غایب فقط من هستم و حاضر فراوان است
ابیات من مشقی سیا ه است و هر شعرِ
در دفتر و دیوان تو فاخر فراوان است
می خواستم تنها کسی باشم که وصفت کرد
اما گمان در وصف تو شاعر فراوان است
من نا امیدم با کلاف اشک در دستم
وقتی برای دیدنت تاجر فراوان است
نقل است میگویند حاجت میدهد چشمت
بر آن دخیل و دور آن زائر فراوان است
بازار تو داغ از مسلمان هاست اما من
بی دینم آخر دور من کافر فراوان است
......
این روز ها هم میرود یک روز می بینی
عاشق منم و عشق در ظاهر فراوان است
- شنبه
- 22
- تیر
- 1392
- ساعت
- 12:13
- نوشته شده توسط
- یحیی