شعر امام زمان (عج)

مرتب سازی براساس
حاج ناصر تبسمی اردبیلی

حضرت مهدی(عج) -(جمعه شد باز همه منتظر دیداریم) *حاج ناصر تبسمی اردبیلی

474

حضرت مهدی(عج) -(جمعه شد باز همه منتظر دیداریم) جمعه شد باز همه منتظر دیداریم
انتظار قدم یوسف زهرا داریم
کی شود با تو بخوانیم نماز جمعه
مهدیا ما همه در حسرت این پنداریم
جمعه ها بدرقه با شوق وصالت کردیم
ای که در وصل تو عمریست همه بیماریم
وعده ی جمعه به عشّاق خدایت داده
چشم بر در همه در بارقه ی انواریم
هر شب جمعه فقط شمع بود شاهد ما
لیل را تا به سحر در غم تو بیداریم
غم هجر تو دگر تاب و توان از ما برد
شمع سان آب شده بر تن خود می باریم
شکوه ی درد فراق تو کجا باید برد
قصّه ی عشق تو را با چه زبان بنگاریم
درد هجران تو ما را نکشد کاش شبی
زیر پای تو بود نیک چو جان بسپاریم
عشق تو داده به ما رغبت روز جمعه
بوته ی وصل در این روز به دل می کاریم
کاش آن هفته ی موعود شود این هفته
آرزوئیست که خواهان ز حق داداریم
آگهیم عاشق خونخواهی اجداد خودی
ما هم از عشق همایونی تو سرشاریم
قسمت ما که نشد فیض عظیم شهدا
اذن ده تا که سر و جان به رهت بگذاریم

عالم عاریه چون حشر و حسابی دارد
گر خدا یار شد از راه خطا بیزاریم
شوکت عمر (صفا) را نبود راز دگر
همه از لطف شما هست که عزّت داریم

  • یکشنبه
  • 3
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 22:10
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 حسین خدایی زنجانی

حضرت مهدی(عج) -(شب جمعه شده ای کاش بیاید یوسف زهرا) * حسین خدایی زنجانی

530

حضرت مهدی(عج) -(شب جمعه شده ای کاش بیاید یوسف زهرا) شب جمعه شده ای کاش بیاید یوسف زهرا
عطا بر شعیان خود نماید یوسف زهرا

خدایا این شب جمعه شود کاش اخرین جمعه
بیاید روضه ی زهرا سراید یوسف زهرا

خدایا در ظهور یار کمی تعجیل کن امشب
که غارت را برای ما بگوید یوسف زهرا

ولی چون سیصد و اندی ندارد یار و انصاری
بسی از ما شود دلخور که شاید یوسف زهرا

اگر چه سوره ی قران همه رمز بقا باشند
ز سر سوره ها پرده گشاید یوسف زهرا

خدایا خود وساطت کن دعاهایم قبول باشد
ولی ترسم بود شاید، نیاید یوسف زهرا

"خدایی " گریه کن هرشب که موعود زمان آید
چو ماه از پشت ابر فردا برآید یوسف زهرا

  • جمعه
  • 15
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 19:52
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 حسین خدایی زنجانی

حضرت مهدی(عج) -(می رسد جمعه ولی گویا خبر از یار نیست) * حسین خدایی زنجانی

485

حضرت مهدی(عج) -(می رسد جمعه ولی گویا خبر از یار نیست) میرسد جمعه ولی گویا خبر از یار نیست
نه نشانی نه صدای از خود دلدار نیست

من که میدانم که مهدی جان تو می آیی ولی
روی عرض دیگر اثر از من در این اوار نیست

مخلصت هستم نگاهی کن به این بیچاره ات
من که هر روز منتظر هستم فقط اینبار نیست

من که میدانم تو تصمیم بر ظهور داری ولی
هی نظاره میکنی آثاری از انصار نیست

مهدیه زهرا قسم بر فاطمه خسته شدیم
یک نفس ما میزنیم شوقی در این تکرار نیست

مهدیه زهرا دلت پر است یقین از من بلی؟؟؟
یوسف زهرا نیا رونق در این بازار نیست

تو کجا و ما کجا و دیدن سیمای تو
انچه زیبایی که گل دارد بدان در خار نیست

مهدیه زهرا همه هر جمعه گویند که بیا
در صداها خواهش است ولی اصرار نیست

قلب بیچاره "خدایی" خواهد ایستاد از تپش
نوکرت مولا منم این نوکری که عار نیست

  • جمعه
  • 15
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 20:02
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 حسین خدایی زنجانی

حضرت مهدی(عج) -(یابن الحسن کجایی؟ صبرم رسید به پایان) * حسین خدایی زنجانی

1147

حضرت مهدی(عج) -(یابن الحسن کجایی؟ صبرم رسید به پایان) یابن الحسن کجایی؟ صبرم رسید به پایان
بر خال هاشمیت باشم همیشه قربان

دنیا وفا ندارد ما غرق بی وفایی
از من مگیر خودت را ای فخر کل انسان

زندانیه گناهیم از دین خود جداییم
این گونه کفر و فحشا باشد همیشه هرآن

یابن الحسن تو یار و انصار مگر نداری ؟؟؟
در بین این جماعت کس نیست شود چو یاران؟

این قلب پر جراحت دیگر دوا ندارد
تعجیل در ظهورت کن ای عزیز جانان

"ما را گذر ندادند در کوی نیک نامان"
زیرا که نیک نبودیم اما چه سودی الان ؟؟؟

مهدی قسم به زهرا دادم که تو بیایی
بازآی و بر "خدایی" مولا بکن تو احسان

  • جمعه
  • 15
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 20:19
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 حسین خدایی زنجانی

حضرت مهدی(عج) -(چه کنم هفته به هفته پشت هم می اید) * حسین خدایی زنجانی

831

حضرت مهدی(عج) -(چه کنم هفته به هفته پشت هم می اید) چه کنم هفته به هفته پشت هم می اید
ولی قربان سجایای تو تعجیل نما

اثری نیست زپاکی و نجابت مولا
شب جمعه به فدایت نظری کن تو به ما

همه در راه گناهند همه در بحر ریا
دیگرانسانیتی نیست در این دار فنا

چه کنم عاشقم و مرز جنون رد کردم
بر منه عاشق و دیوانه تویی باب شفا

سالها چشم همه بر ره تو مانده ولی
خبری نیست ، اثری نیست زتو یا مولا

تسلیت باد عزای مادرت زهرا است
حتما الان ز غمش بزم عزایی ست به پا

ریشه ی کفر و نفاق در همه جا است ولی
چه کنم کم شده در سطح زمین اهل خدا

اشگ چشمان تو سرچشمه ز کوثر دارد
اشگ تو مرهم زخمی است به زخم دلها

دل شکسته هستی مهدی جان غصه نخور
حال مادر خوب است ای گل باغ طاها

گو "خدایی" که به دامان تو چنگ انداخته
دست او ردمکنی یاری نما یا مولا

  • شنبه
  • 16
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 23:05
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 حسین خدایی زنجانی

حضرت مهدی(عج) -(اشگ ریزانم ظهورت را تمنا میکنم) * حسین خدایی زنجانی

688

حضرت مهدی(عج) -(اشگ ریزانم ظهورت را تمنا میکنم) اشگ ریزانم، ظهورت را تمنا میکنم
محرمم اسرار دل بر تو هویدا میکنم

آنقدر چشمم به ره ماند و ولی از دوریت
من شکایت مهدی جان آخر به زهرا میکنم

همچو مجنونی به صحراها فتادم دلبرا
من فدایت گر بیایی تو چه غوغا میکنم

ریشه فقر و فشا در جامعه قوت گرفت
ریشه را قطع باتو من با دست بیضا میکنم

مست روی ماهت هستم عطر تو عطر جنان
مسکنت با بوی عطرت منکه پیدا میکنم

یوسف زهرا بیا چون پیر گشتم از غمت
روز شمار جمعه را امروز و فردا میکنم

  • شنبه
  • 16
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 23:15
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
حاج رسول امینیان امینی خویی

امام زمان(عج) -(بتاب ای مه بخت و اقبال من) *حاج رسول امینیان امینی خویی

435

امام زمان(عج) -(بتاب ای مه بخت و اقبال من) بتاب ای مه بخت و اقبال من
خوش آید ز هر سال امسال من

بتاب ای فرح بخش و روشنگرم
بیفکن دمی سایه ات بر سرم

بتاب ای رخ ات چون رخ آفتاب
بسوزان مرا هرچه بادا بتاب

بتاب ای به سر تاج نورین حق
به تنگ آمدم کن طلوع ای فلق

بتاب ای به از هر چه خوبان بتاب
بتاب ای شه انس و الجان بتاب

بتاب ای تن و جان فدایت بتاب
بگردان مرا خاک پایت بتاب

بتاب ای که در پشت پرده نهان
امام زمان منجی این جهان

بتاب ای ملک وی شه ممتحن
به سر تاج من حجت بن الحسن

بتاب ای گل گلستان ولا
که مرغ دلت مانده در کربلا

بتاب ای مدد کار قرآن و دین
خوش آمد به تو می سراید "امین"

  • جمعه
  • 22
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 13:30
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت مهدی(عج) -(سر برون از شرق دین ای نیر اعظم بزن) * صادق تائب

484

حضرت مهدی(عج) -(سر برون از شرق دین ای نیر اعظم بزن) سر برون از شرق دین ای نیر اعظم بزن
پرچم عدل خدا بر طارم عالم بزن

طلمت کفر از زمین برچین، به نور سرمدی
برق ایمان بر دل و جان بنی آدم بزن

ای رُخت آئینهء آیین دین احمدی
سنگ بر آیین زردُشت و به جام جم بزن

سکّهء دولت به نام نامی خود در جهان
ای وصیّ خاتم پیغمبر خاتم بزن

خوان احسان گستران، ای ریزه خوارت ماسوی!
زین کرامت داغ حسرت، بر دل حاتم بزن

جهل و نادانی کند فرمان روایی، همّتی
مشت محکم بر سر نابخردان محکم بزن

نظم دین با قدرت بدعت گزاران، بر هم است
ناظم دین، نظم این بدعت گزاران، برهم بزن

دین و قرآن را به زر دادند این دل مردگان
مردگان را بانگ #قوموا ای مسیحا دم بزن

بویی از عدل و عدالت، نشنود کس در جهان
ای امام دادگستر، بر جهان پرچم بزن

هر که با رای خودش تفسیر قرآن میکند
گردن آن شخص با اتباع وی با هم بزن

شیعیان خونین دلند از تهمت بیگانگان
ای طبیبا! زخم دلها را بیا مرهم بزن

دستگاه کفر را اندر جهان کن زیر و رو
تکیه بر تخت ولا، ای سرور افخم بزن

محو کن هستی اتباع بهاء بی بها
باب بابی را ببند و قفل مستحکم بزن

سُلَّم نردبان اخلاص صد ها پایه دارد (تائبا)
معرفت جو پا به اوّل پایهء سُلّم بزن

شیعهء پاکی اگر، می باش تابع بر علی
خدمت قرآن و دین کن، از تشیّع دم بزن

  • سه شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 19:45
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

امام زمان(عج) -(ای دو جهان منور از طلعت دلربای تو) *مرحوم عباسعلی شبخیز قراملکی

526

امام زمان(عج) -(ای دو جهان منور از طلعت دلربای تو) ای دو جهان منور از طلعت دلربای تو
سرمه چشم مهر و مه خاک در سرای تو

شمّه ای از جمال تو سر سخن كتاب عشق
مطلع شعر عاشقان ابروی دلگشای تو

از سر ما رود مگر نشئهء بادهء الست
مستی ما سبوكشان از قدح ولای تو

قصهء جانگداز تو ورد زبان عاشقان
ناله و سوز و ساز نِی زمزمه نوای تو

وصف تو و بيان من ذرّه كجا و آفتاب
از لب قدسيان سزد مدح تو و ثنای تو

كيستم و كيم كه من بهر تو جان فدا كنم
ای شرف جهان جان جان جهان فدای تو

ميگذرم به هر طرف می نگرم به هر صنم
جلوه كند به هر نظر در نظرم لقای تو

  • سه شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 20:06
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مناجات با امام زمان(عج) -(ای وارث شیر خدا یا صاحب الامَر) * فقیر تهرانی

730

مناجات با امام زمان(عج) -(ای وارث شیر خدا یا صاحب الامَر) ای وارث شیر خدا یا صاحب الامَر
خونخواهِ شاه کربلا یا صاحب الامَر

در لجّۀ ظلمت گرفتاریم، دریاب
ای فُلک دین را ناخدا یا صاحب الامَر

تا کی افق جای فریبِ فجر کاذب؟
ای آفتاب آخر برآ یا صاحب الامَر

جان را زِ ظلمت کن رها یا حجت الله
حق را زِ باطل کن جدا یا صاحب الامَر

در یثربی یا در نجف یا کربلایی
او غیرها ام ذی طوا یا صاحب الامَر

عالم سراپا دردِ بی درمان نشسته
ای درد عالم را دوا یا صاحب الامَر

ما نیستیم اولاد صالح، یا ابانا
لطفی کن، استغفر_لنا یا صاحب الامَر

آیا نمی‌خواهی به دستان خداییت
زهرا شود حاجت رَوا؟ یا صاحب الامَر

جدّ تو و نجوا به گوش چاه تا کی؟
سنگ صبور مرتضی یا صاحب الامَر

همراه مادر پاک کن اشک پدر را
یک دست باشد بیصدا یا صاحب الامَر

  • چهارشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:14
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت مهدی(عج) -(شد زِ کف صبر و قرارم طاقت دوری ندارم) * محمد عابد

667
1

حضرت مهدی(عج) -(شد زِ کف صبر و قرارم طاقت دوری ندارم) شد زِ کف صبر و قرارم
طاقت دوری ندارم
در رِهش چشم انتظارم
ای خدا مهدی نیامد

دل همی سوزد زِ داغش
چون شقایق های باغش
از کجا گیرم سراغش
ای خدا مهدی نیامد

نیست جز او گفت و گویم
هر طرف در جُست و جُویم
سوزم و هر لحظه گویم
ای خدا مهدی نیامد

ای شب! ای مه! ای ستاره!
شد زِ غم دل پاره پاره
ورد من باشد هماره
ای خدا مهدی نیامد

در غم هجرش نوانم
همدم آه و فغانم
هست از آن ورد زبانم
ای خدا مهدی نیامد

جلوه اش هر دیده حوید
راه عشقش دل بپوید
کعبه هم هر لحظه گوید
ای خدا مهدی نیامد

گُل جمالش را ستاید
سرو سر بر خاک ساید
در چمن بلبل سراید
ای خدا مهدی نیامد

تا به کی این بی قراری
در غمش بی اختیاری
تا به کی گویم به زاری
ای خدا مهدی نیامد

آه آه از درد هجران
آه از دوریّ جانان
صبر من آمد به پایان
ای خدا مهدی نیامد

هست وصلش آرزویم
در صفا و مروه جویم
در طواف کعبه گویم
ای خدا مهدی نیامد

دل چو گُل خواهد شکفتن
مژدهء وصلش شنُفتن
تا به کی بایست گفتن
ای خدا مهدی نیامد

  • چهارشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:17
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت مهدی(عج) -(در گلشنِ ما غنچه صبا را نشناسد) * محمد عابد

677

حضرت مهدی(عج) -(در گلشنِ ما غنچه صبا را نشناسد) در گلشنِ ما غنچه صبا را نشناسد
صد عُقده به دل، عقده گشا را نشناسد

هر لحظه دعا بر لب و دلبستهء اسباب
درمانده، ره و رسمِ دعا را نشناسد

در طوفِ حرم ، شیفتهء وسوسهء نفس
در قبله، ولی قبله نما را نشناسد

هر کس نشناسد رهِ سر منزلِ عشقت
سوگند خدا را که خدا را نشناسد

مائیم که مستوجبِ هجریم، و گر نه
او را نتوان گفت وفا را نشناسد

هر کس که خورد جرعه ای از ساغرِ لَعلَت
گر خضر بُوَد، آبِ بقا را نشناسد

ما ساخته با دردِ فراقیم و لیکن
با ما دلِ ما رسمِ مدارا نشناسد

دل شد چو مکدّر، رخِ جانان ننماید
آئینهء پُرگَرد صفا را نشناسد

رنجورِ غمِ عشقِ تو ، درد است دوایش
بیمارِ تو درمان و دوا نشناسد

مستیم به یادِ تو به هر بزم که هستیم
غفلت زده این حال و هوا را نشناسد

رو تافته از عزّ قناعت پیِ دنیا
راهِ حرمِ سلم و رضا را نشناسد

پرسید رهِ کعبه کدام است دلِ من
گمگشته رهِ کرب و بلا را نشناسد

گفتم به خیالِ رخِ جانان که چو (عابد)
آن را نشناسم که شما را نشناسد

  • چهارشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:24
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

رباعی جمعه های انتظار * مرتضی محمودپور

1696

رباعی جمعه های انتظار جمعه‌های انتظار

پای قرار آمده‌ام ای قرار من
من بیقرار تو شده‌ام ای نگار
گفتم که جمعه آید و شاید ببینمت
گوپس‌چه‌گشته نرگسی نوبهار من

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • جمعه
  • 26
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 23:24
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

غزل حضرت مهدی(عج) -(ز روی عین عنایت خدای بنده نواز) *مرحوم مرتضی اشتری اصفهانی

632

غزل حضرت مهدی(عج) -(ز روی عین عنایت خدای بنده نواز) زِ روی عینِ عنایت خدای بنده نواز
به روی خلقِ جهان کرد بابِ رَحمت باز

زمانِ هجر گذشت و دلم از آن شاد است
که وصلِ یار مرا گشته هم دَم و دَم ساز

چو مرغِ حقّ نکنم سر بزیرِ پَر که مرا
نموده طائرِ شادی ببامِ دِل پرواز

به رفتم از خود و از هر چه بی نیاز شدم
یگانه دلبرِ من چون زِ ره رسیده به ناز

به بین که جلوه گر آمد در این همایون عید
هر آنچه بود خدا را درونِ پردهء راز

به روزِ نیمه شعبان مَهی طلوع نمود
که هست اَبروی او قبله گاهِ اَهلِ نماز

ولیّ عصر و زمان، حُجّتِ خدا مَهدی
که در مقام و جلالت نباشدش اَنباز

اِمامِ ذرّه نواز آن سپهرِ عدل و وِداد
که هست روی محبّان بسوی او به نیاز

گُمان مدار به اوُجِ کمالِ او برسد
اگر چه توسنِ اندیشه هست در تک و تاز

به حکمِ ذاتِ خدا، حیّ معدلت گستر
زمانِ سلطنتِ عدلِ او شود آغاز

کند ظهور و دَمد روحِ عافیت در خلق
یگانه مظهرِ ایزد، به صد مسیح اِعجاز

همیشه تا که بُود شامِ تیره در پیِ روز
مُدام تا که پِگاه از اُفق شود آغاز

بُود همیشه مُحبّش قرینِ بختِ جوان
شود هماره عَدویش دچارِ سوز و گداز

حقیقت یست مرا در سخن که پیدا نیست
به فکرِ مردمِ کوتاه بین و اَهلِ مجاز

مراست فخر که شعرم به یُمنِ دولت او
گرفته شیوهء نیکو بدین خجسته طراز

چه احتیاج بُود بر جلال و جاه جهان
زِ هر مقام مرا حبّ او بُود ممتاز

هر آنکه پای نهد در مسیرِ مدحَتِ او
به سرورانِ جهان نِی عجب کند گر ناز

مرا زِ درگه لطفت که مَنبعِ فیض است
زِ پایمردی خویش از سر کرم بنواز

بعید نیست زِ خیل سخنورانِ جهان
اگر به مدحِ تو شد (اشتری) بلند آواز

  • دوشنبه
  • 29
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 16:55
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت مهدی(عج) -(ای فروغِ ماهِ حُسن از روی رَخشانِ شما) * حافظ شیرازی

511

حضرت مهدی(عج) -(ای فروغِ ماهِ حُسن از روی رَخشانِ شما) ای فروغِ ماهِ حُسن از روی رَخشانِ شما
آب، روی خوبی از چاهِ زنخدانِ شما

عزمِ دیدار تو دارد جان بر لب آمده
باز گردد یا بر آید چیست فرمانِ شما

کس به دورِ نرگست طرفی نبست از عافیت
بِه که نفروشند مستوری به مستانِ شما

بختِ خواب آلودِ ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی روی رَخشانِ شما

با صبا همراه بفرست از رُخت گُلدسته‌ ای
بو که بویی بشنویم از خاکِ بستانِ شما

عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
گر چه جامِ ما نشد پر مِی به دورانِ شما

دل خرابی می‌ کند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جانِ من و جانِ شما

کی دهد دست این غرض یارَب که هم دستان شوند
خاطرِ مجموعِ ما زلف پریشانِ شما

دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندر این رَه کشته بسیارند قربان شما

ای صبا با ساکنانِ شهرِ یزد از ما بگو
کای سرِ حقّ ناشناسان گوی چوگانِ شما

گر چه دوریم از بساطِ قرب همت دور نیست
بندهء شاهِ شماییم و ثَنا خوان شما

ای شهنشاهِ بلند اختر خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاکِ ایوان شما

می‌کند (حافظ) دعایی بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعلِ شکّر افشان شما

  • سه شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 19:43
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت مهدی(عج) -(دیرگاهی است پناهندۀ این درگاهم) * محمّدحسین غروی اصفهانی

1648

حضرت مهدی(عج) -(دیرگاهی است پناهندۀ این درگاهم) دیرگاهی است پناهندهء این درگاهم
بَلکه عمری است که خاکِ رهِ این خرگاهم

گر چه در هر نفسی کالبُدم می میرد
به امیدِ تو بُوَد زنده، دلِ آگاهم

گاهی از ذُوقِ لبت، لاله صفت می شکُفم
گاهی از شوقِ قَدَت، شَمع صفت می کاهم

گر برانی زِ درم، از همه دَرویش تَرم
ور بخوانی به برم، بر همه شاهان شاهم

گر بوَد خشمِ تو، در خطّهء خاکم، ماهی
ور بوَد مِهر تو، بر قُبّهء گردون، ما هم

پرتویی گر زِ تو تابد به من ای چشمهء نور
شجرِ سینهء سینا و لِسانُ اللّهم

طورِ نُور است به اشراقِ تو ما را ظُلمات
خضرم، ار سایهء لطفِ تو بوَد همراهم

گر زِ چاهِ غم و نفرت تو نجاتم بخشی
یوسفِ مَملکتِ مصرم و صاحب جاهم

تیشهء ریشه کنِ قهرِ تو را من کو هم
کهربای نظرِ لطفِ تو را من کاهم

بستان دادِ من از طالعِ بیداد گران
ورنه در خرمنِ گردون زند آتش، آهم

تیره و تار شد از دودِ دلِ آیینه، فکر
ترسم آن آینهء حُسنِ جهان آرا، هم

(مفتقر) خاکِ رهِ گوشه نشینِ درِ توست
بهرِ او گوشهء چشمی، زِ شما می خواهم

  • سه شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 20:57
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

غزل حضرت مهدی(عج) -(جز به بوی تو مَشامِ دل و جان؛ عاطر نیست) * محمّدحسین غروی اصفهانی

454

غزل حضرت مهدی(عج) -(جز به بوی تو مَشامِ دل و جان؛ عاطر نیست) جز به بوی تو مَشامِ دل و جان؛ عاطر نیست
خاطری کز تو فَراغت طَلبد؛ خاطر نیست

سالکی را که دل از کف نَبَرَد جذبهء شُوق
گر چه عمری به سُلوک است؛ ولی سائر نیست

دیده ای را که بُوَد جز به تو هر سو نظری
به خدا در نظرِ اهلِ نظر؛ ناظر نیست

مرغِ دل در قفسِ سینه که سینای تو نیست
گر چه دستانِ زَمان است؛ ولی ذَاکر نیست

دلِ اربابِ حضور و هوسِ حور و قصور
حاش اللّه که چنین همّتشان؛ قاصر نیست

هر که در دامِ تو اُفتاد؛ بگردید خَلاص
عشق را اوّل اگر هست؛ ولی آخر نیست

دل به معمورهء حُسنِ تو بُوَد؛ آبادان
گر چه از باده خراب است؛ ولی بایر نیست

(مفتقر) را مگر از بندِ؛ تو آزاد کنی
بال و پَر بسته، چه پَرواز کند؛ قادر نیست

  • سه شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 21:01
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت مهدی(عج) -(جز به بوی تو مَشامِ دل و جان؛ عاطر نیست) * محمّدحسین غروی اصفهانی

589

حضرت مهدی(عج) -(جز به بوی تو مَشامِ دل و جان؛ عاطر نیست) جز به بوی تو مَشامِ دل و جان؛ عاطر نیست
خاطری کز تو فَراغت طَلبد؛ خاطر نیست

سالکی را که دل از کف نَبَرَد جذبهء شُوق
گر چه عمری به سُلوک است؛ وَلی سائر نیست

دیده ای را که بُوَد جز به تو هر سو نظری
به خدا در نظرِ اهلِ نظر؛ ناظر نیست

مرغِ دل در قفسِ سینه که سینای تو نیست
گر چه دستانِ زَمان است؛ وَلی ذَاکر نیست

دلِ اربابِ حضور و هوسِ حُور و قُصور
حاش اللّه که چنین همّتشان؛ قاصر نیست

هر که در دامِ تو اُفتاد؛ بگردید خَلاص
عشق را اوّل اگر هست؛ ولی آخر نیست

دل به معمورهء حُسنِ تو بُوَد؛ آبادان
گر چه از باده خراب است؛ ولی بایر نیست

(مفتقر) را مگر از بندِ؛ تو آزاد کنی
بال و پَر بسته، چه پَرواز کند؛ قادر نیست

  • چهارشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 12:23
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت مهدی(عج) -(ای شده بند پای جان طرۀ مُشگسای تو) * محمد عابد

856

حضرت مهدی(عج) -(ای شده بند پای جان طرۀ مُشگسای تو) ای شده بندِ پای جان طرّهء مُشگ سای تو
قبلهء جانِ عاشقان چهرهء دلرُبای تو

از غمِ غیر وا رَهد دل به جهان نمی نَهد
هر که چشید جُرعه از جامِ جَهان نَمای تو

ما همه عمر جانِ خود داشته ایم از آن عزیز
بو که شود به یک دَمی فدیهء خاکِ پای تو

از سرِ چینِ طرّه ات در دلِ ماست عُقده ها
جان به لبیم گُوشها دستِ گِره گُشای تو

کی به علاجِ دردِ من پای زِ در برون نَهی
شام و سحر به گردشم دورِ درِ سرای تو

سوزِ نیازِ من کند در دلِ عالمی اثر
کیست که نیست همچو من مَستِ مِیّ وِلای تو

ما همه بر بَقای تو دستِ دعا گرفته ایم
تا چه شود شَهنشها در حقِ ما دعای تو

وَصل تو کیمیای جان ما همه در هوای آن
خون شده قلبِ عاشقان از غمِ کیمیای تو

شب همه شب به شیونم پُر زِ سرشک دامنم
نالم و خواهم این منم وَصلِ تو از خدای تو

مسجد و دِیر و خانقه کرده به خود قَرار گه
صوفی و شیخ و رِندِ رَه در طلبِ لَقای تو

سَرو کُند سَمن کُند لَعل کُند یَمن کُند
بنگر و بُت شکن کُند مدحِ تو و ثَنای تو

خورده زِ خوانِ نعمتت بسته میان به خدمتت
هست رَهینِ منّتت هستیِ ما سوای تو

ذکرِ تو نغمهء مَلک ذاتِ تو لنگرِ سَمک
مهر به دور در فلک با نظرِ رضای تو

از تو مدارِ آسمان از تو قرارِ خاکدان
خلق نموده لامکان کُون و مَکان برای تو

دیده به نفسِ خود روا سعی بجا و نا بجا
هیچ ندیده جز خدا عقل به ماورای تو

مهرِ رُخت چو سر زند ظلمتِ ظلم بشکند
سایه به عالم افکند چَتر بر هُمای تو

عدلِ تو راهبر شود دورِ ستم به سر شود
زود شود اگر شود رای خدا و رای تو

خسروِ ما سوا تویی حُجتِ کِبریا تویی
جود تویی سَخا تویی چشمِ من و عَطای تو

با نظری پُر از عَطا چارهء دردِ من نما
غیر نیم شهنشها (عابدم) آن گدای تو

  • چهارشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 12:27
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت مهدی(عج) -(هزار خرمنِ گل در رَهش زِ بوسه بچینم) * محمد عابد

994

حضرت مهدی(عج) -(هزار خرمنِ گل در رَهش زِ بوسه بچینم) هزار خرمنِ گل در رَهش زِ بوسه بچینم
اگر زِ پرده در آید نگارِ پَرده نشینم

نه غیرِ عشقِ رُخِ اوست سرنوشتم از اوّل
ببین بچشمِ بصیرت خطوطِ لُوحِ جَبینم

فتد به جامِ بُلورینِ دل چو نقشِ جمالت
رود زِ یاد، حَدیث نگارخانهء چینم

به روزِ واقعه گر مَنظرم جَمالِ تو باشد
زِ دل رود غمِ آشوب روزِ باز پَسینم

نیم کَلیم که باشد به طور قُربِ مَقامم
ولی به وصفِ تو مدلول لایکاد یُبینم

تو آفتابی و من ذَرّه وار جذبِ جَمالت
تو نُورِ چرخِ جَلالی و من غُبارِ زمینم

حیات را چه صفایی به دور دوری رُویت
خوشا زِ مرگ اگر جلوهء جمالِ تو بینم

نداد همّت من تن به منّتِ همه عالم
ولیک هستیِ خود را به نعمت تو رَهینم

همه وِلای تو هستم، همه زِ جامِ تو مَستم
هزار شُکر خدا را که آفریده چِنینم

بُوَد زِ خوانِ نَوالِ تو هر چه هست نَصیبم
مقیمِ کوی تو هستم به هر کجا که نِشینم

نیم چو خضر پیّ آبِ زندگی که زِ لَعلت
چشانده اند به روزِ ازَل زُلالِ مُعینم

کجا روم زِ حریمت که عشقِ توست سرِشتم
دوای خود زِ که جویم، که با غمِ تو عَجینم

صبا سلام زِ (عابد) رَسان به کوی نگاری
که تارِ طرهء او هست رشتهء دل و دینم

  • چهارشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 12:28
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

انتظار فرج -(صد هزاران اولیاء رو بر زَمین) * عطار نیشابوری

1139
2

انتظار فرج -(صد هزاران اولیاء رو بر زَمین) صد هزاران اولیاء رو بر زَمین
از خدا خواهند مَهدی را یَقین

یا الهی مهدییّ از غیب آر
تا جهانِ عَدل گردد آشکار

مهدی و هادی و تاجِ انبیاء
بهترینِ خلق و بَرجِ اولیاء

ای ولای تو مُعَین آمده
بر دل و بر جانِ روشن آمده

ای تو خَتمِ اولیاء اندر جهان
در همه جان ها نَهان چون جانِ جان

ای تو هم پیدا و پنهان آمده
بنده #عطّارت ثَنا خوان آمده

آنچه من دیدم همه دیدِ تو بود
وآنچه من کردم زِ تقلیدِ تو بود

ای به هر قرنی تو پیدا آمده
در میانِ جان مُصّفا آمده

عاشقان را عشقِ تو کرده است مَست
عارفان را جامِ عُرفان دِه بدست

ای تو هم معشوق و هم عشقِ الَست
عشقِ تو برده است خود ما را زِ دست

دستِ ما و دامنِ تو ای اَمیر
این فقیرِ مُبتلا را دست گیر

من پناهِ خود به تو آورده ‌ام
حُبِ تو با شیرِ مادر خورده ‌ام

هر که او شِرک آورد در دینِ تو
مَست گردد عاقبت از کینِ تو

هر که را حُبِّ تو باشد پیشوا
خلق را باشد یقین او رَهنما

حُبِّ تو میراث باشد بنده را
چون ننازم طالعِ فرخنده را

باز آیم با سرِ احوالِ خویش
تا کنم خود شرحِ قیل و قال خویش

این کتابم از غَرایب آمده است
مظهرِ سرَّ عَجایب آمده است

گفتم از سرَّ عَجایب های خویش
ساختم مرهم پیِ دلهای ریش

  • چهارشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 12:29
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 مختار وطن پرست

انتظار فرج -(آن یار سفر کرده اگر از سفر آید) * مختار وطن پرست

510

انتظار فرج -(آن یار سفر کرده اگر از سفر آید) آن یارِ سفر کرده اگر از سفر آید
عُشّاق جهانْ از غم و محنت بِدَر آید

اُمّيدِ سَحَر، روشنیِ شمسِ دل آراست
خورشید بتابان، که دو صد مهر بَر آید

از هجرِ تو جان بر لبم و هست امیدم
کز وصلِ تو جانی به دل مُحتَضَر آید

بس شعله زِ عشقت به دل افتاده و ترسم
کز سوزِ درونم به دو عالم شرر آید

تُرکانه بکن غارتِ دل ای بتِ یَغما
دل بِهْ که به تاراجِ تو زیر و زَبَر آید

ما رازِ تو در پردهء اسرارِ نهادیم
لیکن چکنم دیدهء ما پرده دَر آید

یعقوبم و بینایی من رفت زِ دیده
الّا که زِ پیراهنِ وصلت بصر آید

خورشیدِ حقیقت شود و مهرِ جهانتاب
از شمسِ تو بر ذَرّه اگر یک نظر آید

شاها نظری گر فکنی کِلْكِ (نگین) را
صد گنجِ سخن از قلمش چون گُهَر آید

  • چهارشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 12:32
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 مختار وطن پرست

غزل حضرت مهدی(عج) -(ای همنفسِ دلها وی مونسِ تنهایی) * مختار وطن پرست

597

غزل حضرت مهدی(عج) -(ای همنفسِ دلها وی مونسِ تنهایی) ای همنفسِ دلها وی مونسِ تنهایی
شُوریده ام از عشقت ای مایهء شیدایی

بی روی بهارانت گلگشت چکار آید
آیا چه شود چون سرو در صحنِ چمن آیی

اهریمن و دیو و دَد افرشته دلان سوزد
باز آی سلیمانا ای نُورِ اَهورایی

هر دیده که بنشاند گردِ رهِ دیدارت
در منظرِ جان و دل هر لحظه هُویدایی

از دیدهء دریایی سیل است روان هر شب
این سیل کُند ویران اَیّامِ شکیبایی

تنها به بیابانها سر گشته و حیرانی
چونست حبیبِ دل خلوتگه تنهایی؟

زَاسرارِ لبِ خاموش وز دیدهء خونینت
سرّی به دلم افکن ای سرَّ سُویدایی

طاقت به دل و دیده از هجرِ تو ما را نیست
ایکاش فرو ریزد این طاقِ مُعمّایی

سرمایهء دین و دل رفت از کفِ ایمانم
با عشقِ رُخِ خوبت کردیم چو سودایی

صد عقده زِ عشقِ تو در کارِ منست ای جان
از کارِ دلِ خونم کِی عقده تو بُگشایی

از هجر چه گویم من کز دیده هُویدا هست
از وصل چه می جویم جز ماهِ تماشایی

عالم همه تاریک است از ظلمتِ جهلِ خلق
از مشرقِ خود برخیز ای شَمسِ تَجلّایی

نوری به دل و جان زن، از مطلعِ جاویدان
جان را تو مُنوّر کن از مهرِ دل آرایی

هر چند که سنگم من از مهر (نگینم) کن
جایی که زِ روی خود خورشید بیارایی

  • چهارشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 12:34
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

انتظار فرج -(دنیا رود بسوی مُراد و مَرامِ ما) *مرحوم سیّد حسین کهنمویی

1988

انتظار فرج -(دنیا رود بسوی مُراد و مَرامِ ما) دنیا رود بسوی مُراد و مَرامِ ما
مردم در انتظارِ ظهورِ اِمامِ ما

روزی روند این همه گندیده بویها
لذّت برد زِ عطرِ گلِ دین مشامِ ما

روزِ قیام قائمِ آلِ محمّدی
چرخِ سپهر، سیر نماید بکامِ ما

روزِ ظهور حُجة حق صاحب الزمان
سر لوحهء صحایفِ عدل است نامِ ما

هر آنکه هست مُنکر و باور نمیکند
بر ضدَّ ظلم نِهضتِ ما و قیامِ ما

یا هر که هر چه می شنود طَعنه میزند
بر پیشگاهِ هر دو، به بَر این پیامِ ما

دادند مُسلیمنِ جهان اِمتحان خویش
ای مدّعی، به بند لب از اِتهامِ ما

تاریخِ صدرِ اوّل اسلام را بخوان
دانی عیارِ قدرتِ ما اِهتمامِ ما

بودیم زیرِ پرچمِ توحید، مُتّحد
سر مشق بود بر همه نَظم و نظامِ ما

در سایهء برادری و اِتّحاد بود
شهزادگان شدند کنیز و غلام ما

روزی که مُسلمین همه بودند مُتّحد
در شرق و غرب، بارقه میزد حسامِ ما

مردم زِ بندِ ظلم و غم آزاد میشدند
گردنکشانِ جامعه بودند رامِ ما

روزی که غرب بی خبر از علم و فن بود
بُد، تکیه گاهِ صنعت و دانش مقامِ ما

در نزدِ اهلِ صنعت و علم و کمال و فضل
همواره بود حرمتِ ما، احترامِ ما

کانونِ علم و مرکزِ تبلیغ داشتیم
با نشرِ دین بود، بقاء و دوام ما

دانی چه شد که بندهء بیگانگان شدیم
رفت آن جلال و شوکت و آن اِحتشامِ ما

آئینۀ وفاق گرفت از نفاق زنگ
با سنگِ ظلم و جور شکستند جامِ ما

از فرطِ اِحتیاج به دریوزگی رویم
دین کرده است یاریِ کافر حَرامِ ما

سُست عُنصری و تَنبلی و عیش و نوش بود
کردند کم زِ ارزشِ ما، تَلخ کامِ ما

خواریّ ما زِ مذهب و قرآن و دین مَدان
حُجّت تمام کرده خدا بر تمامِ ما

عزّت برای مردمِ دین دار و متّقی است
بر دینِ خود عَمل کند آیا کُدام ما

بیگانه گان نخفته و بیدار مانده اند
راحت کنند خواب گه ما، منام ما

امروز اگر ظُهور نماید اِمامِ عَصر
خود اِنتقام میکشد از خاص و عامِ ما

گر توبه کرده باز به قرآن عمل کنیم
عزّت بگیرد از کفِ ذلّت زِمام ما

آنگه خوش است مُنتظِرِ مُنتظَر شویم
گردد به دورِ حق عملِ ما کلام ما

با آخرین فنون و سلاح و قوای جنگ
از دشمنانِ خویش کشیم اِنتقام ما

طعنه مَزن که با کمیّ عدّهُ قُوا
آیا چگونه خوش گذرد صبح و شامِ ما

با یاریش به معرکه گیرانِ جنگِ بدر
محوِ عدو نمود، حق لاَینام ما

هر شخص را که عامل قرآن و شرع دید
بر (کهنموئی) است رساند سلامِ ما

  • چهارشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 19:18
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

بی تو چقدر غصه به عالم اضافه شد * مرضیه عاطفی

1653

بی تو چقدر غصه به عالم اضافه شد بی تو چقدر غصه به عالم اضافه شد
باران گرفت و بر دل من غم اضافه شد

بالا گرفت دردم و بر زخم انتظار
با دست مهربان تو مرهم اضافه شد

میخواستم به یاد تو باشم شبانه روز
اما بر اضطرارِ دلم کم اضافه شد

لعنت به نفْس ِ شعله وری که تمام عمر
هم بست دست و بال مرا، هم اضافه شد

اصلا برای گریهٔ بر داغ دیدنت
بر چشم ِ کعبه، چشمهٔ زمزم اضافه شد

با دست کردگار به خیلِ زنان اگر-
-یک زن به نام ِ حضرت مریم اضافه شد-

-تنها بهانه بود که عیسی بیاورد
اینگونه در سپاه تو آدم اضافه شد

ذکر «بنفسي أنت» به روی لبم نشست
در قلب من هوای تو هردم اضافه شد

این هفته هم به جمعه رسید و نیامدی
بر غیبتت دوباره گمانم اضافه شد!

  • جمعه
  • 21
  • آبان
  • 1400
  • ساعت
  • 12:17
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا صاحب الزمان _تو غایت آمال زمینی وزمانی * اسماعیل تقوایی

707

یا صاحب الزمان _تو غایت آمال زمینی وزمانی یا صاحب الزمان

تو غایت آمال زمینی وزمانی
محبوب خداوندی وموعود نهانی

در غیبت کبرایی ودور از نظر ما
ناظر تو به اعمال همه منتطرانی

ای حجت ثانی عشر، ای مهدی زهرا
تو مصلح دورانی وتو جان جهانی

دیریست که محروم ز دیدار تو باشیم
جوییم به هر نقطه زروی تو نشانی

ای روح عدالت شده مظلوم فراوان
بازآ به ظهورت برسان خط امانی

عجل فرجک گشته بیان همه عالم
رحمی وبیا صاحب ما، گرکه توانی

هرچند نباشیم هر آنکس که تو خواهی
امید که مارا تو ز درگاه مرانی

شعر :اسماعیل تقوایی

  • جمعه
  • 21
  • آبان
  • 1400
  • ساعت
  • 20:01
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

رباعی در فراق امام زمان(عج)جمعه‌های بیقراری * مرتضی محمودپور

1144

رباعی در فراق امام زمان(عج)جمعه‌های بیقراری جمعه‌های بیقراری

هزار ساله شدی چشمانم به راهت ماند
نگاه خسته‌ی ما در ره سپاهت ماند
چه میشود که بیایی و مونسم گردی
اگر چه بر دل ما نقشی از نگاهت ماند

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • جمعه
  • 12
  • فروردین
  • 1401
  • ساعت
  • 13:13
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

جمعه‌های انتظار * مرتضی محمودپور

564

جمعه‌های انتظار جمعه‌های انتظار

ای کاش که این جمعه ترا میدیدم
گلبوسه ز خاک قدمت میچیدیدم
هرچند گنهکارم و آلوده ولی
از بین همه فقط ترا بگزیدم

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • جمعه
  • 3
  • تیر
  • 1401
  • ساعت
  • 03:54
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا صاحب الزمان_در غیبت او ما همگی منتظرانیم * اسماعیل تقوایی

689

یا صاحب الزمان_در غیبت او ما همگی منتظرانیم یا صاحب الزمان

در غیبت او ما همگی منتظرانیم
در حسرت دیدار رخ جان جهانیم

هر جمعه بیاید به تمنای ظهوریم
خواهان نمایان شدن ماه نهانیم

یعقوب دل منتظران در طلب اوست
ما در پی پیراهن آن یوسف جانیم

در جاده عشقی ازلی چشم براهیم
هر گام، ز گمگشته به دنبال نشانیم

بسته ست، بهار بشریت به ظهورش
با غیبتش افسرده ودر فصل خزانیم

مولا مددی لایق دیدار تو باشیم
از سوی تو ما منتظر خط امانیم

گر بانگ انالمهدی تو گوش نوازد
آماده که در راه تو جان‌ها بفشانیم

ای شمس شموس حجج پاک الهی
مگذار که در حسرت دیدار بمانیم

شعر:اسماعیل تقوایی
٢٨/۵/١۴٠١

  • جمعه
  • 28
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 22:04
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 رضا رسول زاده

امام زمان(عج) -( در عاشقی، تحمّلِ هجران به من رسید ) * رضا رسول زاده

652

امام زمان(عج) -( در عاشقی، تحمّلِ هجران به من رسید ) در عاشقی، تحمّلِ هجران به من رسید
سرگشتگی به کوه و بیابان به من رسید

کشتیِ دل، به نیل و فراتم به گِل نشست
از دوری ات، دو دیده ی گریان به من رسید

هر روز شعله های فراقِ تو گُر گرفت
قلبِ کباب و سینه ی سوزان به من رسید

دندان گرفته ام جگرم را که خون شده
دردی که ره نداشت به درمان، به من رسید

جانم اگر چه هدیه ی با ارزشی نبود
شکر خدا نگاهِ سلیمان به من رسید

باید فقط به سَر بزنم، چاره ای که نیست
دستی که مانده دور زِ دامان، به من رسید

گفتم که می رسی و دل آباد می کنی
آخر چه کردم این دلِ ویران به من رسید

آشفتگی به خاطر تو مَسلکِ من است
من شاکرم که حالِ پریشان به من رسید

قسمت شدند تا که مقاماتِ عالیه
زوزه کشی به دَرگهِ سلطان به من رسید

خون ها به خاک ریخت و سَرها به نیزه رفت
تا اینکه ذکرِ نابِ "حسین جان" به من رسید

  • سه شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 13:28
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد