سایر اشعار

مرتب سازی براساس

شعر غزل احمد بن موسی(ع) -(اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را) * عبدالرضا کوه مال جهرمی

445

شعر غزل احمد بن موسی(ع) -(اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را) اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را

تجلی‌خانه برپا کرده با گلدسته‌های نور
تداعی می‌کند صحن و سرایش مشهد و قم را...

مفاتیح‌الجنان بر لب، در و دیوارها شاعر
عوض کرده‌ست این تصویر‌ها طرز تکلم را

دلی اندازهٔ دریا برایش با خود آوردم
که با لبخندی آرامش دهد روح تلاطم را...

هماره قدسیان بر سفرهٔ اکرام او مُنعِم
خدا بخشیده بر خوان کریمان این تنعّم را

پدر«باب الحوائج» او خودش «شاهچراغ» اما
زیارت‌نامه می‌خواند دمادم نور هشتم را

تصور می‌کنم در طوس هستم، چشم می‌بندم
و حس می‌گیرم از شیراز این اوج تبسم را

به خود می‌آیم از اشکی که در هر من بیت جاری‌ست
چه باران خوشی، من د

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:16
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
استاد محمد جواد غفورزاده

شعر قضیده برای مدینه *استاد محمد جواد غفورزاده

456

شعر قضیده برای مدینه جلوهٔ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع...

گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است
الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع

گرچه محصولش به‌ ظاهر یک نیستان ناله است
یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع

گرچه می‌تابد بر او خورشید سوزان حجاز
از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع

می‌توان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر
بی‌نهایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع

بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را
قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع

تا سر و کارش بود با عترت پاک رسول
کی عنایت با کم و کیف جهان دارد بقیع

این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست
در دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع

اینکه ریزد از در و دیو

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 17:08
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل تعلیمی -(گر به اخلاص، رخ خود به زمین سایی صبح) * صائب تبریزی

707

شعر غزل تعلیمی -(گر به اخلاص، رخ خود به زمین سایی صبح) گر به اخلاص، رخ خود به زمین سایی صبح
روشن از خانه چو خورشید برون آیی صبح

به تو از دست دعا کشتی نوحی دادند
تا از این قلزم پرخون به کنار آیی صبح

بندگی، کار جوانی‌ست به پیری مفکن
در شب تار به ره رو که بیاسایی صبح

چون به گِل رفت تو را پای، به دل دست گذار
این حنایی‌ست که شب بندی و بگشایی صبح

نخل آهی بفشان در دل شب‌های دراز
تا به همدستی توفیق به بار آیی صبح

صبر بر تلخی بیداری شب کن «صائب»
تا چو خورشید جهانتاب شکر خایی صبح

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 17:16
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل تعلیمی -(ندارد خواب، چشم عاشق دیوانه در شب‌ها) * صائب تبریزی

590

شعر غزل تعلیمی -(ندارد خواب، چشم عاشق دیوانه در شب‌ها) ندارد خواب، چشم عاشق دیوانه در شب‌ها
نمی‌افتد ز جوش خویشتن میخانه در شب‌ها...

به غفلت مگذران چون شمع شب را از سیه‌کاری
که دل روشن شود از گریۀ مستانه در شب‌ها...

ز روی انجم از شب‌زنده‌داری نور می‌بارد
تو هم چون شمع، قدّی راست کن مردانه در شب‌ها...

مکن پهلو به بستر آشنا «صائب» چو بی‌دردان
سری چون غنچه بر زانو بِنِه رندانه در شب‌ها

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 17:18
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر دوبیتی توحیدی -(دگر این دل سر ماندن ندارد) * قیصر امین پور

596
1

شعر دوبیتی توحیدی -(دگر این دل سر ماندن ندارد) دگر این دل سر ماندن ندارد
هوای در قفس خواندن ندارد
چنان در دوزخ دنیا دلم سوخت
که دیگر بار، سوزاندن ندارد

شدم تر دامن از دیروز و امروز
ندارم خفتن از دیروز و امروز
همه ترسند از فردا، شگفتا
که می‌ترسم من از دیروز و امروز(۱)

  • چهارشنبه
  • 12
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 13:21
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر رباعی پایدار -(در تیررس است، گرچه از ما دور است) * صادق میرصالحیان

508

شعر رباعی پایدار -(در تیررس است، گرچه از ما دور است) در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
پرسیدی حیفا و تل آویو کجاست؟
در نقشه درست پشت «دیر الزور» است

  • چهارشنبه
  • 12
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 13:24
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر چارپاره پایداری -(ما را نترسانید از طوفان) * عالیه مهرابی

1679

شعر چارپاره پایداری -(ما را نترسانید از طوفان) ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
در برف‌ریز ظلمت و بیداد
زخم تبر خوردیم و گل کردیم

با خون خود هر لاله زد فریاد
تا پای جان بر عهد و پیمانیم
یعنی که صلح با خزان هرگز
ما خار چشمان زمستانیم

از هشت فصل داغ می‌آییم
از سال‌های آب و آیینه
از فصل‌های لاله‌باران‌ها
از روزهای بغض در سینه

از پیلهٔ تحریم‌ها رستیم
در پیله‌ها پروانه‌تر گشتیم
ما در مصاف صخره‌های سخت
چون موج‌ها کوبنده برگشتیم

داغ شهیدان زمان هرگز
در سینه‌ها پرپر نمی‌ماند
از کاخ ظلمت‌خیز استکبار
جز مشت خاکستر نمی‌ماند

با خون خود هر لاله زد فریاد
تا پای جان بر عهد و پیمانیم
یعنی که صلح با خزان هرگز
ما خار چشمان زمستانیم

  • چهارشنبه
  • 12
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:38
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر رباعی پایدار -(کی غیرت مردانۀ ما بگذارد) * محمدرضا سهرابی‌نژاد

502

شعر رباعی پایدار -(کی غیرت مردانۀ ما بگذارد) کی غیرت مردانۀ ما بگذارد
دشمن به حریم خانه پا بگذارد؟
هر کس که قدم به خاک ما بگذارد
باید سر خویش را به جا بگذارد

تيغيم که در فراز، رعب‌انگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
بی‌پشت بُوَد جوشن ما روز نبرد
يعنی که نيامديم تا بگريزيم

  • چهارشنبه
  • 12
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:40
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل تعلیمی * محمد مهدی سیار

594
0

شعر غزل تعلیمی آری همین امروز و فردا باز می‌گردیم
ما اهل آنجاییم، از اینجا باز می‌گردیم

با پای خود سر در نیاوردیم از این اطراف
با پای خود یک روز اما باز می‌گردیم

چون ابرها صحرا به صحرا برد ما را باد
چون رودها صحرا به صحرا باز می‌گردیم

این زندگی مکثی‌ست مابین دو تا سجده
استغفراللهی بگو، ما باز می‌گردیم

بین جماعت هم نماز ما فرادا بود
عمری‌ست تنهاییم و تنها باز می‌گردیم*

ما عاقبت «انا الیه راجعون» بر لب
از کوچۀ بن‌بست دنیا باز می‌گردیم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* «و لقد جئتمونا فرادا کما خلقناکم اول مرة؛ همانا تنها به سوی ما آمدید، آن سان که در آغاز آفریدیمتان.» سوره انعام، آیه۹۴

  • چهارشنبه
  • 12
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:50
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر ترکیب‌بند امام خمینی قدس‌سره -(ای آسمان به راز و نیازت نیازمند) * سید عبدالله حسینی

394

شعر ترکیب‌بند امام خمینی قدس‌سره -(ای آسمان به راز و نیازت نیازمند) ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند

پرواز کرده‌ای به افق‌های سبز نور
حال آنکه ما به دیدۀ بازت نیازمند

قرآن غریب مانده و سجاده بی‌سجود
ای نیمه‌شب به صوت نمازت نیازمند

برخیز ای که هست زمین و زمان هنوز
بر دست‌های حادثه‌سازت نیازمند...

جان تو را گرفت از آن رو که بود و هست
روح‌الامین به گلشن رازت نیازمند...

