الا ای ماهِ رحمت ماهِ رضوان
نباشد باورم...رفتی به پایان
چه شب ها تا سحر ما را خریدی
چه شب ها جلوه کردی نزدِ مستان
عجب مهمان نوازی کردی ای ماه
مرا کردی دمادم مستِ قران
هر آن چیزی که دارم از تو دارم
تو دادی عاشقان را دین و ایمان
فراوان از دلم ماتم زدودی
مرا کردی مهیا بهرِ غُفران
گرفتی دست من را هر دم ای ماه
رها کردی مرا از بندِ عصیان
همه مدیونت ای ماهِ مناجات
رساندی زان که ما را نزدِ یاران
به چشمانم دمادم اشک دادی
همین شد گر شدم من غرقِ باران
تو دادی آبرو ما را دمادم
تو کردی زشتی ام را پاک و پنهان
از آن وقتی که دستم را گرفتی
کشیدم دستِ خود، از دستِ شیطان
برای پرکشیدن تا به افلاک
تو کرد
- پنج شنبه
- 8
- مهر
- 1395
- ساعت
- 04:53
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار