شب ما را سحر روی تو باشد
مسیحای دلم بوی تو باشد
لقاء الله را آری توان گفت
همان دیدار نیکوی تو باشد
مقام آخر عاشق همین است
سرش بر روی زانوی تو باشد
تویی سرچشمۀ عشق و محبت
که چشم عاشقت جوی تو باشد
کتاب عشق ما رخساره ی توست
که بسم الله اش ابروی تو باش
به چشمانت قسم چشم امیدم
به هر سو بنگرم سوی تو باشد
به هر که خوی تو دارد اسیرم
که آرام دلم خوی تو باشد
دل بشکسته را باید طلب کرد
که آن جا بهترین کوی تو باشد
شاعر:جواد حیدری
- شنبه
- 18
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 16:12
- نوشته شده توسط
- یحیی