قرآن بخوان بلند که هستیم تا سحر
بر آن صدای روح نوازت نیازمند

دستی که بود پر ز گل ابتهاج رفت
چشمی که داشتیم بدان احتیاج رفت

ای آنکه در دلت غم دیرینه داشتی
و از آب، روبروی دل آیینه داشتی

همراه با تو رفت دریغا به زیر خاک
آن دردهای کهنه که در سینه داشتی

مانده‌س

  • چهارشنبه
  • 12
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:50
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر رباعی پایداری * سیدحسن حسینی

777

شعر رباعی پایداری از خیل دلاوران گسستن نتوان
با روح خدا عهد شکستن نتوان
این است پیام خون یاران شهید:
جنگ است برادران نشستن نتوان

چون ابر که آرام و روان می‌گذرد
این قافله با همسفران می‌گذرد
هنگامۀ جنگ است، نه هنگام درنگ
برخیز که بی‌امان زمان می‌گذرد

صحرای خطر گام مرا می‌خواند
صهبای سحر جام مرا می‌خواند
وقت خوش رفتن است، هان گوش کنید
از عرش کسی نام مرا می‌خواند

  • چهارشنبه
  • 12
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:13
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 میلاد عرفان پور

شعر رباعی مقاومت اسلامی * میلاد عرفان پور

1093

شعر رباعی مقاومت اسلامی با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
ما رود مذابیم، بگویید به تیغ
ما شیشۀ عطریم، بگویید به سنگ

  • چهارشنبه
  • 12
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:18
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر قصیده‌واره حضرت ابوطالب * مرتضی امیری اسفندقه

461

شعر قصیده‌واره حضرت ابوطالب سلام، حامیِ پیک و پیام، ابوطالب!
سلام، ای ملکوتِ کلام، ابوطالب!

نبود اگر کَرَم کامل تو، گُم می‌شد
یتیمِ آمنه در ازدحام، ابوطالب!

به کیش خویش، خدا را نظاره می‎کردی
فراتر از همهٔ ننگ و نام، ابوطالب!

کتیبه‎ای‌ست نگاهت به قدمت انسان
سلام ای جبروتِ تمام، ابوطالب!

نداشت کعبه اگر حفظ حرمتِ تو، نبود
میان آن‎همه بت احترام، ابوطالب!

چه گفت با تو بُحَیرا در آن شب شفّاف
چه گفت با تو؟ کجا؟ از کدام؟ ابوطالب!...

چه گفت با تو محمد به او چه گفتی تو؟
که گفته بود سخن از قیام، ابوطالب!؟

پدربزرگِ مُدارا! مُروّت خالص!
کهن‎تر از همه هرچه مرام، ابوطالب!

حسین خون تو دارد به رگ که می‎جوشد
علی گرفته به نام تو نا

  • پنج شنبه
  • 13
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:39
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر مربع ترکیب اعتکاف -(اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف) * جعفر رسول زاده

608

شعر مربع ترکیب اعتکاف -(اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف) اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
می‌برد از دل غبار جرم و عصیان، اعتکاف
می‌دهد پیوند، جانت را به ایمان، اعتکاف

جستجو کن گوهر گنجینهٔ اخلاص را
تا بیابی در حضور دوست، لطف خاص را

جرعه‌ای تسلیم از پیمانهٔ ایمان بنوش
چند روزی از پی کسب رضای حق بکوش
فارغ از تزویرِ نفسِ خودپسند خودفروش
چون گلاب از شعلهٔ شوق عبادت‌ها بجوش

معتکف شو در سرای دوست تا مهمان شوی
بندهٔ حق باش تا آسوده از شیطان شوی

هم‌صدا شو با مَلَک تا نغمه‌پردازت کنند
با خدا دم‌ساز شو تا از خودی بازت کنند
بال و پر بگشا که تا مرهون پروازت کنند
تا کلیم‌آسا مقیم کوی اعجازت کنند

چند روزی پا به دامان

  • پنج شنبه
  • 13
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:43
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل پایداری -(ای یکه‌سوار شرف، ای مردتر از مرد!) * علیرضا قزوه

629

شعر غزل پایداری -(ای یکه‌سوار شرف، ای مردتر از مرد!) ای یکه‌سوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه می‌کرد؟

می‌گفت برو، عشق چنین گفت که بشتاب
می‌گفت بمان، عقل چنین گفت که برگرد

دیروز یکی بودیم با هم، ولی امروز
تو نورتر از نوری و من گردتر از گرد

یک روز اگر از من و عشق تو بپرسند
پیغمبرتان کیست، بگو درد، بگو درد

ای سرخ‌تر از سرخ! بخوان سبزتر از سبز
آن سوی، درختان همه زردند، همه زرد

ای دست و زبان شهدا، هیچ زبانی
چون حنجره‌ات داغ مرا تازه نمی‌کرد

  • پنج شنبه
  • 13
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 13:00
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل حضرت موسی مبرقع(ع) -(کجا شبیه تو آخر کدام همسایه...؟) *سید محمدرضا شرافت

1573
5

شعر غزل حضرت موسی مبرقع(ع) -(کجا شبیه تو آخر کدام همسایه...؟) کجا شبیه تو آخر کدام همسایه...؟
عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه!

