شعر امام زمان (عج)

مرتب سازی براساس

در فراق امام زمان (عج) ( ای کاش شبی لایق دیدار تو باشم) *

2072
1

در فراق امام زمان (عج) (  ای کاش شبی لایق دیدار تو باشم) ای کاش شبی لایق دیدار تو باشم
از پرده دل راز نگهدار تو باشم
دستم تهی ونیست کلافی به بساطم
تابر سر بازار خریدار توباشم
یک عمر به دنبال امان بودم وصحت
منت نه و بگذار که بیمار توباشم
ای سایه لطفت همه جا روی سرمن
بگذار که در سایه دیوار توباشم
ای کاش شبی آیدودرجامع سهله
با چشم دلم زائر رخسار توباشم
مجید رجبی

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 20:48
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

در فراق امام زمان (عج) ( آنجا که لحظه ها به شما پشت می کنند ) *

1280
1

در فراق امام زمان (عج) ( آنجا که لحظه ها به شما پشت می کنند ) آنجا که لحظه ها به شما پشت می کنند
یا پنجه ها مقابلتان مشت می کنند
آنجا که نوشهای شما نیش می شود
خلق زیاده خواه کم اندیش می شود
آنجا که اسب آمدنت تند می دود
جا، بهر پارک کردنتان طفره می رود
آنجا که ابرهای ظهور تو لاله کار
باید به شوره زار ببارد نه مَرغزار
آنجا که چشمها به شما دل نبسته اند
فرسنگها جلوتر از این بار بسته اند
آنجا که از تلألؤ تو غافلست شهر
دنبال روشنایی کم مصرف است شهر
آنجا که باغ بی تو تأسف نمی خورد
کنعان غم جدایی یوسف نمی خورد
آنجا که باز مُهر تغافل به جبهه هاست
یوسف اسیر چاه خودی ساز فتنه هاست
آنجا که کرده شعله حق مسلکی اُفول
تا گردن است دیده مردم درون پول
آنجا که هست اهرم خدمت

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 20:50
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( یارا به یاری من بی یار کن شتاب) *

1032
1

در فراق امام زمان (عج )  (  یارا به یاری من بی یار کن شتاب) یارا به یاری من بی یار کن شتاب
افتاده ام بدون تو در رنج بی حساب
از روزن امید به تو رو زدم ،چرا
افتاده بین چشم من و روی تو حجاب؟
با کور رنگی بصر من چه می کنی؟
رنگین کمانِ بارشَ باران ِ پر حباب
دریا! که تشنگان ز زره مانده ایم ما
بیتابِ موجهای تو و لحظه های آب
پیداست تاکنون عوض من تو کرده ای
من را برای خویشتن از قبل انتخاب
با خارهای راه وصالت نوشته ام
در دفتر خیال خودم خاطرات ناب
این روزها برای تو تنها غریبه ام
ای آسمان بپرس نشانم از آفتاب
شاعر؟؟؟

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 20:52
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج) ( چون گذشته از چه با ما بد مدارا می کنی؟ ) *

1146
2

در فراق امام زمان (عج) ( چون گذشته از چه با ما بد مدارا می کنی؟ ) چون گذشته از چه با ما بد مدارا می کنی؟
با خم ابروی خود در سینه غوغا می کنی
من مریض عشقم و در بستر بیماریم
نازنینا درد عشقم کی مداوا می کنی؟
یوسف مصر ار نشیند در کمین خال تو
صد چو یوسف را بسان صد زلیخا می کنی
گر زنی پر در هوای چشم گوهر بار من
قطره قطره اشک چشمم را چو دریا میکنی
ای که راهت را ز راه ما جدا بنموده ای
بین دشمن دوستان را خوار و رسوا می کنی
این شنیدستم که دور از چشم ما ای مه لقا
خلوتی داری و با بیگانه سودا می کنی
این یقین دانم اگر افتد گذارت بر دلم
در خرابات دلم جایی تو پیدا می کنی
شاعر؟؟؟

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 20:53
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج) ( با یاد یاران صبح وشب طی می شود ایام من ) *

