هر فاطمه ای که هست سهمش آه است
با ناله و اشک و بی کسی همراه است
یک سرّ غریبانه کوثر این است:
که عمر گل محمدی کوتاه است
منبع:حسینیه
- دوشنبه
- 9
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 20:13
- نوشته شده توسط
- عفاف
هر فاطمه ای که هست سهمش آه است
با ناله و اشک و بی کسی همراه است
یک سرّ غریبانه کوثر این است:
که عمر گل محمدی کوتاه است
منبع:حسینیه
لبخند بر لبان زمین آشکار شد
امسال در عزای تو فصل بهار شد
خجلت زده درخت به کنجی نشسته است
که با گل و شکوفه چرا همقطار شد؟
مهتاب شمع سوخته در پیش گنبدت
خورشید هم ستاره ی دنباله دار شد
هر کفتری که صبح به دور شما نگشت
آن روز را به شب نرسانده شکار شد
پروانهی عبور به غیر از حرم نداشت
پروانه ای که ظهر به گنبد دچار شد
غیر از حریم تو سر هر شاخه ای نشست
حق با پرنده بود ولی سنگسار شد
بیبی کریمه است و برای گناهکار
درهای صحن آینه راه فرار شد
زیباست سویت آمده این رود غم ولی
هرجا که قلب رود شکست آبشار شد
اینجا نه! روبروی ضریحت مرا بخر
وقتی که خوب گونهی من آبدار شد
اشک تو میچکید به خاک و می آمدی
ساوه به
روی قبرم بنویسید که خواهر بودم
سال ها منتظر روی برادر بودم
روی قبرم بنویسید جدایی سخت است
این همه راه بیایم، تو نیایی سخت است
یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم
سال ها میشود و از پیرهنش بی خبرم
روی قبرم بنویسید ندیده رفتم
با تن خسته و با قد خمیده رفتم
بنویسید همه دور و برم ریخته اند
چقدر دسته ی گل روی سرم ریخته اند
چقدر مردم این شهر ولایی خوبند
که سرم را نشکستند خدایی خوبند
بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد
به خداوند قسم بال و پرم سنگ نخورد
چادرم دور وبرم بود و به پایی نگرفت
معجرم روی سرم بود وبه جایی نگرفت
...من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟
من کجا بام کجا کوچه و بازار کجا؟
بنویسید که عشّاق همه مال
جود و کرامت از کرمش جاودان شده
هر چه دخیل هست به سویش روان شده
جبریل هم اگر برسد در حریم او
حس میکند که وارد صحن جنان شده
او ظاهرش بتول ولی باطنش علی است
در پشت آن جمال، جلالی نهان شده
از چه تمام فاطمه ها عمرشان کم است
دنیا چرا به "فاطمه " نامهربان شده
خواهر حریف هجر برادر نمیشود
بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده
با احترام آمد و با احترام رفت
هر آنچه شآن اوست در اینجا همان شده
دور و برش فرشته نگهبان معجرش
جانها فدای زینب بی پاسبان شده
گاهی میان مجلس نامحرمان شهر
گاهی میان محمل بی سایبان شده
شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد
شکر خدا برادر تو خیزران نخورد
شاعر:لطیفیان
منبع:حسینیه
جود و کرامت از کرمش جاودان شده
هر چه دخیل هست به سویش روان شده
جبریل هم اگر برسد در حریم او
حس میکند که وارد صحن جنان شده
او ظاهرش بتول ولی باطنش علی است
در پشت آن جمال، جلالی نهان شده
از چه تمام فاطمه ها عمرشان کم است
دنیا چرا به "فاطمه " نامهربان شده
خواهر حریف هجر برادر نمیشود
بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده
با احترام آمد و با احترام رفت
هر آنچه شآن اوست در اینجا همان شده
دور و برش فرشته نگهبان معجرش
جانها فدای زینب بی پاسبان شده
گاهی میان مجلس نامحرمان شهر
گاهی میان محمل بی سایبان شده
شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد
شکر خدا برادر تو خیزران نخورد
شاعر:لطیفیان
منبع:حسینیه
چشم تموم شيعه ها ، ابريه مثل آسـمون
هزار ساله اشكاي ما ، مي باره از غربتتون
از چشم عالم ، مي باره هر دم ، غصه و ماتم
ميون طوفـان غم ريخـته همه بال و پـرم
بي بي جـون جز در خـونة شـما كجـا برم
همة غصه هام از توي چشام جاري مي شه
وقتايي كه مي شـينم گوشـة خـلوت حرم
-----------------------------
الهي هيچ وقت سايه تون ، از سر ماها نشه كم
يـه ذره از مهـرتونو ، به هـر دو عالم نمـي دم
هستي مائيد ، نور خدائيد ، مشكل گشائيد
با شـما تمـوم زندگي مـا خدائـيه
آره تا يـادم مياد دلم امام رضـائيه
زير پرچم عنايات شما يه عمره كه
اشكاي چشاي ما هميـشه كربلائيه
منبع:در نواحی نوحه
وقتي دل ، شميم ترنم مي گيره
يـا بـرا ، كبوترا گندم مي گيره
ميام تو صحن حرمت ، يه گوشه رو پيدا مي كنم
دو زانو پيشت مي شينم ، عقدة دلو وا مي كنم
من مي خوام واسه كفترات ، دونه بپاشم هميشه
زيارتنامه باشم و ، وقف تو باشم هميشه
--------------------
تو صحنت ، آئينه بارون مي شه نگام
ذكـر من ، يا حضرت معصومه سلام
پائيز به خونم نمي ياد ، من تا هميشه بهاريم
وقتي تو باغ حرمت ، يه خادم افتخاريم
گم مي شه هرشب دل من ، تو ازدحام فرشته
آخه مي گن از حرمت ، يه در به سوي بهشته
--------------------
تا دلم ، به ضريح تو بسـته مي شه
مبهوتِ ، اون قامت گلدسته مي شه
مي خوام دلم تو حرمت ، تا هميشه آفتابي باشه
يا برا حوض
حس ميكنم پا ميذارم توي بهشت وقتي پائينِ پاتم
وقتي كه ميام بالا سر زائر قبرِ مادر ساداتم
شبا صحن تو داره يه احساس رؤيايي
مي پيـچه كنـار تو بوي ياس زهـرايي
--------------------
توي اين سفر نمونده ديگه تواني براي تو
دلت تنگه و شده باروني دوباره چشاي تو
ميون موج غصه ها ديگه برات نمونده بال و پري
غربت تو امروزي نيس تو وارثِ گريه هاي مادري
همون مادر خسته كه با چشماي خونبار
شده مثل گل پرپر ميـون در و ديـوار
منبع:درنواحی نوحه
سحر نداره شب غم ، مي ريزي اشكاي نم نم
دل تو خونه چه پريشونه
قسـمت تو فراقـه غربت و درد و داغه
تو نـگات خيمـه زده ابـراي بيقـراري
سر به روي زانوي غم و غربت مي ذاري
--------------------
مياي پريشون و خسته ، آخه دل تو شكسته
اكثر اوقـات ابريه چشمات
ميدونم بي شكيبي مثـه زينـب غريبي
اما ديـگه دلـتو نسـوزوندن تو كوچـه
دست بسته شما رو نكشوندن تو كوچه
معصومه ام و عزیز زهرایم من
در شأن و مقام قرب والایم من
هم دخت امام کاظم و اخت رضا
هم فاطمه ای دگر به بابایم من
ای طوطیای دیده ی من، خاک پای تو
دارد امید لطف به دارشفای تو
ای بانویی كه رتبه ی تو فاطمی بود
الطاف بی كرانه ی تو دائمی بود
من از طواف كوی تو بیدار می شوم
با استعانت از تو سبك بار می شوم
ای جلوه ای زجان خداوند فاطمه
معصومه ای و حاصل لبخند فاطمه
ای آنكه گفت موسی جعفر ثنای تو
ای دختر عفیفه ی من ،جانم فدای تو
ای زینب رضا ،مرید رضا تویی
روشنگر شریعت و دین رضا تویی
تكرار راه زینب كبری مقام تو
محفوظ مانده عزت و هم احترام تو
تو امتداد شاخصه ی كار زینبی
تصویری از چهل سحر تار زینبی
ای خواهری كه داغ برادر كشیده ای
هرچه كشیده ای سر بر نی ندیده ای
ای آنكه از فراق برادر فسرده ای
از دشمنان خویش تو سیلی نخورد
كریمه ی آل الله ،فاطمه فاطمه فاطمه
از غم بانوی بهشت،دلا پر از تاب و تبه
فرشته ها به هم می گن، چقدر شبیه زینبه
سایبون محبتش،همیشه روی سرمه
داد می زنم فدات بشم،تویی غریب فاطمه
كریمه ی آل الله ،فاطمه فاطمه فاطمه
شبیه بین الحرمین،كانون رحمت خدا
از حرم قشنگ تو ،تا حرم امام رضا
صحن و سرای زینتت،اول راه بندگی
مركز علم و معرفت،آخر عشق و زندگی
چی بیشتر از اینكه تویی،عمه صاحب الزمان
از حرم تو می گیرم ، اذن دخول جمكران
كریمه ی آل الله ،فاطمه فاطمه فاطمه
بین تو و برادرت،حریم آل مرتضی است
مثل مدینه تا نجف، مثل دمشق و كربلاست
هركی زیارتت كنه ، ساكن جنت خداست
بی بی منم بهشتی كن،بهشت من امام رضااست
كریمه ی آل
روز قیامت این قدر می آمرزه، شیطان به طمع می افته، شیطانی که خدا رانده و ما را خوانده امید وار نبا شیم، او امید داره، ما نداریم ،خدا به پاره تن فاطمه ،حضرت معصومه، ایت الله مرعشی نجفی می گه ، پدرش در خواب دید صدیقه کبری را، شما برای این که قبرم مخفی است نارا حتید، برید قم کنار قبر دخترم فاطمه معصومه
منبع:باب الحرم
دو تا خواهر دو تا دلبر
دو تا ریحانه عشق
دو گل از آل علی و
که دو پروانه عشق
یه نفر حضرت معصومه
گل یاس رضا
یه نفر خواهر
سلطان غریبانه عشق
یه نفر دوری دلبر
زده آتش به دلش
یه نفر بوسه زده
بر رگ جانانه عشق
گشته قلبش پر غم یک خواهر
خواهری گشته حبیبش بی سر
خواهری آمده دیدار نگار
آن یکی گشته گلش نیزه سوار
زینبم خواهر شاه کربلا
زینب امام رضا معصومه
دختر زهرای اطهر
دیده ها شد سوی تو
فاطمه هستی ولی
بی بی نباشد روی تو
فاطمه هستی و نورانی
تو زهرایی ولی
کی شده بشکسته از
ضرب لگد پهلوی تو
از میان کوچه های شهر
قم کردی عبور
چادرت خاکی نشد
خونی نشد بازوی تو
ای که همچون مادرت مظلومه ای
ثانی زهرایی و معصومه ای
در
دو خواهر در جهان مظلومه باشند
یکی زینب یک معصومه باشند
یکی دخت امیرالمومنین است
یکی معصومه محنت غمین است
یکی عصمت همیشه پرده دارد
یکی عفت بود آئینه دارد
جان خانم جان خانم جان خانم
یکی آئینه شرم و حیا بود
یکی ناموس ذات کبریا بود
یکی نور دل زهرای اطهر
یکی دسته گل موسی بن جعفر
جان خانم جان خانم جان خانم
یکی ریحانه بستان زهراست
یکی جان علی جانان زهراست
یکی گل بوسه زد مادر به رویش
یکی چون گل پدر می کرد بویش
یکی نام حسین ورد زبانش
یکی هجر رضا آرزده جانش
منبع:باب الحم
دوباره آينهای در برابرش باشی
نه اينکه پر بکشی و به شهر او نرسی
ميان راه پرستوی پرپرش باشی
مدينه شهر غريبي براي فاطمه هاست
نخواست گم شدهاي مثل مادرش باشي
خدا تو را به دل بی قرار ما بخشيد
و خواست جلوهاي از حوض کوثرش باشي
به قم رسيدي و گم کرد دست و پايش را
چو ديد آمدهاي سايهي سرش باشي
اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد
و تا هميشه تو ياس معطرش باشي
نگاه تو همه را ياد او مياندازد
به چهرهات چه ميآيد که خواهرش باشي
خدا نخواست تو هم با جوادِ کوچکِ او
گواه رنج نفسهاي آخرش باشي
نخواست باز امامي کنار خواهر خود ...
نخواست زينبِ يک شام ديگرش باشي
مىخواستم كه جانب ميخانه رو كنم
دستِ نياز حلقه جام و سبو كنم
در ساحل نياز نشينم اميدوار
دل را به شطّ باده دَمادم فرو كنم
وقتى كه هست شوق تيمم ز خاك يار
ديگر چرا ز چشمه زمزم وضو كنم
با من حديث طعنه نا مردمان مگو
من آبروىِ مِى طلب آبرو كنم
تيغ زبان به كار نمىآيدم دگر
باشد به چشم خون شدهام گفتگو كنم
از دست رفته دل به تمناى دلبرم
ساقى كمى تحمل من كن كه مضطرم
دست خمار جز به سوى خم نمىرود
كشتى ز بحر جز به تلاطم نمىرود
گر گُل اسير پنجه باد خزان شود
از بلبل انتظار ترنم نمىرود
يك خوشه عشق آل على گر ثمر دهد
آدم سراغ دانه گندم نمىرود
حاتم بخيل نيست، اگر درهمى نداشت
لبهاش جز به مهر و تبسم نمىرود
تا
متن اشعار مدح حضرت معصومه (س)
خانه های آن کسانی می خورد در بیشتر
که به سائل می دهند از هر چه بهتر بیشتر
عرض حاجت می کنم آن جا که صاحبخانه اش
پاسخ یک می دهد با ده برابر بیشتر
گاه گاهی که به درگاه کریمی می روم
راه می پویم نه با پا بلکه با سر بیشتر
زیر دِین چارده معصومم اما گردنم
زیر دِین حضرت موسی بن جعفر بیشتر
گردنم در زیر دینِ آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر ، بیشتر
آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است
با سلامش می کند قم را منوّر ، بیشتر
قم ، همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد (چِل اختر) بیشتر
قصد این بارِ قصیده از برادر گفتن است
ور نه می گفتم از این معصوم
تا بوده همین بوده ،تا هست همین هست
وقف تو بود این سر و جان وتن ودست
می لب مزنم تا ابدالدهر چرا که
با خوردن سوهان دیار تو شوم مست
منبع:از حرم تا قتلگاه
دل من باز گرفته به حرم می آید
درد دلهاست که از چشم ترم می آید
باز هم پیش ضریح تو نشستم با اشک
لطف تو باز فقط در نظرم می آید
در همه زندگی از بی تو شدن می ترسم
که اگر دست نگیری به سرم می آید
کاش آن لحظه ی پر غصه به دادم برسی
آه آن لحظه که وقت سفرم می آید...
زائری بود که هر روز حرم می آمد
چقدر پیش تو بوی پدرم می آید
می روم از حرمت حس من این است انگار
که کسی تا دم در پشت سرم می آید
شعر می خواند و می گرید و می گریاند
طبع من باز هم از سمت حرم می آید
شاعر:سید محمد الرضا شرافت
منبع:حرم شاه
ألا تجلّی نامت در اوج زیبایی
به عصمت و شرف و قدر و جاه والایی
رضا چو دید به قنداقه مصحف رویت
تو را بِدید ولی با جمال زهرایی
---
خوش آن کسی که بگردد گدای سفره ی تو
و بهره مند شود از عطای سفره ی تو
فقط نه مردم قم ریزه خوارتان هستند
تمام خلق نشسته به پای سفره ی تو
---
ای گنبد تو داده به شمس و قمر ضِیا
معصومه ی کریمه،تجلّی هل اَتی
بر رشته های چادر تو می برم پناه
ای خواهر امام رئوف،إشفعی لَنا
---
عالم ز تو دستورالعمل بگرفته
از شهد لبت رضا عسل بگرفته
تا اینکه تو را گرفت در آغوشش
انگار که زهراست بغل بگرفته
---
آن روز که بر دلم نمودی تو نگاه
زائل ز وجود من شد آن لحظه گناه
زآنجا که برادرت خدای دلهاست
ی
با روی سیاه و بارِ سنگین گناه
با خجلت و شرمساری و حال تباه
بر حضرت معصومه گرفتیم پناه
یا فاطمه اشفعی لنا عندالله
شاعر:ایت الله صافی گلبایگانی
علـــّامه ی مُخدّره ی عالم وجود
چشمش به روی دست رئوف حرم گشود
مهتاب سر گذاشته بر دوش آفتاب
عاشق گرفته خانه در آغوش عشق ناب
خنده شکفته روی لب هفتمین امام
داده به او نجابت و عشق و یقین سلام
یک شعبه از سروش زلالیِّ کوثر است
آئینه ی حقایق زهرای اطهر است
یک زینبیِّ شیر صفت از تبار شیر
مسئولیــّت موظبت از آیه و بشیر
همراه گاه شوق و غم ثامن الحجج
همپا مقام طوف قمش با بقیع و حج
بر سفره ی کرامت او آسمان نشست
در بارگاه رحمت او جانمان نشست
وا شد دوباره بال و پر یاکریم دل
شد راهیِّ مسافرتی تا حریم دل
وقتی نگاه من گره بر گنبدت زدند
روی لبم دو نام نکوساحت آمدند
اینبار سینه را پر از احساس دیده ام
انگار در مد
سلام روشن زیبائی کرامت ها
سلام حضرت بانو غلامت آمده است
شکسته تر ز سکوت رواق آینه ها
گدای دم دمی بی مرامت آمده است
کنار بال کبوتر نشسته ام امشب
به خاک بوسی این آستان نورانی
در اوج فیض توسّل قنوت می خوانم
کنار هر نفس این ضریح عرفانی
دخیل بسته ام ای خواهر امام رئوف
به پای پنجره ی سبز آسمانهایت
من از کنار همین گنبد و مناره ی عشق
سفر نموده ام آری به بی کرانهایت
اجازه ام بده از باب لطف همسایه
الی الابد سر این سفره میهمان باشم
در عالم در و همسایگی حواسم هست
کنار پنجره فولاد یادتان باشم
اگرچه از گذر لحظه ها نمی نالم
اگرچه در حرمت بی نشانه می خندم
ولی کنار شما چون برادرت فرمود
به اشک روضه ی غربت دخیل
دست مرا گرفت و به دستم قلم گذاشت
حسي كه باز پاي مرا در حرم گذاشت
حسي كه اشك وار به چشمم قدم گذاشت
تا اشفعي لنا به لبم دم به دم گذشت
پس از كنار حجره ي پروين رد شدم
بي اختيار شعر سرودن بلد شدم
*****
در اين حرم كه آمده ام پا به پاي عشق
عاشق شدن دعاي من و هم دعاي عشق
با دست خالي آمده ايم اي خداي عشق
اذن دخولمان بده محض رضاي عشق
تا چشم كار مي كند اينجا كرامت است
اينجا شفيعه هست، پس اينجا قيامت است
*****
ما اشك مي شويم كه بارانمان كني
ما درد مي شويم كه درمانمان كني
ما را غريب و بي كس و بي خانمان كني
تا شب نشين صبح شبستانمان كني
يادش بخير ماه مبارك بهار تو
يك جزء عشق خوانده شده در كنار تو
*****
خوشرو
در خواب شنیدم که مقیمت شده ام
من خادم این صحن کریمت شده ام،
از شوری آب حرمت بود که من
یک عمر نمک گیر حریمت شده ام...!
منبع:حدیث اشک
اى دختر عقل و خواهر دين
وى گوهر دُرج عزّ و تمکين
عصمت شده پاى بند مويت
اى علم وعمل مقيم کويت
اى ميوه شاخسار توحيد
همشيره ماه ودخت خورشيد
وى گوهر تاج آدميت
فرخنده نگين خاتميت
شيطان به خطاب قم براندند
پس تخت تو را به قم نشاندند
کاين خانه بهشت و جاى حوّاست
ناموس خداى جايش اينجاست
اندر حرم تو عقل مات است
زين خاک که چشمه حيات است
جسمى که دراين زمين نهان است
جانى است که در تن جهان است
اين ماه منير و مهر تابان
عکسى بود از قم و خراسان
هر کس به درت به يک اميدى است
محتاج تر از همه وحيدى است
شاعر : حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی
منبع:حدیث اشک
یا فاطمه معصومه :
گدایی پیشه کردم پیش درگاهت
گدا کار نکرده مزد می خواهد
من این پیشه زاجدادم گرفتم یاد
تو را هم رسم اجداد کریمت یاد باد
منبع:حدیث اشک
ای سر نهاده بر قدمت سرفرازها
مخفی نماند از نظرت سوز و سازها
هم دختر امامی و هم خواهر امام
آری خدای داده تو را امتیاز ها
معصو مه ای و جلوه ای ازعصمت بتول
در جان توست ز آیه تطهیررازها
تو دختر گرامی موسی بن جعفری (ع)
جویند چاره از کرمت چاره سازها
کوی تو را بهشت نخوانم که از صفا
قم را بود به جنت فردوس نازها
تا آورند دامن لطف تو را بدست
مردم برند بر سر کو یت نمازها
ای از حجاب عفت و عصمت گشوده دست
بر حل مشکلات و به رفع نیازها
سر تا بپا حقیقت و آئینه دلت
هر گز کدر نشد ز غبار مجازها
قم شاهد است داغ دلت را که داشتی
از دوری برادر به سوز و گدازها
این ما کجا و مدح تو ای آنکه جبرئیل
باشد به بام وصف تو از ن
باز بحر كرم، تلاطم كرد
موجى انگیخت نام آن قم كرد
تا خط روشنى نگردد گم
سر بر افراشت آیتى از قم
سر بر افراشت بیت دیگر باز
از كویرى برنگ و بوى حجاز
هاجرى در كویر منزل كرد
عشق بر پا سراچه دل كرد
آشیانى ز صدق بر پا شد
كعبه صادقانه دنیا شد
ریگزارش بهاى گوهر یافت
سعى دیگر صفاى دیگر یافت
گشت جّن وملَك طواف گرش
قبله عشق گشت خاك درش
سرخوشان، رو به آن سرا كردند
سر نهادند و، تن رها كردند
دردمندان شفا از آن جستندن
نوشداروى زخم جان جستند
عارفانى كه محو یار شدند
خاكبازان آن دیار شدند
آن چنان سرافراز شد آن خاك
تا كه مهر نماز شد آن خاك
ساحتش جلوه گاه ایمان شد
پایگاه حدیث و قرآن شد
گوهر علم را صدف گردید
زین جهت