دوباره روز من از نو... سلام می‌دهمت
و باز رو به تو با احترام همسایه

همیشه خسته و همواره درد دل دارم
همیشه مرهمی و التیام همسایه

تو مهربانی و لطف تو بوده است مدام
همیشه سایۀ تو مستدام همسایه

کنار تو ولی انگار کاظمینم من
تو ارتباط منی با امام، همسایه

یقین شده‌ست برایم به غیر لطف تو نیست
اگر که شعر شود واژه‌هام همسایه

مرا ببخش برایت نداشتم چیزی
به‌جز همین غزل ناتمام همسایه...

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:27
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر پایداری امام خمینی قدس‌سره -(تقویم در تقویم؛ این فصل‌ها سرشار باران تو خواهد شد) * زکریا اخلاقی

735
2

شعر پایداری امام خمینی قدس‌سره -(تقویم در تقویم؛ این فصل‌ها سرشار باران تو خواهد شد) تقویم در تقویم؛ این فصل‌ها سرشار باران تو خواهد شد
مجلس به مجلس باز؛ پیمانه‌ها، لبریز پیمان تو خواهد شد

این فصل‌های سبز؛ انگار تفسیر غزل‌های بدیع توست
این عشق‌های پاک؛ مجلس‌نشین درس عرفان تو خواهد شد

این بادها چندی‌ست؛ عطر تو را در باغ بیداری پراکنده‌ست
این باغ بی‌پاییز؛ دلبستهٔ لب‌های خندان تو خواهد شد

این کاروان اما؛ منزل به منزل می‌رود تا بانگ بیداری
نسلی که در راه است؛ در آستان صبح مهمان تو خواهد شد

گفتی خدا با ماست؛ گفتی که فردای جهان فردای توحید است
فردا تمام خاک؛ جغرافیای سبز ایمان تو خواهد شد

تو زنده‌ای و عشق؛ در جلوهٔ اندیشه‌های روشنت زنده‌ست
یک روز این دل‌ها؛ پروانهٔ شمع شبستان

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:59
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل پایداری -(نعره‌زنان ایستاد بر سر میدان شهر) * مهدی جهاندار

515
1

شعر غزل پایداری -(نعره‌زنان ایستاد بر سر میدان شهر) نعره‌زنان ایستاد بر سر میدان شهر
رِند خیابان عشق، شیخ شهیدان شهر

حیله و ترفند را، مکر و زد و بند را
کیست که رسوا کند در بِده بِستان شهر!

شیخ شبی با چراغ آمد و پیدا نکرد
گفت کجا گم شدی ایّهاالانسان شهر

زاهد خلوت‌نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت بر سر پیمان شهر

این‌همه نیرنگ چیست؟ قصّۀ امروز نیست
دوش به ما گفته بود پیر جماران شهر...

غیرت اگر گل کند، زین برِ دُلدُل کند،
بر سرِ نی کی رود قاری قرآن شهر

«سلسلۀ موی دوست حلقۀ دام بلاست
هر که در این حلقه نیست» نیست مسلمان شهر

شیردلان بعد از این از تو حکایت کنند
از تو روایت کنند تعزیه‌خوانان شهر

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:03
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر رباعی مقاومت اسلامی -(هی چشم به فردای زمین می‌دوزی) * فائزه زرافشان

376

شعر رباعی مقاومت اسلامی -(هی چشم به فردای زمین می‌دوزی) هی چشم به فردای زمین می‌دوزی
افتاد سرت به پای این پیروزی
هر چند که امروز شهیدت کردند
ای شیخ نمر، زنده‌تر از دیروزی

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:08
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل اسراء کاروان سرا -(این سواران کیستند انگار سر می‌آورند) * سعید بیابانکی

469

شعر غزل اسراء کاروان سرا -(این سواران کیستند انگار سر می‌آورند) این سواران کیستند انگار سر می‌آورند
از بیابانِ بلا، گویا خبر می‌آورند

این گلوی کوچک انگاری که راه شیری است
این سواران کهکشان با خود مگر می‌آورند

تخته خواهد کرد بازار شما را، شامیان!
این که بی‌پیراهن و بی‌بال و پر می‌آورند

هم عمو می‌آورند و هم برادر، حیرتا!
هم پدر می‌آورند و هم پسر می‌آورند

آشنا می‌آید آری این گل بالای نی
هر چقدر این نیزه را نزدیک‌تر می‌آورند

تا بگردد دور این خورشیدهای نیمه‌شب
ماه را نامحرمان از پشت سر می‌آورند...

زنبق هفتاد و یک برگم! به استقبال تو
خیزران می‌آورند و طشت زر می‌آورند

  • دوشنبه
  • 17
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 17:08
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل یاران شهید -(آن شب که آسمان خدا بی‌ستاره بود) * محمد علی مجاهدی

560

شعر غزل یاران شهید -(آن شب که آسمان خدا بی‌ستاره بود) آن شب که آسمان خدا بی‌ستاره بود
مردی حضور فاجعه را در نظاره بود

سهم کبوتران حرم، از حرامیان
بالِ شکسته، زخمِ فزون از شماره بود

در سوگ خیمه‌های عطش، زار می‌گریست
مشکی که در کنار تنی پاره پاره بود

زخمی که تا همیشه به نای رباب بود
از شور نینوایی یک گاهواره بود

می‌دوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه
انگشتری که همسفر گوشواره بود

از کوچه‌های شب‌زدهٔ کوفه می‌گذشت
پیکی روان به جانب دارالاماره بود

از دشت لاله‌پوش خبرهای تازه داشت
مردی که نعل مرکب او خون‌نگاره بود

فریاد زد: امیر! در آن گرم‌گاه خون
آیینه در محاصرۀ سنگِ خاره بود

خون بود و شعله بود و عطش بود و خیمه‌ها،
در معرض هجوم هزاران سواره‌ بود

خو

  • دوشنبه
  • 17
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 17:32
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر رباعی پایداری -(پیکار علیه ظالمان پیشهٔ‌ ماست) * محمدرضا سهرابی‌نژاد

499

شعر رباعی پایداری -(پیکار علیه ظالمان پیشهٔ‌ ماست) پیکار علیه ظالمان پیشهٔ‌ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست
هرگز ندهیم تن به ذلّت، هرگز
در خون زلال کربلا ریشهٔ ماست

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:52
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر نو(نیمایی) عمرو بن جناده(ع) -(روز عاشوراست) * قیصر امین پور

484

شعر نو(نیمایی) عمرو بن جناده(ع) -(روز عاشوراست) روز عاشوراست
کربلا غوغاست
کربلا آن روز غوغا بود
عشق، تنها بود!
آتشِ سوز و عطش بر دشت می‌بارید
در هجوم بادهای سرخ
بوته‌های خار می‌لرزید
از عَرَق پیشانی خورشید، تر می‌شد
دم به دم بر ریگ‌های داغ
سایه‌ها کوتاه‌تر می‌شد
سایه‌ها را اندک اندک ریگ‌های تشنه می‌نوشید
زیر سوز آتش خورشید
آهن و فولاد می‌جوشید

دشت، غرق خنجر و دشنه
کودکان، در خیمه‌ها تشنه
آسمان غمگین، زمین خونین
هر طرف افتاده در میدان:
اسب‌های زخمی و بی‌زین
نیزه و زوبین
شور محشر بود
نوبتِ یک یار دیگر بود
خطی از مرز افق تا دشت می‌آمد
خط سرخی در میان هر دو لشکر بود
آن طرف، انبوه دشمن
غرق در فولاد و آهن بود
این طرف، منظومهٔ خورشیدِ روشن بود
ای

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:56
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر رباعی وهب بن عبدالله(ع) -(ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت) * نسترن قدرتی

629

شعر رباعی وهب بن عبدالله(ع) -(ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت) ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت
چیزی که به رسم عاشقی بخشیدیم
سوگند به عشق! پس نخواهیم گرفت

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:11
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر رباعی زهیر بن قین(ع) -(کامل شده سِیرها، پس از دیدن تو) * زهرا بشری موحد

441

شعر رباعی زهیر بن قین(ع) -(کامل شده سِیرها، پس از دیدن تو) کامل شده سِیرها، پس از دیدن تو
ما را چه به غیرها، پس از دیدن تو
آیینه‌ای از ضریح شش‌گوشه شدند
چشمان زهیرها، پس از دیدن تو

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:27
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر رباعی حر ریاحی(ع) -(می‌خواست که او برهنه‌پا برگردد) * محمد فخارزاده

522

شعر رباعی حر ریاحی(ع) -(می‌خواست که او برهنه‌پا برگردد) می‌خواست که او برهنه‌پا برگردد
شرمنده، شکسته، بی‌صدا برگردد
یک شب ز سپاه کوفیان مهلت خواست
تا حرّ به بهشت کربلا برگردد

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:29
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر رباعی حر ریاحی * محمد علی مجاهدی

776
1

شعر رباعی حر ریاحی می‌آمد و سربه‌زیر و شرمندهٔ تو
با گریه‌اش آمیخت شکرخندهٔ تو
حُر بود اسیر، تا امیری می‌کرد
آن روز امیر شد، که شد بندهٔ تو

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:30
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل پایداری -(النّمِر باقر النّمِر برخیز) * محمد مرادی

361

شعر غزل پایداری -(النّمِر باقر النّمِر برخیز) النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان
از غدیر، از غم علی بنویس
منکِران را به اعتقاد بخوان

بغضِ خشکیده در گلوی حجاز!
روی دوشت عبا بیفکن و باز
سورۀ مؤمنون تلاوت کن
شیعیان را به اتحاد بخوان

جمع کن مردم «عوامیه» را
سخره کن دولت معاویه را
یک نفس غیرت ابوذر شو
ظالمان را به عدل و داد بخوان

ای تبِ روح تو غروب «قطیف»!
ای همه خون مسلخ تو شریف!
ناله‌‏ات را به چاه‌‏ها بسپار
روضه‏‌ات را به گوش باد بخوان

در هیاهوی قاریان دلار
بار دیگر بلند شو ای یار!
جهل آل سقوط را بشکن
مفتیان را به اجتهاد بخوان...

این یهودی‏‌دلان بی‏‌پروا
سرخوشانند خونِ یحیی را
زکریّا شو و به لحن سکوت
«کاف»، «ها»، «یا» و «

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 17:03
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل پایداری -(آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش) * محمد رسولی

623
1

شعر غزل پایداری -(آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش) آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش

گاه گاهی با زبان تیغ حرفت را بزن
با تواَم آیینه، با سنگین‌دلان فولاد باش

داد مظلومان كشمیر است این، كاری بكن
هم وطن! با شیعیان مرتضی همزاد باش

خون بعضی‌ها مگر از دیگران رنگین‌تر است؟
آه، با وجدان! ز قید رنگ‌ها آزاد باش!

با سكوتت هم صدای بی‌تفاوت‌ها نشو
داد كن با داد خود ویرانگر بیداد باش

دست روی دست مگذار و تماشاچی نباش
یا كه مشتی آهنین، یا دست استمداد باش

::

آری ای كشمیر... خونت آیۀ پیروزی است
لا به لای زخم‌ها و اشك‌هایت شاد باش

  • چهارشنبه
  • 19
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:17
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل پایداری -(غمگین مباش ای هم‌نفس که همدمی نیست) * سید علیرضا شفیعی

610

شعر غزل پایداری -(غمگین مباش ای هم‌نفس که همدمی نیست) برای مسلمانان غریب کشمیر که در سکوت مجامع خبری مظلومانه به شهادت می‌رسند:

غمگین مباش ای هم‌نفس که همدمی نیست
عشق علی در سینه‌ات جرم کمی نیست

بر پیکر ما باز زخم تازه‌ای هست
زخمی که بر آن تا قیامت مرهمی نیست

وقتی که همراز تو سرالله باشد
دیگر چه باک از این که دل را محرمی نیست

با «اَنتم الاَعلون»*غربت را به سر کن
کو آن که می‌گوید دلیل محکمی نیست

سرمشق ما همواره ذکر یا حسین است
تا هم‌رکاب ماست عشق او غمی نیست

هم‌صحبت دریا اگر باشد چه حاصل
چشمی که از اندوه تو بر آن نَمی نیست

  • چهارشنبه
  • 19
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:19
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد