چشمم به راه آمدن یار مانده است
از نیمه شب گذشته و بیدار مانده است
گفتم که بار خویش سبک تر کنم نشد
وقتم تمام می شود و بار مانده است
در را نبند ، پشت در خانه ات هنوز
یک چند تا گدای گرفتار مانده است
با اینکه از قدیم بدهکار میشود
اینجا گدا هنوز طلبکار مانده است
چشمی به هم زدم رمضان هم تمام شد
رویم ز شرم جانب دیوار مانده است
گرچه وداع با رمضان می رسد به عید
قلب شکسته باز عزادار مانده است
اری وداع لحظه ی تلخ جدایی است
حالا کجا رود دلم انگار مانده است
شاید رود مدینه همانجا که فاطمه
مابین درب خانه و دیوار مانده است
وقت عبور از در خانه نگاه کن
یک تکه پیرهن سر مسمار مانده است
باید دل از مدینه ر
- جمعه
- 7
- شهریور
- 1393
- ساعت
- 10:17
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار