روز سختي تازه ميفهمي هوادار تو کيست ؟
بي کس و درمانده وقتي ميشوي يار تو کيست ؟
مشتري وقتي که بسيار است ٬ سرگرمي ولي
در کسادي تازه ميفهمي خريدار تو کيست ؟
دست و پايت نه ، در آن روزي که قلبت بشکند
تازه در آن موقع ميداني مددکار تو کيست ؟
هرکسي آيد عيادت آخر شب ميرود
تازه آن هنگام ميفهمي پرستار تو کيست ؟
ميرسد روزي که اطرافت نمي ماند کسي !
آن زمان پي ميبري يار وفادار تو کيست !
پيش پايت يک نفر خود را به آتش ميکشد !
تازه ميفهمي که دهقان فداکار تو کيست ؟
ميروي يک روز از اين شهر و مي ميرد کسي !
تازه در آن روز ميفهمي گرفتار تو کيست
شاعر : رضا باقریان
- شنبه
- 6
- تیر
- 1394
- ساعت
- 09:04
- نوشته شده توسط
- علی