1147
1

در فراق امام زمان (عج) ( با یاد یاران صبح وشب طی می شود ایام من ) با یاد یاران صبح وشب طی می شود ایام من
مستی است کار روزم و سوز است کار شام من
خون دل واشک بصر مهجوری و سوز سحر
این جمله با هم سر به سر شرحی است بر آلام من
ترسم از این است ای صنم ای یار سیمین پیکرم
بنشیند از بهر جفا مرغ اجل بر بام من
راه عبورم باز کن گلناز من کم ناز کن
با خود مرا همراز کن می ریز اندر جام من
درهر زمان و هر مکان نام تو دارم بر زبان
در دفتر عشاق خود بنویس اکنون نام من
خال لب تو دانه و در دام عشقت من اسیر
هر طعمه ای حسرت کش یک دام همچون دام من
دست گدایی می زنم بر دامنت ای ذوالنعم
تا با نگاهی بر دلم شاید برآید کام من
شاعر؟؟؟

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 20:54
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( دیده بیدار من دیده بیدار تو ) *

1145

در فراق امام زمان (عج )  (  دیده بیدار من دیده بیدار تو ) دیده بیدار من دیده بیدار تو
عمر گذشت و نشد فرصت دیدار تو
در به درم ای طبیب چاره دردم بجوی
هست فقط دست تو داروی بیمار تو
روز به شب، شب به روز،طی کنم اما هنوز
نیست مرا حظی از جلوه رخسار تو
طبع بلندت منیع جاه و جلالت رفیع
دیده مدهوش عقل در عجب از کار تو
نامه سیه دل خراب وای ز روز حساب
گو چه دهد در جواب،عبد گنهکار تو
ره به سما می بری بوی خدا می دهی
یاس فرح بخش من ای گل و من خار تو
کم بنشین با رقیب این عمل از تو عجیب
منفعلم گر چه از رحمت سرشار تو
کوی تو دارالشفا خواجه مُلک وفا
هر چه کنی حکم کن این تو و دادار تو
شاعر؟؟؟

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 20:55
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( بدان امید که بوسم رواق منظر تو ) *

1041

در فراق امام زمان (عج )  ( بدان امید که بوسم رواق منظر تو  ) بدان امید که بوسم رواق منظر تو
نشسته ام به گدایی هنوز بر در تو
مرا که نیست ز سرمایه حاصلی جز مهر
خدا کند نشود باز مِهرم از سر تو
نگاه روز نخستینت از بهشتم بِه
امان امان ز شرار نگاه آخر تو
هنوز شوق خیال تو در سرم باقیست
منم که هیچ نگنجم درون باور تو
چه روزها که بیابان وصل طی کردم
رسید صدمه به پایم ز ریگ اخگر تو
به دوش وقت سحر با حبیب می گفتم
تو را چه می شود آیم اگر به محضر تو
بگیر هاله ز رخ ماه من که جان جهان
نهفته در صدف جبهه منور تو
شاعر؟؟؟

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 20:56
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( کی سپری فصل خزان می شود؟ ) *

1002
1

در فراق امام زمان (عج )  ( کی سپری فصل خزان می شود؟ ) کی سپری فصل خزان می شود؟
کی سحر و وقت اذان می شود؟
ود فرج از دل تنگ زمان
کی سوی گلزار روان می شود؟
باز زِ یُمن قدمش گفته اند
عالم فرتوت جوان می شود
یوسف از ین دیرتر آیی تگر
قامت یعقوب کمان می شود
خوبتر و برتر و بالاتری
بیشتر از آنچه بیان می شود
چشمه خورشید محبت بتاب
ورنه دل از دیو و دَدان می شود
ای دل از ین بیش مزن دست و پا
هر چه خدا خواست همان می شود
شاعر؟؟؟

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 20:59
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( از راه می رسد سحر و زنده می شوم) *

931

در فراق امام زمان (عج )  (  از راه می رسد سحر و زنده می شوم) از راه می رسد سحر و زنده می شوم
از یادها نرفته و پاینده می شوم
چون ذرّه ام ،اگر چه نیم قابل تو لیک
با مِهر تو چو مِهر درخشنده می شوم
اری!نگاه کن که به یک گوشه نگات
مشمول عفو خالق بخشنده می شوم
جانا ز لطف گر نپیذیری مرا مدام
سر خورده تر زپیش و سرافکنده می شوم
محروم لااقل ز دعایت مکن مرا
ر مصر جان عزیز نشد بنده می شوم
هر چند ای عزیز گر آیی ،زلطف خویش
در وقت مرگ،پیش تو شرمنده می شوم
اما در آن نفس که همه غرق گریه اند
من با نظر به روی تو در خنده می شوم
شاعر؟؟؟
منبع:شیعتی

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:00
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( از سوز سحر نیست مرا حظّ و نصیبی ) *

881

در فراق امام زمان (عج )  ( از سوز سحر نیست مرا حظّ و نصیبی ) از سوز سحر نیست مرا حظّ و نصیبی
بیمار من عمریست به دنبال طبیبی
جانا عوض این همه دوری و ملامت
گهگاه سراغی ز دل افکار غریبی
هر لحظه که از ساحت قدس تو شوم دور
افتد به دلم فتنه و آشوب عجیبی
این بار اگر رفتی ازین خانه مبادا
با آمدنی باز دلم را بفریبی
یا دار بنا کن که هوادار تو هستم
ا همچو مسیحم بنما نقش صلیبی
از فرصت رفته نتوان چشم بپوشید
بگذشت دمی با تو گاهی به رقیبی
باشد که سرانجام به پایت فتدم سر
در پاسخ عمری که خزان شد به شکیبی
شاعر؟؟؟

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:01
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( ز گردش شب و روزم ملولم و نگران ) *

988
1

در فراق امام زمان (عج )  (  ز گردش شب و روزم ملولم و نگران ) ز گردش شب و روزم ملولم و نگران
چنانکه رفته ز دستم حساب روز و شبان
گذشته آب ز سر را ملال رفتن نیست
من از خیال تو صرفنظر کنم یا جان؟
من ار به پای پیاده پِیت شوم سخت است
ولیک از تو قدم رنجه کردن است آسان
مرام عاشقی ای ساقی از کجا داری؟
که خون به جام دلم کردی و کنی اینسان
بیا شبی به نوایی قرار قلبم باش
به نغمه های حجازی و صوت خوش اَلحان
مرا به شرط مروت به راه آوردی
به عهد خویش بمان تا بماندم ایمان
به درد خویش چه سازم کجاست درمانم؟
قضا به وصل کند دلخوشم قَدَر هجران
بیا که یوسف کنعان به فیض دیدن تو
اگر رسد سر انگشت می کند بریان
به دیده هر چه که دیدم دلم همان می خواست
مراد دیده و دل هر دو را تویی یکس

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:02
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( باران ببار تا که بهاری ترین شوم ) *

1056

در فراق امام زمان (عج )  ( باران ببار تا که بهاری ترین شوم  ) باران ببار تا که بهاری ترین شوم
از یاس هم گذشته و خوشبوترین شوم
خورشید طاق هفتم هفت آسمان و یا
ماه تمام چهره اهل زمین شوم
عمری بود که در به در یار غایبم
کی مورد عنایت آن بی قرین شوم؟
با بدترین بساز که شاید ازین گذر
یضی دهد نگاه تو و بهترین شوم
خود را میان دوزخ اعمال دیده ام
با تو مگر میان بهشت برین شوم
شیطان به پای هر قدمم دام کرده پهن
کهف الحصین! چگونه جدا زان لعین شوم؟
شرمنده ام که فطرت پاکم ز دست رفت
باور نمی شد آخر کار اینچنین شوم
عمری خیانت از من گمراه دیده ای
ای کاش زیر دست تو قدری امین شوم
شاعر؟؟؟

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:04
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( خداوندا چرا روزم سیاه است ) *

1185
1

در فراق امام زمان (عج )  (  خداوندا چرا روزم سیاه است ) خداوندا چرا روزم سیاه است
چرا تا صبح چشمانم به راه است
چرا نومید می باشم خدایا
کخ نومیدی خودش جرم و گناه است
چرا تاریک گشته روزگارم
چرا عالم به پیش من سیاه است
چرا پنهان زچشم خلق گشته
کسی که بر جهان پشت و پناه است
به هرجا می روم ره بسته بینم
چرا بسته به رویم شاهراه است
برای رفتن در خانه او
چرا مانع زمن جند و سپاه است
چرا حکم خدا اجرا نگردد
چرا بسته به رویم دادگاه است
خداوندا چرا مهدی نیامد
که او هم دادرس هم دادخواه است
رضایی سوخته از هجر رویش
دو چشم اشکبار او گواه است
شاعر؟؟؟

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:05
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( کو آتشی که شعله زند بر وجود من ) *

1389

در فراق امام زمان (عج )  ( کو آتشی که شعله زند بر وجود من  ) کو آتشی که شعله زند بر وجود من
کو شعله ای که اب کند تار و پود من
دل سوزد از شراره بی اعتناییت
جانا عنایتی بنما بر وجود من
پیشانی ام به نقش و نگارت مزین است
نازت کشیده عکس نیاز سجود من
گر سینه چاک دوست بدانم که دل خطاست
عشق عزیز یار کجا و حدود من
آن یار دلنواز اگر هم مرا زند
بر او سلام و حمد و ثنا و درود من
ای مهر روح پرور تو مانع سقوط
ای نام دلربای تو ذکر صعود من
یارا نثار محضر پاک تو خون من
جانا فدای غشق تو بود و نبود من
از ذره هم ذلیل ترم در حریم تو
نور ولایت است است دلیل نمود من
مهر علی و آل ضمیمه اگر نبود
دیگر بها نداشت قیام و قعود من
با نامه سیاه مرا رو سپید کن
باشد دعای سبز فرج چون سرود

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:06
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( تک سوار حجاز ادرکنی ) *

2008
2

در فراق امام زمان (عج )  (  تک سوار حجاز ادرکنی ) تک سوار حجاز ادرکنی
ای مرا چاه ساز ادرکنی
قبله عشق و کعبه امّید
روح سوز و گداز ادرکنی
دین من یک کرشمه از تو بود
نیت هر نماز ادرکنی
تو امام نیازمندانی
ای مسیحای ناز ادرکنی
هر چه دارم تصدق سر توست
ای زما بی نیاز ادرکنی
کربلا هست چشم بر راهت
ای شه یکه تاز ادرکنی
کی شود صبح جمعه پنجره ها
روی به سوی تو باز ادرکنی
دل مهیای غارت است بیا
آرزویم زیارت است بیا

شاعر؟؟؟

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:08
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( تک سوار حجاز ادرکنی ) *

1390
1

در فراق امام زمان (عج )  (  تک سوار حجاز ادرکنی ) تک سوار حجاز ادرکنی
ای مرا چاه ساز ادرکنی
قبله عشق و کعبه امّید
روح سوز و گداز ادرکنی
دین من یک کرشمه از تو بود
نیت هر نماز ادرکنی
تو امام نیازمندانی
ای مسیحای ناز ادرکنی
هر چه دارم تصدق سر توست
ای زما بی نیاز ادرکنی
کربلا هست چشم بر راهت
ای شه یکه تاز ادرکنی
کی شود صبح جمعه پنجره ها
روی به سوی تو باز ادرکنی
دل مهیای غارت است بیا
آرزویم زیارت است بیا

شاعر؟؟؟

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:12
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( اين من وَ او بدون شما، ما نمي شود ) *

1093

در فراق امام زمان (عج )  (  اين من وَ او بدون شما، ما نمي شود ) اين من وَ او بدون شما، ما نمي شود
با تو سكوت، غرق معمّا نمي شود
با ديده اي كه باز به نامحرمان شده
مي خواستم ببينمت، امّا نمي شود
اينجا ميانِ مردم نامردِ شهر ما
يك مرد هم براي تو پيدا نمي شود
داريم ادّعا كه گل نرگس علي
با اين همه حبيب كه تنها نمي شود
امّا ميانِ ذكرِ قنوت و گهِ دعا
يك دست هم براي تو بالا نمي شود
در بين لحظه ها و مكان ها و يادها
جايي براي بودنتان وا نمي شود
اينجا تمام بود و شد و هست هايمان
نابود و نيست شد همگي با نمي شود
اين است حرفِ آخر اين نسل روسياه
وقتي دگر بيا كه حالا نمي شود!
منبع:شیعتی
مجيد لشكري

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:16
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( درد فراق یوسف زهرا شدید شد ) *

2018
2

در فراق امام زمان (عج )  (  درد فراق یوسف زهرا شدید شد ) درد فراق یوسف زهرا شدید شد
یعقوب روزگار دو چشمش سپید شد
امید انتظار دل نا امید ها
امید هم ز آمدنت نا امید شد
از عشق ناله خیزد و از هجر درد و غم
غم ناله می کند که فراقت مدید شد
بزم وصال مطلبد جان ز عاشقان
خوشبخت انکه در ره جانان شهید شد
در پیشگاه یوسف زیبای فاطمه
صد ها هزار یوسف مصری عبید شد
از کثرت گناه و خطاهای بی شمار
راه وصال من به سرایت بعید شد
تا شد غلام حلقه به گوش تو (هاشمی)
دنیا و آخرت به حقیقت سعید شد

سید حسین هاشمی نژاد

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:17
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( اي دل شيداي ما گرم تمناي تو ) *

2575
9

در فراق امام زمان (عج )  ( اي دل شيداي ما گرم تمناي  تو  ) اي دل شيداي ما گرم تمناي تو
کي شود آخر عيان طلعت زيباي تو
گرچه نهاني زچشم دل نبود نا اميد
مي رسد آخر به هم چشم من و پاي تو
زاده نرگس تويي ديده چو نرگس به ره
مانده که بيند مگر لاله حمراي تو
تيره بماند جهان نور نتابد زشرق
تا ندهد روشني روي دلاراي تو
اين همه نو دولتان غره به جاه وجلال
کاش کند جلوه اي غره ی غراي تو
باش که فرعونيان غرق ستم ناگهان
خيره شود چشمشان از يد بيضاي تو
از بشر بت پرست جد تو بتها شکست
بت شکن آخرست همت والاي تو
گوش بشر پر شده ست از رجز اين وآن
بار خدايا به گوش کي رسد آواي تو
سوخت ضعيف از ستم پاي بنه درميان
تا بکشد انتقام دست تواناي تو
نور خدايي چرا روي نهان مي کني
کس نکند جز خ

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:19
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( باید سلام كرد به تسبیح و یاد او ) *

1527
1

در فراق امام زمان (عج )  ( باید سلام كرد به تسبیح و یاد او ) باید سلام كرد به تسبیح و یاد او
بر صبح و بر سپیده و بر بامداد او
بر او درود و خیر كثیر وجود او
بر حالت قیام و ركوع و سجود او
عمرش چو جلوه‌ی ابدیت بلند باد
حزبش بلندپایه و پیروزمند باد
ای آخرین امید بشر، در كویر غم
هرم حریر عاطفه در زمهریر غم
مضمون بكر و ناب «مناجات جوشنی»
فرزند اختران درخشان و روشنی
ای یك اشاره‌ی لب تو «سابغ النعم»
یك زمزمه دل شب تو «دافع النقم»
چشمان ما غبار گرفت و نیامدی
دامان انتظار گرفت و نیامدی
كی می‌شود كه پنجره‌ی پلك وا كنی؟
وجه خدای! عطف توجه به ما كنی
دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناك
خواندم «متی ترینا»، گفتم «متی نراك»
«یا ایها العزیز»! ببین خسته‌حالی‌ام
چشمان پرستاره

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:20
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( ساکن میکده بودم چه کنم رفت ز دست ) *

1028
2

در فراق امام زمان (عج )  ( ساکن میکده بودم چه کنم رفت ز دست  ) ساکن میکده بودم چه کنم رفت ز دست
توبه ام باز شبیه لب پیمانه شکست
عشق تو حفظ شده در دل ما نسل به نسل
به امانت برساندن به ما دست به دست
دست خالی به خدا تا صف محشر نشود
هر که یک دفعه سر راه دو دلدار نشست
من به خود عاشق رویت نشدم دل بکنم
دست حق بر سر زلف تو دل ما را بست
شادم از گریه که مانند تو می گردم من
بهترین نعمت در دو جهان این اشک است
کی فراهم بشود بهر فرج هر چه که نیست
به فدای قدم یار شود هر چه که هست
جواد حیدری

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:21
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( ز کاروان سفر کرده ام نشانی نیست ) *

1298
1

در فراق امام زمان (عج )  (  ز کاروان سفر کرده ام نشانی نیست ) ز کاروان سفر کرده ام نشانی نیست
برای گفتن درد دلم زبانی نیست
برای اینکه به کوی حبیب خود برسم
من غریب چه سازم که کاروانی نیست
شبیه خیمه نازی که خانه ام شده بود
برای دیدن دلدار من مکانی نیست
چه چهره های قشنگی که نور مهدی داشت
شبیه همسفرانم که دلستانی نیست
اذان جبهه سحر گه دل از همه می برد
چو رفته روح نمازم دگر اذانی نیست
خوشا گلی که به خاک حبیب خود افتاد
نشان زجسم غریبش جز استخوانی نیست
مرا نبود لیاقت که رخت خون پوشم
کسی که وصل به دنیاست آسمانی نیست
چه عشاقان جوانی که پیر ره بودند
به شور و عشق شهیدان دگر جوانی نیست
برایمرغ شکسته پری که جا مانده
به غیر منزل دلدار آشیانی نیست
جواد حیدری

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:23
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( ز کجا پای نهادیم سر کوی تو بود ) *

1737
2

در فراق امام زمان (عج )  (  ز کجا پای نهادیم سر کوی تو بود   ) ز کجا پای نهادیم سر کوی تو بود
آنچه دیدیم و ندیدم گل روی تو بود
سجده بر سنگ بلا برد وضو ساخت زخون
هر که محراب نمازش خم ابروی تو بود
چون معلم بخرد درس جنون می آموخت
دل که دیوانه زنجیری گیسوی تو بود
پای هر قافله از خار رهت آبله داشت
دست هر سلسله بر سلسله موی تو بود
هر چه گفتیم و نگفتیم حکایت ز تو داشت
آنچه خواندیم و نخواندیم هیاهوی تو بود
آسمان گشت به هر سوی و زمین بوس تو داشت
مهر پروانه شمع رخ دلجوی تو داشت
از بیابان عدم تا به گلستان وجود
همه جا باغ گل از نرگس جادوی تو بود
غزل میثم بی دست و زبان را بپذیر
که ز آغاز غزل خوان و ثنا گوی تو بود
حاج غلامرضا سازگار

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:25
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( ای یادگار عترت طاها، ظهور کن ) *

1037
2

در فراق امام زمان (عج )  (  ای یادگار عترت طاها، ظهور کن ) ای یادگار عترت طاها، ظهور کن
آرام جان زهره ی زهرا، ظهور کن
از رخ بگیر معجر غیبت، عزیز دل
روشن ترین ستاره ی دنیا، ظهور کن
عمری در انتظار نگاهت نشسته ایم
ای تکسوار سینه ی سینا، ظهور کن
ای آنکه عرش، بسته به پایت کمند خویش
وی باده نوش ساغر ادنی، ظهور کن
هرگز بهانه از لب و خالی نجسته ایم
"تنها" تویی بهانه ی دلها، ظهور کن
محمد مهدي رافع

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:26
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( زخم دل هجران زدگان را تو شفایی ) *

1139
1

در فراق امام زمان (عج )  ( زخم دل هجران زدگان را تو شفایی ) زخم دل هجران زدگان را تو شفایی
درد غم بی نسخۀ ما را تو دوایی
عالم همه جا پر شده از تیرگی محض
ما گمشدگانیم و تو مصباح هدایی
مگذار که با ما همه عالم بستیزند
ما با همه گفتیم که تو صاحب مایی
سوگند به تنهایی تنهای مدینه!
تنها تو فقط منتقم خون خدایی
تو وارث بازوی علمدار حسینی
تو پاسخ فریاد تمام شهدایی
با خون دل و اشک روان هر شب جمعه
با مادر خود فاطمه (سلام الله علیها) در کرببلایی
ای کاش که یک لحظه به چشم همه عالم
ز آن گوشۀ شش گوشه به ما رخ بنمایی
ما پیش تو بودیم ولی حیف نبودیم
تو در دل مایی و ندانیم کجایی
گفتم دعایی کنم بهر ظهورت
دیدم تو دعایی تو دعایی تو دعایی
میثم همه گوش است که از خویش بگویی
کعبه

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:28
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( میدن فرشته ها بشارت ، باز موسم خوش عهدی میاد ) *

1032
0

در فراق امام زمان (عج )  ( میدن فرشته ها بشارت ، باز موسم خوش عهدی میاد  ) میدن فرشته ها بشارت ، باز موسم خوش عهدی میاد
خـورشـید بارونه آسـمونـا ، داره امـام مـهدی مـیاد
آقا ، سورة طاها ، امید زهرا و بقیه الله
پر شده دل از ، هوای دیدارش
رازه ، روح نمازه ، کعبة ناز و فارس الحجازه
جونمو میدم ، برای دیدارش
وقتی که می خواد ، آقامون بیاد
همة عالم به شور و به شینه
دلا مدهوشش ، به روی دوشش
بیـرق یا لـثارات الحـسینه
------------------------------
امشب که قبله گاه دلم ، محراب سبز جمکرانه
تا صـبح ترنم لب من ، ذکر یا صـاحب الزمانه
شیری، یل و دلیری، تنها تو عالم تو نعم الامیری
آخه شجاعت ، اسیر دستاته
نقشِ پیشونی بندت، نصر من الله و فتحٌ قریبه
دل بی شکیبِ اون قد و بالاته
عشـق ماد

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:30
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

ربا عی در فراق امام زمان (عج ) ( هنگام ظهور حضرتت را برسان) *

1018
1

ربا عی در فراق امام زمان (عج )  ( هنگام ظهور حضرتت را برسان) هنگام ظهور حضرتت را برسان
پایان زمان حسرتت را برسان
ای دار وندار شیعیان ادرکنی
بر فاطمه روز نصرتت را برسان

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:33
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

ربا عی در فراق امام زمان (عج ) ( ای دوست به خیل دشمنانت نفرین) *

971
2

ربا عی در فراق امام زمان (عج )  ( ای دوست به خیل دشمنانت نفرین) ای دوست به خیل دشمنانت نفرین
بر قاطبه معاندانت نفرین
بر منتظران و دوستانت صلوات
بر فتنه گران بد زبانت نفرین

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:37
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

ربا عی در فراق امام زمان (عج ) ( برخیز که انتظار سرمی آید) *

885
3

ربا عی در فراق امام زمان (عج )  ( برخیز که انتظار سرمی آید) برخیز که انتظار سرمی آید
ازآمدن یار خبر می آید
لبریز شده جهانی از ظلم و ستم
مجری عدالت از سفر می آید

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:39
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب

در فراق امام زمان (عج ) ( در خلوتم که حرف مرا گوش می کنی ) *

983
2

در فراق امام زمان (عج )  (  در خلوتم که حرف مرا گوش می کنی ) در خلوتم که حرف مرا گوش می کنی
هر زشتی ام که هست فراموش می کنی
شرمنده می شویم ز رویت هزار بار
وقتی که تو نگاه خطا پوش می کنی
هرگاه درد و دوری و غربت شود فزون
ما را برای خویش غزل نوش می کنی
چون سوزم از شرار ستم های روزگار
این شعله را به خنده تو خاموش می کنی
شرط ملازم است که پا جای پا نَهد
خود را تو با غلام چه همدوش می کنی
از دیگران حساب مرا کرده ای جدا
از بس مرا عنایتِ آغوش می کنی
در بِینِ مردمی و نمی بینمت ، چرا ؟
ما را به خویش خوانده و مدهوش می کنی
چون می شوم به میکده غرق معارفت
مستم کنی و خالی ام از هوش می کنی
از دکترین مهدویت فارغم که تو ...
تشویق بر ارادت خود جوش می کنی
جامِ میِ و سبوی شها

  • یکشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 21:41
  • نوشته شده توسط
  • عفاف
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد