اشعار محرم

مرتب سازی براساس

شعر ورود به محرم(بـــرای سیــنـــه زدن رخــصــتی بده آقا) *

1411
2

شعر ورود به محرم(بـــرای سیــنـــه  زدن  رخــصــتی  بده  آقا) بـــرای سیــنـــه زدن رخــصــتی بده آقا
بـــه دســت خــستـه مـن،قـدرتی بده آقا
شبیـه سـال گذشــتـــه دوبـــاره آمـــده ام
بـــرای خــوب شـدن فـرصـتـی بده آقا
وباره قصد نمـودم کـــه نـوکـرت بـاشـم
در ایـــن دو مــاه عـزا،هـمـتــی بده آقا
دعـای خـیــر پـدر بــــود ، آمــدم ایـنــــجا
بـه سـفـــــره پـدرم بــــرکـتــی بده آقا
ازآن قواره مشکـی که دست فاطمه است
به روضه خوان خـودت،خلعتی بده آقا
ز غصه های سر غرق خـون تو بر نـی
چـگونه ســـر شــکنـم،جـراتـی بـده آقا
ســر مـطــهـرتـان بـارهـا ز نــی افــتــاد
میان روضه به من طاقتی بده آقا

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 08:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 علی اکبر لطیفیان

شعر ورود به محرم-(حتی خدا در اول والفجر و مریمش) * علی اکبر لطیفیان

2817
0

شعر ورود به محرم-(حتی  خدا در اول والفجر و مریمش) حتی خدا در اول والفجر و مریمش
سوگند خورده است به ماه محرمش
شب های قدر محترم و با فضیلت اند
امّا نمی رسند به شب های ماتمش
امروز نه، غروب همان سال شصت و یک
ما را گره زدند به نخ های پرچمش
این دستمال گریه پر از نور می شود
وقتی به دست روضه خورشید می دمش
چشمی که در بهشت تو گریان نمی شود
باید حواله داد به دست جهنمش
جانم فدای محتشم و خانواده اش
با این چه نوحه و چه عزا و چه ماتمش
علی اکبر لطیفیان

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 08:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر استقبال از محرم(محرم است و دل ما هنوز محرم نیست) *

1497
1

شعر استقبال از محرم(محرم است و دل ما هنوز محرم نیست) محرم است و دل ما هنوز محرم نیست
‏وجود ناقصم آماده محرم نیست
همه ز سستی این بی اراده می باشد
‏اگرکه عهد دلم با نگار محکم نیست
ز بی وفایی و جور و جفای ما باشد
‏اگر شرایط روز فرج فراهم نیست
به سود ماست که خدمتگزار او باشیم
‏و گرنه نوکر مخلص به درگهش کم نیست
میان غفلت و عصیان اسیر، اما شكر
هنوز جزگل نرگس کسی پناهم نیست
اگرکه فیض زیارت نصیب ما گردد
مزار زائر ارباب، کربلا گردد

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 08:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر استقبال از محرم(ماه محرم آمده باید دگرشوم) *

1413

شعر استقبال از محرم(ماه محرم آمده باید دگرشوم) ماه محرم آمده باید دگرشوم
باید به هم بریزم وزیر وزبرشوم
یر مجسم است محرم بعید نیست
این ماه تا ابد تهی از هرچه شر شود
حتی اگر یزیدیم ودر سپاه کفر
چون حر بعید نیست شهید نظر شوم
شب با یزید باشم و فردای انتخاب
قربانی حسین نخستین نفر شوم
ماه محرم است که بی تاب جستجو
درخود همه فرو روم از خویش بر شوم
وقتش رسیده است بگیرم علم به دوش
تکیه به تکیه سینه زنان نوحه گر شوم
وقتش رسیده است که چون باد روضه خوان
کوچه به کوچه مویه کنان در به در شوم
وقتش رسیده است خرابه خرابه آه
وقتش رسیده لاله کوه و کمر شوم
باید که بی خبر شوم از هر چه هست ونیست
کز ماجرای خون خدا باخبر شوم
بی موج گریه چشم دراین ماه حفره ای است
با

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 08:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به محرم(حلال ماه محرم سلام حال شما) *

1341

شعر ورود به محرم(حلال ماه محرم سلام حال شما) حلال ماه محرم سلام حال شما
نگاه کن که مراکشته شوق خال شما
‏اکر درست بگویم تمام شب ها را
کنار سفره اشکیم با خیال شما
نه یک شب و دو سه شب، بلکه یازده ماه است
نشسته ام که شود رؤیت جمال شما
تو ماه نورسی و قبل سال شصت و یکم
ندیده بود کسی قامت هلال شما
هر آن زمان که بگریی زمان باران است
که وقت گریه بود ابر دستمال شما
چه خوب می شود امسال را تمام دهه
تو روضه خوان شوی و ما هم از قبال شما
که دیده ای چه به روز خیام آوردند
تمام، گریه شویم از نگاه حال شما

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 08:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به ماه محرم(در کربلا چو غافله غم گشود بار) *

1314

شعر ورود به ماه محرم(در کربلا چو غافله غم گشود بار) در کربلا چو غافله غم گشود بار
از غم هزار غافله آمد در آن دیار
آمد هلال ماه عزا در عزا شدند
بدران آسمان ولایت هلال وار
نیلی شد از عزا رُخ نیلگون اهل بیت
رویش سپید باد سپهر سیاه کار
لشگر همی رسید گروه از پی گروه
دشمن همی ستاد قطار از پی قطار
شاه هجاز را ز وفا کس نشد معین
میر عراق را ز جفا کس نگشت یار
استاد بهر خواری یک شه هزار خیل
آماده بهر کشتن یک تن دو صد هزار
از مویه رفت از دل اهل حرم شکیب
از گریه رفت از تن آل نبی قرار
لب تشنه گشت آل نبی و ز برایشان
آبی نبود جز دم شمشیر آب دار
خوردندآب از دم شمشیر و تیر خصم
پیران سالخورده، طفلان شیر خوار
آن دم بر اهل بیت نبی کار زار شد
کآماده گشت سبط نبی بهر

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 08:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به محرم(هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های) *

1376

شعر ورود به محرم(هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های) هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های
برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های
پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان
درهای حسینیه ی دل را بگشا، های
طبّال بزن طبل که با گریه درآیند
طّبال بزن باز بر این طبل عزا، های
زنجیر زنان حرم نور بیایید
ای سلسله‌ها ، سلسله‌ها، سلسله‌ها، های
ای سینه زنان، شور بگیرید و بخوانید
ای قوم کفن پوش، کجایید؟ کجا؟ های
شمشیر به کف، حیدر حیدر همه بر لب
خونخواه حسین آید، درآیید هلا، های
کس نیست در این بادیه دلسوخته چون من
کس نیست در این واحه به دلتنگی ما، های
این داغ چه داغی ست که طوفان شده عالم
آتش زده در جان و پر مرغ هوا، های
***
از کوفه خبر می‌رسد از غربت مسلم
از کوفه و کوفی ببرم شکوه کجا؟

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به محرم(مـردم بسـاط گـریـه و مـاتـم بیـاوریـد) *

2599
0

شعر ورود به محرم(مـردم بسـاط گـریـه و مـاتـم بیـاوریـد) مـردم بسـاط گـریـه و مـاتـم بیـاوریـد
وقتش شده که بیرق و پرچم بیاورید
مــردم کتـیبه هـای حـسـینیـّه نـزد کیـسـت؟
«باز این چه شورش است که...عالم» بیاورید
خواهید از خدا که در این شصت روز عمر
در بـیـن روضــه هــا نـکـنــد کـم بـیـاوریـد
این اشک ها برای حسینی شدن کم است
صـد چـشـمه چـشـم، کوثـر و زمـزم بیـاوریـد
هنگام روضه خواندن ذاکر درون ذهن
تصـویــر قـتلــگـاه مــجـسّـم بیــاوریـد
هر سینه نیست قبر حسین و مطاف او
در هـیـئـت غـمـش دل مَـحـرم بـیــاوریـد
«فَلتُلطَمُ الخُدود و تُشَقُّ الجُیوب»۱ را
بـر گـونه ها و سـینه فـراهـم بـیـاوریـد
رخت سپید کنده و در گنجه افکنید
پـیـراهــن ســیـاه مـحـرّم بـیــ

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به محرم(هلال خون، مه خون، ماه اشک، ماه عزاست) *

1270

شعر ورود به محرم(هلال خون، مه خون، ماه اشک، ماه عزاست) هلال خون، مه خون، ماه اشک، ماه عزاست
عزای کیست؟ گمانم عزای خون خداست
خمیده قامت گردون، شکسته پشت فلک
روانه خون دل از چشم آدم و حوّاست
پریده رنگ ز رخسار احمد و حیدر
شراره ی دل زهرا، صدای وا ولداست
سرشک دیده ی زهرا، روان ز قلب افق
قد خمیده ی زینب، هلال ماه عزاست
قسم به جان حسین ای هلال خون برگرَد
که در تو زخم علمدار کربلا پیداست
بگو فرات نجوشد که آب تشنه لبان
در این طلیعه ی خون اشک دیده ی سقاست
بگو به لاله نروید که چند روز دگر
ورق ورق به روی خاک، لاله ی لیلاست
بگو به مهر نتابد که راس پاک حسین
فراز نیزه چو خورشید روز عاشوراست
ز گوش دخترکی خون روان بود گویا
که گوشواره ی او یادگاری زهراست
حسین بود

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به محرم(موسم روییدن سرها به روی نیزه هاست) *

1300

شعر ورود به محرم(موسم روییدن سرها به روی نیزه هاست) موسم روییدن سرها به روی نیزه هاست
آن چه می ریزد به روی خاک ها خون خداست
فصل ضرب تازیان با خیزران روی لبان
فصل پنهان کردن خورشید در طشت طلاست
فصل نیلی گشتن صورت ز ضرب سیلی است
فصل پرپر گشتن گل ها به زیر دست و پاست
نالهٔ طفلان هنوز از خیمه ها آید به گوش
بارالها ساقی عطشان ابافاضل کجاست
یارب اندر شهر کوران کُشته می گردد چراغ
آن چراغی که پیمبر گفت مصباح الهداست
آن حسینی که پیغمبر خواند کشتی نجات
در ستیز حق و باطل غرق گرداب بلاست
نوح اگر شد ناخدا دیگر ز طوفان ها چه غم
اسوه صبر و تحمل زینب اکنون ناخداست
تا ابد ورد لب مرغ سحر دانی که چیست؟
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلاست

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به محرم(شمیم عاطفه در کوچه ها رها شده است) *

4322
6

شعر ورود به محرم(شمیم عاطفه در کوچه ها رها شده است) شمیم عاطفه در کوچه ها رها شده است
دوباره هر شب من رنگ کربلا شده است
وزیده در همه جا عطر سیب حضرت عشق
قسم به ساحت گریه قسم به ساحت عشق
دوباره شوق حرم تا خدا دلم را برد
به عرش روشن کرب و بلا دلم را برد
دوباره ماه محرم، رسیده ماه عزا
غروب غربت جان کاه سیدالشهدا
صدا صدای قدیمی طبل و زنجیر است
فضا فضای صمیمی ولی چه دلگیر است
خروش ناله‌ی حیّ علی العزا در راه
دوباره قافله‌ی روضه های ثارالله
برات گریه دوباره به چشممان دادند
به ما حسینیه‌ی‌ گریه را نشان دادند
حسینیه است؟ نه، خیمه؟ نه، کربلا این جاست
مزار خون خدا فی قلوب من والاست
محرم آمده آقا صدایمان کردی
برای عرض ارادت، جدایمان کردی
لیاقتی بده تا روض

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به محرم(قُل قُل دیگ قیمه ی نذری) *

9942
2

شعر ورود به محرم(قُل قُل دیگ قیمه ی نذری) قُل قُل دیگ قیمه ی نذری
غلغله پشت این در چوبی
آه ای قلب کوچکم تو چرا
باز هم سر به سینه می کوبی؟
دسته ها، دسته دسته می آیند
طبل های عزا بلند شده
ظهر نزدیک می شود کم کم
باز بوی غذا بلند شده
چشم من دسته دسته می گردد
شاید او بین دسته ها باشد
شاید او بین نوحه خوان ها یا
بین این دلشکسته ها باشد
یک نفر بین دسته های عزا
مثل او سخت اشک می ریزد
یک نفر قرن ها کنار فرات
اشک حسرت به مشک می ریزد
کوچه احوال دیگری دارد
علم و سنج و نخل و طبل و کتل
نوحه خوان قدیمی مسجد
کربلا را می آورد به محل
کاش می شد به کربلا بروم
برگی از زخم کهنه بردارم
بیتی از زخم کهنه بنویسم
تربتی با اجازه بردارم
مانده ام پشت این در چوبی
خ

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر استقبال از محرم(دلم به تاب و تب است و دوباره كرده هوایش) *

1350

شعر استقبال از محرم(دلم به تاب و تب است و دوباره كرده هوایش) دلم به تاب و تب است و دوباره كرده هوایش
خدا كند كه بمیرم میان ماه عزایش
دعای كیست كه اكنون، دوباره قسمتمان شد
طعام سفرۀ احسان و باز طعم شفایش
به گوش هر دل عاشق شده، دوباره می آید
صدای خندۀ دشنه، صدای نالۀ نایش
صدای گریۀ مادر، كنار پیكر بی سر
و ناله های زنی با، نوای وا اسفایش
صدای ضربۀ چوب و لب مطهر آقا
صدای قاری قرآن و باز سوز صدایش
دوباره غارت خیمه، دوباره دزدی معجر
و باز خاطرۀ طفل و تاول كف پایش
دوباره یاد تن پاره پارۀ علی اكبر
و باز خاطرۀ تلخ و جان گداز عبایش
اگر بناست بمیرم میان ماه محرم
خوشم كه روز دهم جان خود كنم به فدایش

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر استقبال از محرم(در كوچه ها نسیم بهشت محرّم است) *

2131
1

شعر استقبال از محرم(در كوچه ها نسیم بهشت محرّم است) در كوچه ها نسیم بهشت محرّم است
این شهر بی مجالس روضه جهنّم است
پیراهن سیاه عزاداری شما
زیباترین تجلّی عشق مجسّم است
شكر خدا كه هیئتمان باز دایر است
شكر خدا كه بر سر این كوچه پرچم است
بیرون ندیده اید زنی ایستاده است؟
بالش شكسته است، قدَش هم كمی خم است
لبخند تلخ فاطمه بر تك تك شما
یعنی خوش آمدید و همان خیر مقدم است
من كه ندیدمش دم در، خب شما چطور؟
صد حیف سوی چشم گنهكار ما كم است
پرواز می كنیم از این پیله های تنگ
فصل بلوغ شیعه یقیناً محرّم است
در مجلس عزای امام قتیل اشك
روضه به شور و واحد و نوحه مقدّم است

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر استقبال از محرم(بیا موذن عترت ز نو دوباره بخوان) *

1378

شعر استقبال از محرم(بیا موذن عترت ز نو دوباره بخوان) بیا موذن عترت ز نو دوباره بخوان
اذان گریه ما را سر مناره بخوان
برای سنگ دلانی که دور بابایند
از آه پر شرر من کمی شراره بخوان
کسی به بیعت کعبه نداده دست طواف
وجوب حج ولا را به سوگواری بخوان
بر آسمان کبودم زمانه گریه نکرد
تو بر زبونی چشمان بی ستاره بخوان
هنوز گردن مهتاب ریسمان پیچ است
برای یاری ما هم حدیث چاره بخوان
نگاه بر در و دیوار خانه ما کن
مصیبت دل ما را به یک اشاره بخوان
اذان غربت ما را اعاده کن شاید
کسی به سوی امامم در اقتدا آید
شاعر:روح الله قلی پور

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به محرم(بوی مردی عجیب می آید) *

1324

شعر ورود به محرم(بوی مردی عجیب می آید) بوی مردی عجیب می آید
بوی " امن یجیب " می آید
یک جوانمرد ذوالفقاری خشم
از عدالت، غریب می آید
یک نفر از غروب نخلستان
بی قرار و شکیب می آید
با غروری غریب و بغضی سرخ
یک نفر از فریب می آید
"مسلم" از خواب بیعت کوفه
تلخ و حسرت نصیب می آید
"حر" که اسطوره می وزد از او
از فراز و نشیب می آید
یک نفر از فرات نامردی
تشنه لب، بی نصیب می آید
از گلوی بریده ی "اصغر"
بوی لبیک و سیب می آید
دشنه مردی گلوی مولا را
می برد، نانجیب می آید
می وزد ظهر داغ عاشورا
بوی "شام غریب" می آید
"کاروان شهید رفت از پیش"*
بوی وصل حبیب می آید
شاعر:رضا اسماعیلی

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر استقبال از محرم(بوم نقاشی به دستم بود و طرح پَر کشیدم) *

2202
0

شعر استقبال از محرم(بوم نقاشی به دستم بود و طرح پَر کشیدم) بوم نقاشی به دستم بود و طرح پَر کشیدم
با قلم موی خیالم، نقش در دفتر کشیدم
دیدم اما این قلم مو رنگی از جوهر ندارد
منّت از مژگان و ناز از دیدگان تَرکشیدم
کم کم از دشت شقایق صحنه ای ترسیم کردم
با گلاب اشک خود باغ گلی پَرپَر کشیدم
یک جهان شیدایی و یک آسمان عشق و محبت
یک بهشت آزادگی را ساده با جوهر کشیدم
گر چه در باور نمی گنجد ولی در دشت و صحرا
عطر زهرا و شمیم مهربانی های پیغمبر کشیدم
یک بیابان العطش بین دو دریای خروشان
آه سردی از نهاد ساقی کوثر کشیدم
سوره ای سرشار از"84" آیات عزت
صورتی قرآنی از"72" یاور کشیدم
نغمه "الموت احلی من عسل" را نقش برلب
انعکاسی از یقین، تصویری از باور کشیدم
با سرود دلکش "

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به محرم(بگـذار گـریـه، درد دلم را، دوا کـنـد) *

1341

شعر ورود به محرم(بگـذار گـریـه، درد دلم را، دوا کـنـد) بگـذار گـریـه، درد دلم را، دوا کـنـد
چشمـم نـظـر بـه قـافـلـه ی کـربـلا کـنـد
مـــاه مـحــــرم آمــده تــا آفـتـاب هــــم
هــر بـامـــداد، دیـده بـه انـدوه وا کـنـد
شایسته است هر که دلش می طپـد به عشق
دل را درین فـضـای معـطر، رهـا کـنـد
دردیست درد عشق که درمان پذیر نیست
شـایــد نگــاه مـعـجــزه، آن را دوا کـنـد
این جا هـنـوز اصغر شش ماهه تشنـه است
ای کـاش چشمِ حرمله قـدری خطا کـنـد
عـبـاس مـی رود کــه غـرورِ فـرات را
بـا کــودکــان تـشـنـه جـگـر، آشنـا کـنـد
زینب به خیمه چشم بـه راه است بـاز هم
شـایــد حسیـن، زنـده بمانـد، خـدا کـنـد
فرصت کجاست تا که به شمشیر کینه شمر
سـر از تـنِ تـمـامِ شـهـی

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به محرم(بزرگ هیئتیان را صدا کنید از نو) *

2613
2

شعر ورود به محرم(بزرگ هیئتیان را صدا کنید از نو) بزرگ هیئتیان را صدا کنید از نو
بساط سینه زنی دست و پا کنید از نو
ز بقچه های قدیمیِ خانه، مادرها
لباس مشکی ما را جدا کنید از نو
و ان یکاد بخوانید و آیت الکرسی
دو ماه بدرقه راه ما کنید از نو
درون خیمه و یا تکیه ها، میان داران
برای سینه زنی کوچه وا کنید از نو
تمامِ دردِ بدون علاج دنیا را
به چای روضه ی آقا دوا کنید از نو
برای روضه نذری مادران نجیب
تهیه سفره و نان و غذا کنید از نو
مگر نمی شنوی کلُ یومٍ عاشورا
برای گریه مبادا حیا کنید از نو
ملائکه به زمین زودتر هبوط کنید
وَ فکر قدر کمی بوریا کنید از نو
سلام حضرت زهرا! زمین قلبم را
شبیه هیئتمان کربلا کنید از نو
رسید بار دگر فصل محتشم خوانی
چه نوحه و

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به محرم(باید برای خویش دلی دست و پا كنی) *

1424
1

شعر ورود به محرم(باید برای خویش دلی دست و پا كنی) باید برای خویش دلی دست و پا كنی
تا در ره حسینِ زمان، جان فدا كنی
فصل بهار دل شده باید دگر شوی
وقتش رسیده خیمه ی ماتم به پا كنی
باید برای عرض ادب نزد آفتاب
یك پنجره به جانب خورشید وا كنی
اول دهی سلام به ارباب بی كفن
تا خویش را به قلب علمدار جا كنی
بعد از سلام عقده ی دل باز می شود
باید كه پای تا سر خود كربلا كنی
روزی اگر رسد كه ببینی ضریح او
آن گاه خود ببین كه چنین و چِه ها كنی
غیر از حسین هیچ نداری در این جهان
باید تمام آن چه منم را رها كنی
این مشك چشم پر ز فرات دلت شده
باید كه ساقی حَرَمت را صدا كنی
خواهی اگر صفا بدهی قلب خود «اسیر
باید دوباره یاد شه سر جدا كنی

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به محرم(باز طوفانی شده دریای دل) *

1361

شعر ورود به محرم(باز طوفانی شده دریای دل) باز طوفانی شده دریای دل
موج سر بر ساحل غم می زند
باز هم خورشید رنگ خون گرفت
بر زمین نقشی ز ماتم می زند
باز جام دیده ها لبریز شد
باز زخم سینه ها سر باز کرد
در میان ناله و اندوه و اشک
حنجرم فریادها آغاز کرد
می نویسم شرح این غم نامه را
داستان مشک و اشک و تیر را
می نویسم از سری کز عشق دوست
کرد حیران تیغهٔ شمشیر را
گوئیا با آن همه بیگانگی
آب هم با تشنگان بیگانه بود
در میان آن همه نامردمی
اشک آب و دیده ها پیمانه بود
تیغ ناپاکان برآمد از نیام
خون پاکی دشت را سیراب کرد
خون خورشید است بر روی زمین
کآسمانِ تشنه را سیراب کرد
می شود خورشید را انکار کرد؟
زیر سم اسب ها در خاک کرد؟
می شود آیا که نقش عشق را
از

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با امام زمان و ورود به محرم( شب های بی قراری چشمم سحر نشد) *

2556
2

شعر مناجات با امام زمان و ورود به محرم(  شب های بی قراری چشمم سحر نشد) شب های بی قراری چشمم سحر نشد
دلواپسی و غربت و اندوه سر نشد
آهم کشید شعله ولی بال و پر نشد
اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد
فرموده ای که شرط وصالت صبوری است
وقتی زمان زمانه‌ی هجران و دوری است
ای طلعة الرشیده‌ی من أیها العزیز
ای غرة الحمیده‌ی من أیها العزیز
ای نور هر دو دیده‌ی من أیها العزیز
خورشید من سپیده‌ی من أیها العزیز
این جمعه هم غروب شد اما نیامدی
ای آخرین سلاله‌ی زهرا نیامدی
وقتی که هست چشم تر تو مطاف اشک
گم می شود دوباره دلم در طواف اشک
چشمان بی قرار من و اعتکاف اشک
آقا بخر مرا به همین دو کلاف اشک
این اشک ها شده همه‌ی آبروی من
چشمی گشا به روی من ای آرزوی من
آمد محرم و غم عظمای کربلا
خون م

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 12:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به محرم(شكر خدا كه نوبت ماتم به ما رسید) *

1259

شعر ورود به محرم(شكر خدا كه نوبت ماتم به ما رسید) شكر خدا كه نوبت ماتم به ما رسید
اذن عزای ماه محرم به ما رسید
شكر خدا كه چله نشینی گرفته است
كوبیدن سیاهی و پرچم به ما رسید
ده روز آسمان به زمین وصل می شود
ده شب هوای عرش معظم به ما رسید
هر روز روی بال ملك گریه می كنیم
ارثی كه از قبیله آدم به ما رسید
تأثیر رفت و آمد عطر نگاه توست
چشمی اگر شبیه به زمزم به ما رسید
از عرش چشم های شما تا قلم گذشت
ناگاه شور و زمزمه و دم به ما رسید
مقتل بخوان خودت و بگو قتل صبر چیست؟
از شرح ماجرای شما كم به ما رسید
شاعر:حسن کردی

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 12:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به محرم(كو جامه ی سیاهِ عزایم، محرم است) *

1233
1

شعر ورود به محرم(كو جامه ی سیاهِ عزایم، محرم است) كو جامه ی سیاهِ عزایم، محرم است
ابری است وضع حال و هوایم محرم است
نه كه فقط همین سه دهه هست ماتمش
والله تمام سال برایم محرم است
در بین روضه از ته دل توبه می كنم
ضامن میان من و خدایم محرم است
رفتم پی طبیب و چنین نسخه ام نوشت
دردم محرم است و دوایم محرم است
هر كس گذاشت نام و نشانی پس از ممات
من جاودانگی و بقایم محرم است
ختم كلام، حرف دگر مختصر كنم
مهر برات كرب و بلایم محرم است
شاعر:علی اکبر حائری

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 12:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به محرم(پیش از آنی که عزادار محرم باشی؟؟) *

7015
11

شعر ورود به محرم(پیش از آنی که عزادار محرم باشی؟؟) پیش از آنی که عزادار محرم باشی
سعی کن در حرم دوست تو محرم باشی
خاک از حُرمت شش گوشه او حُرمت یافت
گر شوی خاک رهش قبله عالم باشی
منزلت نیست تو را بی مدد مهر حسین
گر چه موسی شوی و عیسی مریم باشی
گر چه نیکوست به اندوه و غمش ناله زدن
سعی کن زینت این روضه و پرچم باشی
همره زمزم اشکی که ترا بخشیدند
می توان مُحرم بیت الله اعظم باشی
شادی هر دو جهانت به خدا تأمین است
گر در این ماه عزا هم سفر غم باشی
صاحب بزم حسین است، علی و زهرا
نکند غافل از این محفل ماتم باشی
به همان دست و سر و سینه مجروح قسم
شرط عشق است بر این زخم تو مرهم باشی
خوش به حال تو «وفائی» که خدا خواسته است
هم چنان کعبه عزادار محّرم باشی
شاعر

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 12:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود به محرم(باز پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب) *

7767
8

شعر ورود به محرم(باز پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب) باز پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب
باز دلبسته این پیرهنم کرد ارباب
ای خدا شکر که در هیئت امسالش هم
باز مشغول به سینه زدنم کرد ارباب
هر کسی در پی دلدار خودش می گردد
باز آواره دور از وطنم کرد ارباب
من که عمریست نشد نوکر خوبی باشم
از سر لطف اُویس قَرَنم کرد ارباب
من کجا روضه کجا هیئت ارباب کجا؟
یا حسین گفتم و شیرین دهنم کرد ارباب
خواب آن شب اثر سینه زدن هایم بود
باز پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب
من به عالم ندهم لذت مردن را با
فکر خوبی که برای کفنم کرد ارباب
شاعر:مهدی صفی یاری

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 12:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر استقبال از محرم(باید برای خویش دلی دست و پا كنی) *

1237
1

شعر استقبال از محرم(باید برای خویش دلی دست و پا كنی) باید برای خویش دلی دست و پا كنی
تا در ره حسینِ زمان، جان فدا كنی
فصل بهار دل شده باید دگر شوی
وقتش رسیده خیمه ی ماتم به پا كنی
باید برای عرض ادب نزد آفتاب
یك پنجره به جانب خورشید وا كنی
اول دهی سلام به ارباب بی كفن
تا خویش را به قلب علمدار جا كنی
بعد از سلام عقده ی دل باز می شود
باید كه پای تا سر خود كربلا كنی
روزی اگر رسد كه ببینی ضریح او
آن گاه خود ببین كه چنین و چِه ها كنی
غیر از حسین هیچ نداری در این جهان
باید تمام آن چه منم را رها كنی
این مشك چشم پر ز فرات دلت شده
باید كه ساقی حَرَمت را صدا كنی
خواهی اگر صفا بدهی قلب خود «اسیر
باید دوباره یاد شه سر جدا كنی
شاعر:حمید رمی

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 12:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با امام زمان و ورود به محرم( شب های بی قراری چشمم سحر نشد *

1960

شعر مناجات با امام زمان و ورود به محرم(   شب های بی قراری چشمم سحر نشد شب های بی قراری چشمم سحر نشد
دلواپسی و غربت و اندوه سر نشد
آهم کشید شعله ولی بال و پر نشد
اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد
فرموده ای که شرط وصالت صبوری است
وقتی زمان زمانه‌ی هجران و دوری است
ای طلعة الرشیده‌ی من أیها العزیز
ای غرة الحمیده‌ی من أیها العزیز
ای نور هر دو دیده‌ی من أیها العزیز
خورشید من سپیده‌ی من أیها العزیز
این جمعه هم غروب شد اما نیامدی
ای آخرین سلاله‌ی زهرا نیامدی
وقتی که هست چشم تر تو مطاف اشک
گم می شود دوباره دلم در طواف اشک
چشمان بی قرار من و اعتکاف اشک
آقا بخر مرا به همین دو کلاف اشک
این اشک ها شده همه‌ی آبروی من
چشمی گشا به روی من ای آرزوی من
آمد محرم و غم عظمای کربلا
خون م

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 12:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر استقبال از محرم(كو جامه ی سیاهِ عزایم، محرم است) *

1289
1

شعر استقبال از محرم(كو جامه ی سیاهِ عزایم، محرم است) كو جامه ی سیاهِ عزایم، محرم است
ابری است وضع حال و هوایم محرم است
نه كه فقط همین سه دهه هست ماتمش
والله تمام سال برایم محرم است
در بین روضه از ته دل توبه می كنم
ضامن میان من و خدایم محرم است
رفتم پی طبیب و چنین نسخه ام نوشت
دردم محرم است و دوایم محرم است
هر كس گذاشت نام و نشانی پس از ممات
من جاودانگی و بقایم محرم است
ختم كلام، حرف دگر مختصر كنم
مهر برات كرب و بلایم محرم است
شاعر:علی اکبر حائری

  • دوشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 12:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(این جا محیط سوز و اشک و آه و ناله است) *

2213
5

شعر شهادت حضرت رقیه(این جا محیط سوز و اشک و آه و ناله است) این جا محیط سوز و اشک و آه و ناله است
این جا زیارتگاه زهرای سه ساله است
این جا دمشقی ها گلی پژمرده دارند
در زیر گل مهمان سیلی خورده دارند
این جا دل شب کودکی هجران کشیده
گل بوسه بگرفته ز رگهای بریده
این جا بهشت دسته گل های مدینه است
این جا عبادتگاه کلثوم و سکینه است
این جا زیارتگاه جبریل امین است
این جا عبادتگاه زین العابدین است
این جا ز چشم خود گلاب افشانده زینب
این جا نماز شب نشسته خوانده زینب
این جا به خاکش هر وجب دردی نهفته
این جا سه ساله دختری بی شام خفته
این جا نخفته چشم بیدار رقیه
این جا حسین آمد به دیدار رقیه
این جا قضا بر دفتر هجران ورق زد
این جا رقیه پرده یکسو از طبق زد
این جا هُمای ف

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد