابن الحسن صاحب زمان

خون شد دلم باردگر
برعاشقانت کن نظر
باشد ترا فَتح و ظَفر
ای مَلجأ اسلامیان
الغوث الغوث الامان
یابن الحسن صاحب زمان

کی میشوی بس آشکار
دلدادگانت بی قرار
در انتظارند اَشکبار
حُبّ تو در دل جانفشان
الغوث الغوث الامان
یابن الحسن صاحب زمان

باشد مرا این آرزو
بیینم نگار خوبرو
دائم منم درجستجو
درهرزمان وهرمکان
الغوث الغوث الامان
یابن الحسن صاحب زمان

دل بستۀ دلدار ویار
لحظه شمار امیدوار
هرجُمعه را در انتظار
تا آیدم آرام جان
الغوث الغوث الامان
یابن الحسن صاحب زمان

نه توبه را بشکسته ام
شاها بتو دل بسته ام
من منتظرنشسته ام
گرآمدی جانم ستان
الغوث الغوث الامان
یابن الحسن صاحب زمان

تورهـبر دین منی
قدم نَهی اگر دَمی
گردم رها از هرغمی
باشم منم از فارغان
الغوث الغوث الامان
یابن الحسن صاحب زمان

کن غیبتت رامُختصر
کشتی دین هست درخطر
شیعه ندارد بال و پر
ای رهنمای سالکان
الغوث الغوث الامان
یابن الحسن صاحب زمان

دست جفا و نابکار
کرده جهان را در حصار
حکمش بده گردد کنار
گشته به شیعه بد گمان
الغوث الغوث الامان
یابن الحسن صاحب زمان

گر شدرضای کردگار
توای شه والاتبار
برکش توتیغ وذلفقار
کن ریشه کن این ظالمان
الغوث الغوث الامان
یابن الحسن صاحب زمان

(عدلی) زیار مهربان
از حضرت صاحب زمان
هم ازحسین شاه شهان
درروزحشرخواهد امان
الغوث الغوث الامان
یابن الحسن صاحب زمان

شفیع شوید امان دهند
به روزحشر جنان دهند
بهشت جاویدان دهند
به هرکه گشته نوحه خوان
الغوث الغوث الامان
یابن الحسن صاحب زمان

• پنج شنبه
• 18
• دی
• 1399
• ساعت
• 11:54
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

داندی بیرعده حجابی قلبلر دوندی قانا
امرایله صاحب زمانه تزظهورایتسون خدا

منع ایدوب پروردگار نامحرمه آرایشی
بولباس تنگیلن سلب ایتمیون آرامشی
بو گییشده سرّ وار اُولدورموسوز آسایشی
صاحیبیزده یوخدی غیرت سیزده یوخ ذره حیا
لعنت ایلرور سیزلره قرآن و دین و اوصیا

مُد ویریبدی اینگیلیس سیز تابع سفیانیان
بولموسوز مین لرشهید ویردی دینه ایرانیان
حفظ ناموس و شریعت اوسته دی قربانیان
قان ویروبلر نو جوانلار دین حق قالسون بقا
باش و جانیله ایدوبلر شهر اهوازی رها

بعضی لركوی تمدّنده ساتوبدی عفوتی
حافظ ناموسی اولماز بوشليوبدی عزّتی
بيركيشی غيرتلی اولساويرمزالدن غيرتی
بوتمدن سلب ايدوب آسايشی یوخدور صفا
بدحجاب و بی حجابی وزر دور هر انسانا

سيزمسلمان زاده امّا نامسلمان چخموسوز
منجنيق كفريده ايمان وروحی سيخموسوز
كافرِ اسلام و قرآن سدِّ دينی يخموسوز
ايليوب سوز دينيلن قرآنيلن بيع و شرا
لطف حق گر اولماسا باشه گلر مینلربلا

بیزمسلمانوخ گرگ عزّت لباسین سویمیاخ
قلب مهدی زادۀزهرانی غمدن اویمیاخ
پایمال اولسون شهید قانی اماندی قویمیاخ
استیاخ اللهیدن امنیتی تا وار قالا
بو دیاردا گلشن ایچره گول بیته گل لرآچا

ایلدوخ تا انقلاب اهل جهان حیرت ده دی
ساخلاماغ بوانقلابی کلمۀ وحدت ده ی
اگمسه باش وحدته هر ملّتی غفلت ده دی
هر مؤذّن حیَّ حیّ َسسلوری صبح ومسا
اگمیاخ باش حیّ بیزخالی قالار بیت خدا

مست جام وحدت اولساخ اوللوخ عالمده عزیز
دین بیزی قارداش سایوبدی امر دینه یوخ گریز
رحم سیزدی دشمن دین اونلا ایتساخ بیزستیز
ویرمروخ باج دشمنه هم بی شرف انسانلارا
هر زماندا جام و برجامی اگر سندیر سالا

گل عدم نقشی ویراخ بو دنیادا یوخسوزلوقا
باغلانا زورگو الی سرمایه داری قورتولا
قالمیه بیر کیمسه آج توخ باش اگه تا وجدانا
سسلیاخ دین سنسیز اولدی ملأعبه تز گل اقا
امرایله صاحب زمانه تزظهورایتسون خدا

چوخ جماعت الکمیزده درده درمان آختارور
نظم و آسایش عدالت ظل سبحان آختارور
عشقنی اظهار ایده شاه شهیدان آختارور
زینب کبرا کیمی گل نصب ایداخ بزمه لوا
ایلیاخ بر پا حسینه مجلس وعظ و عزا

بو همان زینبدی دخت شاه دین خیبر گشا
خواهر شاه شهیدان قهرمان کربلا
اللری باشدا گزردی قانه غلطان آختارا
گوردی قارداشین چوخور یرده دوشوب هریریارا
سیل تک اشکین توکوب تا زخملر مرهم تاپا

بو همان زینبدی دین اوسته چکوب بی حد بلا
گر اسیر اولدی حجابین حفظ ایدوبدی بر ملا
الماسیدی زینبی دوشمزدی عاشورا یادا
ایستیوبدی هریری کرب وبلا و هرگون عاشورا اولا
امرینه ایتساخ اطاعت ایتموشوخ بیز اقتدا

ناطق قران قیزی بواُلکییه سال بیر نظر
روحوا قربان شهید لر ملکونه ایله سفر
دشمن دیندن چاتور بو ملک ایرانه خطر
ایستمور بیر عده یاد اولسون حسین و کربلا
دست زوری قطع ایله (عدلی) سنه قربان اولا

• پنج شنبه
• 18
• دی
• 1399
• ساعت
• 12:41
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

به برگ برگ این زمان نام تو جاودانی
یابن الحسن بیا که تو صاحب الزمانی

در موج بی پناهی بال و پرم شکسته
درهررگ دل من سایه به غم نشسته
عجّل که منتظر را هر دیده گشته خسته
چشمی ندیده بی تو یک لحظه شادمانی
یابن الحسن بیا که تو صاحب الزمانی

هر چشمۀ محبّت در ملک ما سراب است
حُجب و شرف عدالت بی پایه و خراب است
جوروجفا ثواب و فهم و شعور عذاب است
اعمال زشت گشته جولانگه جهانی
یابن الحسن بیا که تو صاحب الزمانی

این گنج سر زمینم رفته به سوی دیگر
ذلّت به کوی احباب عزّت به کوی دیگر
خون شهیدان ما شد رنگ و روی دیگر
رنگ خوشی ندارد این رسم زندگانی
یابن الحسن بیا که تو صاحب الزمانی

آیی تو جمع گردد بساط نابکاران
پرچم زند عدالت درظلّ حکم قرآن
عالم شود دوباره با دست تو گلستان
اجازه گر دهد حق مطیع امر آنی
یابن الحسن بیا که تو صاحب الزمانی

آخر فلک چه خواهد ازدل مجنون ما
تاکی قدح بنوشد از اشگ وهم خون ما
دانم که دلخسته ای گشتی تو محزون ما
امّا به لطف یزدان همیشه تو جوانی
یابن الحسن بیا که تو صاحب الزمانی

تو عرش وکهکشانی خورشید آسمانی
حاکم به قلب عالم با بذل مهربانی
در شام تار هرکس چون شعلۀ نهانی
(عدلی) در انتظاراست با این همه نشانی
یابن الحسن بیا که تو صاحب الزمانی

• جمعه
• 19
• دی
• 1399
• ساعت
• 19:32
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

شَرر آه اوجالار قلبیم اَسَر جمعه گونی
گون باتاندا منه چوخ ایلر اثر جمعه گونی

گوزی یولدا قالانون صبر و قراری آزالار
ئولمَگیمنَندن اولار گاهی بَتَر جمعه گونی

بیلورَم که نَدن اولموش ئورگیم غم یوواسی
چون دیوبلَر گَلَه جَک نور بَصر جمعه گونی

اَل اَیاقدان دوشرَم گون یورولان وَقتیده من
صَحن عالم اِئله بیل سِجنَه دونَر جمعه گونی

کونلومین خَسته قوشی اوچماق آچموش قَنادی
منتظردور آچیلا صُبح ظَفَر جمعه گونی

اَجَل اوننان قاباقا دوشسَه اگر نیلِیرَم
اِئتمه ایراد که جان اولسا بِسَر جمعه گونی

(نادرم) عمر بویی جمعه لَری من سانورام
انتظاریم بیلورم اولماز هَدَر جمعه گونی

• یکشنبه
• 21
• دی
• 1399
• ساعت
• 10:34
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

ختم سفركن دلا ؛ سوي محبّان بيا
از سفر پر بلا ؛اي شه خوبان بيا

پر شده دنيا ز شر هجرت تو زد شرر
بر دل و جان بشر خسرو خوبان بيا

اي تو اميد همه ماه چهارده شبه
نور دل فاطمه(س) آيت يزدان بيا

هم نفس بي كسان نور دل شيعيان
محفل تو جمكران ناطق قرآن بيا

اي گل بستان عشق بلبل خوشخوان عشق
جان تو و جان عشق نورشبستان بيا

اي شرف عشق و دين ناشر دين مبين
گفت چنين (آذرين) جسم مرا جان بيا

• سه شنبه
• 23
• دی
• 1399
• ساعت
• 16:38
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

از هجر روي ماه تو مجنون شدم بيا
نالان و غم نصيبم و دل خون شدم بيا

اي آفتاب حسن طلوع كن زشرق عشق
همناله با تلاطم جيحون شدم بيا

چنديست گوشه گيرم و فرسوده خاطرم
بر شانه هاي عشق غم افزون شدم بيا

عمريست گويم اين همه اَلغوُثُ واَلعَجل
هر جمعه از فراق تو محزون شدم بيا

با چشم خسته منتظر روز جمعه ام
بر چشم بي ملاحظه مديون شدم بيا

ديگر شدم ملول زاغيار و طعنه ها
خود داني از فراق رخت چون شدم بيا

آيد شميم عطر تو آقا ز جمكران
از شهر انتظار تو بيرون شدم بيا

اين حرمله فقط به تيغ شما مي شود هلاك
دل خون زدست دشمن ملعون شدم بيا

از بس شب فراق تو آشفته خواب من
بابوف كور و شب پره همگون شدم بيا

گر(آذرين)خطا كندازلطف خود ببخش
بر دولت و شكوه تو مفتون شدم بيا

• سه شنبه
• 23
• دی
• 1399
• ساعت
• 22:13
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

بیا دردم را دوا
منجی و میرمشکل گشا
برحال زار ما کن دعا
يامهدي (عج)

بیا امید همه
ای گل گلشن فاطمه
بده برسفرت خاتمه
يامهدي (عج)

تو زاده حیدری
آیت عشق پیغمبری
آخرین فرزند کوثری
يامهدي (عج)

گل اي اوركده قرار
گوزلريم يولوندا انتظار
جان سنه قربان اي نازلي يار
يامهدي (عج)

اميرمشكل گشا
حاجتلري سن ايله روا
درديميزه گل ايله دوا
يامهدي (عج)

گل اي گل فاطمه
اورگدن فضليني حاتمه
غصه لره ويرن خاتمه
يامهدي (عج)

گل اي شه مشرقين
دوشوبدي جهاندا شورو شين
گل منتقم خون حسين
يامهدي (عج)

گل اي حقّون حجتي
بازوسينده علي قدرتي
شيعه نون شان و حيثيتي
يامهدي (عج)

• چهارشنبه
• 24
• دی
• 1399
• ساعت
• 09:46
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

حسرت اینبار مرا از نفس انداخته است
شوق دیدار مرا از نفس انداخته است

از فراقت چه بگویم؟که نگفتن بهتر
زخم بسیار مرا از نفس انداخته است

آمدم جمعه ی این هفته نفس تازه کنم
دیدم انگار مرا از نفس انداخته است

ندبه های سحری شاهد غم هایم شد
دوری از یار مرا از نفس انداخته است

روضه خوان روضه بخوان...مادرسادات چه شد؟؟
خون مسمار، مرا از نفس انداخته است

یاد زهرا که می افتم دل من می لرزد
در و دیوار مرا از نفس انداخته است

وسط روضه ی زهرا غم سنگین علی
صد و ده بار مرا از نفس انداخته است

با دل خسته ی خود مادر ما مهدی گفت
درد خود را همه شب فاطمه با مهدی گفت

• جمعه
• 26
• دی
• 1399
• ساعت
• 19:25
• نوشته شده توسط
• taherehsadat

دلم از هجر تو بیمار شده
دیده از دوری تو تار شده

بسکه دلتنگ تو باشم ای شاه
بدنم یکسره تب دار شده

گرچه در کوی تو ای مهدی جان
نام من عبد گنه کار شده

گهی با بار بد ِ اعمالم
من که دانم دلت تو زار شده

ولی آقا نظری کن به دلم
چون به عشق تو گرفتار شده

چه کنم تا تو بگویی یک بار
که مرا نوبت دیدار شده

تو ببخشا به تمنای تراب
که فقط کوی تو سر بار شده

#اللهم عجل الولیک الفرج
#رضا_ترابی_گیلده

• سه شنبه
• 7
• بهمن
• 1399
• ساعت
• 13:47
• نوشته شده توسط
• taherehsadat

عمریست بی تو یارا غم غصه یار ما شد
درد و گلایه و اشک هر جمعه کار ما شد
از جمعه تا به جمعه میسوزم از فراقت
ما بین این دو جمعه سوزنده نار ما شد
بهر فراق رویت جمعه شمردم از بس
آمار رفته از کف این دیده ، زار ما شد
جمعه پرست گشتم از شوق جمعه هایت
این جمعه های روشن پیوسته تار ما شد
یک شب خودت بگفتی در روز جمعه آیی
جانا بگفته خود جمعه قرار ما شد
شیرین ترین زمانها چشم انتظاری توست
جان مست دیدن تو ، دل بیقرار ما شد
صب تابه ظهر غصه،تا شب فراق و گریه
شب تا سحر غم درد این انتظار ما شد
لطفی نما ، (پریشان) بیند جمال ماهت
تا فصل برگ ریزان شاید بهار ما شد

• جمعه
• 10
• بهمن
• 1399
• ساعت
• 17:07
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

عمریست که از حسرت او در تب و جوشیم
دلدار نیامد خبری نیست خموشیم

گفتیم که می آید عزیز دل زهرا
افسوس که بر آمدنش هیچ نکوشیم

باما چه کند یار؟ که خود رفته ز دستیم
با ما چه کند سیل ؟ که ما خانه بدوشیم

گر عاشق دلباخته باشیم بگوییم
ما دیدن رویش به دو عالم نفروشیم

باهم نشود گر سخن و قلب همینیم
گه تشنهٔ نیشیم و گهی چشمهٔ جوشیم

هر جمعه نگه ها به در رحمت یار است
عمریست که ما گوش بفرمان سروشیم

زهر، است بدون تو بما زمزم و کوثر
گر آب حیات است بمیریم و ننوشیم

گفتیم بیا، در ره تو هیچ نکردیم
چون طبل تهی هیچ نداریم و خموشیم

گاهی سخنی گوی «فقیر» با لب خاموش
صد حیفپکه چون شمع بسوزیم و خموشیم

• جمعه
• 24
• بهمن
• 1399
• ساعت
• 20:07
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

از همه دل بُریده ام، نشسته ام بپای تو
دوای من وصال تو، وجود من فدای تو

نه لایقم، نه صادقم، به روی ماهت عاشقم
قیامتی بپا کند جمال دلربای تو

ندیده عاشقت شدم، ببینمت چه میشود
مثال سگ نشسته ام، به درگه و سرای تو

بیا ز هجر و دوریت اسیر و مبتلا شدم
اگرچه شاه عالم است، اسیر و مبتلای تو

نگار من بیابیا، قدم بصورتم گذار
خدا کند که بوسه ای زنم به زیر پای تو

گدای درگهت شوم، امیر هر دو عالمم
شهنشه است و مفتخر گدای بی ریای تو

دعا کن ای نگار من بیا بجان زینبت
قبول حیّ حق شود دعای با صفای تو

چه وقت میرسد توهم نقاب دیده بر کَنی
دلم گرفته میکند، بهانهٔ هوای تو

« فقیرم» و سروده ام که با تو درد دل کنم
رسد ز صوت مادحین پیام ما برای تو

• دوشنبه
• 27
• بهمن
• 1399
• ساعت
• 19:17
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

یا صاحب الزمان
نگارا کی رسد آن جمعه ی ناب
دلم از بهر دیدار است بیتاب

ز پشت ابر غیبت ماه زهرا
برون آی و دل غمدیده دریاب

بیا با آن نوای دلنوازت
اناالمهدی بگو ای درّ نایاب

تو آن سرچشمه آب حیاتی
که جان تشنه گردد با تو سیراب

تو پایان خوش هر انتظاری
جهان گردد به اعجاز تو شاداب

همه افتاده در گرداب ظلمیم
بیا ای ناجی عالم ز گرداب

الا ای وعده و ذخر الهی
رسیده موسم میعاد، ارباب

قدم بگذار در راه ظهورت
نما رحمی بر این چشمان پرآب

شعر :اسماعیل تقوایی

• جمعه
• 1
• اسفند
• 1399
• ساعت
• 07:37
• نوشته شده توسط
• اسماعیل تقوائی

☆بنداول☆

جمعه هامیرود و از تو خبر نیست آقاجون
انتظارت به خدا سخت شده دیگه برامون
جوونیم داره میره طاقته دوری ندارم
بیا و نگاهی کن دلهای بی قرارمون
شیعیان منتظره منتقمه فاطمه اند
با ظهورت بده جای قبره زهرا رو نشون

العجل یامهدی صاحب زمان آقابیا

☆بنددوم☆

ناجیه مردم مظلوم وپناهه بی کسا
قوته زانویه زینب منتقمه کرببلا
یعنی کی تموم میشه غیبت کبرای شما
میدهم قسم تو رو به حق مادرت بیا
عمره من کفافه دوریتو نداره به خدا
یه قسم دیگه بدم بیاجونه امام رضا

العجل یامهدی صاحب زمان آقابیا

☆بندسوم☆

روسیاهم ولی باز دوست دارم یابن الحسن
گرچه بودم براتون باعثه غصه و محن
شرمی از حضوره تو نداشته ام وقته خطا
با گناه سیلی زدم به صورتت امامه من
تورو جونه مادرت یه وقت نرونیم از درت
دستمو رها نکن به حق شاهه بی کفن

العجل یا مهدی صاحب زمان آقابیا

• جمعه
• 1
• اسفند
• 1399
• ساعت
• 19:36
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

بنداول

یا مهدیه صاحب زمان
پشت و پناهم درجهان
( آقا بگو کجایی)2

هستی دل ودلبره ما
ای پدر و رهبره ما
(مردم ازاین جدایی)2

دلم میخواد یابن الحسن چشام توروببینه
یه روز بیاد که عاشقت کناره تو بشینه

یامهدی

بنددوم

دلگرمی و یاره همه
ای منتقمه فاطمه
(دین و ایمانم)2

تو ذکره بر روی لبی
خونخواهه یاره زینبی
(ای وجه قرآنم)2

از هجر و دوریه شما لبریزه درد و آهم
من را ببخش آقای من نوکری پر گناهم

یامهدی

بندسوم

همه کس و کاره منی
ماهه شبه تاره منی
(عبده رو سیاتم)2

عمری گرفتاره توام
میثم بر داره توام
(محتاجه یک نگاتم)2

خیلی بدی کردم بهت،شرمنده ی تو هستم
ولی ازت میخوام آقا بازم بگیری دستم

یامهدی

• سه شنبه
• 5
• اسفند
• 1399
• ساعت
• 22:51
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

خسته ای از ربنای عده ای
خسته ایم از ادعای عده ای

ما که مُردیم از غم دوری تو
خوب شد اما برای عده ای

بخل می ورزند و آناً بشکند
دست های بی دعای عده ای

گریه از هجر تو جایِ خود ولی...
دلخوری از گریه هایِ عده ای

معصیت ها دیدی و بیزاری از
ظاهرِ مؤمن نمای عده ای

سخت تنهایی و نامت میشود
چلۂ مشکل گشای عده ای

سوختیم و سوختیم و سوختیم
بی تو آقاجان به پای عده ای

می رسیدی با عدالت محوری
می نشستی کاش جای عده ای

جان بگیرد تا که تدبیر و امید
با حضورت در عزای عده ای

العجل آقا، که با ما سالهاست
فرق دارد کدخدای عده ای

میرسی و میدهی ما را نجات
از ستم ها و بلای عده ای

عاقبت مشکل گشایی میکند
ندبه های بی ریای عده ای!

#أین_معز_الاولیا_و_مذل_الاعدا
#أللهم_عجل_لولیک_الفرج

• سه شنبه
• 12
• اسفند
• 1399
• ساعت
• 16:04
• نوشته شده توسط
• مرضیه عاطفی

غروب جمعه رسید و نیامدی ز سفر
بیا که منتظرت مانده چشم عاشق ها

برای آمدنت گریه بهترین راه است
شراب وصل شما می رسد به لایق ها

سری بزن ز کرم سوی خانه دلمان
ببین که خون شده همچون دل شقایق ها

بگو برای غلامان کوی درد فراق
که انتظار تو بوده گُل حقایق ها

برای لحن صدایت همیشه دلتنگیم
برای بوسه به پایت همیشه دلتنگیم...

• جمعه
• 15
• اسفند
• 1399
• ساعت
• 17:06
• نوشته شده توسط
• taherehsadat

عمریست در این بادیه،از تو خبری نیست
ویرانه شده کوچه ی دل ،رهگذری نیست

چشمم به رَه و، خون به دل و ،دیده پراز آب
افسوس که این سوز دلم را، ثمری نیست

عمرم به تباهی سِپری شد زِ فراقت
در سوقِ جهان بیشتر از این،ضرری نیست

اعمال بَدم فاصله ی بینِ من و توست
دردم شده هجران تو، درد دِگری نیست

از بس به خطا رفته دل و دیده و دستم
در اشک و مناجات و دعایم اثری نیست
@Navaye_bikas
شرمنده ز الطاف توام ،هر شب و هر روز
در پاسخِ این لطف ، به جز خیره سری نیست

زنجیر به پایم زده این نفْس خطاکار
این جُرم و خطایم به خدا پرده دَری نیست

از حال دلم آگهی ای دوست چه گویم
ایوای که یلدای غمم را سحری نیست

ایکاش تو از پیک اجل زودتر آیی
جز آمدنت آرزوی بیشتری نیست

هر روزِ زمین تیره و تار است چو یلدا
غیر از رُخ تو ظلمت شب را قمری نیست

بیچاره گی و (بیکَسی) و آتش هجران
دردیست،دوایش به جز از دیده تری نیست

• پنج شنبه
• 21
• اسفند
• 1399
• ساعت
• 15:59
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

او شد قرار عالم و ما بی قرارش
نان همه دنیا رسیده از کنارش

هر سال از عمرش بهار اندر بهار است
هر کس که شد صاحب زمانی روزگارش

آن روز نوروز است که برپا نماییم
این سفره هایش هفت سین را درکنارش

یکسال دیگر طی شد و آقا نیامد
یک سال رفت و همچنان ما شرمسارش

مردم به امید خدا سال ظهور است
سالی که که بوی سامرا دارد بهارش

با حضرت هادی ببندیم عهد امسال
خرج اباصالح شود لیل و نهارش

• شنبه
• 30
• اسفند
• 1399
• ساعت
• 16:34
• نوشته شده توسط
• taherehsadat

#عید_اصلی_یعنی_ظهور
#یا_مقلب_القلوب

تویی در ظلمت عالم، قمرم
پدر ِ مهربونتر از پدرم
واسه شبهای ظلمانی ِ بلا
تویی صبح دل انگیزم ،سحرم

یا مُحَوّلَ الحَول
با تو خوبه حالم
کی میشه ظهورت
ای منجی عالم

آقا من فدای
اون قلب صبورت
عید اصلی ماست
جمعه ی ظهورت

تویی مُقلّب القلوب والابصار
با تو صحرای قلب ،فقط میشه گلزار
بهار ما فقط همون زمونه که
میای با ذوالفقار حیدر کرّار

یا صاحب العصر یا صاحب العصر
عجّل علی ظهورک یا صاحب العصر

تویی بر شیعیان تنها مقتدا
صراط المستقیم ما تا خدا
من فدای نمازی که همه ی
انبیا می کنند به تو اقتدا

هستن خضر و عیسی'
همپای قیامِت
زِندَن تا بمونن
نوکر مدامت

صف به صف ملائک
هستن در سپاهت
تا فدات بشن با
گوشه ی نگاهت

کی گفته آقاجون بدون دلداری
سیصد وسیزده ماه،تو آسمون داری
وقتش که میرسه ،میفهه عالم که
برای جن وانس ، امیر وسرداری

یا صاحب العصر یا صاحب العصر
عجّل علی ظهورک یا صاحب العصر

میشه دنیا بهشت ما،با ظهور
میشه عدل علی برپا،با ظهور
میشه وقت مجازات ِ قاتل
مادرت حضرت زهرا با ظهور

میشه روز ختم
دنیای سقیفه
می سوزند تو آتیش
بتهای سقیفه

کیفر میشه بی شک
اون اُمُّ المَطاعِن
با شمشیر عدل
منتقم محسن

دنیای ما آقا با تو فقط زیباس
بودن تو لشکرت ،رویای نوکرهاس
کی میرسه باشی،مقابل دشمن
حماسه آفرین مث عموت عباس

یا صاحب العصر یا صاحب العصر
عجّل علی ظهورک یا صاحب العصر

• شنبه
• 30
• اسفند
• 1399
• ساعت
• 16:59
• نوشته شده توسط
• taherehsadat

برای مردم اگر نوبهار نوروز است
برای ما همه‌ی روزگار نوروز است

بیا به دیده‌ی خوش بنگریم در ایام
که هر دقیقه‌ی دنیا هزار نوروز است

بیار باده‌ی کهنه که عهد تازه کنیم
که از جهان کهن یادگار نوروز است

آهای گل! به جهان ساده‌تر کنار بیا
که در کنار تو هر روز خار نوروز است

اگر رها شدن از خویش عید ما باشد
به حکم آینه‌گی روز دار نوروز است

شب فراق عزیزان ما، شب یلداست
هر آن زمان که در آغوش یار، نوروز است

برای ما که همه عمر در پی وصلیم
همین که ختم شود انتظار، نوروز است

• شنبه
• 30
• اسفند
• 1399
• ساعت
• 17:05
• نوشته شده توسط
• taherehsadat

بی تو از این رنگ و ریا خیری ندیدیم
از شرّ انواعِ بلا، خیری ندیدیم

در حسرت دیدار تو هر هفته طی شد
از جمعه های بینوا خیری ندیدیم

ای منجی انسانیت دریاب ما را
برگرد ای مشکل گشا...خیری ندیدیم

پروندۂ یکسالمان را گریه کردی
هستیم بسکه بی وفا خیری ندیدیم

غرقیم در چشم انتظاری های کاذب
عمریست از این ادعا خیری ندیدیم

بر غیبتت یک قرن دیگر شد اضافه
از این غم ِ بی انتها خیری ندیدیم

داریم در کنج گلو یک بغض سنگین
اصلا از این حال و هوا خیری ندیدیم

دلتنگ و سرگردان، حرم لازم، کلافه...
از سالِ بی کرب و بلا خیری ندیدیم!

• شنبه
• 30
• اسفند
• 1399
• ساعت
• 17:21
• نوشته شده توسط
• taherehsadat

بند اول

منتقمِ آلِ اَطهار ، هم نامه احمدِ مختار
ای آخرین وَلّیِ حق،از نسل حیدره کرار

نوکرتون غرغه محنه
لحظه شماری کاره منه
دیدنه رویِ زیبای تو
آرزویِ این سینه زنه

یاره محبوبم تویی،رفیق خوبم تویی
به خدا در عالمین،عشق مَطلوبم تویی
سروره پیغمبران،حجتی بر اِنس و جان
العجل مهدی بیا ، شهریاره بی نشان

اللغوث و الامان،یاصاحب الزمان

بند دوم

امامِ وقت و زمانی،امیرِ کلِ جهانی
آرومِ جون و پناهه،قلبه همه شیعیانی

دیگه بسه فراق و دوری
توی دل نمونده صبوری
میکِشم از هجرانت عذاب
زندگی بی شما چه جوری
‌‌
ای شه و سلطانه من،جانی و جانانه من
دیدنت آرزویم ، دینم و ایمانه من
العجل صاحب لوا ، منتقم کربلا
خسته ام از انتظار،کی می‌بینمت آقا

الغوث و الامان،یاصاحب الزمان

• یکشنبه
• 8
• فروردین
• 1400
• ساعت
• 19:50
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

بند اول

سلطانی تو
جانانی تو
ما کویر تشنه
بارانی تو

گله زهرا،بیا اقا
پر شده از ظلم و ستم دنیا

وارث تیغ حیدر،عمامه ی پیمبر
میایی و میگیری،تو انتقام مادر

الله،عجل لولیک الفرج

بند دوم

مولایی تو
اقایی تو
من هستم مجنون و
لیلایی تو

شرمنده ام ،دل مرده ام
با دم عیسایی کن زنده ام

فقط تویی امیرم،نگاره بینظیرم
از چشمتون بیفتم،بدونه شک میمیرم

الله،عجل لولیک الفرج

بند سوم
ای پناهم
تکیه گاهم
درظلمته دنیا
نور راهم

عشقه دلها،صاحب لوا
العجل منتقم کر بلا

امیده بی کسانی،تو صاحب الزمانی
پایه گذاره عدل و حکومت جهانی

الله،عجل لولیک الفرج

:به قلم مشترک:
رضانصابی
الیاس_محمدشاهی

• یکشنبه
• 8
• فروردین
• 1400
• ساعت
• 20:50
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

بند اول

توی دنیاهمه کس و کارم(صاحب زمان۳)
ای بهترین رفیق و یارم(صاحب زمان۳)
گر چه رو سیاهم و پستم( اما آقا ۳ )
به خداخیلی دوست دارم(صاحب زمان۳)

العجل یامهدی

عمریه منتظره دیدنتم،غروبه جمعه هادلگیره برام
از غمِ فراغتون بارونیه،همیشه اَبره بهاریه چشام

مولای من ، ای آقای من
مجنونه توشده ام لیلای من
محبوبِ من،امیرِ خوب من
ای تسکینِ قلبِ آشوبِ من

العجل یامهدی

بند دوم

نامتون آرامش جانم(یابن الحسن۳)
انتظارت برده توانم(یابن الحسن۳)
افتخارم اینه تو دنیا(با مهدیم ۳ )
نوکره صاحب الزمانم(یابن الحسن۳)
کی میآیی آقا

تاکه جونم رو بدم به راهتون،فدائیه حجت خدا بشم
تو رو به حضرت زهرا مادرت،نزار آقا از شما جدا بشم

ای حاصلم،تویی شاهه دلم
در گرفتاریهام حَلِّ مشکلم
ذکر و دعام،میدونی بی نوام
اما دلم خوشه داری تو هوام

العجل یامهدی

• یکشنبه
• 8
• فروردین
• 1400
• ساعت
• 21:08
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

بند اول

جمعه جمعه نیست خبر زِ صاحب الزمان
کی میآیی مصلحِ حقیقیِ جهان

دل بیقرار ، چشم انتظار
العجل یامهدی صاحب ذوالفقار

جوونیم رفت و ندیدم رویت
شدم آواره بر سره کویت

عزیزفاطمه،نوای قلبمه

اللهم عجل لولیک الفرج

بند دوم

من به نیت فرج میرم تو روضه ها
نذره مهدیِ تمومه اشک و گریه ها

بر لب دعا ، عجل علی'
یابن الحسن ای منتقم کربلا

تو رو به جونِ مادرت زهرا
بزار شهید شم به راهت آقا

صاحب الزمان،طاووس جنان

اللهم عجل لولیک الفرج

بند سوم

آقا جون به حقِّ عمه زینبت بیا
میدمت قسم به اون سره رو نیزه ها

تویِ شهره شام ، بین اِزدحام
سنگ زدن به زینب از روی پشت بام

مجلسِ اَغیار به پیش کودکان
بر رویِ لبهاش میزد خیزران

باسوز و ناله،میگه سه ساله

اللهم عجل لولیک الفرج

• دوشنبه
• 9
• فروردین
• 1400
• ساعت
• 19:14
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

بند اول

العجل ای
گل فاطمه کی میآیی
بسه دیگه
آقاجون فراغ و جدایی
این دعامه
جمالت رو یک دَم ببینم
من کناره
شهنشاهه عالم نشینم

خسته ام دیگه من ازاین انتظار
کُشت مرا غمه دیدنه روی یار

العجل الامان،یاامام زمان

بند دوم

ای قراره
دله بیقراران یامهدی
تکیه گاهه
همه بی پناهان یامهدی
گَرشکستم
دله نازنینت رو آقا
دَرگذر از
گناهانه من یابن الزهرا

لحظه های بی توبودن حسرته
زندگی بدونه مهدی غربته

العجل الامان،یاامام زمان

بند سوم

ای امیرم
بحق دو دست علمدار
این گدا را
دره خانه ی خود نگهدار
من که عمری
زدم از ته دل صدایت
آرزومه
کنم جانه خودرافدایت

بر لبم،دعای عظم البلا
کی میآ،یی منتقم کربلا

العجل الامان،یاامام زمان

• پنج شنبه
• 12
• فروردین
• 1400
• ساعت
• 22:42
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

من کویره تشنمو بی قراره بارونم‌
ذکر عجل فرج و هر روزو شب می خونم

در جسم عالم
تو روحی اقا
هم مصطفی و
هم نوحی اقا
مثل ابالفضل
چون کوهی اقا

کاش غم از سینه ها دور بشه
کاشه همه جا پر از نور بشه
کاش همین جمعه ای که میاد
جمعه ی خوبه ظهور بشه

یا صاحب الزمان. یا صاحب الزمان

تو بیای غصه هامون به خوشی بدل میشه
تو بیای طعم لبه تلخه ما عسل میشه

غیر از تو اقا
یاری ندارم
دسته تو دادم
من اختیارم
از تو گرفتم
این اعتبارم

روزگار با تو شیرین میشه
دردامون با تو تسکین میشه
دفتره عمرمون اخرش
با نگاه تو زرین میشه

یا صاحب الزمان. یا صاحب الزمان

• یکشنبه
• 15
• فروردین
• 1400
• ساعت
• 22:17
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

عید آمده از راه؟! چه عیدی؟! چه بهاری؟!
وقتی خبر از باغ و گل و سبزه نداری

تا دیده شکوه دل دریایی ما را،
غم آمده تا ساحل ما موج سواری

تقدیر بر این است که در گوشه ای آرام
غم از پی غم هی بشماری بشماری

این سیل اثر گریه ی ماتم‌زدگان است
ای ابر بهاری چه بباری چه نباری

تقویم ورق خورد و تو را برگ و بری نیست
ای دل به همان زردی پاییز دچاری

ای کاش بیایی و در این وسعت تاریک
ای سال نو آیینه در آیینه بکاری

در راه سواری است؛ خوشا آینه ی ما
برخیزد اگر از دل این جاده غباری

• سه شنبه
• 17
• فروردین
• 1400
• ساعت
• 18:57
• نوشته شده توسط
• taherehsadat

آسمانی هست اما جلوه ی خورشید نیست
روز نو می آید اما روز نو که عید نیست

تا نباشی ناخوش احوالیم ، حوِّل حالَنا
تو بیایی عید می آید ، در این تردید نیست

چشم ها را شُسته ام تا جور دیگر بنگرم
زندگی چیزی به غیر از آنچه باید دید نیست

حسرت دیدار لیلی با دل مجنون چه کرد؟
آه مجنونی که دیگر زیر چتر بید نیست

هر چه با تو انس پیدا کرد ارزشمند شد
قطره ی اشکم برایت غیر مروارید نیست

از خودت دورم نکن دورم کنی دق می کنم
کاش می گفتی که حکم عاشقت تبعید نیست

از من ِ عاشق نیاز و پیشه ی معشوقه ناز
با دل هجران زده ما را به وصل امّید نیست

کاش می آمد کسی که رفت و دیگر برنگشت
کاش می آمد جواب طعنه ی " دیدید نیست "

مُطمئنّم موسم خندیدن گُل می رسد
بعد از این شب های فتنه مُصلح کُلّ می رسد

• سه شنبه
• 17
• فروردین
• 1400
• ساعت
• 18:58
• نوشته شده توسط
• taherehsadat